wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس (عضویت)
ارسال شده در: یکشنبه 8 مهر 1403 09:50
تاریخ عضویت: 1403/06/16
تولد نقش: 1403/06/16
آخرین ورود: امروز ساعت 21:44
از: دست شما!
پست‌ها: 41
آفلاین
سلام!

به توصیه داداشم گوجو‌ اومدم که بهتون بپیوندم!

خبر رسیده که گویا به یه سامورایی نیاز دارید!

جسارتا خانم و بچه ها رو هم میتونم بیاریم؟هوم؟!

こんにちは、杉山さん。

サムライが必要です!アラニスが夕食の野菜を切るのを手伝ってくれませんか?

大丈夫だと思いますよ。

ようこそ!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در 1403/7/10 23:02:45
برای یه سامورایی همه جا ژاپنه!


My eyes tell me that you are the same person as before
but my soul does not accept this
پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
ارسال شده در: سه‌شنبه 15 خرداد 1403 17:42
تاریخ عضویت: 1403/01/31
تولد نقش: 1403/02/08
آخرین ورود: دیروز ساعت 23:10
از: مرز بین نور و تاریکی
پست‌ها: 144
آفلاین
درود .
میتونی منو زاخار صدا کنی .
مایلم در محفل سنجی شما شرکت کنم .
به نظرم هر دستگاه سپیدی نیاز به پاک کردن لکه های اضافه داره .
چی بهتر از یه لکه ی سرسخت تر ؟
من در نویسندگی جادویی شخصیت جدی دارم ؛ به نظرم دامبلدور بزرگ ترین جادوگر دوران هاست ولی نمیتونم مثل محفلی های دیگه ستایشش کنم . از آدمایی که بقیه رو آزار میدن متنفرم ولی چیزی که منو به محفل وفادار نگه میداره دوستانی هست که در اینجا و گروه هافلپاف دارم .
برای محافظت از اونا ، من درخواست عضویت در محفل ققنوس رو دارم
.

از طرف زاخاریاس اسمیت
ملقب به زاخار اصلی


سلام زاخاریاس عزیز!
چه خوبه که ارزش‌های خودت رو شناختی و پیش فرد درستی اومدی.
ما توی محفل ققنوس به‌دنبال افرادی با ویژگی‌های مشابه تو می‌گردیم.
اما متاسفانه در حال حاضر هنوز تجربه ایفایی لازم برای ورود به محفل رو کسب نکردی.
برای عضویت در محفل نیازه به سطح مشخصی از سفیدنویسی رسیده باشی تا بتونیم توی این خونه بپذیریمت.
برو و بیشتر بنویس و نقد بگیر و نقد بخون. سوالی هم بود خود بنده یا حتی پروفسور دامبلدور از طریق پیام شخصی درخدمتت هستیم.

تایید نشد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در 1403/3/18 0:12:28
زیبا ترین لبخند ها بزرگ ترین درد ها رو تحمل میکنن .
تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
ارسال شده در: سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1403 15:57
تاریخ عضویت: 1399/06/24
تولد نقش: 1399/06/25
آخرین ورود: امروز ساعت 18:22
از: تارتاروس
پست‌ها: 317
آفلاین
سلام من میخوام عضو محفل شم و کاملا وفادار به البوس دامبلدور و محفلیون. بدون هیچ قصد و نیت و خواسته ی مخفیانه ای. (زیر چشمی ققنوس را میپاید)

من مقداری طلا ذخیره کردم که میتونیم باهاش برای مدت های زیاد هزینه ی ارتش محفل رو بدیم. اصلا هم نیاز نیست این پولو برگردونید. فقط اینجارو امضا کنید برای یادگاری.

دو تا گولم هم دارم. بچه های خوبی هستن و بی آزارن.

-هی.. تفش کن. تفش کن بچه رو.

اوهوم..داشتم چی میگفتم؟ .هیچی دیگه..اجازه هست بیام تو؟

نقل قول:
سلام من میخوام عضو محفل شم و کاملا وفادار به البوس دامبلدور و محفلیون. بدون هیچ قصد و نیت و خواسته ی مخفیانه ای. (زیر چشمی ققنوس را میپاید)


نیکلاس عزیز، دوست قدیمی.
الان بیشتر هزینه محفل ققنوس رو از طریق فروش شکلات های دست ساز ریموس درمیاریم. بلاخره سلایق خاص زیادن.
اما در مورد وفاداری و درخواستت، باوجود سابقه طولانی‌ت در ایفای نقش، متاسفانه من شخصیت یه جادوگر سفید رو در نوشته هات و شخصیت نیکلاس نمیبینم.
شاید لازم باشه بیشتر بنویسی، سفید بنویسی و بعد بیای تو

بنابراین، فعلا تایید نشد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1403/2/27 11:23:44
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1403/2/27 11:25:01
تصویر تغییر اندازه داده شدهتصویر تغییر اندازه داده شدهتصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
ارسال شده در: جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:31
تاریخ عضویت: 1403/02/06
تولد نقش: 1403/02/07
آخرین ورود: دوشنبه 7 آبان 1403 21:34
پست‌ها: 8
آفلاین
سلام به همه اعضای محفل و به خصوص اقا ریموس لوپین
درخواست عضویت توی محفل باحال رو دارم برای جلوگیری از پیشرف جادوی سیاه

درود بر تو فرزندم.
مطمئنا محفل ققنوس به افراد باانگیزه ای مثل تو نیاز داره.
اما با توجه به اینکه پست های کمی داری، من نمیتونم ویژگی های یه جادوگر سفید رو درونت ببینم.
بنابراین، لازمه که بیشتر بنویسی و نقد بگیری تا من‌بتونم سفید بودنت رو تایید کنم.
پس فعلا، تایید نشد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1403/2/27 11:14:08
پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
ارسال شده در: پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 15:15
تاریخ عضویت: 1403/01/06
تولد نقش: 1403/01/07
آخرین ورود: پنجشنبه 10 آبان 1403 07:04
از: وسایل گلدوزیم و گلام فاصله بگیر.
پست‌ها: 107
آفلاین
درود بر پرفسور دامبلدور گل و گلاب. پسرم خیلی ازتون تعریف می کرد..
دلتون میاد یه مادر داغدیده رو راه ندین؟ آخه مرلینو خوش میاد؟

درود بر مادر دلسوز و سفیدمون.
واقعا چه پسر دسته گلی بود. یاد و خاطرات خوبش برای همیشه توی ذهنمون نقش بسته.
معمولا اعضای محفل علاوه بر سفیدنویسی، نیاز به مهارت و پیشرفت هم دارن.
سپیدی شما که ثابت شده است و این توی پست هات به خوبی مشخصه، مهارت هم با ماموریت ها بهت کمک می کنیم به دست بیاری.
حضورت باعث شادی ماست.
بفرمایید داخل.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1403/2/27 9:29:47
اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر
پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
ارسال شده در: پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 01:04
تاریخ عضویت: 1403/01/17
تولد نقش: 1403/01/17
آخرین ورود: دوشنبه 17 شهریور 1404 05:36
از: وسط دشت
پست‌ها: 214
آفلاین
درودات فراوان.

محفلتون حیاط پشتی خوبی برا ایی گُسفندو ها ما داره! اگه یکم چمن ممن و گل مل و ایطو خرت و پرتو هایی بندازین وسط حیاط پشتی خیلی خوب میشه.

خلاصه ما میخواستیم بیایم وسط محفلتون خُد بچه ها بندری بریم!

پ.ن: ریموس کا! اگه یشبی گذشت و صابش مرلینی نکرده دیدم یه تار پشم ع گُسفندام کم شده زنگ میزنم اداره محیط بانی بریزن بالا وانت بیان مرلینتو بدن تو مشتت! مع هوا گُسفندامه دارم آقای مهتابی!

خوش برگشتی فرزندم.
ولی به نفعته فعلا تنهایی بیای تو، درسته ریموس خیلی باشخصیته و میتونی بهش اعتماد کنی، اما خب بعضی وقتا مارو هم نمیشناسه.
گل مل و پوست پرتقال و اینا زیاده بهشون خوش میگذره ولی یه تعداد علف دارویی تو باغچه حیاط پشتی هست که اگه خورده بشه برای گوسفندت که جادویی میشه خوبه ولی برای دوتامون دردسر میشه.
یه ارتش از گوسفندا با شخصیتا و مهارتای خاص... میدونی که.
بهرحال فعلا بفرما داخل تا ببینیم چیکار میشه کرد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط جعفر کدوالادر در 1403/2/6 1:09:20
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1403/2/6 11:45:51
Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


تصویر تغییر اندازه داده شده

تصویر تغییر اندازه داده شده

پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
ارسال شده در: پنجشنبه 30 فروردین 1403 23:38
تاریخ عضویت: 1402/10/11
تولد نقش: 1402/10/13
آخرین ورود: دوشنبه 19 شهریور 1403 12:23
از: خلافکارا متنفرم!
پست‌ها: 268
آفلاین
سلام آقای لوپین.
به نظرم دیگه به اندازه‌ی کافی آماده‌م. می‌شه عضو بشم؟

سلام فرزندم.
سفیدی و پاکی رو توی قلب و قلمت میبینم.
چرا که نه، در خونه گریمولد به روت بازه. بفرمایید داخل.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1403/2/6 11:32:43
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1403/2/6 11:34:13
با یه کتاب می‌شه دور دنیا رو رفت و برگشت، فقط کافیه بازش کنی.
پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
ارسال شده در: یکشنبه 27 اسفند 1402 23:06
تاریخ عضویت: 1398/01/14
تولد نقش: 1398/01/15
آخرین ورود: جمعه 23 آبان 1404 01:11
از: میان قصه ها
پست‌ها: 331
آفلاین
کتابچه‌ی قصه


مثل یک شبح در سکوت شب، پشت درب خانه ایستاده بود.
عقربه‌ی ثانیه شمار ساعت جیبی اش روی شماره دوازده که رسید زنگ آرامِی از داخل خانه به گوشش رسید و نیمه شب را اعلام کرد.
زمان مناسبی بود. محفل نیمه شب ها آرام و پر از خواب خوش بود؛ خواب پروانه هایی که دور یک گل که از گوشه چکمه‌ی هاگرید بیرون زده می رقصند‌.
گوزن دستکش هایش را تا مچ بالا کشید و کلید را به قفل انداخت. چلیق کوچکی بلند شد و در را باز کرد.
راهرو تاریک بود و نور زرد چراغ خیابان، کم فروغ به داخل خانه میریخت.
برای پیدا کردن مسیرش در تاریکی مشکلی نداشت.
همه جا را مثل کف دستش می شناخت.
با صدای بادی که به صورت می‌خورد مثل یک سایه از راهرو عبور کرد، پله های چوبی را بالا رفت و دستگیره اتاقش را چرخاند. مأموریت به اتمام رسید.
روز بعد ریموند مثل یک محفلی که هیچوقت خانه را ترک نکرده از خواب بیدار شد و با بقیه اعضای محفل حال و احوال پرسی کرد بعد هم بدون اینکه کسی متوجه حضور ناگهانی اش بشود پشت میز صبحانه نشست و سوپ پیازش را سر کشید و به خوبی و خوش برای بقیه عمرش در کنار دوستانش زندگی کرد.


واقعیت

اما ریموند در واقعیت هنوز به انتهای قصه ای که نوشته بود نرسیده بود. کتابچه را بست و نفس عمیقی کشید. فعلا تا آنجا پیش رفته بود که بدون اینکه بلد باشد، قفل در را باز کرده بود. بدون اینکه یکبار مثل آدمیزاد راه اتاقش را بداند به اتاقش رسیده بود و بدون اینکه بتواند نیمه شب بی سر و صدا و بدون بیدار کردن بقیه داخل محفل قدم بزند، کسی را از خواب نپرانده بود.
حالا اگر بقیه اتفاقات مثل این بخش از داستان خوب پیش می رفت فردا صبح که از خواب پا می‌شد کسی متوجه غیبتش نمی شد. به هر حال این چیزی بود که در کتابچه نوشته بود و قطعا اگر اتفاق غیر منتظره ای نمی افتاد عملی میشد. اما حادثه از آنچه فکر میکرد نزدیک تر بود.
در همان حال که در تاریکی به دیوار اتاقش تکیه داده بود نفس عمیقی کشید، آرامش همیشگی اتاقش هنوز هم دلنشین بود. دستش را به سمت کلید چراغ تکان داد، فقط باید می خوابید تا صبح شود. چند باری در تاریکی تلاش کرد تا کلید برق پیدا شد و ریسه های وصل شده به در و دیوار اتاقش را روشن کرد.
در کمال ناباوری جوزفین را دید که لبه ی پنجره‌‌ی باز اتاق نشسته بود و خیره خیره به گوزن نگاه میکرد.
ریموند جا خورد، رنگش پرید و دلش به هم پیچید. اتفاق غیر منتظره ای رخ داده بود همان که تمام مدت انتظارش را می‌کشید. بدون اینکه ریموند بداند داخل کتابچه، کلمات آینده‌ی داستان ابتدا کمرنگ و سپس محو شدند.
در مقابل جوزفین ریلکس بود، نگاهش را روی شکل و شمایل جدید ریموند انداخت و طلبکارانه گفت:
- خب! کجا بودی؟

ریموند با لبخندی بر لب به سوال جوزفین پاسخ نداد. جوزفین هم بدون انتظار کشیدن از طاقچه پایین پرید، شاخه ی کاه بین لب هایش را با انگشت به گوشه اتاق انداخت و شاخ ریموند را گرفت و دنبال خودش کشید.
پر سرو صدا و پر از ترق و تروق، نیمه ی شب چراغ های خانه شماره دوازده گریمولد روشن شد. یک گوزن نادم و پشیمان در حالی که یک کتابچه کثیف و چرک را به دست داشت وسط سرسرای اصلی خانه روی زمین نشسته بود و محفلی ها با صورت های پف آلود و موهای در هم پیچیده دور تا دورش جمع شده بودند.

ریموند آهی کشید، روی چهار پایش ایستاد و رسا و بلند گفت:
عذر خواهم. بدون خداحافظی رفتم. میخواستم بدون سلام هم برگردم، اما مسئولیت پذیری در این ماجرا اتفاق شایسته تری بود.
از همه شما عذر خواهی میکنم و امیدوارم فرصت دوباره ای برای حضور در محفل گرمتون به من بدید. هر چند شاید مثل سابق نتونم مستقیم به چشم های شما نگاه کنم.

درخواست مجدد عضویت در محفل گرم شما را دارم.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط ریموند در 1402/12/27 23:12:12
ویرایش شده توسط ریموند در 1402/12/28 16:04:56
پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
ارسال شده در: چهارشنبه 9 اسفند 1402 22:51
تاریخ عضویت: 1398/02/25
تولد نقش: 1398/03/01
آخرین ورود: امروز ساعت 19:59
از: دستم حرص نخور!
پست‌ها: 402
داور دوئل، فروشنده
آفلاین
پیش از این‌ها بوده‌ام در این دیار
بازآمده‌ام، یک استکان چایی بیار!

چای سبز و سرخ و ماچا روی گاز
مونتی محبوب جان، در گشت باز!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در 1402/12/27 18:45:21
بسوز! شعله‌ور شو، با اشتیاق. چنان بسوز که گرمای وجودت رو بشه حس کرد...
پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
ارسال شده در: چهارشنبه 9 اسفند 1402 19:24
تاریخ عضویت: 1402/10/24
تولد نقش: 1402/10/25
آخرین ورود: یکشنبه 16 دی 1403 01:21
از: همین تریبون اعلام میکنم که اوضاع، اوضاعی نی...
پست‌ها: 153
آفلاین
درود خدمت همه محفلی های عزیز
علی الخصوص ناظر وقت، ریموس جان لوپین!
اومدم افتخار عضو جدید محفل بودن نصیبم بشه...
اجازه هست؟!

جناب اسکمندر گرامی!
یه جغد به سمت شما در حرکته. دریابیدش.
و خواهشا در پاسخ ذکر کنید چرا انقدر زل می‌زنه.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در 1402/12/10 11:24:49
.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر تغییر اندازه داده شده
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟