_آگوستوس؟!
_بله وینسنت؟!
_قاشق چیه؟چنگال چیه؟!
_خب...دقیقا نمیدونم اینها چیه ولی شنیدم با فرهنگ ها از اینها استفاده میکنن!
_آگوستیوس...سی لنشیو!
بعد از این طلسم لرد که باعث سکوت راک وود شد،مرگخوار ها دوباره شروع به خوردن غذا کردن.تا اینکه نارسیسا دوباره شروع به صحبت کرد:
_ارباب...فکر کنم اگه مامورهای وزارت اومدن اصلا جلشون غذا نخوریم! اینجوری بهتر نیست؟!
لرد به نشانه تفکر چانه اش را خاراند و گفت:
_اما من یه فکر بهتر دارم...چه طوره اصلا وقتی مامورین وزارت اومدن ما جلوشون غذا نخوریم!
بلاتریکس بعد این صحبت لرد بدون فوت وقت لب به سخن و مدح لرد گشود و گفت:
_ارباب!واقعا فکرتون عالی بود...به مغز هیچ جادوگری این فکر نمیرسید غیر از شما...شما بهترین،بزرگترین،والاترین و باهوشترین جادوگری هستین که من دیدم...
بقیه مرگخوارها هم حرف های بلاتریکس رو تایید میکردند...نارسیسا اما باز به حالتی که انگار خیلی راحت نبود گفت:
_خب!با این فکر بکر ارباب مشکل فرهنگ غذا خوردن حل شد...اما یه مشکل دیگه داریم.این مشکل فرهنگ پوشش هست...فکر کنم برای این هم باید راه حلی بیاندیشیم...
_مگه لباس و ردای مرگخواری ما چش هست؟!
_خب چش خاصی نیست...فقط لباس بعضی ها که صد البته ارباب جزو اونها نیست نیاز به اصلاح داره...
و با دست به مورفین که لباسش به دلیل سیخ داغی که برای منقل و چیز استفاده میکرد،سوراخ سوراخ بود و به آشا که قسمتی از لباسش(یا پوستش!)به دلیل غریزه استتار به رنگ میز غذا خوری در اومده بود و به بانز که شنلش رو از بدو تولد تا حالا عوض نکرده بود و روی اون چیزهایی زیادی در طول تاریخ چشبیده بود،اشاره کرد...
همه مرگخوار ها دوباره به فکر فرو رفتن که رودولف با فریاد گفت:
_یافتم...یافتم...چطوره همون طور که ارباب دستور فرمودن وقتی بازرس ها اومدن غذا نخوریم،وقتی که بازرس ها اومدن لباس هم نپوشیم؟!فکر خوبیه نه؟!
مرگخوار ها نگاهی به هم کردن و سرشون رو به نشانه تاسف به حال رودولف تکون دادن...
مورگانا رو به بلاتریکس کرد و گفت:
_چه جوری این شوهرت رو تحمل کردی؟!یک ذره فرهنگ و ادب و نزاکت تو وجودش نیست...
بلاتریکس هم از سر میز بلند شد و رو به رودولف کرد و با عصبانیت بهش گفت:
_رودولف!خودت میدونی باید چیکار کنی؟!
_غلط کردم!عسل خوردم!
_رودولف...زود باش!
رودولف با اکراه چوب دستیش رو در اورد و به سمت خودش نشونه گرفت و گفت:
_تارانتالگرا...
رودولف با زدن این ورد به خودش دو کنان(یا رقص کنان!)از غذا خوری خانه ریدل خارج شد...
بعد از این قضایا سیوروس اسنیپ گفت:
_ارباب شاید بهتره همگی از ردا مخصوص و شنل وار مرگخواریمون استفاده کنیم و وقتی که بازرس ها اومدن اون رو بپوشیم؟!
لرد چند لحظه ای سکوت کرد و سپس گفت:
_نه سیوروس!باید وقتی که بازرس ها اومدن همتون از ردا مخصوص مرگخواریتون استفاده کنید!
_ارباب شما فوق العاده این!چه طور این افکار عالی به ذهن مبارکتون میرسه...