اخبار مشنگی-بی بی بی بی بی بی ساعت 21
دیری دیری دیردیر
-خلاصه خبر ها
لحظاتی پیش قرص کامل ماه دیده شد. خب زحمت کشیدین . ما قرص نمیخوایم که...
برای اعلام عید نیاز به هلال ماه است.
پس نخور آقا نخور
با تشکر حمید معصومی نژاد ررررررممممم
فضامحفلیون که خود را میان یک زمین بی آب و علف که تا چشم کار می کرد هموار بود می دیدند کنترل خود را از دست داده و شیون و غوغا راه می انداختند
در این میان پروفسور دامبلدور در حالی که سعی می کرد کنترل خود را حفظ کند، کنترل اعضای محفل را هم کم کم حفظ میکرد.
-
-گریه نکن روبیوس سنی ازت گذشته.
-من تحمل شکنجشونو ندارم.
-اینا که با ما کاری ندارن فقط دارن آهنگ میخونن.
-اصولا از نظر کسی که موسیقی رو درک میکنه واقعا نت هاشون شکنجه آوره
- گید
.
-بچه ها به قیافشون نگاه کنید یاد چی میفتید؟
-کیا؟
-آدم فضاییا دیگه.
-
-شبیه ولدمورتن
-
-
-راس میگههه
-ولدی کوچولو بیا اینجا گیگیلی گیگیلی.
-مماغشو نیگا مث حفره ای میمونه که شهاب سنگ افتاده باشه توش
محفلیون سرگرم مسخره کردن آدم فضایی ها بودند اما در جایی نه چندان دور...
مثلث برمودامحفلیون سرگرم خوردن خورکی های جورواجور که دست پخت منو مدیریت بود ،بودند و صحبت های پر گهر پرنس می گوشیدند(گوش فرا میدادند
)
-غزال بریان ، بخورید و حال کنید همانا تیم مدیریت به فکر شماست.
پس از خوردن و آشامیدن و اسراف نکردن ، یکی از مرگخواران گفت:
-بیاین بریم.من سالها تو ارتش بودم رفتن تنها راه نجاته. نباید یه جا ساکن شیم.
-بیشعور تو فیلم مشنگی میبینی؟
-ولی انصافا خیلی خفنگ بود.
-آرههههه!
-بازسازی صحنه هاشم بد نبود.
-آرههههه!
-بسه دیگه
-آرههههه!
-وقتشه که بریم.
-آرههههه!
-کروشیو.
-نهههههه!
-
فضامحفلیون لپ فضایی ها را کشیده و حسابی با آنها خو گرفته بودند. فضایی ها هم ساز های خود را آورده و شروع به نواختن کردند.
-رننن رننننننننن
-آخیییی!
-چی میگن گید؟
-خیلی سوزناکه.
-نقد نکن
، چی میگن؟
ناگهان رنگ گید پرید. به این صورت در آمده و ( :hyp: ) و گفت:
-غم گم شده ای دارن. انگار یه شخص ارزشمندی رو از دست دادند.کسی که خیلی دوستش دارن. اون شخص امشب بر میگرده
با تشکر
گید ft. تریلانی
-همه اینا تو همین 2 ثانیه ساز زدن بود؟
-بله معجزه موسیقیه دیگه.
ساعاتی بعد مثلث برمودامرگخواران خسته و کوفته در حال پرت و پلا گفتن به شخصی که پیشنهاد رفتن داده بود ،بودند که ناگهان دروازه ای بزرگ که داخلش سیاهی مطلق بود ، جلوی راهشان پدید آمد.
-عععع این دروازه از کجا اومد؟
-بالاش عکس اربابه.
-
-به دستور لرد وارد دروازه میشوییییییییییم!
-وااااااا...
-جیییییییییییغ...
-آآآآآآآآآی...
-
ثانیه ای بعدملت نه چندان شریف مرگخوار بهت زده شده بودند. پس از ورود به آن دروازه کم تر از یک چشم به هم زدن خود را میان چندین ولدمورت دیدند.
-اربابو طلسم کردن دست که میزنی چند برابر میشن
-نه باو ارباب اصلی اون وسطه
-اربااااااااب بیاین اینور اونجا پیش اون جونورا چیکار میکنین؟
-پسر عمو هام!
-چی چی عموهام؟
- پسر عموهاش!
-تام ریدل مشنگ از اولشم مثل آدما نبود.
-ارباب فضایی بودن؟
-ارباب بغل میکردن؟
مرگخواران محو تماشای ارباشان بودند که به تازگی خانواده خود را دیده و ذوق مرگ شده بود که ناگهان صدای اربده ولدمورت طنین افکند.او به تلی از انسان(محفلیون) اشاره میکرد و نعره سر می داد.
-این حمالا کین اینجا؟
-قیژ قژ
-آدمن؟
-قآره
-آدم اینجا چیکار میکنههههههه.
-بندازینشون دور هرچه زود تر به همون زمین نفرین شده برشون گردونید.
کمی بعد....-قسر قمو قنداختیمشون قیرون.
-آفرین به همتون ... حالا کی بودن؟
-قخفلی!
-چی؟
-قحفلی!
-وای نه :no:
ساعتی بعدولدمورت بیدار شد و حاله ای از مرگخواران را به دور خود دید که مانند همیشه به وی خیره شده بودند.
پس از جویا شدن حال ،ولدمورت شروع به حرف زدن کرد.
-خلاصه، داشتیم یه خواب مسخره می دیدیم ما پیش فضایی ها بودیم اونا محفلیا رو زندانی کرده بودن اما ما حواسمان نبود آزادشون کردیم. البته ما همیشه حواسمون هست.
-قالتون قهتر قد؟
-نهههه