در شب همان روز ...
لرد سیاه در حال بحث کردن با نجینی به زبان ماری در مورد یکی از تابلوهای بر روی دیوار:
.فششش فشوش سسسوش سسس (وقتی می گم این سبک مال سال 1800 نگو نه.روی حرف من حرف نزن.
_فس فوس فیس(کچلی مثل تو از هنر چی می دونه)؟
_فسوس سیسیسیس سیی(نه تو خیلی مو داری)؟
_فاسیس سسسوس سوسوسش(تن منو باید پولک بپوشونه که پوشونده.بحث کافیه رودولف از بعد صبحانمون همش دنبال ماست.من باید بگم تذکر بده)؟!
لرد سرش را بر گرداند و ناراحتیشو سر رودولف خالی کرد: کروشیو رودولف واسه ی چی ارباب رو دنبال می کنی؟
_برای هیچی ارباب من...
_به اربابت دروغ می گی چه چیزیو از اربابت پنهان می کنی؟قضیه ی اون کلاهت چی ؟ کروشیو کروشیو کروشیو.
وقتی رودولف بر اثر کروشیوهای لرد بر زمین افتاد و کلاهش هم از سرش در آمد و لرد و نجینی قسمت طاس شده ی سرش را دیدند.
رودولف به پای ارباب افتاد و التماس کرد: ارباب مو هام ... موهام همشون دارن با هم می ریزن. اگر بلا بفهمه...
_ اگر بلا بفهمه بهت افتخار می کنه . برای این که خواستی مثل اربابت بشی تا آخر امشب کروشیو نمی کنمت و بهت کمک می کنم و به کارت سرعت میدم"شد " (بریز) حالا شد . برو به بلا خودتو نشون بده و بیا نتیجه رو بگو .البته خودم می دونم.
و به همراه نجینی به طرف اتاقش راهی شدند؛رودولف هم که همانند لرد حتی یک تار مو هم بر سر نداشت نا چار به طرف آشپز خانه (جایی که بلا بود) رفت.
دقایقی بعد...
_آوداکاداورا... هر چقدر هم فرار کنی فایده نداره نه پول داری ،نه خوب زیر کروشیو هام درد می کشی ، نه استعداد در جادو داری ، قیافه هم که ....
رودلف هم از فرصت استفاده کرد و خودش رو به تنها جایی که از دست بلا در امان بود رساند .
لحظاتی بعد اتاق لرد...
کروشیو بلای بد مگر این مدل چشه ؟! چرا بی خودی ایراد می گیری؟چقدر بد سلیقه ای؟هر دو تا تون برین بیرون . هیچ کدومتون اجازه ی کشتن همدیگر رو ندارین.فردا صبح تکلیفتون رو روشن می کنم.
بلا و رودولف هر دو از اتاق ارباب بیرون رفتند. (البته وقتی از راهروی روبروی اتاق ارباب خارج شدند صدای جیغ رودولف همه ی خانه رو فرا گرفت.
)
لرد سیاه در آینه ی تمام قدش خودش را از زوایای متفاوت نگاه کرد. مگر قیافه و تیپش چه عیبی داشت؟
نجینی :فس فس فس فشش ششییس(نکنه واقعا فکر کردی یک مدلی)؟
_فسسسش فاسسس فوسس (مگر چه ایرادی در من می بینی)؟
_فاسیسسس ساسسس سسیسس( اولا پیر شدی دوما بعد از این همه وردی که بر روی روحت و خودت انجام دادی می خواستی الان قیافت خوش تیپ ترین مرد جهان می شد )؟
لرد سیاه از اتاق خارج شد و در اتاق را پشت سرش کوبید.(به خاطر افسون هایی که از قبل بر روی جایی که می خواست برود گذاشته بود و هم چون می خواست سر راهش یکی از مرگخوار ها را گیر بیاورد خودش را غیب نگرد و پیاده به راه افتاد.)بر سر راه با گلگومات روبرو شد و بعد از کروشیو کردنش بهش دستور داد دنبالش بیاد.او و گلگومات هر دو به طرف قسمت پایین خانه ی ریدل رفتند.در زیر زمین لرد در حالی که به پاتیلی بزرگ اشاره می کرد گفت:گلگو تو این پاتیل رو تمیز می کنی و بعد اون رو وسط حیاط می گذاری و از پیشش تکون نمی خوری.
و بعد در حالی که گلگومات داشت دستورات را مرور می کرد و حواسش نبود ،لرد از در مخفی خارج شد و باز پله ها را به طرف پایین طی کرد تا به اتاق مخفی پایین خانه ی ریدل رسید؛در آنجا همه ی وسایل قدیمی مربوط به دوران قبل از لرد شدن لرد سیاه قرار داشتند.
لرد به گوشه ای رفت و در صندوقچه ی بزرگی را باز کرد.از درونش کتابی باستانی را برداشت و ورق زد تا به صفحه ی مورد نظرش رسید .همین طور که در حال خواندن صفحات کتاب بود لبخندی بر صورتش نقش بست. بعد از چندین دقیقه لرد سرش را از توی کتاب در آورد و درون صندوقچه را زیرو رو کرد و صندوقچه ی شیشه ای و کوچکتری را بیرون آورد.
در درون صندوقچه تار موهای مشکی رنگ لرد بود که آن ها را بعد از ریختنشون در این صندوقچه نگهداری کرده بود. لرد صندوقچه و کتاب را برداشت و به زیر زمین برگشت.گلگومات هنوز در حال مرور دستورات بود. لرد در یک لحظه خودش گلگومات و پاتیل را غیب، و در وسط حیاط ظاهر کرد و بعد از تمیز کردن و تهیه ی وسایل (،یافتن آن ها از درون خانه بعد از چندین غیب و ظاهر شدن) کارش را شروع کرد...
فردا صبح ...
نجینی با صدای پاقی بیدار شد ولی به خودش زحمت نداد از جایش بلند شود و گفت:سیسوسسسسوس شیشیفیش (بعدا داستان کشت و کشتارتو می شنوم الان هنوز خوابم میآد.)
صدای خنده ی نا آشنا باعث شد نجینی از صورت افقی به حالت عمودی در آید و با دیدن فرد جدید جیغ بزند.
_سیسیسی(چه طوری خودت رو این طوری کردی)؟
_ساسسشیی (با ترکیب چند معجون باستانی) .
لحظه ای بعد همه ی مرگخواران در اتاق لرد به خاطر جیغ نجینی ظاهر شدند (چون می دانستند این جیغ به خاطر کروشیو و یا تنبیهی از طرف ارباب نیست.)و همگی با دیدن چهره ی جوان شده ی لرد (البته با چشمانی مشکی که دارای رگه های سرخ است) در جا خشکشون زد.
بعد از چند ثانیه نارسیسا:ار..ارباب؟خودتونین؟
بلا :البته که خودتونین.
این شناسه رو دوست داشتم . امیدوارم همه از این شناسه خاطره خوبی به یاد داشته باشن.
فعلا بای