لیسانقل قول:
من خیلی برای نقد کردن استرس دارم! هم وقتی که میخوام نقد بشم هم وقتی میخوام نقد کنم!
نقد خواستن احتیاج به شجاعت داره...این که نظر یه نفر دیگه رو درباره نوشته مون بخواییم. کسی که درخواست نقد می کنه خودشو برای انتقاد آماده کرده. می دونه پستش ممکنه به نظر خودش خیلی خوب باشه. ممکنه براش خیلی زحمت کشیده باشه و نقد کننده کلی ایراد ازش بگیره...داشتن این شجاعت به نظر من خیلی قشنگه.
در مورد نقد کردن...
راستش به نظر من نقد کردن چیزی نیست که بشه از صفر یاد گرفت! یه استعداد ذاتی لازم داره که باید پرورش داده بشه. شما باید یه نقد کننده باشین! به مرور زمان می شه ماهر تر شد. ولی کسی که نقد کننده نیست نمی تونه یاد بگیره. ربط زیادی هم به این که چقدر خوب می نویسین نداره(البته مسلما باید بالاتر از سطح متوسط باشین. ولی لازم نیست عالی بنویسین). باید خواننده خوبی باشیم. قدرت تشخیص خوبی داشته باشیم. سبک های مختلف رو بشناسیم و مسلط باشیم. تا حدی به ادبیات فارسی وارد باشیم. تجربه ایفای نقش سایت خیلی مهمه. باید بتونیم پیش بینی کنیم! که فلان سوژه به چه روش هایی ممکنه پیش بره و هر روش به کجا ختم می شه. باید برای هر ایرادی که می گیریم راه حلی داشته باشیم. باید بتونیم پیشنهاد هایی بدیم که طرف رو به مسیر درست هدایت کنه.
یعنی اینجوری نیست که من پنج نفرو انتخاب کنم و بگم به اینا نقد کردن یاد می دم! این نمی شه. اول باید استعداد و توانایی نقد کردن رو در طرف ببینیم.
مثلا من به آستوریا توصیه کردم نقد کنه...چون به نظرم ویژگی های لازم برای یه نقد کننده رو داره. درست می بینه!
فرق عضو عادی و نقد کننده اینه که عضو عادی پست رو می خونه. خوشش میاد یا خوشش نمیاد. می دونه یه جای کار مشکل داره. ولی نمی تونه درست توضیح بده که اون مشکل چیه و راه حلش چیه.
گذشته از همه اینا...شما مگه نقد می کنی؟ ما ندیدیم!
بررسی
پست شماره 259 آموزشگاه مرگخواری، لیسا تورپین:
نقل قول:
-لیسا تورپین!
لیسا خیلی آرام جلو رفت.
لیسا تنها یک شیشه ی جا مربای کوچک به دست داشت.
اینجا جایی بود که باید نفر بعد انتخاب می شد. که شد! ولی به ساده ترین شکل ممکن.
صحنه رو کمی گسترده تر بنویسین! "لیسا تورپین" رو کی گفت؟... لرد! ...با چه لحنی؟
لیسا در اون لحظه داشت چیکار می کرد و با شنیدن اسمش چه عکس العملی نشون داد؟ نگران شد؟ ترسید؟ خوشحال شد؟ یا حتی هیچ عکس العملی؟
اینا رو باید نوشت. وقتی یه هدف کوچیک دارین، از کوتاه ترین راه به طرفش نرین. از جالب ترین راه برین. گاهی همون کوتاه ترین راه، جالب ترینه. ولی گاهی هم نیست. گاهی باید کمی بیشتر توضیح داد که صحنه تو ذهن خواننده هم زنده بشه.
لیسای دوم نباید تکرار می شد. می تونستین دو جمله رو با هم ادغام کنین که این تکرار اتفاق نیفته:
لیسا در حالی که تنها یک شیشه ی جا مربای کوچک به دست داشت، خیلی آرام جلو رفت.
یا:
لیسا خیلی آرام جلو رفت... در حالی که تنها یک شیشه ی جا مربای کوچک به دست داشت!
نقل قول:
-این ها قهردون من هستن ارباب. با ارزشترین دارین دارایی من این ها هستن.
این خیلی قابل پیش بینی بود.
قابل پیش بینی بودن، خوب نیست!
راه حلش این نیست که باارزش ترین دارایی لیسا رو عوض کنیم. نه...همینا باید باشن. ولی قبل از این که اینقدر مستقیم بگیم که اینا "قهردون" هستن، باید کمی حواس خواننده رو پرت کنیم. که ذهنش مستقیم نره سمت این که "مطمئنا اینا قهردونن!"
مثلا قبلش توضیح می دادین که مرگخوارا لیسا رو اذیت می کنن. لیسا بغض می کنه...عصبانی می شه...ولی هر کاری می کنه نمی تونه قهر کنه.
لرد صداش می زنه و اونجا مشخص می شه که دلیل این که نمی تونست قهر کنه اینه که قهردوناشو در آورده.
این همون سوژه شماست...فقط کمی مقدمه چینی داره.
دیالوگ "به جاش قوطی نوشابه گذاشتم" خیلی خوب بود. ولی شکلکش اصلا خوب نبود! برای حفظ حیات مرگخواران، کلا بهتره زیاد با لرد صمیمی نشن.
نقل قول:
-ارباب باید رفت توی گونی. وینکی باید با ارزش ترین داراییشو نابود کرد تا جن با نابود کننده ی خوب شد.
همه ی مرگخواران با تعجب به وینکی که سرش پر از خون بود نگاه کردند.وینکی خیلی غیر منتظره وارد شده بود.
بهترین کاری که در پستتون انجام دادین همین بود! البته سوژه لیسا هم خیلی خوب بود. ولی این کار مفید بود. برای ادامه سوژه.
نمی دونم نقد قبلی منو خوندین یا نه. ولی به هر حال این کارتون خیلی به درد سوژه می خوره. سوژه وینکی باید ادامه پیدا کنه.
گذاشتن عکس قهردونا خوب بود. چون فکر نمی کنم می شد توضیح داد که اینا چه شکلی هستن...ولی فکر می کنم کشیدن یه نقاشی ساده و بچگانه می تونست جالب تر باشه! قهردون چیزی نیست که هر کسی داشته باشه. می شد هر شکل و رنگ عجیبی رو روش پیاده کرد.
یه مشکلی این وسط وجود داره...قهردونای لیسا نابود نشدن! زیاد مهم نیست. ولی بهتر بود تکلیفشون روشن می شد. نفر بعدی ممکن بود اصلا به اینا نپردازه و همینجوری رو هوا بمونن!
سوژه لیسا خوب بود. می شد باز ترش کرد. تاثیر گذارترش کرد...شما هنوز کمی "تیتروار" می نویسی.
با توجه به کوتاه بودن پست هاتون، فرصت و جای توضیح بیشتر رو هم دارین.
لحن های شخصیت هاتون خوب و درستن.
با آوردن وینکی یک کار مفید برای سوژه انجام دادین. مفید بودن خیلی مهمه!
موفق باشید!
.......................
آستوریا...اون صحنه ملاقه وینکی(که تو این پست نبود) چه صحنه خنده داری بود! توصیفش چقدر با مزه بود...که اول ملاقه دیده می شه که به آرومی بالا میاد...عالی بود.
بررسی
پست شماره 260 آموزشگاه مرگخواری، آستوریا ی مرحوم:
نقل قول:
ملتِ ارزشمند ترين دارايي به دست، با دهن هاي باز به وينكي كه خيلي جدي، سعي در نابودي اربابشون داشت، خيره شدن.
شروع خیلی خوبی بود. به دو دلیل!
اولا برای این که سوژه مربوط به وینکی رو ادامه دادین. و این باعث می شه این سوژه جاشو محکم کنه و دیگه فراموش شدنش سخت باشه.
دومابه دلیل اشاره کوچیکی که به اصل سوژه کردین. این اشاره چیزی رو توضیح نمی ده. ولی ممکنه جلب توجه کنه. ممکنه خواننده ای رو که داره از این جا رد می شه جذب کنه. و این یعنی مفید بودن.
نقل قول:
وينكي نتونست راه كار بعديش رو ارائه بده. چراكه ليسا با ظرف محتوي قهر دوني هاش، فرق سر جن بيچاره كوبيد!
وينكي بي هوش روي زمين افتاد و ظرف قهردوني ها هم شكست، قهر دوني ها، با فرياد "قهر،قهر،قهر" خاكستر شدن.
این صحنه هم خنده دار بود. شما طنز خوبی دارین. طنز خوب می تونه خیلی از اشکالای جزئی رو بپوشونه.
نقل قول:
ارباب بايد اجازه داد وينكي داراييش رو نابود كرد و بعد دستورات ديگه داد! وينكي جن مُعَمِلِ خوب ؟
دیالوگ غیر منطقی و حق به جانب وینکی خیلی خوب بود. شخصیت وینکی رو خوب پیاده کردین.
نقل قول:
آستوريا با دست خالي، در حالى كه سعى ميكرد دست چپش رو قايم كنه، جلو رفت!
این جا قسمتیه که باید خواننده رو منتظر گذاشت. گاهی حتی باید حوصله شو سر برد. که صحنه بعدی بتونه تاثیر بیشتری بذاره. این صحنه می تونست کمی طولانی تر بشه. درباره احساسات آستوریا و حالتش می نوشتین. آروم و بدون عجله...در حد حوصله سربر!
یه مورد دیگه هم اشاره به دست چپه. اگه کلمه "چپ" رو این جا نمی نوشتین، آخر پستتون کمی غافلگیرانه تر می شد. این جالب ترش می کرد. بهتر بود سرنخ به خواننده نمی دادین که بتونه حدس بزنه. شکل فعلیش هم خوب بود.
نقل قول:
-دستت رو تكون بده... هوم واقعا چيزي نيست، اما حس ميكنيم چيزي رو پنهان ميكني آستوريا! خيلي خب! حالا كه چيزي نداري واسه نابود كردن، فردا شب خودت رو نابود ميكنيم! حالا برو تا نَفَر بعدي جلو بياد!
این دیالوگ خیلی خوب بود. مربوط به سایت بود. کسی که چت باکس رو نخونه یا کسی که مثلا دو ماه دیگه اینو بخونه متوجه قسمت سایتیش نمی شه. ولی با وجود این، دیالوگ معنیشو از دست نمی ده. برای همین کاری خوبی کردین که اتفاقا رو با هم ترکیب کردین.
نقل قول:
آستوريا كه نميدونست از اينكه ارزشمند ترين داراييش، روي ساعد دست چپش، جون سالم به در برده خوشحال باشه، يا بخاطر آخرين شب زندگيش گريه كنه، سر جاش برگشت و نفر بعد، جلو رفت.
این جا همون نقطه غافلگیری بود. این جا باید روی همون ساعد دست چپ تاکید می کردین. فقط همونو می نوشتین. این جوری تاثیرش خیلی بیشتر می شد. مثلا:
آستوریا كه نمی فهمید چرا کسی متوجه نشده که ارزشمند ترين داراييش، روي ساعد دست چپشه، سر جاش برگشت و نفر بعد، جلو رفت!خیلی خوب بود...ایده خوب بود. سوژه خوب پیش رفته و خوب تموم شده. طنزش هم کاملا کافی بود. طنز شما با کیفیته. احتیاجی به بیشتر شدن نداره. مقدار کمش هم تاثیر خیلی خوبی روی کل پست می ذاره. برای همینه که همیشه می گم برای طنز نوشتن لازم نیست سعی کنیم در هر جمله خواننده رو بخندونیم.
ما بیامرزیمت آستوریا!