جیمز وارد دفتر دامبلدور میشه و با عصبانیت محکم میزنه رو میز دامبلدور. دامبلدور که چون قبلا تام ریدل تو هاگوارتز بوده و از این کارا زیاد کرده عادت داشته در قیافش تغییری ایجاد نمیشه. جیمز دوباره چند بار رو میز میزنه و بعد چوبش رو در میاره و چند تا ورد لوموس اینا اجرا میکنه که قدرتش رو به رخ دامبلدور بکشه.
-حتما تو هم سوال در مورد جان پیچ داری .
جیمز از دفتر میره بیرون ، اسنیپ رو پیدا میکنه میاره تو ، چند باز کتکش میزنه و چند ورد روش میخونه و بعد بیرونش میکنه. دامبلدور از اینکه به یار وفادارش توهین شده بود ، عصبی میشه و بلند میشه و چوبش رو به سمت جیمز میگیره.
-چی پیش خودت فکر کردی ؟ ما باید عشق داشته باشیم ، عشق مهمه. عشق خیلی توپه ، کلا تو بدترین تاریکی ها این عشقه که مثل یه چراغ قوه ماگلی بهمون کمک میتونه بکنه.
-
-باب چه انتظاری داری خب ؟ دویست بار سخنرانی کردم دیگه حرفی واسه گفتن ندارم در مورد عشق.
-اینا رو ولش کن. تو چجوری اجازه دادی که لرد بیاد خونه ما و من و لیلی رو بکشه ؟ مثلا ما یارات بودیم ، چرا به ما پشت کردی ؟ جوری وانمود نکن که انگار نمیدونستی ما در خطریم.
دامبلدور که ترسیده بود به زانو هاش افتاد و بعد چوب جادوش رو داد به دراکو تا کسی که ورد جابه جایی نمیتونه اجرا کنه ، آواداکدورا اجرا کنه. بعد از چندین تلاش دراکو ، اسنیپ از در اتاق اومد بیرون و دراکو و دامبلدور رو کرشیو کرد و رفت بیرون.
دامبلدور از جاش بلند شد و در اتاقش رو باز کرد و با عصبانیت داد زد.
-سوروس بهت گفتم منو بکش ، نه شکنجه ! عجب بدبختی داریم برو اصلا همون طرف تام تو باب. :vay:
جیمز که از نوشتن کل این رول و ماجراهای دیگه ای که اتفاق افتاده بود خسته شده بود ، تصمیم گرفت یه دیالوگ بگه و پست رو تموم کنه.
-آلبوس ، من میخوام دوباره عضو محفل بشم.از وقتی لیلی مرده ، زنی تو زندگیم نبوده و شنیدم که ساحره های جیگری تو محفل هست واسم. رام بده بیام تو باشون رازو نیاز کنم یه ذره از سختی های زندگیم کم شه.
... آها راستی
اینم نقد کن لطفا.
اوه بون سواق مون آمی!
برای مدیران جدیدا پارتی بازی می کنم جناب شاخدار! به پاس این که یک بار برای منافع مهمتر تو پرانتز عشق، کشته شدی.. یه دسترسی خونه ی گریمولد به خودت بده فرزندم. در خواست نقدتم ببر نقدستان یه پست هم به پستات اضافه شه مدیر گولاخی به نظر برسی باباجان!