نتیجه دوئل نیمفادورا تانکس و آتسوشی تاکاگی:(پست نتیجه توسط آریانا دامبلدور نوشته شده)
امتیازهای داور اول:
نیمفادورا تانکس: 24.5 امتیاز – آتسوشی تاکاگی: صفر امتیاز
امتیاز های داور دوم:
نیمفادورا تانکس: 24.5 امتیاز – آتسوشی تاکاگی: صفر امتیاز
امتیاز های داور سوم:
نیمفادورا تانکس: 25 امتیاز – آتسوشی تاکاگی: صفر امتیاز
امتیازهای نهایی:
نیمفادورا تانکس: 24.5 امتیاز – آتسوشی تاکاگی: صفر امتیاز
برنده دوئل:
نیمفادورا تانکس!..........................
آتسوشی تاکاگی به خاطر رگ و ریشه ی ژاپنی ش خیلی آدم مودبی بود.
اگر کسی بهش بد و بیراه می گفت، حداقل نیم ساعت عذرخواهی می کرد که چرا پا روی زمین گذاشته و باعث عصبانیت اون شده. اگه غذاش رو به زور ازش می گرفتید یه روز کامل عذرخواهی می کرد که چرا گرسنه شده و شما غذاتون کم اومده. اگه لباسش رو خاکی می کردید یه هفته عذرخواهی می کرد که چرا از اونجا رد شد و شما کثیف شدید. حالا هم که داشت پر آبی رنگی رو که از روی بالش لینی پیدا کرده بود، مینداخت توی پاتیل، پنجاه بار از پر لینی و صد و پنجاه بار از خود لینی که اونجا نبود عذرخواهی کرد.
اون همیشه یه سامورایی اصیل بوده و امکان نداشت بتونه قبول کنه که توی دوئل ببازه. حالا هم قصد داشت خودش رو با استفاده از این پر، به لینی تغییر شکل بده و برنده بشه.
ولی چیزی که نمی دونست این بود که هر پر آبی رنگی که پر لینی نیست...
روز دوئل سه داور گوشه ی زمین زیر سایه بون نشسته بودن و لیموناد می خوردن. نیمفادورا تانکس هم وسط زمین داشت عرق می ریخت. چون لیمونادی بهش نداده بودن.
همه منتظر بودن... اما خبری از آتسوشی نبود.
_ لینی، برو برای ما بازم یخ بیار. یخ زیاد! بال هاتو پر یخ کن؛ و نه لینی...اصلا برامون اهمیت نداره که بالت یخ بزنه.
لینی بال بال زنون رفت و چند دقیقه بعد با یک کلاه آبی روی سرش و یک کلاه آبی توی دستش که پر یخ کرده بودش برگشت.
_ ارباب...ببینین. یه روش بهتر پیدا کردم. راستی...دیدین چی شد؟ امروز صبح کلاه آبی ام دوتا شده.
لرد سیاه اهمیتی به کلاه یا کلاه های لینی نمی داد. اون فقط یخ می خواست.
ولی اگه کسی کمی دقت می کرد می دید که کلاه به طرز عجیبی توی دست لینی می لرزه. انگار سردش شده بود.
دورا تا شب منتظر موند؛ اما آتسوشی نیومد.
یا شاید هم نتونست بیاد....
داورها بعد از نوشیدن لیموناد ها و ذوب شدن یخ ها، ناهارشون رو خوردن. حتی چای هم خوردن و وقتی دیگه چیزی برای خوردن باقی نموند، رفتن.
آتسوشی نیومد که نیومد...ولی لینی کل روز بعد رو با دو کلاه آبی که روی هم گذاشته بود، اطراف خانه ریدل ها پرواز می کرد.