سوپرسگ کافل هاف !در روزی روزگاری که ملت هنوز پوشک می بستن، فنگ راهی کوچه دیاگون میشه. همه جارو پاک و آغشته به آسلام می بینه و آسلامسیونیسم مجالش نمیده که شیطونی کنه. فنگ که شرایطو سفت و سخت می بینه، پارسی بی امان و کشدار حواله ساکنین میکنه و میندازه توی کوچه پشتی که تاریک و تنگه و اسمشم ناکترنه ! از اونجایی که منطقه حفاظت نشده بود، فنگ دم سیخ در هواشو میکشه پایین و پلمپ میکنه روی گذرگاه جنوبیش و روش مهر برجسته دادگستری و خارجه میزنه، بعدش برچسب آکبند می چس بونه تا با اطمینان خاطر از مصنویت در برابر جرثومه اچ آی وی جادویی که آن زمان حکم طاعون قرون وسطایی داشت، یورته برود.
فنگ: عووو ! واف واف ! هاف... (توله سگ ماده خریدارم ! دو برابر قیمت...)
پیش از اون که هر پدر مادر سگ ماده ای در آن کوچه تاریک و خلوت جواب فنگ را بدهد، الگویی نورانی شبیه به عمامه ظاهر میشه. فنگ اولش تصور میکنه برادر حمید اومده.
- واق واق؟ واف واف واف هاف هاپ هاپ (تویی حمید؟ چه خوب موقعی اومدی. دوستان سگ... من منصرف شدم... نیاین...سالار خودش اومد
)
فنگ که چهار نعل رفت جلو، در اندک نور کوچه تاریک توانست چهره پرفسور کوییرل را تشخیص دهد. زوزه ای مظلومانه کشید و خواست دنده عقب بذارد که متوجه شد با چند عدد کلون کوییرل هم در پشت سر مواجه خواهد شد. کوییرل نسخه اصلی چند تا گاز ضد بی ناموسی میندازه تا منطقه برای دیدگان معصوم کودکان محل پاک بمونه، بعدش دست توی عمامه اش میکنه و چند تا نارنجک استاد مطهری میندازه و لوکیشن تطهیر میشه به کل.
کوییرل: کورممد ! شورممد ! بگیرینش.
فنگ که از موج گاز و نارنجک سرش گیج میره کاری از دستش بر نمیاد ولی چون سوپرسگه و زبان کوییرل رو فهمیده، در راستای فرار، الکی به فرم چرخشی به زوایای مختلف اطرافش پارس میکنه و بعد هر پارس دل پرشو خالی میکنه تا هم حرمت فیلم شایان و کارخانه شکلات دهی حفظ بشه و هم استاد کلاس معجون سازی با شخصیت موثر این زبان بسته در صنایع غذایی آشنا بشه.
در این لحظه کوری و شوری که به نظر می رسید نام های دو کوییرل قلابی و کلون شده ای باشند که پشت سر فنگ ایستاده بودند، چترشون رو باز میکنن و به سمت فنگ میرن. برای اینکه رول پلیینگ کله زخمی هم پاس داشته بشه، یه چوبدستی میکشن و بعد از قرائت آیاتی جادویی، فنگ داخل یه گونی بسته بندی میشه.
چند ساعت بعد...اداره رسیدگی به منکرات جادویی - واف واف واف ! واق واق واق ! هاپ هاپ هاپ ! (حرف های بی تربیتی)
دو کوییرل کلون شده در حالیکه گونی حاوی سگو به سختی رو پشتشون حمل میکردن وارد دفتر آسلامیوس اعظم میشن و بعد از گذر از هفت دروازه آنالیزور مولکولی و اتمی قدم در اتاق دایره ای شکلی میذارن که در وسط اون پشت یه میز مردی نشسته و اتاق با ریش های اون مرد، فرش شده.
کورممد: برادر ! خسته نباشی. سوژه متخلف آوردیم
ریشو: کیو آوردین؟ این چرا پارس میکنه؟ آدمه اصلا این؟
شورممد در حالیکه سیخ کباب به داخل گونی فرو میکنه خطاب به برادر ریشو میگه:
- صد البته که آدمه. در پوست سگ ظاهر شده. خیال کرده ما میگذریم و کاریش نداریم.
به اشاره دست مرد ریشو، دو کوییرل قلابی گره سر گونی رو باز میکنن و چند قدم عقب تر وا میستن و یکیشون قلاده فنگ رو توی دستش میگیره.
مرد ریشو: بزارینش روی صندلی. بعدشم برین بیرون.
شورممد فنگ رو میذاره روی صندلی و با کورممد از اتاق میره بیرون.
فنگ: واق واق؟ واف هاف هاف عووو واف (چرا منو گرفتید؟ من نمازهامو به موقع میگیرم روزه هامم همرو میخونم به مردم مستحق هم کمک میکنم ولم کنید برم
)
مرد ریشو چراغ اتاقو خاموش میکنه و نور چراغ مطالعه روی میز رو میتابونه به صورت فنگ...
- اعتراف کن که گناهکاری !
فنگ پاشو میاره بالا و به نشانه تفکر شروع میکنه گوششو میخارونه و بعد از چند ثانیه جواب میده:
- عو؟ عو موع؟ واف عو؟ هاف هاف هاف واف پاف هاف هاف (من؟ من چه گناهی کردم؟ به جونه جدم فنگول بزرگ من سگ خوبیم. ببین دندونامو مسواک زدم.
)
مرد ریشو: گناه تو بزرگتر از این حرفاست. در کتاب مقدس مرلین نوشته شده سزای توله سگای پدر سگی همچون تو شستشوی مادام العمر صندوق عقب شیطان در مرلینگاه دوزخ است.
فنگ: هاپ هاپ واق واق عووو (من کاری نکردم ولم کن عووو
)
مرد ریشو: میدونی گناه تو چیه؟
فنگ: عووواف؟ (چیه؟)
ریشو: اگه گفتی؟
فنگ: واف هاف؟ (تو جیب جا میشه؟)
ریشو: نه !
فنگ: داف ماف؟ (تو جیب جا نمیشه؟)
ریشو: نه !
فنگ: واق واف؟ (پس تو جیب چی میشه؟)
ریشو: اصلا مشکل اصلی همینه ! تو جیب نداری تو اصلا لباس نداری که جیب داشته باشه. چگونه در کوی و برزن طی مسافت می نمایی عزیز دل؟ چگونه می توانی در کمال وقاحت این چنین در کوچه ها تردد کنی؟
فنگ: واق واق واف ! هاف خاف ! (من سگم. سگا هم معمولا لباس نمی پوشن.)
ریشو: اگه سگی پس چرا حرف میزنی؟ چرا من می فهمم چی داری جواب میدی؟ هوعمممک؟
فنگ: واق واف (چون سوپر سگم ! )
مرد: مجازاتت دو برابر شد !
فنگ: عاعوووف؟ (چروووع؟
)
ریشو: چون علاوه بر سگ بودن، سوپر هم هستی. نفرین بر تو باد. هر چه زودتر توبه کن.
فنگ در حالیکه پنجولاشو رو هم میذاره چشماشو می بنده و کمی خر خر میکنه.
- توبه کردم. حالا برم؟
مرد ریشو نگاهی گذرا به فنگ میکنه و میگه:
- میتونی بری.
و بعدش سه بار کف دستاشو محکم بهم میزنه. دو کوییرل کلون شده در آستانه در دفتر ظاهر میشن و میان جلو و قلاده فنگ رو میگیرن و از اتاق می برنش بیرون.
ریشو: بندازینش تو قفس اون دوبرمن جدیده. خودش به گناهش اعتراف کرد.
فنگ: واق هاف؟ (من کی اعتراف کردم؟
)
دو ماه بعد...فنگ در حالیکه چادر قاجاری سرش کرده، به آرامی و با قدم های بس رنجور و پر محنت و عریض به همراه یه مامور از در ساختمان کانون اصلاح و تربیت آسلامی حیوانات جادویی خارج میشه. با مشاهده هاگرید دم در کانون، سرشو میندازه پایین و سعی میکنه عرق شرم بریزه، موفق نمیشه در ریزش این نوع عرق به جاش جیش میکنه !
هاگرید با اخم در حالیکه چند تا کاغذ پاره توی دستش گرفته نزدیک میشه. یه لگد ملایم میزنه به فنگ و بعد با ترشرویی از کنارش رد میشه و میره داخل تا سند مرلینگاه اختصاصی دامبلدور رو گرو بذاره برای آزادی این توله سگ.