رولی بنویسید که در آن فرد یا افرادی با یک یا چند جادوگر سیاه روبرو شود.- عهه ! چرا نمیرسیم پس ؟ خسته شدم تدی !
- یک باره دیگه ... فقط یک باره دیگه حرف از رسیدن بزنی ، کاری میکنم که امشب که ماه کامل میشه به جای اون یویوی مسخرست ، به فکره دریدن گردن یه پسر بچه باشی جیمز !
- عهه ! خب چرا حالا اینطوری حرف میزنی خب ! حداقل بیا از این کوچه بریم دیه !
تد ریموس که با نزدیک تر شدن به نیمه بیشتر رنگ از رویش میپرید ، با بی میلی نگاهی به کوچه انداخت . پرتو هایی دیده میشد و هر از گاهی صدای قرچی به گوش میرسید که مشخص نبود صدای شکسته شدن شاخه درختیست یا استخوانی !!
- میگم تدی ، فکر میکنم کوچه بعدی بهتر باشه راهشا !
تد که لحظه به لحظه چشمانش باز تر میشد و نگاهش هشدار آمیز تری ، چند قدم جلوتر رفت ! و با لحن سردی گفت : به نظر میرسه اینا دارن یکی رو اذیت میکنن ! شنلشون رو ببینه ، جادوگرای سیاهه عوضی !
و با عصبانیت چوبدستی اش را بیرون کشید و به جیمز اشاره کرد که از آنجا دور شود و در جهت مخالف حرکت کرد ، سرعتش را بیشتر کرد ، وقتی نزدیک آن جمع چند نفره شد ، صدای فریادش در سراسر خیابان طنین انداز شد : کروشیووو !
یکی از آن افراد سر خوش ، به خود لرزید ، جیغی کشید ولی بعد از چند لحظه مجددا سر پا ایستاده بود و همراه سایرین به خندیدن به تد مشغول شد ! هر چقدر هم که تد ناتوان بود ، ولی توانسته بود جادوگر کهن سالی که در خون خودش غلت میزد را لحظه ای در آرامش بعد از شکنجه های مرگبار فرو ببرد .
- آفرین ! نه بابا ! جالب شده ! هر کسی که از راه میرسه میاد سراغه طلسم های خطرناک ! آو !
- آره آره ! میدونی چیا تیبریوس ؟! فکر میکنم ما دیگه باید بریم سراغه اکسپلیار موس و این حرفا ، اگه هنوزم بخوایم از طلسمای سیاه استفاده کنیم بد میشه برامون !
- حالا به نظرتون چیکار کنیم با این ؟! فکر نمیکنم کشتنش کافی باشه
هوا سرد بود و هر از گاهی وزش باد صداهای خش خش مبهمی را ایجاد میکرد و خنده های وحشیانه و زننده آن جادوگران سیاه ، بیش از هر چیزی خسته کننده و عذاب آور بود .
بوووووم جادوگری که تا لحظاتی پیش شکنجه میشد ، تکه سنگی را به سر سردسته آنان کوبیده بود ، تد برای آخرین بار با حالت تاسف آمیزی به پیرمرد نگاه کرد و به سمت جیمز دوید ... تا اینکه آنها بتوانند متوجه غیبت او شوند ، به همراه جیمز احساس رد شدن از لوله باریکی را تجربه میکرد !