خلاصه:
مرگخواران مطلع شدند كه محفل فيلم تبليغاتي ساخته و پخش كرده.در اين فيلم علاوه بر پرداختن به تبليغ محفل مرگخوار پشيماني نشان داده شده كه از شرايط بد خانه ريدل ميگويد و از پيوستن به محفل كاملا راضي است.مرگخواران و لرد سياه به زحمت موفق ميشوند فيلم تبليغاتي ارتش سياه را آماده و پخش كنند.ولي ظاهرا فيلم موفقيتي به دست نياورده.
---------------------------------------------------.
يك هفته بعد از پخش فيلم تبليغاتي ارتش سياه
ملت هميشه بيكار مرگخوار مثل هميشه در كافه دور هم جمع شده اند.بليز با شور و وق سرگرم پخش اعلاميه هاي مربوط به كودتاي چهارم است.در اعلاميه آخرين عكس وزير سابق در حالي چاپ شده اين كه به جاي كلاه وزارت كلاه منگوله داري به سر گذاشته و در برابر بليز زابيني زانو زده است.
.لرد سياه دفتر بزرگي را در مقابلش گذاشته و سرگرم حساب و كتاب است.
-بارتي...اون صورتحسابا رو بده ببينم.خب..از شنبه چند نفر مرگخوار شدن؟
بارتي در حاليكه سعي ميكرد خود را از تيررس چوب دستي لرد دور نگه دارد:
-ارباب...چيز...بذارين بشمرم...راستش...هيچ نفر.
لرد با عصبانيت دفتر را بطرف بارتي پرتاب كرد.
-يعني چي هيچ نفر؟ ما اون همه خرج كرديم.فيلم به اون خوبي ساختيم.چرا كسي نيومده؟محفل چي؟كسي عضوش شده؟
بارتي با احتياط ليست محفل ققنوس را در مقابل لرد گذاشت.
-ارباب...چيزه..از شنبه حدود شصت و سه نفر.
فرياد خشمناك لرد ديوارهاي كافه را يه لرزه در آورد.
-اي بي عرضه ها.از پس ساختن يه فيلم تبليغاتي برنميايين.زود از جلوي چشمم دور شين.
ملت مرگخوار كه قصد ترك كافه را نداشتند ختصميم گرفتند تا از بين رفتن خشم ويران كننده ارباب خود را زير ميزهاي كافه پنهان كنند.همه بجز...مرگخوار آزاد پرسي.
پرسي بي توجه به ديگران سرگرم خواندن روزنامه ققنوس آزاد بود.
-هي پرسي...مگه نگفتم از جلوي چشمم دور بشين؟ضمناخوندن اون روزنامه در اينجا ممنوعه.
پرسي بي توجه به لرد روزنامه را ورق زد.
-اولا كه من مرگخوار آزادم.نميتوني به من دستور بدي.دوما راه حل مشكل شما خيلي ساده اس.
لرد با كنجكاوي كنار پرسي نشست.
-راه حل؟
پرسي در نهايت خونسردي ادامه داد:
-بله...شما فكر ميكنين چرا فيلم محفل موفق بوده؟اونا از يه مرگخوار پشيمون استفاده كردن.تنها كاري كه بايد شما انجام بدين اينه كه يه صحنه به فيلمتون اضافه كنين.شما بايد يه محفلي رو راضي كنين تو فيلمتون بازي كنه و از شرايط بد و غير قابل تحمل محفل بگه و از اينكه ارتش سياه چقدر مرفه و ثروتمند و خوبه.
صداي خنده هاي ريزي كه از زير ميزها به گوش رسيد با فرياد كروشيوي لرد سياه خاموش شد.
-آهاي...بيايين بيرون ببينم.بايد يه محفلي پيدا كنيم.