تکلیف جلسه ی اول:یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید!لیلی ، لونا ، جیمی ، هدویگ ، آریانا ، دنیس ( کریوی ) ، سوزان و سدریک برای پیک نیک به جنگل رفته بودند. حصیری بر روی زمین پهن کردند و تصمیم به روشن کردن آتیش گرفتن.
جیمی: ما پسرا اینجا می شینیم آتیش روشن می کنیم شما هم برین هر چی چوب خشک پیدا می کنین بیارین.
هیچ کدام از دختر ها از سر جایش حرکت نکرد.
جیمی: من حرفی زدم به شما چهار نفر؟
همگی سرهایشان را به معنای « نه » حرکت دادن.
دنیس: پس برین هیزم جمع کنین.
هدویگ: پس شما چی؟
جیمی: آتیش روشن می کنیم.
سوزان: آخه زحمتتون میشه.
جیمی: ما مرد شماها هستیم و باید بیشتر زحمت بکشم. این وظیفه ی ماست.
-
جیمی: خب باشه ... پس ما هم باهاتون میایم!
-
جیمی: همه با هم میریم ، هم دختر هم پسر!
-
جیمی: خودمون تنهایی میریم!
-
بنابراین پسران همانند لشگر شکست خورده به درون اعماق جنگل رفتند ، تا هیزم جمع آوری کنند. صدای خنده و شادی دختران را در هنگام دور شدن می شنیدند و به خود لعن و نفرین می فرستادند.
جیمی: ما عجب بدبختیم که دخترا باید بهمون زور بگن.
سدریک آهی کشید و گفت: دنیا همین است.
دنیس: غصه نخورین. بالاخره یه روزم نوبت ما میشه که به اونا زور بگیم
سدریک: بالاخره یه روز به سزای اعمالشون می رسن.
هر سه خندیدند و جلوتر رفتند. در سویی دیگر از جنگل ، دختران در اعماق جنگل می رفتند.
سوزان: وای ، این گل رو ببینین چه قشنگه.
آریانا: واو ، عجب بویی داره. بیاین یه دستشو بچینیم ببریم خونه.
لونا: اون وقت خونه بوی خوبی می گیره.
لیلی: گل به چه دردی می خوره؟
هدویگ: چه بی روح.
لیلی: گل زیباییش به همبن تو خاک بودنشه. اگه بکنیمش بوش کم میشه و از زیبایی می افته و زود خسک میشه.
لونا: از کی تا حالا اطلاعاتت در مورد گیاها بالا رفته؟
لیلی: از وقتی داداش آلبوسم معلم گیاه شناسی شده.
آریانا: وای ، چه رمانتیک.
سوزان: ببخشید چی رمانتیکه؟!
آریانا: این گیاهه رو ببینین چه کوچولو و نازه!
کله هاشونو نزدیک بردن و به گیاهی که برگ های آبی رنگی داشت نگاه کردند.
آریانا دستشو جلو برد تا گیاهو لمس کنه ، اما بلافاصله لیلی دستشو کنار کشید و گفت: نباید بهش دست بزنیم. ما که نمی دونیم این چه گیاهیه. ولی خیلی قیافش آشناس ، من اونو یه جایی دیدم.
سوزان: حتما پیش داداش آلبوست دیدی!
لیلی کمی فکر کرد و بلافاصله گفت: ممکنه. زودباشین دیگه باید برگردیم.
آریانا با گیاه خداحافظی کرد و به همراه بقیه از گیاه دور شد.
در حالی که آن ها پشتشان به گیاه بود و در حال دور شدن از گیاه بودند ، اشعه ی بنفش رنگی از گیاه خارج شد و به سمت لونا پرتاب شد. و از اون جایی که همون موقع لونا خم شد و یه گل زرد رنگو چید اشعه رد شد و در بین درختان ناپدید شد. دختران متوجه اشعه شده بودند بنابراین جیغ کشیدند و پشت درختان پناه گرفتند. خیال کرده بودند که جادوگری به آن ها حمله کرده...
در سویی دیگر پسران با صورت های خش خشی و زخم و زیلی شده در حالی که هیزم به دست با خشم باز می گشتند صدای جیغ و فریادهایی را شنیدند.
جیمی: یکی داره جیغ می کشه.
سدریک: چند نفر دارن جیغ می کشن.
دنیس: یه ایل دارن جیغ می کشن.
جیمی با نگرانی گفت: صداشون آشنائه. نکنه اونا...
دنیس قهقه ای زد و گفت: حتما دخترا یه سوسک دیدن دارن فرار می کنن.
سدریک: آخه جنگل سوسکش کجا بود.
دنیس: پس یه خرسه. دلم خنک شد ، الان دارن از ترس فرار می کنن پس یعنی در راحتی نیستن. به سزای اعمالشون رسیدن.
جیمی: زود باشین بریم ببینیم چه خبره. ممکنه تو دردسر افتاده باشن.
سه نفری به سمت صدا دویدند. هرچه نزدیک تر می شدند صدای جیغ ها کم تر می شد.
دنیس در حالی که نفس نفس زنان به دنبال آن ها می دوید گفت: عجب عجبیه. به جای این که جیغ ها زیادتر بشه کم تر میشه.
جیمی: دهنتو ببند و زودباش بیا ببینیم چه خبره.
دنیس: خجالت نمی کشی به بزرگ تر از خودت این حرفو می زنی؟
جیمی که معمولا زود تسلیم می شد گفت: باشه بابا ببخشید. حالا لطفا دیگه حرف نزن و بیا.
جلوتر رفتند و به محوطه ای باز رسیدند. آرام آرام جلو رفتند و پشت تخته سنگ بزرگی پنهان شدند تا نگاهی به منظره بیندازند. دختران را دیدند که پشت درختان پنهان شده بودند و اشعه هایی بنفش رنگ را که در هر سو شلیک می شد.
لیلی فریاد زد: شما کی هستین؟ خودتونو نشون بدین. ما هیچ کاری با کسی نداریم پس دیگه ورد ندین بیرون. ما کاری به کار کسی نداریم.
سدریک: نگاهی به دور و اطرافش انداخت و گفت: با کیان؟ اینا کیان این قدر ورد میدن بیرون؟
دنیس که بزرگ تر از آن ها بود و مخ گیاه شناسی بود کمی فکر کرد و گفت: احتمالا با اونایین که این وردها رو میدن بیرون. اما این اشعه ها برام آشناس. مثل اشعه های گیاه دارک پرسیکائه. وای بشون بگو نیان بیرون از پشت درخت.
دنیس به جیمی دست زده بود ، بنابراین جیمی خطاب به دختران فریاد زد: از اون پشت نیاین بیرون. اگه نه میمیرین.
هدویگ صدای جیمی رو تشخیص داد و خیال کرده بود کار اوناس و مطمئن بود اونا هدویگ رو نمی کشن و برای تلافی این حرفو زده بودن و این کارارو می کردن فریاد زد: اصلا دلم می خواد بیام بیرون.
بلافاصله از پشت درخت بیرون اومد و گفت: اگه جرات دارین بازم ورد بگین و منو بکشین.
اشعه ی بنفش رنگی با سرعت به سمت هدویگ رفت. پسران چشم هایشان را بستند تا شاهد اون منظره نباشند اما لیلی از پشت درخت بیرون پرید و وردی را بر زبان آورد. ورد به سمت اشعه شلیک شد و اونو خنثی کرد. دست هدویگ رو گرفت و پشت درخت پنهان کرد.
لونا فریاد زد: جیمی به سه قلوت ورد شلیک می کنی؟ خجالت نمی کشی؟
جیمی فریاد زد: به خدا ما نیستم اینا مال یه گیاهه. اگه اشعه ها بهتون بخوره می میرین.
لیلی رو به دختران گفت: گفتم اون گیاه خطرناکه. همون گیاه برگ آبیه. ( و در ادامه خطاب به پسران گفت: ) کـــــــــــــــــمـــــــــــــــکـــــــــــــــــمـــــــــــــــــــون کـــــــــــنــــــــــیـــــــــــــن.
پسران تصمیم خود را گرفتند ، هیزم ها را انداختند و با حرکت سرشان هم زمان بیرون پریدند و پشت سر هم وردهایی را به هر سمتی که می رسیدند شلیک کردند. بالاخره دنیس فریاد زد: اوناهاش اونجاست گیاهه. حمله...
همه ی پسران با جرات فراوان و برای نجات دادن دختران و نشان دادن قدرتشان به سمت گیاه کوچک هجوم بردند و ورد بیهوشی ، سپرمدافع و خلاصه هر وردی می رسیدند بلغور کردند.
دختران دست هایشان را به حالت رمانتیکی گرفته بودند و با عشق فراوان به پسران نگاه می کردند که شجاعانه به سمت اون گیاه حمله ور شده بودند.
صدای پق بلندی به گوش رسید و دود همه جا را فرا گرفت. گیاه منفجر شده بود.
پسران با صورت هایی سیاه شده در میان دود ظاهر شدند و با صورت هایی حندان به آن ها نگاه می کردند.
آریانا: وای ، شما جون مارو نجات دادین.
سدریک با غرور فراوان گفت: ما اینیم دیگه.
لیلی: هیزم ها کو؟
جیمی: پشت اون تخته سنگه.
لونا: زودباشین دخترا.
دختران به سمت هیزم ها رفتند و آن ها را برداشتند. پشت سر پسران خندان ، هیزم به دست به مکانی که چادر زده بودند و حصیر پهن کرده بودند بازگشتند و پیکنیک جذابی رو گذروندند.
سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد!1- ماسیرو شانسیرا: این ساحره ی جوان ، اولین شخصب است که تحقیقاتی را برای خواص این گیاه سپری کرد. این ساحره ی جوان که علاقه ی زیادی به گیاهان داشت ، هیچ گاه نمی توانست این مورد رو قبول کند که گیاهی مضر است و هیچ سودی ندارد. بنابراین با شنیدن این حرف در مورد دارک پرسیکا ، گیاه قاتل که مضر است و به هیچ دردی نمی خورد ، تحقیقات خود را آغاز کرد تا ثابت کند این گیاه درعین مضری ، سودی نیز دارد.
بعد از سال ها تلاش برای پی بردن به خاصیتی از این گیاه ، بالاخره توانست در سن چهل سالگی یکی از خواص مفید این گیاه را کشف کند. طبق نوشته های او و سخنانی که در چندین جلسه داشت ، داخل ساقه ی این گیاه شیره ای آبی رنگ وجود دارد ، که برای بیماران مرگ مغزی مفید است. این شیره باعث بالا بردن هوش می شود و کسانی که مرگ مغزی دارند ، با خوردن این شیره به صورت خام تا حدودی توانایی مغزی خود را بدست می آورند. اما به دلیل تلخی بیش از حد این گیاه ، خوردن آن با مشکلات فراوانی رو به رو می شود.
2- کتمیلو گلیانی: این جادوگر ، که همسر ماسیرو شانسیرا است ، در اوایل با همسرش در مورد پیدا کردن این خاصیت مخالفت کرده بود و به او اجازه ی انجام آزمایشات بر روی این گیاه را نداده بود ، اما همسر او به صورت پنهانی به خاصیت گیاه پی برد. این مرد با فهمیدن این موضوع ازهمسرش خواست تا کمی از این شیره بنوشد ، با نوشیدن این شیره مغز او سرشار از شادابی عشق به گیاهان شد. بنابراین او با دیدن این فایده ی گیاه ، بعد از مرگ همسرش که توسط یکی از همین گیاه ها کشته شده بود توانست دریابد ، که با جوشاندن رگه ی پهن درون برگ این گیاه و مصرف کردن آن با گردو ، می تواند باعث استحکام بیشتر استخوان ها و دندان ها شود. بنابراین اشخاصی که پوکی استخوان و یا شکستگی دارند ، با خوردن این معجون در عرض 1 ثانیه بهبود کامل یابند.
این قسمت از گیاه ترش و شیرین است و مزه ی خوبی دارد ، اما چون تعداد این رگه ها در این گیاه بسیار کم است ، به دست آوردن و خوردن آن با مشکل رو به رو است. رگه های پهن دیگری نیز وجود دارند که شباهت زیادی به این رگه دارند ، بنابراین تشخیص این دو از هم سخت است و ممکن است منجر به مرگ شخص شود. چون رگ شبیه به این رگ ، سمی مهلک دارد که در جا انسان را می کشد.
3- آنتونی یستون: سومین جادوگری که تحقیقاتی در رابطه با این گیاه انجام داد ، در اوایل تحقیقاتش به وسیله ی این گیاه کشته شد. بنابراین تحقیقاتش ناقص ماند و ما تنها توانستیم در یابیم که ریشه ی این گیاه مفید است. زیرا او بعد از مطرح کردن این موضوع در مجلسی ، دو روز بعدش در گذشت. هم اکنون جادوگران و ساحره های زیادی برای پیدا کردن خاصیت این ریشه ، که کتمیلو اشاره کرده بود در حال تحقیق هستند و روزانه خبر مرگ تعدادی از آن ها را از رسانه ها و مجلات و روزنامه ها می توانیم بشنویم.