آملیااین الان درخواست نقده؟...فقط یک درخواست نقد؟
طولشو ببین!
این الان درخواست نقده؟
اول سوالاتو جواب بدیم:
نقل قول:
ارباب سوژه این سری خاص بودش؟ همیشه احساس میکنم سوژه هام خیلی یه جورین...انگار زیر دست و پا بودن من برشون داشتم ازشون استفاده کردم! تازه کلی روشون وسواسم این میشه!
سوژه شما عالی بود. یکی از نقاط قوت پستت بود...نقاط قوت خودت رو بشناس. شما جادوکاری. باید این نقاط رو به دیگران هم آموزش بدی. همین سوژه پیدا کردن مشکل خیلی از اعضاست. دست رو سوژه های پیش پا افتاده می ذارن...و از همون اول یه امتیاز منفی می گیرن.
سوژه شما خاص، خلاقانه، متفاوت و خیلی خوب بود!
نقل قول:
منم از این رو دیگه یکم از ته این دوئلم بریدم! به نظرتون بد شده؟
نه اصلا بد نشده. لازم نیست همه چی رو به نتیجه برسونین. مهم اینه که توجه خواننده رو به چی جلب می کنین. مثلا یکی که تمرکزش روی داستانه باید نتیجه رو بنویسه. یکی بیاد بنویسه آملیا تصمیم می گیره ریگولوس رو بکشه. شبانه می ره خونه ریگولوس...
خب این حتما باید بنویسه آخرش چی شد. چون اصل ماجرا داستانه. ولی در مورد پست شما اینطور نیست. اصل ماجرای شما طنزه! توجه خواننده معطوف به طنز شما می شه. داستان زیاد مهم نیست.
یکی از اشکال هایی که بر طرف کردین انتخاب سوژه اس. دیگه از این شاخه به اون شاخه نمی پرین. یه سوژه مشخص و منسجم دارین. خط داستانتون مشخصه.
نقل قول:
اول کار که راجع به دوئل آملیا و رودولف گفته بودم لازم بودش؟
بله...دقیقا لازم بود. حتی به نظر من می تونست کمی واضح تر و بیشتر باشه. اگه نمی گفتین پستتون ناقص می شد.
نقل قول:
ی جاهایی سعی کردم رماتیسمی بنویسم. یعنی خب تمام سعیمو بود به عنوان ی تازه رماتیسم گرفته!
خوبن؟
خب...من نه گریفیندوریم، نه هیچوقت گریفیندوری بودم. به همین دلیل نه می دونم روماتیسم چیه و نه هیچ نمونه ای ازش خوندم!
نقل قول:
بعد من یک جایی از رولم نوشته بودم که:
نقل قول:
میفهمید منظورمو که؟
و اصلا نمیخواستم بگم که آره من خیلی واضح گفتم و شمای خواننده باید فهمیده باشی. یه جورایی برای وصل کردن پارتها بودش. الان اینجا هم تاثیر بدی گذاشته؟
من دوستش ندارم! در نقد ها سعی می کنم زیاد طبق سلیقه شخصی ننویسم و مخاطبای شما رو در نظر بگیرم. معمولا نمی گم فلان چیز رو من دوست نداشتم. ولی اینو می تونم بگم که این کار رو من دوست ندارم. شاید بقیه دوست داشته باشن.
دو حالت داره:
یا همونیه که برای دای توضیح دادم(یه حالت تحقیر آمیز)...یا یه صمیمیت بی دلیل. هیچکدوم از اینا حس خوبی به من نمی ده. حالا شاید برای یه خواننده دیگه حس خوبی داشته باشه.
نقل قول:
ارباب یک جاهایی الان میبینم که جمله هام یکم گنگ شدن -نه از نظر مفهمومی. در حقیقت از نظر جمله بندی- و یا فعلها اشتباهن. اینا یکی دو تا همیشه از زیر دستم در میره. خیلی بدن برای رول دوئل؟ یعنی همچین تو چشمن؟
ممکنه بد باشن...ولی برای بعضیا هم یه جور سبک هستن. یه لحن خاصی رو تشکیل می دن. می خونم. اگه به مورد بدی برخورد کردم می گم.
نقل قول:
آخرش خیلی قهرمان بازی شد؟ نمیخواستم این طوری بشه ولی کار دیگه ای از دستم برنمیومد. یا بهتره بگم کار دیگه ای به ذهنم نرسید. یعنی اینقدر قهرمان بازی شدش که دل خواننده رو بزنه؟
قهرمان بازی شد...ولی یه جورایی هم مسخره بود! و همین مسخرگی، پایان شما رو از قهرمان بازی مطلق دور کرد.و در نتیجه، خوب بود.
بررسی
پست شماره 378 باشگاه دوئل، آملیا سوزان بونز:
در مورد سوژه تون گفتم...عالی بود! هر کسی نمی تونه از باخت دوئل قبلی برای ساختن سوژه دوئل جدید استفاده کنه. اشکالی که داشت این بود که ارتباط قوی و محکمی با سوژه دوئل نداشت. یعنی ما مجبور شدیم کمی فکر کنیم که این پست کاملا در مورد سوژه اش؟ قابل قبوله؟
سوژه دوئل مهمه...خیلی باید واضح تر و پر رنگ تر باشه. اگه امتیاز شما کم نشد دلیلش نقاط قوت دیگه ای بود که پستتون داشت و این اشکال رو کمرنگ کرد.
اشکال دومش همون تیکه تیکه شدنشه...مخصوصا با توجه به زمان بندیا این تیکه تیکه شدن خواننده رو گیج می کنه. ولی چیزی که این اشکال رو جبران کرد این بود که تکه ها بصورت جداگانه خوب بودن. لازم نبود خواننده اونا رو به هم بچسبونه که بتونه از طنزشون لذت ببره.
نقل قول:
داستان از اونجا شروع شد که ...
ام... از اونجا که... یعنی... خب اگه بخوایم دقیقا از اولش بگیم، اولش اونجا میشه که... ام...
نظرتون چیه که از یکم قبلتر از اولش شروع کنیم؟
این قسمت می دونی چه پیامی رو به خواننده منتقل می کنه؟
می گه نویسنده گیج شده! نمی دونه از کجا شروع کنه. چطوری تعریف کنه...و این خوب نیست!
اون شکلک دندون داره خیلی بامزه بود!
نقل قول:
خانه ریدل، دفتر دوئل – یکم بیشتر از کمی قبلتر از شروع داستان
به نظر من بهتر بود کمی واضح تر آدرس می دادی. چون شروعت خیلی جالبه. می شد مستقیم تر ازش استفاده بشه.
نقل قول:
دستانش میلرزید. خیلی در این رابطه مطمئن نبود. ارباب را دید که به هکتور اشاراتی کرد. انگار نتایج دست او بود. معجون ساز ویبره زن خانه ریدل از جایش بلند شد و چوبدستی اش را کنار گلویش گرفت و گفت:
ارباب نه! لرد...لرد سیاه...اگه مرگخوار نبودی لرد ولدمورت هم اشکالی نداشت.
" در این رابطه مطمئن نبود" زیادی برای شروع ماجرا گنگ و مبهمه.
نقل قول:
-یک دو سه! یک دو سه! امتحان میکنیم!
-هک احمق! چوبدستی امتحان کردن نداره!
لرد شخصیت خاصی داره که اصولا نمی گه احمق! خونسرده! این یکی جزو مواردی بود که از محدوده لرد خارج بود. ولی بقیه دیالوگ خوب بود.
نقل قول:
-اما ارباب من از خیلی وقت پیش آرزوم بودش که این حرکتو بزنم. ارباب این جمع شده بود تو دلم. هیچ وقت هیچ کسی نمیذاشت من چیزی رو بلند اعلام کنم که بخوام صدامو امتحان کنم. ارباب همیشه تو هاگوارتز اونی که همه چیزو اعلام میکرد ارسینوس بود. حتی الانم ارباب تو ویزنگاموت و مدیریت نمیذارن من چیزی رو اعلام کنم. ارباب اصلا این اسنیپ همش منوی منو برمیداره چون دراکو برای خودشو شکسته. ارباب مگه منو جزوی وسایل شخصی ...
اینجور دیالوگا رو باید کمی اعصاب خرد کن تر کنی. یکی از چیزایی که اعصاب خرد می کنه تکراره! مثلا اینجا اول هر جمله می تونستی یه " ارباب"بذاری. فقط اول جمله ها. بدون تغییر و بصورت یکنواخت..اینجوری بهتر می شد.
نقل قول:
-و برنده دوئل کسی نیست جز ... رودولف لسترنج!
-آرهـــــــــــــــــ!
-نـــــــــــــــــــه!
این دیالوگ ها احتیاج به شکلک داشتن...هر سه شون...ولی اون " آره " و " نه" بیشتر احتیاج داشتن. ولی اینجاش قشنگ بود:
نقل قول:
دو دوئل کننده فریاد کشان خود را به طرفی پرتاب کردند. رودولف خود را در بغل لرد و آملیا خود را در بغل... بدبختی!
و بدبختی نیز چه گرم او را در آغوشش "فشرد"!
برعکس لرد که رودولف را با طلسم انفجاری به طرفی پرت کرد!
قسمت اتاق غذاخوری که همه به آملیا بی توجهی می کردن عالی بود. دیالوگ ها و شکلک ها...خیلی خوب بودن.
قسمت "به هم خوردن دو تا چینی" به نظر من اضافی بود. تو یه پست عادی(از نظر طول) اشکالی نداشت. یعنی از نظر محتوا مشکلی وجود نداره. ولی تو این پست بهتره قسمت های اضافی حذف بشن.
نقل قول:
-پیست! بازنده! منظورم چیزه... آملیا!
دیالوگ خیلی خوبی بود.
نقل قول:
دخترک وسط راهرو خشک شد. رنگ صورتش پرید و چشمانش از حدقه به بیرون جهید!
وقتی همچین تصمیمای غیر منطقی ای می گیرین، نذارین خام بمونه. ادامه اش بدین. این چشما بپرن بیرون...بغلتن و برن...و شما و خواننده هم باهاشون برین. کمی برین جلوتر...کمی این " مسخره بازی" رو ادامه بدین. حتی می تونین یه دور دور خونه ریدل بچرخین و بعد برگردین سر جاتون. لازم نیست خیلی طولانی باشه. تو دو سه خط هم می شه این کار رو انجام داد. در قسمت بعدی این کار رو انجام دادی...جلو رفتی. و خیلی هم خوب شده:
نقل قول:
آملیا با سر و صورتی خیس از اشک ذوق، دستان خود را از دور گردن هکتور باز کرد و او را از خطر خفه شدن نجات داد. هکتور که نفسهایش صدای خس خس میداد به دخترک نگاه کرد که حالا از خوشحالی بیشتر از خودش ویبره میزد. هکتور از این قضیه عصبانی شد. هیچ کسی حق نداشت از او بیشتر ویبره بزند. اگر این طوری بود که هرکسی جرئت میکرد بعد از دیالوگش شکلک ویبره را میزد؟ اصلا چرا شکلک ویبره به اسم هکتور ثبت نشده بود؟ چرا اسنیپ شکلک داشت و او نداشت؟ بی عدالتی تا این حد؟ مگر او هم مدیریت نبود؟ حالا که این طور شد میرفت و کل باکس شکلک را به نام خودش میزد و بعدش هم اسنیپ را حذف شناسه میکرد.
هکتور در همان زمان که داشت به این فکر میکرد که ایا توانایی حذف شناسه مدیر هم درجه را دارد یا نه، به یاد آورد که آملیا و خوانندگان همچنان به او و صفحه مانتیور و یا گوشی های هوشمند خود زل زده منتظر ری اکشن اویند!
نقل قول:
تا به حال به این فکر کردید که قهرمان داستانها کین؟ البته این واضحه که "هرکسی شخصیت اول داستان خودشه!" ولی خب... شخصیت اول با قهرمان خیلی خیلی فرق داره!
شخصیت اول میتونه یک زخم روی کله اش باشه و لازم نیست قهرمان زخم داشته باشه. شخصیت اول میتونه با سر بره تو دهن یک سگ سه سر و خب ... قهرمان لازم نیست این کارو بکنه! شخصیت اول میتونه همیشه زنده بمونه و قهرمان گاهی میمیره!
میفهمید منظورمو که؟
هر کله زخمی ای یک قهرمان نیست!
و متقابلا...
هر قهرمانی یک کله زخمی نیست!
در مورد اینا توضیح دادم...به نظر من امتیاز مثبتی برای پست محسوب نمی شن. توضیح های اضافه هستن. بدون اینا رول چیزی از دست نمی ده. تازگیا مد شده! هر جایی ازشون استفاده می شه. از اینا فقط وقتی می شه استفاده کرد که ربط زیادی به داستان داشته باشن و براش مفید باشن. در این حالت هم باید با دقت و خیلی خلاصه نوشته بشن...حالت نصیحت به خودشون نگیرن. حالت شعار پیدا نکنن. این توضیح شما هم به داستان ربط پیدا می کنه.
یکی دو اشتباه تایپی داشتی...که هیچ اهمیتی نداشتن. اینو گفتم که بقیه بدونن اشتباه تایپی همیشه اشکال قابل اشاره ای نیست. گاهی توی پست گم می شه.
نقل قول:
آملیا لبخند زد و جواب را با صدای بلند با خودش گفت:
اینجاش درست بود. باید داستان رو برای خواننده توضیح می دادی...ولی چرا با صدای بلند؟! بهتر بود اینو با خودش می گفت.
نقل قول:
مشتی هویج با دست و پا به اطراف میدویدند و جیغ میکشیدند.
ایده هویج ها فوق العاده بود.
در قسمت هویجی پست از شخصیت ها و سوژه هاشون خیلی خوب استفاده کردی. جداشون نکردم. چون همش خوب بود.
نقل قول:
مخصوصا وقتی لرد بعد از این همه داد و بیداد و جیغ بیدار میشد!
پایان خیلی قشنگی بود. اگه با همون انفجار و قهرمان بازی آملیا(که اصلا هم زننده نبود) تموم می کردی به این خوبی نمی شد.
نقل قول:
این قسمت هم که صد در صد، هزار در صد...باید حذف می شد!
خلاقیتت عالیه...طنزت عالیه...شخصیت هات عالین. وقتی نقد می کنی اینا رو به دیگران هم آموزش بده.
برو تا سه سال آینده نمی خواییم ببینیمت!