× پست پایانی ×شاید اگه هرکس دیگهای به جز آلکتو داوطلب برای بردن تام پیش مادام پامفری میشد، کار سختی رو در پیش میداشت. اما برای آلکتو چندان هم سخت نبود. میپرسین چرا؟
چون همین که یکی دو بار تام با گیجی راهشو کج میکنه یا با سوالاش که کجا دارن میرن و چرا اصلا دارن میرن، مغز آلکتو رو میخوره، آلکتو دست به کار میشه. ابتدا دهن تام رو با چسبی محکم میبنده و بعد تامو میندازه پشتش و رهسپار درمانگاه میشه.
مادام پامفری به محض دیدن آلکتو و تام دهن بسته که پشت کمر آلکتو دست و پا میزد، نفسشو حبس میکنه.
- یا ریش مرلین! چی کار داری میکنی دختر؟
آلکتو بدون ذرهای ظرافت تامو روی یکی از تختهای درمانگاه پرتاب میکنه.
- این داشِمون خل شده. هیچی بلد نیست و یادش نمیاد. انگار تازه از مادر زاییده شده. دیگه دست خودتونو میبوسه چطور باس درستش کرد.
مادام پامفری با احتیاط جلو میاد و مسلما در اولین اقدام میخواد چسب جلوی دهن تام رو باز کنه.
- شدیدا بهتون توصیه میکنم بذارین تو همین حالت بمونه. وگرنه مختونو با چرندیاتش تیلیت میکنه.
اما مادام پامفری توجهی نمیکنه و دهن تام رو باز میکنه. نتیجه چندان رضایتبخش نبود.
- من کیام؟ اینجا کجاست؟ شما کی هستین؟ چی میشه که ما قادر به حرف زدن و حرکت کردن میشیم؟ چطور این مکان ساخته شده؟ اصلا مکان چیست و ساخته شدن به چه معناست؟
مادام پامفری نگاه نارضایتمندانهای به آلکتو میندازه و آلکتو در جواب شونههاشو به نشونهی "گفتم که" بالا میندازه.
- حالا میتونین درستش کنین؟ چش شده اصن؟
مادام پامفری با بدخلقی به سمت کابینتی که داروهایی داخلش بود میره و بعد از بیرون آوردن چندین معجون و مواد مختلف، مشغول درست کردن چیزی میشه.
- البته که میتونم. الان چند روزه که هربار یکی با همین علائم میاد. البته باید اعتراف کنم هیچکدوم وضعشون تا این حد خراب نبود.
مادام پامفری نگاه دلسوزانهای به تام میندازه. آلکتو که خیالش راحت شده بود با پرشی از روی تخت پایین میاد و حرکت آکروباتیکی با چاقوش انجام میده.
- دمتون گرم. پس ما داشمونو به شما میسپریم و خودمونم دیگه باس بریم.
- صبر کن! دو دقیقهای درمان میشه. ولی تا یک ساعت گیج میمونه و دوباره سوالاتش از نو میشه که چرا اصلا به این روز افتاده و بهتره که یکی به خوابگاه هدایتش کنه. فکر نکنم کسی بهتر از تو از پس کسی با چنین وضعیتی بربیاد.
آلکتو نشونههای خستگی از سوالات بیپایان جادوآموزان با این مشکل رو به وضوح تو چشمای مادام پامفری میبینه. بنابراین نوارچسبی رو از جیبش در میاره و بالا میگیره.
- درست میگین کار خودمه. راش بندازین خودم این یک ساعت داوشمونو آدم میکنم.
با پایان یافتن دیالوگ آلکتو، تام سرفهای میکنه و موجودی که توسط پروفسور روزیه بوکات معرفی شده بود رو بالا میاره. بوکات درون کاسهای که دست مادام پامفری بود میفته.
- اه چه چندش. ما چرا فک میکردیم این باس کوچیکتر باشه؟
- کوچیک میشه که تو مغز جا شه. حالا تا دوستت به حرف نیفتاده یه لطفی در حق خودم و خودت بکن و سریعتر ببرش.
و آلکتو با لبخندی شیطانی بر لب، و برقی شیطانیتر بر چشم، نوار چسبو به دهن تام میچسبونه و دوباره کولش میکنه.
- عزت زیاد مادام!
و تام بر کول از اونجا میره!
× پایان سوژه ×