تقریبا نزدیک ظهر بود بچه های گروه های گریفیندور اسلیترین و ریونکلاو با معلم جدیدی که اسمش هاگرید نام داشت به بالای تپه میرفتن , کتاب جدیدی که گرفته بودن تقریبا یه موجود بیریخت بود ,
گفتگو بین چند دانش اموز ریونکلاو
سارا_ پووووووووووف دیگه چقد میخوایم راه بریم مگه این غول بیابونی قراره چی درس بدخ اخه اه
ویولت_باو زیادی حرص میخوری ها یوقت دیدی موهات ریختن شدی عین اسمشو نبر
سارا نتونست خودشه نگه داره و زد زیر خنده هردو انها در خوشی خود بودند که یدفه چشماشون باز کردن دیدن همه بچه ها وایسادن و دارن یه چیزی رو تماشا میکنن
سارا_ ویو بنظرت چی شده بنظر دردسر میاد
ویولت_نه بابا حتما بازم بچه ها دارن شوخی میکنن بیا از نزدیک ببینیم...
هردوشون نزدیک تر رفتن و از بین دانش اموزا رد شده و به صف اول رسیدند
هنری_ سلام بچه ها خیلی وقته نیستین شما نیستین یا ما نیستیم هان؟
هنری یکی از بجه های بی مزه گروه اسلیترین بود که به همه دخترا گیر میداد سارا در جواب گفت
_هووووف بازم که تویی اههه من با بچه بی مخ اسلیترینی ها کاری ندارم
بزور تونستن از کنار هنری رد شن و خودشون متوجه اتفاق کنن
ویولت_ عه عه بازم که این دوتا تورو خدا من نمیخوام درسم خراب بشه این دوتا دواشونو چراتموم نمیکنن اخه
دراکو و دوستاش یه شوخیه بی معنی با هری کرده بودن که و هری هم به اندازه کافی عصبانی شده بود که یه دعوای درست حسابی در بگیره
که ناگهان هاگرید میادو دعوارو جمع میکنه بعد از چند دقبقه به مقصد مورد نظر میرسن و هرکی یه گوشه ای می ایسته
سارا تو فکرش بود که قراره اینجا چی بشه اصلا اون غوله چرا اوردتشون اینجا تو همین فکرا بود که چشمش به ویولت میوفته که داره یجارو نگاه میکنه و هی لبشو گاز میگیره با دستش اروم یه زربه ای به بغا ویولت میزنه تا هواسش پرت بشه
_اخ هی داری چیکار میکنی ؟
سارا_ اهای حواست کجاست چرا زل زدی به هرماینی ؟
ویولت_باو اه این دختره مثلا فک میکنه خیلی باهوشه اگه تو گروه ما میوفتاد نشونش میدادم که کی باهوش تره دختره......
سارا_از کی تاحالا برات مهم شده تو که مغرور بودی
ویولت _ راستش خودمم نمیدونم الان خودمم حسود شدم در حالی که به بچه ها میگن حسود نشین....
در همین حال که مشغول صحبت کردن بودن یهو موجودی از اسمان میاد پایین همه بچه ها از تعجب دهنشون باز مونده بود
هاگرید اون موجود رام میکنه و بر میگرده به بچه
_ خوب این موجود که می بینید اسمش هیپوگریفه هه هه لازم نیست به این اسم صداش کنید میتونید کج منگار هم صداش کنید, خوب حالا کی می خواد اولین سواریو امتحان کنه؟
همه میرن عقب و هری بیچاره مجبور میشه که سوارش بشه
بعد انجام دادن تشریفات قبل سوار شدن, همه برای هری دست زدن بجز ویولت چون فقط به هرمیون نگا میکرد و خدا میدونه چه نقشه هایی براش کشیده بود... پایان