هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۹:۱۰ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
در اتاق بازجویی

مارکوس با صدایی آرام میگوید:
-خوب بلا، قصد من اینه که تو رو فراری بدم، فقط به ارباب بگو یه پاداشی چیزی به من بده، اون دیوار رو میبینی؟برو و با چوبدستیت سه بار بهش ضربه بزن و فرار کن، منو هم بیهوش کن.متوجه شدی؟

بلا که دهنش از خون پر شده جواب میدهد:
-باشه، فقط منو از این صندلی خلاص کن.

مارکوس هم چوبدستی رو به سمت زنجیر ها میگیره و طلسم ریلیشیو رو اجرا میکنه، زنجیر ها از هم وا میرن و بلا آزاد میشه، مارکوس به بلا میگه:
-اینم چوبدستی من، منو بیهوش کن و در رو.

بلا چوبدستی رو به سمت مارکوس میگیره و فریاد میزنه:
-استیوپفای!

مارکوس به زمین می افته و بلا از راهی که مارکوس گفته بود فرار میکنه.


5 دقیقه بعد


روفوس به داخل اتاق میاد و ضد طلسم بیهوشی رو بر روی مارکوس اجرا میکنه، بعد به او میگه:
-چی شد؟نقشه اجرا شد؟

مارکوس با حالتی شیطانی جواب میده:
-آره، حالا مستقیم مارو میبره به سمت مخفیگاهشون، استن و ترورس رو فرستادی دنبالش؟

روفوس هم قهقهه ای سر میده و بعد میگه:
-آره، مرگخوار بوقی خیال کرده که تو واقعا میخوای آزادش کنی!


تصویر کوچک شده


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
- خب ، از ما چي ميخواي ؟

- برين جلو. يالا!

آن ها حركت كردند.

در همين حين سيريوس گفت:

- صدات خيلي برام آشناست.

او اين را ميگويد و آهسته بر ميگردد.

- حركت كن و برنگرد. حرف اضافه هم نباشه.

ماركوس از يك لحظه غفلت مرگخوار استفاده ميكند و چوبدستي يدكيش را بيرون مياورد:

- پتريفيكوس توتالوس!

مرگخوار با صداي دامب و تالاپ بر روي زمين مي افتد، سه كارآگاه با عجله به او نزديك ميشوند.
سيريوس چوبدستي مرگخوار را برمي دارد و با آن چوبدستي هايشان را به سوي خود ميكشد.

ترورس: ماركوس، نقابشو بردار.

ماركوس دستش را دراز ميكند و نقاب را برمي دارد...

- چي؟ بلاتريكس لسترنج؟!!

- گفتم كه صداش آشناست.

- حالا باش چيكار كنيم؟

ماركوس اين را ميگويد و به ترورس و سيريوس نگاه ميكند. سيريوس گفت:

معلومه، بايد ببريمش دفتر و ازش بازجويي كنيم.

سيريوس با چوبدستي خودش طناب هايي ضاهر ميكند و دور بلاتريكس ميبندد، و آماده ي غيب شدن ميشود.

در دفتر


روفس: كي ميخواد از اين مرگخــــــــــــــــــوار حرف بكشه؟

ماركوس از جاي خود بلند ميشود و به سوي اتاغ بازجويي ميرود كه سيريوس جلوي او را ميگيرد و ميگويد:

- اين دفعه نوبت منه.

در اتاغ

سيريوس: به به، به به، ببين كي اينجاست.

- خفه شو!

- بهتره اينجوري رفتار نكني، چون برات گرون تموم ميشه. يه سوال: پشت اين غذيه چه كسايي هستن؟

- ها ها ها كور خوندي.

- ميل خودته ... كروشيو!

بلاتريكس از درد به دور خود ميپيچد و از ته دل فرياد ميزند.

- تو ... نميتوني ... از زير ... زبون من ... حرف ... بكشي ...

- حالا ميبيني، كروشيو.

صورت بلاتريكس سفيد ميشود و چشم هايش به سرعت در حدقه مي چرخد و رو به فراموشي مي رود ...

- نــــــــــــــــــــه!

روفس فرياد ميزند و چوبدستي سيريوس را پايين مي آورد.

- نه سيريوس، ما به اون احتياج داريم، نبايد چون از اون بدت مياد كارشو به نوعي يكسره كني.

در همين حين ماركوس نيز وارد اتاغ ميشود و ميگويد:

- نبايد ميذاشتم سيريوس از بلاتريكس بازجويي كنه.

- ماركوس، از اين به بعد تو از اين باز جويي ميكني.

او اين را ميگويد و سيريوس را به بيرون اتاغ هدايت ميكند.

سيريوس: ميعذرت ميخوام، زياده روي كردم.

- بهتره فعلا" بري پيش بقيه و استراحت كني، من به جاي شما ها چند نفر ديگه رو توي هاگزميد مستقر كردم.





امتیاز : 5


ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۴:۴۹:۰۸


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
سپس هردو راه افتادند تا به سيريوس برسند . هنگامي كه به سيريوس رسيدند ، ترورس گفت : خب ، چه خبر ؟
- هنوز هيچ خبري نيست ... من چندبار به روفوس و كينگزلي گفتم كه زوده از يه هفته قبل بيايم كشيك ... محل نذاشتند ...
ماركوس گفت : حالا عيبي نداره ، بيايد يه كم شاد باشيم ... خب من يه جك بلدم خيلي باحاله ... بگم ؟
- بگو
ماركوس گفت : يه روز دوتا چيني ميخورن به هم ميشكنند .
- هيچم خنده دار نبود ... قديمي بود ...
- خب بزارين لااقل يه كم بخونم براتون ...
سپس ماركوس شروع كرد به خوندن : سال بيستم چه بگويم ... سال بيستم چه بگويم ...
- به به ناز نفست
شپلق
اين صدا توجه همه را به خود جلب كرد .
- بچه فك كنم اومدن .
سپس هر سه چوبدستي هايشان را به جلو گرفتند . اكنون هر سه در كوچه هاي هاگزميد دنبال يك فرد بيگانه بودند .

- بهتون پيشنهاد ميكنم چوبدستي هاتون رو بزارين زمين وگرنه بد ميبينين .
بالافاصله برگشتند و يك مرد نقاب پوش ديدند .
- چوبدستي هاتون رو بزارين زمين
ولي هيچ يك چنين كاري نكردند .
- باشه ، ولي خودتون خواستيد .
سپس زير لب زمزمه كرد :
- آودا...
ماركوس : باشه ... دست نگه دار
سپس هر سه چوبدستي هايشان را برروي زمين انداختند .
- خب ، از ما چي ميخواي ؟




امتیاز : 5


ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۴:۴۹:۰۲

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
در دفتر فرماندهي

روفس: كيگزلي، تونستي تاريخ حمله به هاگزميد رو بفهمي؟

كينگزلي: حدود يك هفته ديگه، ولي من پيشنهاد ميدم كه از همين الان يه سري نيرو اونجا مستقر كنيم.

- فكر خوبيه، سيريوس، ماركوس و ترورس شما بايد توي كافه هاگزهد، سه دسته جارو و دوك هاي عسلي نگهباني بديد، مفهوم شد؟

آن ها يك صدا گفتند:

- بله قربان.

- سيريوس هاگزهد، ماركوس سه دسته جارو، ترورس دوك هاي عسلي، مفهوم شد؟

- بله قربان.

- ماركوس تونستي افرادشونو شناسايي كني؟

- اين طور كه من فهميدم اونها حدود 20 نفر هستند ولي فقط 10 نفرشون توي اين حمله شركت ميكنند.

- چند تا شونو شناسايي كردي؟

- 7 نفر، بيشترشون مرگخواران آشنا هستند، يكسلي، مالفوي، كراب، گويل، دالاهوف، اوري و سوروس اسنيپ .

- خيلي خب بهتره برين سر پستاتون.

در هاگزميد

هوا تاريك بود و هر از گاهي نسيم سردي ميوزيد. من از ماركوس و ترورس جدا شدم و به سمت كافه هاگزهد رفتم. قرار بود با استفاده نات هاي تقلبي همديگر را خبر كنيم. كافه خلوت بود و ابرفورث داشت مثل هميشه پيشخوان را تميز ميكرد.
ولي چيزي درست نبود ...

روبروي سه دسته جارو

ماركوس: ترورس، نات هاي تقلبي رو قبل از آوردن چك كردي؟

- آره، درست كار ميكردن.

- خوبه، من ديگه بايد برم تو سه دسته جارو.

- اوخ ... .

- چي شد؟

- ناتم داغ شده.

- بدو، بايد بريم سراغ سيريوس ... .




امتیاز : 5


ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۴:۴۵:۱۱


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 209
آفلاین
كاشی ها مرمرين ساختمان، ديوار های شكسته شده و ترك برداشته شده، اما تميز، سفيد و طلاكاری شده، با ظاهر بيرونی ساختمان هيچ تناسبی نداشتند. روفوس چشمانش را تنگ كرد و به در قهوه ای رنگی چشم دوخت كه باز كردن آن، به شدت وسوسه اش ميكرد...

در حالی که کاراگاهان به ارامی حرکت میکردند رفوس کمی از انها جدا شد و به سمت در رفت اما همین که به در نزدیک شد صدای فریاد یارانش را شنید ، به سرعت برگشت کنار کاراگاهان و دید با چندین مرد که نقاب های مشکی به صورت دارن درهال دوئل اند.

رفوس به سرعت وارده معرکه و طلسمی را به سمت یکی از مردان سیاه پوش فرستاد اما ان مرد به موقع سرش را خم کرد ، مرد دیگری طلسمی روانه کرد و این طلسم مستقیم بارسیسا مالفوی اصابت کرد و اورا به زمین انداخت.

مردان سیاه پوش در یک حرکت عجیب پا به فرار گذاشتند در همین هنگام رفوس و ترورس طلسمی را به سمت یک مرد فرستادند و مرد نقش بر زمین شد.

ترورس به سرعت بالای سر جنازه رفت تا اورا بررسی کند ، رفوس به خودش امد و فریاد زد که بقیه به دنبال مردان فراری برورند.

رفوس خسته به بالای سر نارسیسا رفت که بشدت دستش زخمی شده بود ...

ده دقیقه بعد

رفوس در حالی که داشت طلسمهای مورد نظر برای بهبود حال نارسیسا را به کار میبر دید کاراگاهان نفس زنان بازگشتند.

-چه غلتی میکردین این همه مدت.

-قربان ... باید ... بگم ... اونا فرار کردن ما با هشون ... دوئل کریم و لی فایده ... ندارشت ...

-ترورس اون مرد کی بود تونستی بشناسیش ؟

- نه قربان صورتش کاملا له شده.

رفوس از کنار نارسیسا برخاست و کمی قدم زد که نظرش به دری افتاد که از همان اول می خواست بازش کند.

به سمت در رفت و چوبش را محکم در دستش فشرد.

-ریلاشیو

در از جا کنده شد رفوس به داخل اطاق پا گذاشت ؛ بادراد را دید که از یک طناب اویزان است و به شدت خونی است.

به کنار بادراد رفت و دستش را بر روی نبض او گذاشت و لی هیچ ضربانینداشت ، با افسوس به پایین نگاه کرد و در کمال ناباوری برگه ای را در دست بادراد دید ؛ به سرعت ان را از دست مشت شده بادراد گرفت و بلند خواند.

اونها قصد حمله به هگزمید رو دارند . هدفشون تصرف هاگزمیده.


خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۰:۰۳ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
روفوس، چهره اش را در آينه ظريفی كه در دستش گرفته بود بررسی كرد و هوشمندانه پرسيد:
-حالا، بادارد خودش رو جای كی جا زده؟

ماركوس چشمانش را تنگ كرد و اطراف را با دقت نگريست. می خواست مطمئن باشد كسی حرفهای او با روفوس را نمی شنود...

-مونتگومری.

سكوت بر اتاق حكم فرما شده بود. روفوس نگاه ابهام آميزی به ماركوس انداخت و از پشت شيشه های دفتر فرمانداری اش، به زنوفيليوس لاوگود چشم دوخت كه توسط دو نفر مرد تنومند به سنت مانگو می رفت...

-چه بلايی سر خودِ مونتگومری اومده؟

ماركوس در حالی كه نگاهش را به پرونده های قطور اسكريم جيور دوخته بود، سرش را خارش مختصری داد و گفت:
-زياد درست حسابی حرف نزد، مثل اينكه زندانيش كردن. جا زدن خودش به جای مونتگومری به نفعشه، ميتونه بر كل هاگزميد نظارت كنه و هر كاری بخواد انجام بده.

مدتی بعد:

ساختمان مخروبه ای كه در يكی از جاده های باريك و فرعی هاگزميد قرار داشت، توجه هيچكس را به خودش جلب نمی كرد. نزديكی غروب، باران، ريز ريز و آرام آرام بر زمين سفت و سخت هاگزميد ميريخت. هيچكس در آن خيابان فرعی حضور نداشن به جز چند كارآگاه هوشيار، كه در پشت درختان سرو، خود را مخفی كرده بودند.

-پس زنوفيليوس گفت قرارگاهشون اينجاست؟

ماركوس نگاهی سرسری به سرجوخه ها انداخت كه در پشت درختان خود را مخفی كرده بودند. سرش را به نشانه تاييد تكانی داد و منتظر دستور روفوس ماند:
-معلومه به خاطر اينكه جلب توجه نكنن اينجا رو انتخاب كردن، به همه بگو مخفيانه وارد ساختمون بشن.

دقايقی بعد:

كاشی ها مرمرين ساختمان، ديوار های شكسته شده و ترك برداشته شده، اما تميز، سفيد و طلاكاری شده، با ظاهر بيرونی ساختمان هيچ تناسبی نداشتند. روفوس چشمانش را تنگ كرد و به در قهوه ای رنگی چشم دوخت كه باز كردن آن، به شدت وسوسه اش ميكرد...




امتیاز : 6


ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۴:۳۶:۵۷


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۹:۴۵ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
-بیاید...دیدمشون!

این صدای سیریوس بلک بود که خشونت هم درش موج میزد.جمعی از کارآگاهان همچون ملت بربر و بوقی به سمت وارنر و زنوفیلیوس حمله بردند، اما تعدادی دیگه به سمت راه های خروجی رفتند تا اونها رو ببندند، دوئلی سخت درگرفته بود، زنوفیلیوس و وارنر به شدت از خودشون دفاع میکردند اما روفوس، استن، نارسیسا، جیمز و کینگزلی بدترین طلسم ها رو به سمت اونها میفرستادن، در نهایت ملت کارآگاه زنوفیلیوس رو گرفتن اما وارنر با آپارات از اونجا فرار کرد.


2 ساعت بعد، اتاق مخفی بخش کارآگاهان


مارکوس با خشونت مشتی به صورت زنوفیلیوس زد و گفت:
- اعتراف کن، تمام حقایق رو بگو، اهداف شوم شما از به هم ریختن هاگزمید چی بود؟

و با مشتی دیگر به صورت او کوبید.زنوفیلیوس تنها در جلوی پای او تف کرد، مارکوس به شدت خشمگین شد و چوبدستی خود را به سمت او گرفت و فریاد زد:
-کروشیو


30 دقیقه بعد


زنوفیلیوس بیحال روی صندلی افتاده و داره خون بالا میاره، روفوس هم داره با مارکوس صحبت میکنه:
-مجبور بودی اینقدر بهش سخت بگیری؟حالا باید بفرستیمش سنت مانگو، چیزی تونستی ازش بکشی بیرون؟

مارکوس هم با شعفی که در صداش موج میزنه میگه که:
-آره، فهمیدم که بادراد زنده است و فقط سران اوباش این رو میدونن، اون با نام دیگه ای داره فعالیت های زیرزمینی بر علیه وزارت و مدیران انجام میده.

روفوس:
-


تصویر کوچک شده


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۷:۴۴ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
سوژه ي جديد

قبرستون ...
ظهر بود و آفتاب به شدت بر روي زمين مي تابيد . عده ي كثيري از مردم توي قبرستون مشغول گريه و زاري بودند . همه از مردن بادراد ناراحت شده بودند و تحمل دوري بادراد رو نداشتند .
- يادش بخير ، چه ماموريت ها كه نرفته بوديم ... يادت مياد رفتيم موزه ي جادو و جادوگري ؟ من بودم ... تو بودي ... حتي اون اسكريم جيور عوضي هم با ما بود . حيف ... چه دوران خوشي بود . براي خودمون عجب لات هايي بوديم . گنده لات محل ... اسم گروهمون هم بود اوباش هاگزميد ...
اين صداي زنوفيلوس بود كه در گوش وارنر مي چرخيد .
سپس صداي نكره اي از بلند گو بلند شد :
بادراد چه غريبانه ... رفته از اين خانه ... هم سوخته شمع ما ... هم سوخته پروانه ... تكرار كن تا روح اون مرحوم شاد شه .
جمعيت شروع كردند به خوندن : بادراد چه غريبانه ...

پس از ده دقيقه ...

پرسي كه خيلي آشفته به نظر ميرسيد ، از بين جماعت رد شد و به زنوفيلوس و وارنر رسيد .
- جمع كنيد بريم ... كاراگاه ها الآن از راه ميرسند .
وارنر كه عصبي شده بود ، كفت : پس بادراد چي ؟ من تا اون خاك نشه هيچ جايي نميام .
- مرلين لعنتش كنه كه ما رو بدبخت كرد و خودش رفت . در ضمن اين همه آدم اينجاست . تو پدرشي يا مادرش؟ اصلا به تو چه مربوط ؟ من ...
زنوفيلوس با حالتي درمانده گفت : باشه ميام . بقيه ي بروبچ كجان ؟
- اونا هم بيرون قبرستون منتظرن تا تو بياي .
وقتي كه خيال زنوفيلوس راحت شد ، به راه افتاد . هنگامي كه به در خروجي قبرستون رسيدند ، متوجه صدايي از بيرون قبرستون شدند ...
- تو بازداشتي ... از جات تكون نخور ... من اينو ميشناسم . اسمش ويولت بودلره
زنوفيلوس و وارنر :
بالاخره وارنر به حرف اومد : وقت نداريم . بيا برگرديم ...
بالافاصله يكي از كاراگاهان از در قبرستون عبور كرد و بالافاصله متوجه حضور زنوفيلوس و وارنر شد .
- بيايد ... ديدمشون ...

ادامه دهيد ...



امتیاز : 5


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۷:۴۷:۲۱
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۷:۵۱:۰۲
ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۴:۳۱:۵۱

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۷:۴۰ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
اين درجاتي كه در انجا مشاهده ميكنيد درصورت نوشتن رول ، و گرفتن امتيازات لازم به شما اهدا ميشود . البته بستگي به كيفيت رول هاتون داره !

سرجوخه .................................................... 0 تا 80 امتياز

گروهبان یکم ............................................. 80 تا 140 امتياز

استوار یکم ..............................................140 تا 200 امتياز

ستوان یکم ..............................................200 تا 250 امتياز

سروان ................................................. 250 تا 280 امتياز

سرگرد ................................................. 280 تا 300 امتياز

سرهنگ .................................................300 تا 340 امتياز

---------------------------------------------------------------------------------
سيريوس بلك ................................................ سرجوخه

ترورس ....................................................... سرجوخه

ماركوس فلينت .............................................. سرجوحه

جيمز پاتر .................................................... سرجوخه

گيلدوري لاكهارت ............................................ سرجوخه

كينگزلي شكلبوت ............................................ سرجوحه

استن شانپاك .................................................. سرجوخه

پروفسور اسپراوت ............................................. سرجوخه

نارسيسا مالفوي ................................................ سرجوخه

لاوندر براون ..................................................... سرجوخه

جالب اينه كه همه ي شما سرجوخه هستيد ، خب امتيازي نداريد ديه !
هرچقدر بيشتر تلاش كنيد ، درجه ي خودتون بالاتر ميره .
من به يك نكته اشاره كنم و اون اينه كه در دفتر كاراگاهان برروي هيچ كسي بسته نيست ! هر كسي ميتونه فرم رو پر كنه و عضو بشه .

فعلا وظيفه ي شما رول نويسي توي همين تاپيكه ولي ماموريت پروفسور اسپراوت و ماركوس فلينت فرق ميكنه . پومونا موظفه كه توي خانه ي ريدل ها و توي دفتر دوئل ( محل درخواست دوئل ) ماركوس رو به دوئل دعوت كنه . من امتيازات شما دوئل شما رو جزو امتيازات اصلي اين تاپيك حساب ميكنم . در كل اسپراوت و فلينت بايد يه دوئلي با هم داشته باشند چون دوئل كردن يكي از مهم ترين كارهاي يك كاراگاه هست .

اين هم ايميل من . اگه تمايل داريد ، ايميل منو اد كنيد !
l_voldemort@ymail.com


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۷:۴۲:۲۹
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۷:۴۷:۵۸
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۷:۴۸:۲۰

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۷:۲۴ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
دفتر فرماندهي كاراگاهان ...
عده ي نسبتا زيادي از جادوگران كه فيلم پليسي زياد ميديدند و يا كتاب شرلوك هلمز را روزي بيست بار ميخواندند ، دور هم جمع شده بودند تا به استخدام وزارتخانه و اداره ي كل كاراگاهان در بيايند . پس از دو ساعت معطلي بالاخره اسكريم جيور از سن بالا رفت و شروع كرد به سخنراني ...
او جز مشتي دري وري و توصيه ي بي مورد كه همه متقاضيان آن ها را ميدانستند چيز ديگري نگفت ولي در پايان سخراني خو به چند نكات مهم اشاره كرد : من يه خبر خوش براتون دارم . همه ي كساني كه تقاضا داده بودند كه مرگخوار ... نه ببخشيد ... كاراگاه بشن ، پذيرفته شدند .
همه ي جمعيت از خوشحالي سر از پا نميشناختند . حتي عده اي از خوشحالي ، كنترل خود را از دست دادند ...
ترورس و كينگزلي : :banana:
اسكريم جيور كه از ديدن اين صحنه بسيار عصباني شده بود ، فرياد زد : كينگزلي تو چرا ديگه ؟ اين كارهاي منكراتي چيه كه انجام ميدي ؟ تروريست تو هم بشين ديه !
- نوكر شما بيژن مرتضوي ... نه ببخشيد ترورس هستم .
اسكريم جيور ادامه داد : حالا هر توسط ناظر پاك شد كه هستي ... بله همون طور كه ميگفتم ما برنامه هامون رو از فردا شروع ميكنيم . از شما هم درخواست ميكنم كه تا جان در بدن داريد ، در راه نابودي محفل ... ببخشيد اراذل و اوباش بگذاريد . والسلام عليكم و رحمته المرلين و بركاته .
صداي تشويق جماعت به گوش مي رسيد .

كار دفتر فرماندهي كاراگاهان از امروز رسما آغاز شد !


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.