گزارش یک جشن از دید یک رودولف!خب....قرار نبود راستش برم،ولی چون یه کاری همون حوالی و همون ساعت داشتم،قسمت این شد که برم...ولی چون کارم طول کشید،متاسفانه فکر کنم نیم ساعت،چهل و پنج دقیقه اول رو از دست دادم...نمیدونم چه اتفاقی افتاده در اون بین،بقیه باس گزارش بدن اولش رو...ولی خب مهم نیس...مهم من و حضور من بود و بعد از حضور گل مجلس(خودم!
)جشن شروع شد اصلا!
در ابتدا وارد شده و در کمال تعجب،سلام کردم!
سپس ریتا را بلند کرده از سرجاش و من نشستم...چه معنی داره تا وقتی یه مرگخوار صندلی نداره،یه محفلی بشینه!
سپس دوستان به ترتیب،از راست(
)ریتا،جیم موریاتی،هاگرید،پویا نامی که همراه هاگرید بود(نه اون پویای بدبختی که توی یه مرحله از بازی محفل ققنوس گیر کرده و پست میزنه!
)بارفیو،ویولت،ریگولوس،روونا،فلور،جوان ترین فرد حاضر در جشن که اسمش رو متاسفانه نمیدونم و نشد که بهش شناسه هری پاتر رو بفروشیم(
)،لینی،همراه لینی،مورگانا و آرسینوس جیگر نشسته بودند و میخواستن بازی کنن...از سنشون هم خجالت نمیکشیدن
...به خاطر همین من که وارد شدم گفتم:خجالت بکشین،بیایین یه بازی دیگه بکنیم!
در اون بازی هم تلافتی مثل رژی شدن لب پویا نام،رژی شدن گونه بارفیو،ورشکسته شدن ویولت از لحاظ مالی،دودی شدن ویولت حتی،آلوده شدن صفحه شخصی روونا به تصاویر غیر مناسب و هتک حرمت از آرسینوس جیگر داشتیم که به دلیل رعایت عفت عمومی از بازگو کردن جزئیات معذوریم!
اما همینکه نوبت به ریتا رسید که آبرو نداشته اش ریخته بشه،ریتا زرنگ بازی دراورده و با بیان اینکه "کیک رو بیاریم" بحث رو منحرف نمود!
نکته ای هم بگم...کیک تولد با ابتکار ریتا به دلیل مرگ آلن ریکمن، طرح سیوروس داشت که بسی جالب بود،تشکر میشود ازش!
در این بین عناصری هم وارد جمع شدن و رفتن که مهم نیست!
در بین عکس انداختن و کیک خوردن و اینا،مورگانا،لینی و همراه لینی ساز جدایی سرداده و کافه رو ترک کردن،امیدوارم سالم رسیده باشن!
پس از خوردن کیک و سفارشات و اینا،پیشنهادی مبنی بر رفتن به لاله مطرح شد که خب،طبیعتا رودولف کسی نیست که لاله یا هر ساحره ی با کمالات دیگه ای رو رد کنه،بلند شده و به سمت لاله حرکت نمودیم...هرچند که روونا،فلور و دوست جوانمون که اینبار در فروختن شناسه فنگ بهش شکست خوردم(
)،نتونستن ما رو همراهی کرده و خداحافظی نمودیم باهاشون!
در مسیر به لاله،هاگرید از رشادت هاش در امور باغ وحش،چهار،سمور،طاووس و اینا صحکه همینجا جا داره بگم دوباره تو روحت!
اما بدترین قسمت ماجرا...به لاله رسیدیم...اما لاله ای در کار نبود
...بلکه لاله اسم پارک بود و من از اون به بعد تا آخر میتینگ به دلیل شکست علاقه خاصی که از بابت ساحره نبودن لاله خوردم،سرم تو لاک خودم بود...ریتا رو کفن کنن!
سپس بلاخره جایی پیدا کرده،نشسته و در مورد بقیه غیبت کردیم(
)که البته در این بین بارفیو هم از ما خدا حافظی کرد و رفت....راستی بارفیو...اگه گزارش رو میخونی بگو واسه اون قضیه،ساعت حرکت کیه؟!
پس از مدتی که طرح ها رد شد،اختلاف ها نمود پیدا کرد و از این حرفا،ریگولوس بلک به صورت بسیار ادبی گفت "ایستادن،منتظرم هستن" و ما که تا به حال این حجم از ادبیات و این حرفا رو ندیده بودیم،نتونستیم خودمون رو کنترل کنیم و پیرهنا دریده،وا آسلاما سر داده و همگی به سوی جایی که "ایستاده بودند" حرکت کردیم...هنگاهی که به ایستاده گاه(ایستاده گاه به معنی مکانی که شخصی ایستاده میباشد) رسیدیم و ریگولوس را تحویل شخص ایستاده دادیم،دوباره در حرکتی برگشته و به لاله رفتیم...حرکت جالبی بود که به صورت یک ایل از میرفتیم و میومدیم!
طولی نکشید که بلاخره زمان خدافظی فرا رسید و ابتدا ویولت از جمع ما جدا،سپس هاگرید و آرسینوس،و در پایان،ریتا و جیم و من از هم جدا شده و هرکدام به سوی سرنوشت خود حرکت کردیم!
پایان گزارش خلاصه و مفید!
حرف دل:
همینجا از بچه ها معذرت میخوام اگه شوخی کردم به شخصه،بی ادبی اگه صورت گرفت و یا هر چیز دیگه ای...خدا رو شکر حداقل از نظر من جشن فوقالعاده ای بود و بسیار انرژیک،بسی مایه خوشحالیم بود که دوستان رو زیارت کردم!
جا داره بازم تولد 12 سایت رو تبریک بگم،و آرزو کنم برای 13 امین تولدش هم دور هم جمع بشیم...سایت مادامی که کاربرایی داره که به فکرشن،کاربرایی داره که بامعرفتن و همونطور که این سایت بهشون لذت داده،کسانی بودن که بهشون کمک کردن وقتی تازه وارد بودن،اونها هم همین کار رو میکنن برای نسل آینده،برای تازه واردین سایت...من فکر میکنم سالهای سال این سایت سرپا خواهد موند اگه همینطور براش وقت بذاریم،فعالیت کنیم و لذت ببریم ازش!
ممنونیم جادوگران!
پ.ن:حالا فهمیدم چرا اینقدر تنوع داریم توی شکلک چکش...واقعا اینجا نمود پیدا کرد!