درسته که لرد ولدمورت دکمهی آسانسور رو فشار داد، ولی از اونجایی که مرگخوارا از اوایل سوژه تا الآن بدون لرد اینور و اونور ول میچرخیدن، احتمالاً منظور کاربر پایینی اینه که بلاتریکس دکمه رو فشار داده.
بله، بلاتریکس دکمه رو فشار داد و آسانسور شروع کرد به حرکت کردن... و فوراً هم متوقف شد.
بلافاصله چندتا آژیر سیستمی پخش شد و بعدش صدای خانمی که بهش میخورد با ناز و افاده لپهاشو پف و لبهاشو غنچهای کرده باشه، از اسپیکرهای بالایی آسانسور به گوش رسید:
- با دالیل سانگینی بیش آز حاد ماجموع وازن آشخاصی که ساوار شدهآند، آسانسور قادر به حاراکات نامیباشاد. لطفاً فاضا را ماقادیری تاخلیه نامایید. مارسی.
- این الآن چی گفت؟
- به نظرتون فحش داد؟
- حالا چرا لهجهش انقد غلیظه؟ شمال لندنیا اینجوری حرف میزنن؟
مرگخوارا گیج و متشوش به نظر میرسیدن. البته به جز سدریکی که غلتی روی بالشتش زد و توضیح داد:
- اه. شماها چقد آیکیوتون پایینه. میگه که به دلیل سنگینی بیش از حد مجموع وزن اشخاصی که سوار شدهاند، آسانسور قادر به حرکت نمیباشد. لطفاً فضا را مقادیری تخلیه نمایید. مرسی.
از اونجایی که سدریک نصف زندگیشو با خروپف و پف شدن زیر چشمها گذرونده بود، برخلاف مرگخوارای دیگه، فهمیدن حرفهای خانمهای با لپهای پف کرده واسش کار راحتی بود.
- فضا رو مقادیری تخلیه کنیم؟
- ینی چند نفرمون باید تشریف ببرن بیرون!
مرگخوارا با نگاههای معناداری به همدیگه زل زدن.
درسته که بصورت گلّهای سوار آسانسور شده بودن و داشتن توی همدیگه ساندویچ دو نونه میشدن، ولی هیچکدومشون به این راحتیا حاضر نبودن که با اردنگی به بیرون پرت بشن و برچسب "تخلیه شده" بخورن.