سوژه جدید:تمام مرگخواران در راهروی اصلی نیروگاه در صف مرتب و منظم روبروی هم ایستاده بودند و نگاهشان به لرد، بلاتریکس و لینی که در وسط راهرو رژه میرفتند دوخته شده بود. لینی در ارتفاعی پایین تر از حد معمول پرواز میکرد که علت آن در دست داشتن طومار سنگین گزارشات نیروگاه بود.
بلاتریکس هم همان طور که مشغول روخوانی از روی گزارش بود زیر چشمی نگاهی به ارباب مینداخت که اصلا راضی به نظر نمیرسید. هنوز نیمی از گزارش باقی مانده بود که لرد طومار را از دست لینی گرفت و با خشم گعت:
- بسه دیگه! سرمان را بردی بلا. نتیجه تنها چیزیه که اهمیت داره! بمب ساخته شده یا نه؟
بلا نگاهی به لینی انداخت و تته پته کنان گفت:
- ارباب...ما در روند ساخت بمب پیشرفت کردیم...اما هنوز...
لرد کروشیویی حواله طومار گزارش کرد که باعث شد جیغ کاغذ پوستی به هوا برود!
- پیشرفت، پیشرفت! کو؟ کجاست؟ بمب من کو بلا؟ من فقط وقتی بمب رو با چشم های خودم ببینم چیزی به اسم پیشرفت رو ازتون قبول میکنم! ایوااااان...بیا اینجا ببینم اسکلت!
ایوان در حالی که تک تک استخوانهایش به صورت موزون از ترس بندری میزد به ارامی به لرد نزدیک شد.
لرد یکی از استخوانهای قفسه سینه ایوان را گرفت و گفت:
- اسکلت ملعون تو مگه مهندس ارشد پروژه نیستی؟ میتونی توضیح بدی که چرا هنوز بمب ما ساخته نشده؟!
ایوان سعی کرد لرزش شدید استخوان فک پایینش را کنترل کند و گفت:
- ارباب...مشکل فنیه. ما هنوز نتونستیم کاری کنیم که انرژی اتم با جادوی سیاه به تعامل و پایداری برسه. هر بار که این کار رو میکنیم یا همدیگه رو خنثی میکنن یا سریع ناپایدار میشن و منفجر میشن! اگه خاطرتون باشه هفته گذشته نصف هاگزمید منفجر شد که به خاطر همین مشکل بود.
این چیزها برای لرد هیچ اهمیتی نداشت. لرد بمب جادویی اش را میخواست. هرچه سریعتر هم میخواست. برای همین ایوان را رها کرد و خطاب به همه مرگخواران نیروگاه گفت:
- ظاهرا تا وقتی بهتون سخت نگیریم کاری انجام نمیدین. ده روز فرصت دارین که حداقل نسخه اولیه بمب رو تمام و کمال تحویل من بدین تا ازمایشش کنم. وگرنه شخصا تک تکتون رو به بمب تبدیل میکنم و به وسیله شما هاگوارتز رو بمباران میکنم!
صدای قورت دادن اب دهان بود که از سر ترس در راهرو نیروگاه میپیچید. تنها کسی که آب دهانش را قورت نداده بود هکتور بود. در واقع خیلی هم ذوق زده بود و به شدت ویبره اش افزوده شده بود! داشت با خودش فکر میکرد که تا الان بلا با طرح افزودن معجون مخصوص او به بمب مخالفت کرده بود، اما به نظر میرسید که الان بهترین زمان برای ازمایش کردن ایده او بود. برای همین به محض اینکه لرد خشمگینانه نیروگاه را ترک کرد دوان دوان به سمت بلاتریکس رفت!
ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!