پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
ارسال شده در: چهارشنبه 1 شهریور 1396 19:52
تاریخ عضویت: 1388/02/05
تولد نقش: 1396/01/13
آخرین ورود: دوشنبه 15 مهر 1398 17:38
از: زیر سایه ارباب
آستوریا متوجه رضایت نسبی پسرش میشه و تصمیم میگیره که این رضایت رو کمی تشدید کنه.
-ببین پسرم...خوشگله...موهاشو ببین. عجب رنگی داره!
چهره ی اسکورپیوس کمی میره تو هم.
-مامان...کل ایل و تبار ما موهاشون همین رنگیه! من...بابا...بابابزرگ...جد و آبادمون. من از این رنگ خوشم نمیاد. تازه آستیناش چرا گشادن؟
آستوریا آرزو میکنه که ای کاش به همون رضایت نسبی راضی میشد.
-گشاد نیست پسرم. این نشون دهنده ی تناسب اندامشه. و این که زیاد به ظواهر اهمیت نمیده. دختر ساده ایه. سادگی همیشه خوبه. حالیت شد یا حالیت کنم؟
اسکورپیوس اعتراضی نمیکنه و با بغض سر جاش میشینه.
مدت کوتاهی در سکوت سپری میشه. تو این فاصله آستوریا به دراکو اشاره میکنه که بحث اصلی رو شروع کنه. ولی دراکو غرق در تماشای مجسمه ی برنجی خانوادگی ترینگ شده بود و اصلا اشاره ها رو نمیدید.درست تو همین لحظه فکر دیگه ای به ذهن آستوریا میرسه.
-ببین پسرم...اینا خیلی پولدارن. از فامیلیشونم مشخصه. ترینگ! این تو رو یاد چیزی نمیندازه؟
-نخیر!
-صدای سکه ای که روی زمین میفته. من مطمئنم این نام خانوادگی ربطی به ثروت افسانه ای ترینگ ها داره. به مادرت اعتماد کن. این بابای مشنگتم که اصلا این طرفو نگاه نمیکنه. مجبورم خودم وارد عمل بشم. ببخشید!
آستوریا ببخشید رو با صدای بلند میگه و توجه همه رو به خودش جلب میکنه.
-همونطور که میدونین امشب این جا هستیم تا درباره پسرمون اسکورپیوس و تمایل شدیدی که برای تشکیل زندگی با دختر زیبای شما جسیکا داره صحبت کنیم.
-زیادم شدید نیست.
-خب...داشتم میگفتم...دخترتون واقعا زیبا و شایسته اس. بی نظیره.
-رنگ موهاش مزخرفه.
-و ما امیدواریم امشب با جواب مثبت از این جا بریم.
-منفی هم قبوله.
چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی
ارباب تکان نخواهم خورد!