هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۵

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
1- نمایشنامه ای از اجارای یکی از این دو طلسم. 8 امتیاز.

معلم فرياد زد :
استرجس پاشو بيا جلو ببينم ...
من از جام پريدم...توي دلم به معلم بد و بيراه ميگفتم
به هر صورت به جلوي كلاس رسيدم ... معلم با اشاره ي چوب دستيش تمام كلاس رو تاريك كرد ... كمدي از غيب در جلوي من ظاهر شد ... اون به شدت تكون ميخورد .... معلم شروع به صحبت كرد:
_ببين ما هممون ميريم پشت كمد ... كمد وقتي باز بشه لولوخورخوره به شكل گرگينه در مياد تو يكي از اين دو تا طلسم رو روي خودت اجرا كن تا به شكل گرگينه در بياي !!!
دست و پاي من شروع كرد به لرزيدن چرا اول من !!!
همه پشت كمد غايم شده بودن ...
در كمد باز شد گرگينه به سمت من ميومد... با دستان لرزانم چوب دستي رو به سمت خودم گرفتم و گفتم:
کوراناووا ثغیونض!!!
احساس ميكردم كه دست و پام داره كوچيك ميشه قدم هم همين طور من دقيقا رو به روي صورت گرگينه قرار گرفته بودم اون با حيرت به من نگاه ميكرد ولي كار خاصي انجام نميداد ..
به بدن خودم نگاه كردم پر از موههاي سياه شده بود...باورم نميشد...سرم داشت گيج ميرفت....
_بيدار شو
_بيدار شو ترو خدا!!!
_من كجام درمانگاه!!!

- معرفی یک طلسم، در دوران ظهور اولین گرگینه. 7 امتیاز( غیر تکراری)

تاندرگرگندر
اين طلسم فقط بايد توسط فرد ديگري بر روي شما اجرا شود اگر خود شما بر روي خودتون اجرا كنيد عمل نميكنه....

1-چرا کسایی که با گرگینه ها زندگی میکنند، وقتی که ماه کامل میشه، این طلسم رو روی خودشون اجرا میکنند؟! حداقل 5 خط. 7 امتیاز

ببينيد سوال بحث بر انگيزيه اگر در زماني كه در كنار گرگينه هستيد اين طلسم رو اجرا نكنيد با حمله ي گرگينه و گاز گرفتن او رو به رو ميشويد ...
وقتي شما تغيير شكل ميدهيد باعث ميشيد گرگينه فكر كنه هم نوع خودش در كنارشه.
گرگينه ويژگي اي دارند كه به هم نوع خودشون حمله نميكنن ...ولي به انسانها حمله ميكنن... به دليل اينكه ما جلوگيري بكنيم از جمله ي اونها به خودمون اين كارو انجام ميديم و گرنه دليل خاص ديگه اي نداره !!!
در بعضي مواقع گرگينه ها به هم نوع خودشون حمله ميكنن ولي اين مورد خيلي نادره!!!

- خودتون رو فرض کنید که یه گرگینه گازتون گرفته و الان ماه کامله. احساس و اتفاقاتی که براتون می یفته رو شرح بدید. حد اقل 5 خط. که 8 امتیاز داره!!

به ساعت نگاه كردم ساعت 10 شب بود...با سرعت خودمو به تقويم روي كمدم رسوندم ... اون طور كه تقويم نشون ميداد امشب ماه كامل بود...خودمو به اتاقم رسوندم و درو روي خودم قفل كردم ... به كنار پنجره رفتم و ماه رو تماشا كردم...از درون سينم سوزشي احساس ميكردم خيلي شديد بود...كم كم تمام وجودم رو در بر گرفت....شچمام با شدت ميسوخت....احساس كردم پام داره ميتركه .... سريع كفشم رو از پام در آوردم ... من احساس كردم لباسم داره پاره ميشه ولي ديگه انگشتان درست و حسابي نداشتم كه بخوام لباسم رو بيارم.....سينم به شدت بزرگ شده بود....و پر از مو......من تبديل به گرگينه شده بودم....تمام اتاقم رو به صورت مات ميديدم ....
در برابر چشمام تكان ميخورد....

اميدوارم كامل باشه


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
کلاس تعطيل شد و بچه ها در حالي که وسايلشونو جمع ميکردند يکي يکي يا دسته جمعي از کلاس خارج ميشدند .
ديانا هم با دلخوري کتاباشو جمع کرد و رفت بيرون .
در راهرو سامانتا رو ديد ! سامانتا که فهميده بود اون از چيزي ناراحته پرسيد : چي شده ؟!
ديانا هم با غرغر جواب داد : خوب ... هيچي ... يعن يبه خاطر تکليفاي کلاس طلسم ها و وردهاي جادويي اعصابم خورده !
سامانتا : اهان ... اونا که آسونن !
ديانا : اره آسونن ولي من نميدونم روي کي طلسم رو اجرا کنم که گزارششو واسه پروفسور بنويسم .
سامانتا در حالي که برق شيطنت در چشمانش معلوم بود گفت:
خوب اول از همه بگو کدوم ورد رو ميخواي اجرا کني ؟
ديانا که انگار فهميده بود سامانتا نقشه هايي تو سرش داره گفت : گانولا !
سامانتا زد زيره خنده و بعد گفت : خوب معلومه ! اول از همه بايد پسر باشه تا کلي بهش بخنديم ! بعدشم بايد گريفيندوري باشه !
خودت ميدوني که ما هميشه بايد در حال انتقام گرفتن از گريفي ها باشيم !
ديانا که تقريب حدس زده بود تو کله سامانتا چي ميگذره گفت : منظورت کيه ؟!
سامانتا : هري ...
ديانا فوري ادامه داد : پاتر
بعد دوتايي زدن زير خنده .
سامانتا : فقط بايد تا ميتوني دختراي اسلي رو جمع کني و مقابل چشم همه اونا ضايع اش کني !
تقريبا تما دختراي اسلي جمع شده بودن و پشت سره پاتر حلقه زده بودن طوري که انگار دارن در مورد چيزي بحث ميکنن ! اينجوري ديگه کسي بهشون شک نميکرد .
بعد ديانا از وسط جمعيت سرش رو بلند کرد و چوبدستيشو به طرف پاترگرفت و و زمزمه کرد " گانولا "!
هنوز ورد به پاتر نخورده بود تمام بچه ها زدن زير خنده و با دست به پاتر اشاره ميکردن .
بعد يهو پاتر بلند شد و شروع کرد به رقصيدن ! واي که چقدرمضحک شده بود !
بقيه بچه هايي هم که در حياط بودن با تعجب به اون نگاه ميکردن !
دراکو که داشت از اونجا رد ميشد گفت : بازداره خود شيريني ميکنه واسه دخترا ! اه اه چقدر بدم از اين پاتر مياد !
اما اگه ميدونست که اين کاره خواهر خودش بوده حتما همون جا از خنده غش ميکرد و بعد هم يه جايزه حسابي به خواهر کوچيکش ميداد !!!!!!!!
__________________________________________________
همون طور که ميدونيد اولين گرگينه همسر اريکا وونستو بود ! در اين مدت براي مقابله با وحشي بودن اون کارها يزيادي انجام گرفت که هيچ کدوم موثر تر از طلسم " بي دست و پايوس "نبود !
اين طلسم الان هم مورد استفاده قرار ميگره .
اين طلسم باعث ميشه که کسي که ما اين ورد رو روي اون اجرا مکنيم ديگه نتونه دست و پاشو تکون بده که اون موقع براي نگه داشتن گرگينه د ريه جا و جلوگيري از حملات اون استفاده ميشه و الان علاوه بر اين براي دستگيري مجرمان و خلاف کاران نيز استفاده ميشود !
__________________________________________________
براي اينکه از حملات گرگينه ها در امان باشند !
چون همون طور که همه ميدونن هيچ جانداري که هم نوع خود اسيب نميرسونه و با اين کار ميشه اونو ارو تر هم کرد البته فقط در اون مدت زماني که ما هم گرگينه هستيم !
و براي کسي مثله اريکا وونستو دليل ديگري داشت و ان اين بود که درکنار همسرش باشد !( تو اينقدردوسش داري چرا طلسماتو رو ي اون انجام ميدي مگه موشه ازمايشگاهيه !)يه چيز ديگه هم بگم :واي چه عشقولانه
__________________________________________________
نه ... نه ...نههههههههههههههههههههههههه !
اينها فرياد هايي است که در هنگامي که داشتم تغيير ميکردم ميزدم .
آه .. چه درد ناک بود ! انگار در داخل بدنم کوره روشن کرده بودن و خون بدنم را ميجوشاندند و بدنم قل قل ميکرد !
بعد از مدتي احساس کردم استخوان ها ي بدنم دارند از جا درميايند و موهاو ناخن ها و دندان هايم کشيده ميشوند !
ديگر تحمل اين وضع را ندارم .
کم کم ارام شدم و بعد احساس ميکردم که دوست دارم هر جاندري که جلوي چشمم هست را گاز بگيرم احساس ميکردم با اين کار ارام ميشوم بنابراين به دنبال خرگوشي افتادم ( زورم به خرگوش رسيده )
باسرعت ميدوم و از خودم بدم ميايد .
با هر قدم که بر ميدارم دنيا د رجلوي چشمانم تاريک و تاريکترميشود !
اه ... من ديگه نميتونم ادامه بدم ! حالم بهم خورد


تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
نمایشنامه:
شب فرا رسیده بود. ماه کامل از پشت ابرهای پاره پاره خودنمایی می کرد. نور مهتاب به چهره ی فردی که در میان تاریکی شب ایستاده بود، می تابید و آن را روشن می کرد. می توانستم چهره ی رنگ پریده و بیمار گونه اش را ببینم که با نگرانی چشم به ماه دوخته بود. به شدت نفس نفس می زد و دیگر نتوانست تحمل کند.
اتفاق بدی در حال رخ دادن بود. در همان لحظه بدن آن فرد به شدت شروع به لرزیدن کرد. صدای فریادهای مکررش در گوش من منعکس می شد، حتی در فضای بیکران نیز طنین می انداخت. این موضوع باعث ترسناک تر شدن محیط شد. لباس های آن فرد در حال پاره شدن بودند. چهره ی منقبض شده ی او داشت تغییر می کرد. درسته... باید از اول می فهمیدم... او یک گرگ نما بود!
با صدای بلندی نفس کشیدم و پشت درخت بزرگی پنهان شدم. از این بابت مطمئن بودم که طولی نمی کشد که او به یک گرگ تبدیل شود و راحت من را پیدا می کند. باید دنبال یک راه حل می گشتم. نه می توانستم آن جا را ترک کنم و نه می توانستم به همان راحتی بایستم و منتظر وقوع ماجرا شوم.
بدون معطلی به یاد طلسمی که در این مواقع به درد می خورد افتادم. آهی کشیدم و چوبدستی ام را در میانه ی سرم، درست در راستای بدن قرار دادم و زیر لب زمزمه کردم: کورانووا ثغیونض..!
امیدوارم بودم که کلماتش را درست ادا کرده باشم... در همان ابتدا هیچ اتفاقی نیفتاد، اما بعد از گذشت 5 ثانیه ناگهان احساس کردم که خون در رگ هایم منجمد شده است. سرما تا مغز استخوان هایم نفوذ کرده بود... چقدر ثانیه ها دیر می گذشتند!... هر ثانیه به اندازه ی یک ساعت!... با این حال کلاً بعد از 13 ثانیه احساس کردم که در حال تغییر شکل هستم. طولی نمی کشید که من به یک گرگ تبدیل می شدم.
صدای زوزه های گرگی به گوش می رسید و حالا این صداها به حداکثر خود رسیده بودند. بعد از آن دیگر چیزی نفهمیدم.

روی زمین سرد پهن شده بودم. چشمانم را به آرامی باز کردم و به آسمان لاجوردی رنگی که هر لحظه کم رنگ تر می شد، چشم دوختم. به نظر می رسید نزدیک های صبح است.
به سختی از جایم برخاستم و به دور و اطرافم نگاهی گذرا انداختم؛ سپس به وضع خودم زل زدم. لباس هایم هیچ تغییر نکرده بودند، جز این که کمی گلی شده بودند. آن شب اتفاقی به وقوع پیوسته بود، این را با تمام وجود حس می کردم!
دیگر صدای ناله های گرگ جای خود را به سکوت سنگین داده بود. سکوتی که تا حدی لذت بخش بود.
آن روز را به کلی فراموش کردم. تنها صدای گرگ را به خاطر می آوردم اما یادم نمی آمد تمام شب را مشغول چه کاری بودم. تنها این را می دانستم که اتفاقی برایم نیفتاده است و حتی این می توانست پایان بخش ماجراهای پیش آمده باشد!
-----------------------------------------
خب اینم از پست کوتاه... ولی من پست کوتاه می زنم چرت و پرت از آب در میاد! خودتون هم ببینید!

سوال اول:
انسان ها در همان زمانی که به گرگینه تبدیل می شدند، سعی می کردند طلسم های زیاد اختراع کنند تا بتوانند از آن طریق یک گرگ نما را به یک انسان عادی تبدیل کنند طوری که دیگر اون فرد با کامل شدن ماه به یک گرگ تبدیل نشود. این انگیزه در ذهن خیلی ها وجود داشت. اما در این میان فردی به نام ویگنز پیترز که یکی از بهترین دوستانش گرگ نما بود، توانست به طور ناقص طلسمی در این زمینه اختراع کند. یک شب که ماه کامل بود و او هم شب را با دوستش به سر می برد، تصمیم گرفت که این طلسم رو اختراع کند. او زمانی که دوستش در حال تغییر شکل بود و تقریباً به یک گرگ تبدیل شده بود، به وسیله ی ظرفی که در دست داشت مقداری از آب دهان او را گرفت و بعد فرار کرد. بعد از گذشت سه روز آن مقدار کم را با آب دهان یک انسان قاطی کرد و باز هم بعد از گذشت چندین روز یه سراغ آن رفت. نوک چوبدستی اش را به آن ماده آغشته کرد. سپس آن را رو به بالا گرفت و چوبدستی را به آرامی در میان دستانش قرار داد، طوری که شل جلوه می کرد. بعد از آن فریاد زد: ویگنز اکستراس...! او می خواست که طلسم به نام خودش باشد... بعد از ادای آن مه ای غلیظ از نوک چوبدستی بیرون می آید و به محض برخورد با گرگ نما بعد از گذشت یکی دو ثانیه از خشونت و میل اون به خون و کشتن از بین می ره و تبدیل می شه به یک گرگ آرام... البته از آن موقع تا حالا کم تر کسی پیدا می شه که این طلسم رو اجرا کند و از اون جایی که اجرای این طلسم فقط از عهده ی خود ویگنز برمی آمد و کس دیگری هم نتوانست آن را اجرا کند، کمی کم کاربرد شد. البته دلیل مهم ترش اینه که افرادی که آن را امتحان می کنند ممکنه قوانینش رو اجرا نکنن و از این رو خود تبدیل به یک گرگ نما می شوند.

مقاله (1):
خب همیشه کسانی که با گرگ نما ها زندگی می کردند، در خطر بودند. اما این طلسم باعث می شه که خود فرد هم به یک گرگ مبدل شود و از آن جایی که گرگ نماها معمولاً به انسان ها حمله می کنن تا آن ها را هم به خود تبدیل کنند، این طلسم باعث می شود که آن فرد کمی از این خطر دور بماند؛ به عبارتی اجرای این طلسم باعث می شه که خود فرد هم مانند آن گرگ نما به یک گرگ وحشی تبدیل شود تا بتواند به آن مبارزه کند و از این خطر مصون بماند. اما خب... هر کسی از پس این طلسم برنمیاد!

مقاله (2):
در چنین شرایطی نگاه کردن به ماه خیلی رعب آور است! اما خب من به عنوان یک مطلبی که تو مایه های نمایشنامه است، ابراز احساسات می کنم:
سرمای شب وجود مرا فراگرفته است. سرم را بالا می آورم و به ماه کامل و نقره ای رنگی که در میان آسمان بدون ابر سر بیرون آورده است، خیره می شوم. چشمانم را می بندم و منتظر می مانم تا به همان چیزی تبدیل شوم که باید..!
در همان لحظه احساسی ناخوشایند وجود من را در برمی گیرد. دست هایم، بدنم و چهره ام در حال تغییر است. تمام وجودم به یک گرگ مبدل شده است!
خب این قبل از گرگ شدن بود حالا بعدش دیگه تنها احساس بعد از آن می تواند میل به کشتن و وحشی گری باشد. و این تا زمانی است که ماه همان طور در آسمان دیده شه.


اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
1:نمایشنامه ای از اجرای یکی از این دو طلسم

همه جا ساکت بود و هیچ جنبنده ای دیده نمیشد الکتو در حالی که تحت تاثر این سکوت خاص قرار گرفته بود به آرامی چوبدستی اش را از جیبش در آورد و به سمت جمجمه اش گرفت می خواست ورد
کوراناووا ثغیونض را امتحان کند گرچه آنیتا گفته بود که در صورت استفاده از این ورد اخراج خواهند شد
الکتو در حالی که سعی می کرد به عواقب کارش نیاندیشد زیر لب زمزمه کرد:کوراناووا ثغیونض
ناگهان سرمای استخوان سوزی در بدن و مخصوصا استخوان پایش احساس کرد , خم شد و پایش را مالش داد اما نه به خاطر سرما بلکه به خاطر درد وحشتناکی که در پای حس می کرد.انگار تمام بدنش به صورت شگفت آوری جمع میشد و در پوستی زخیم فرو می رفت بعد از مدتی خود را در قالب یک گرگ دید
میل شدیدی برای تکه تکه کردن انسان پیدا کرده بود اما نه نباید به دوستانش حمله می کرد
الکتو که از کرده ی خودش پشیمان بود در گوشه ای خوابید و به مدت سه ساعت همان جا ماند

2:معرفی کی طلسم از دوران ظهور اولین گرگینه

گرگینه ها به دلیل اینکه کنترلی ا خودشان ندارند حملات زیادی به انسان می کنند و مسلما اگر گرگینه جایی را نبیند نمی تواند به درستی حمله کند
پس در آن زمان پرفسوری که مرتبا در معرض دید گرگینه ها بود طلسم ((رایکونا مندولا))را اختراع کرد که موجب کوری موقت گرگینه میشد البته این طلسم مشکلاتی از قبیل این راکه گرگینه می تواند بو هم بکشد نیز داشت پس پرفسوری دیگر به نام آنتونی کلارکسن
بعد از گرگینه شدن پرفسور قبلی،طلسم راکیونا مندولا را بهبود بخشید و به طلسم ((راکیونا مندولا لیو))تبلدیل کرد که موجب کوری و کربویی موقت گرگینه میشد

3:چرا کسایی که با گرگینه ها زندگی میکنند، وقتی که ماه کامل میشه، این طلسم رو روی خودشون اجرا میکنند؟

باید توجه داشت که این خانم کمی بیکار بوده چرا که اگه جانورنما میشد راحت تر بود تا اینکه طلسم بسازه و وقت خودش رو بگیره
اما من در جوابتون باید بگم که گاز گرگینه روی حیوان ها تاثر نداره می تونید توی کتاب سه متوجه بشید به همین دلیل درصورتی که انسان در قالب گرگ یا اصلا در قالب هر حیوان دیگه ای ظاهر بشه از گرگینه شدن مصون میماند به همین دلیل هم مردم از این طلسم استفاده می کنند

4: خودتون رو فرض کنید که یه گرگینه گازتون گرفته و الان ماه کامله. احساس و اتفاقاتی که براتون می یفته رو شرح بدید.

دفاع در برابر جادوی سیاهه یا کلاس ورد های جادویی؟؟؟

به به عجب حالی میده،تقریبا مدت کوتاهی مانده تا ماه از پشت ابر در بیاد و من هم با زیرکی دم خونه ی بلرویچ ایستادم وم منتظرم تا گرگینه شده و وارد اتاقش شوم
ماه از پشت ابر در آمد و من سوزش همیشگی در پوست بدنم را حس کردم،موهای بدنم با سرعتی باور نکردنی می روییدند و ناخن هایم رشد قابل توجهی داشتند کم کم پایم به شکل پایک گرگ در می آمد و بدنم بزرگتر میشد ،لباسم پاره شد و من خدا را شکر کردم که لباس کریچ را ازش قرض گرفته ام و حالا لباس کریچ پاره شده
صورتم کشیده تر میشد و در آخر من یک گرگینه ی کامل شدم
دنـــــــــگ
در خانه ی بلرویچ را کشتم و وارد خانه شدم همه جا با عکس هایی از کامکیون و پیاک گوجه ای پوشانده شده بود کم کم حالم بد میشد اما با نیرویی باور نکردنی پیش می رفتم به نزدیکی اتاق خواب بلرویچ رسیدم روی در اتاق خوابش نوشته شده بود: به دلایل بی ناموسی ، در بزنید و وارد شوید
با وجودیکه گرگینه بودم در زدم و وارد شدم ، بلرویچ در حالی که موهایش را بیگودی گذاشته بود روی تختش خوابیده بود
به سمتش حرکت کردم و گازی به سرش زدم
اووووخ
بلرویچ هم گرگینه شده بود


تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۰:۱۸ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
آنیتای سنگدل ، دلت میاد انقدر سخت امتیاز بدی؟!کلاست تکراری شده ها!:;yyawn:

================================================

1-
نمایشنامه:
هدویگ به همراه برو بچ گریفی یعنی جسیکا ، رومسا ، مریدانوس و لوییس نشسته بود داشت فکر می کرد.
جسی:هدویگ به چی فکر می کنی؟
هدویگ:به گرگینه ها...بیچاره ها چقدر سختی می کشن.
رومسا:سختی؟بیچاره ها زجر می کشن.
هدویگ آهی کشید و گفت:
_بسه دیگه...ولش کنید...من حوصلم سر رفته...چی کار کنیم بچه ها؟
مریدانوس اومد چیزی بگه ولی با شنیدن صدای برو بچ اسلیترینی حرفشو خورد.
ملت اسلی:گریفی های کوچولو چی شده؟عروسکاتونو گم کردید؟!
هدویگ سرشو روی میز خم کرد و آروم گفت:
_بچه ها تعدادمون باهاشون برابره..فاصله میزا هم تقریبا سه متره...با "گانولا" موافقین؟!
ملت گریفی:آره!
گریفی ها چوب دستیاشون رو سفت دستشون گرفتن و خنده ای از سر رضایت بر روی لبشون نشست.
چوب دستیها رو به سمت ملت اسلی گرفتن و همه با هم فریاد زدن:
_گانولا...
چند اخگر طلایی رنگ به سمت ملت اسلی رفت و همه درست به سرشون خورد.
ملت اسلی طی یک حرکت انتحاریک-ارزشیک پا شدن و شروع به اجرای حرکات موزون کردن.
هدویگ چوب دستیشو تکونی داد و یه شیپور رو ظاهر کرد که خود به خود داشت هماهنگ با ملت اسلی آهنگ می زد.
گریفی ها نشستن و به نمایش پیش روشون نگاه کردن!!!

==================

2-
طلسم مورد نظر من اینه: "رامو گوی"(Ramo Geway)
در زمان ظهور اولین گرگینه ، جاشوآ وونستو ، شخصی در همسایگی اونا زندگی می کرد که نامش رالف مورگان بود.
این فرد رابطه نزدیکی با خانواده وونستو داشت و در بیشتر مواقع از نتیجه ها و سیر تحقیقات اریکا وونستو آگاه بود.
وقتی که اریکا موضوع گرگینه شدن همسرش را با رالف در میان گذاشت ، رالف که خود طلسم ساز قهاری بود ، تصمیم گرفت طلسمی بسازد که برای مدت کوتاهی یک موجود را از گوشت و خون متنفر کند.
به همین دلیل مدتی روی این طلسم تحقیق کرد و توانست طلسم رامو گوی را بسازد.این طلسم رنگ قرمز تندی داشت و برای اجرای آن می بایست چوب دستی را از فاصله دو متری به طرف موجود بگیریم و با چرخاندن چوب دستی طلسم را به زبان بیاوریم.
این فرد در یک شب که ماه کامل شده بود طلسم را روی جاشوآ امتحان کرد.طلسم این فرد با موفقیت عمل کرد و جاشوآ را از گوشت و خون متنفر کرد.
ولی طلسم این فرد یک اشکال بزرگ داشت.
بعد از چند بار استفاده از این طلسم بدن جاشوآ به آن مقاوم شد و دیگر اثر مطلوب را روی آن نداشت.به طوری که در آخرین دفعه اجرای طلسم جاشوآ خود رالف را گاز گرفت و او را هم به گرگینه تبدیل کرد.

=================

مقالات:
1-
کسانی که با گرگینه ها زندگی می کنند بیشتر از همه در معرض خطر گرگینه شدن قرار دارند.
اگر شما با خصوصیات گرگینه ها آشنا باشید ، می دانید که آنها بیشتر به دنبال خون و گوشت انسان هستند و به همنوعان خون صدمه وارد نمی کنند.به همین دلیل گرگینه ها در شبهایی که ماه کامل می شود ، به راحتی حمله های گروهی به جاهای مختلف انجام می دهند.
کسانی که با گرگینه ها زندگی می کنند ، به دو دلیل این طلسم را روی خوشان اجرا می کنند.
1-خود را از خطر گرگینه شدن نجات دهند.
2-از طریق گرگ شدن گرگینه را کنترل کنند تا هنگامی که از خود بی خود است دست به حمله نزند.
به این ترتیب برای کسانی که با گرگینه ها زندگی می کنند این طلسم خیلی کار آمد است.


2-
نشسته بودم و به اتفاقات امروز فکر می کردم...حس عجیبی که از صبح همراهم بود...علاقه زیاد به گوشت خام...لذت بردن از شنیدن بوی خون...
در همین فکر ها بودم که صدای زوزه گرگی را شنیدم...به ناگاه دردی عمیق بدنم را فرا گرفت...بند بند استخوانهایم درد می کردند...گویی میان دو جسم سنگین فشرده می شدم.
حس رشد عجیبی در بدنم داشتم...پوستم مور مور می شد...گویی لحظه به لحظه چیزی از پوستم سر بر می آورد.
حس کردم به زمین می افتم...دستهایم را ستون کردم تا به زمین برخورد نکنم...درد لحظه ای رهایم نمی کرد.
به ناگاه حس کردم که مرده ام...همه دردها قطع شده بود و حسی عجیب من را فرا گرفته بود.
نگاهی به دستهایم انداختم و آنها را پر مو یافتم...سعد کردم روی پاهایم بایستم...ولی نمی تواستم...دوباره به دستهایم نگاه کردم...این دستهای من نبود...این پاهای یک گرگ بود...از ترس جیغی کشیدم...ولی فقط زوزه مبهمی را شنیدم...با تعجب و سرگردانی به دنبال گوشت و خون به راه افتادم...باید خودم را از این دو سیر می کردم...




Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
1- نمایشنامه ای از اجارای یکی از این دو طلسم. 8 امتیاز.

همه بچه ها سرگرم تمرین ورد گانولا بودن . ظاهرا بعد از اینکه نصف شاگردان کلاس همدیگر رو تبدیل به گرگینه کرده بودند پروفسور آنیتا به این نتیجه رسیده بود که بهتر است آموزش این طلسم رو متوقف کند . از همه خطرناک تر آنکه کریچر هم خوی گرگ گونه پیدا کرده بود و دائم میخواست ققی رو بخورد ! اون موقع پروفسور با نگرانی ضد طلسم رو بر روی تمام شاگردان اجرا کرده بود تا مبادا اتفاق خاصی بیفتد .
حال همگی سرگرم اجرای طلسم گانولا بودند و به نظر میرسید که کار به خوبی پیش میرود . گه گاهی نور طلایی در کلاس میدرخشید و یک رقاص ظهور میکرد . پروفسور آنیتا که ظاهرا از وضع کلاس راضی بود دائم در میان ردیف دانش آموزان که به گروه های دو نفری تقسیم شده بودند میرفت و به آنها تذکرات لازم را میداد . تا اینکه سرانجام به صف بلیز و ایگور رسید .
بلیز و ایگور : های پروفسور
آنیتا : بالاخره تونستید این طلسم رو یاد بگیرید یا باید یه صد امتیازی از اسلایترین کم کنم ؟
بلافاصله بلیز و ایگور با دستپاچگی نگاهی به هم انداختند .
بلیز : نه بابا هر دو مون یاد گرفتیم . اتفاقا توی این فکر بودیم که چه حرکات ارزشی هستن و یاد دادن این حرکات فقط یه استاد ارزش......
بلیز به صورت مرموزی ادامه حرفشو خورد . خوشبختانه طلسم طلایی رنگی که از بیخ گوش پروفسور آنیتا عبور کرده بود حواس اونو پرت کرده بود .
آنیتا : هووووووی دراکو ! مواظب باش ! یه بار دیگه اینجور ناشیانه عمل کنی خونه رات نمیدما !
دراکو
کمتر کسی فهمید که شاید این کار یک عکس العمل زیرکانه از سوی رئیس اتحاد بوده . آنیتا که متوجه نکته این مسئله نشده بود برگشت و روبه بلیز و ایگور که به مردمی بودن دراکو پی برده بودند ایستاد و گفت :
- خوب منتظرم یکیتون این طلسم رو ایجاد کنه ببینم بلدید یا نه !
بلافاصله بلیز چوبدستیشو به سمت سر ایگور گرفت و روی هدفش تمرکز کرد و اروم ورد گانولا رو زمزمه کرد . ناگهان نور طلایی رنگی از چوبدستی بلیز خارج شد و به ایگور برخورد کرد .
ناگهان ایگور که به صورت ارزشی خفن به نظر میرسید رو به پروفسور آنیتا گفت :
- پروفسور ، اگر مایلید میخوام تکنو برقصم !
پروفسور
بلافاصله ایگور شروع کرد به هلی کوپتر زدن ! سپس در حال چرخیدن اومد روی دستاش و شروع کرد به چرخیدن بعد روی یه دستش به صورت ثابت موند سپس با حرکت موجی اومد پایین ، دوباره اومد بالا و از همین قبیل حرکات ارزشی .....
سرانجام این حرکات به پایان رسید و ایگور به امید گرفتن یه پنجاه امتیاز برای اسلیترین به جلو رفت .
ایگور
آنیتا : پنجاه امتیاز به بلیز !
ایگور : د.... من براتون داشتم تکنو میزدم به این بلیزک امتیاز میدین ؟
آنیتا : خوب این طلسم محشر بلیز بود ، استعداد تو که نبود .
ایگور : آها از اون لحاظ

2- معرفی یک طلسم، در دوران ظهور اولین گرگینه. 7 امتیاز( غیر تکراری)

طلسم رانفیورانس :
از این طلسم میتوان هم به عنوان یک طلسم برای دفع خطر گرگینه استفاده کرد و هم به عنوان یک طلسم در جهت دوئل های بچه های مدرسه ای . البته طبیعی است که این طلسم در اصل برای یک گرگینه ساخته شده است و روی اون بیشتر جواب میدهد .

اولین بار این طلسم رو یک مرد به اسم مارک دنگریت اختراع کرد . در اون زمان که تازه گرگینه ها ظهور کرده بودند هنگامی که ماه کامل میشد کسی بدرستی نمیدونست که علت این قضیه چیه . بلکه انسان های گرگ نمایی رو میدیدند که به خیابون ها می آیند و میخواهند انسان ها رو گاز بگیرند .

در طی چند ماه که این اتفاقات افتاد خیلی زود مردم متوجه شدند که بیرون رفتن از خانه در شبهایی که ماه کامل میشود کار عاقلانه ای نیست . بهتر است بدانید چون در اون موقع علت اصلیه گرگینه بودن مشخص نبود و گرگینه ها هم دوست نداشتن ذات اصلیشونو به کسی بگن این موضوع تا حدودی از دید جادوگران پنهان مونده بود و کسی علت این حملات رو نمیدونست و همچنین درست نمیدونست چه طوری کسی دقیقا به گرگینه تبدیل میشه چون اگر یادتان باشد گرگینه ها از یک دهکده دور افتاده جادوگری که هیچ دسترسی با دنیای واقعی نداشتند ظهور کردند به همین دلیل کمبود هایی در این میان دیده میشد .

خلاصه بعد از مدتی یکی از جادوگرانی که پی به خطر واقعی این گرگینه ها برد مارک بود . او تقریبا اولین کسی بود که فهمید دندان گرگینه به گونه ای است که گرگینه هرکسی رو گاز بگیرد او را نیز شبیه خودش میکند . به همین دلیل تصمیم به اختراع طلسمی گرفت تا او رو تا حدودی از حمله گرگینه ها حفظ کند .

او بعد از تلاش های بسیار توانست طلسم رانفیورانس رو اختراع کند . اگر چوبدستیومونو به سمت دندان های گرگینه بگیریم و در حین ادا کردن طلسم آن را با حالت موجی تکون دهیم آنوقت نور سفید خیره کننده ای از نوک چوبدستیمون خارج میشود که میتواند دندان های گرگینه را بکند .

البته از این طلسم نه فقط روی دندان گرگینه بلکه روی دندان بسیاری از جانداران دیگر ، حتی انسان نیز میتوان استفاده کرد .

بعد از زمان اختراع این طلسم خیلی سریع مردم از اهمیت این طلسم برخوردار شدند و برای محافظت از خود این طلسم رو آموختند . جالب است بدانید کسانی هم که برای تفریح از خصلت گرگ بودن خودشون استفاده میکردند بعد از اینکه متوجه این طلسم شدند بیشتر مواظب دندان های خودشون بودند .

این جادو یک جادوی ثبت شدست .



2- خودتون رو فرض کنید که یه گرگینه گازتون گرفته و الان ماه کامله. احساس و اتفاقاتی که براتون می یفته رو شرح بدید. حد اقل 5 خط. که 8 امتیاز داره!!


در هنگام گاز گرفتگی احساس یک درد شدید رو میکنم . اما نه یک درد عادی بلکه دردی همراه بان احساس که انگار این درد به تمام بدنت سرایت میکنه .

با خوب شدن ظاهری جای زخم تمام این درد ها از بین میره و من سلامت ظاهریه خودمو بدست میارم . اما دیگه اینو میدونم که من یک آدم نیستم و یک گرگینه هستم . به همین دلیل ناخداگاه خودمو از دیگران جدا میپندارم و سعی میکنم که طرفیانم متوجه این موضوع نشون چون امکان داره از من دوری کنند .

در این مدت متوجه شدم بعضی موقع ها وقتی که بعضی ها با من دعوا میکنن یا منو به شدت ناراحت میکنن نوعی احساس درنده خویی خفیف در درونم ایجاد میشه . انگار میخوام اون شخص رو بدرم . اما این احساس بلافاصله از بین میره و من دوباره به حالت عادی بر میگردم .

تمام این یک ماه به همین منوار میگذره تا اینکه به روز بدر کامل ماه میرسیم . در اون روز به محض اینکه ماه مشخص میشه و میتونه نورش رو به زمین برسونه من ناگهان احساس میکنم که رفتارم متعلق به خودم نیست بعد متوجه تغییر شکل غیر معمولی میشم که البته با درد زیادی همراهه . دردی طاقت فرسا . درست زمانی که فکر میکنم دیگه نمیتونم این درد رو تحمل کنم این درد متوقف میشه .

اونوقته که من کاملا تغییر شکل کردم . نوعی احساس درنده خویی عجیب بهم دست میده . گویی دوست دارم اولین انسانی رو که دیدم تیکه پاره کنم .....




Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
آنیییییییییییییییییییییییی ... مگه بهت نگفتم حق کار کردن بیرون خونه رو نداری ؟؟؟؟ حالا استاد میشی بدون اجازه شوهرت ؟؟

نمایشنامه اجرای طلسم گانولا ( نامحرم ها نبینم بخوننا ... خصوصیه )

پنج ساعت قبل از آغاز کلاس جلسه بعد در خانه شخصی وزير

- خانوم این چایی چی شد پس ؟ همش تقصیر این دومبوله نذاشته کار خونه یاد بگیريا !

آنیتا در حالی که سینی چایی در دست داره از آشپزخونه قصر وزير بیرون میاد .
- چه خبرته شلوغ میکنی ؟ بیچاره بابا دومبول من ! دیگه نبینم پست سرش حرف بزنیا !

دراکو به سمت موبایل تمام دیجیتال خودش میره .
- الو دفتر ثبت طلاق ؟؟ حاج آقا تشر ...

آنیتا : نه نه ... ببخشید ... ببخشید شوهر گلم !
دراکو : دیگه تکرار نشه ها ؛ اصلا چه معنی داره زن به شوهرش دستور بده ؟
آنیتا : ای شهاب آسمانی من ... ای وزير مردمی ... ای شوهر گلم ... اگر من از تو جدا بشم باید برم با اون پسره ول گرد خیابونی ( سدريک ) ازدواج کنم

دراکو : آ باريکلا ... حالا بیا جواب سوال کلاست رو بده ببینم !
آنیتا : هووووم ؟ پس صبر کن الان میام
دراکو یک عدد چایی الاکوزی دم نکشیده آنیتا رو به دست گرفت و مشغول خوردن بود که یهو فکری به سرش زد .
دیلینگ ( چراغی بالای سر وزير روشن شد )

دراکو چوبدستش رو بالا گرفت و در حالی که مراقب اومدن انیتا بود به برگه های روی میز نگاهی انداخت !
فاصله سه متر ؟ به سمت سر ؟ خوب دیگه چی بود ؟ خوب حله آقا

- آنیتا جوووووووووووون !
آنیتا که تا به حال کلماتی از این قبیل رو از دراکو نشنیده بود با اشتیاق از اتاق بیرون اومد .
آنیتا :
دراکو چشمانش رو بست و لحظه ای بعد نور طلایی رنگی از چوبدستش خارج شد و به شقیقه آنیتا برخورد کرد .

- ایووووووووووول ! چه حالی داد

دراکو یه موزيک تووووپ ماگولی برای آنیتا گذاشت و در حالی که زير لب بهش میخندید شروع به نوشتن نحوه اجرای طلسم کرد .

سر کلاس
دراکو : بچه ها امروز کلاس تعطیله ... ورد گانولا جواب داد
بچه ها : هوووووورا !!
دراکو در دلش : بالاخره تونستم جلوی درس دادنش رو بگیرم !
آنیتا در دلش : خودم کردم که لعنت بر خودم باد !


2- معرفی یک طلسم، در دوران ظهور اولین گرگینه

در زمان ظهور اولین گرگینه ورد " گوگولیوس سیکیوز " توسط وزير سحر و جادوی وقت ( وزارت و دراکو به هم پیوند خوردن ) اختراع شد که کارش توهم زایی بود .
وزارتخونه برای رفاه حال مردم جادوگر و در راستای اهداف خدمت رسانی همی 482000000 ملیون گالیون اون زمون خرج کرد و مهندسین 431 کشور اعم از ماگولی و جادوگری و غولی و ... رو جذب کرد تا درمونی پیدا کنه تا مردم از دست گرگینه ها نجات پیدا کنند و در پایان خود وزير با نبوغ خودش تونست وردی رو اختراع کنه و به همه مهندسین مدرک گرا گفت زکی بابا ...
ورد " گوگولیوس سیکیوز " باعث میشد که گرگینه زمانی که یک جادوگر رو میبینه ، پس از استفاده شدن این طلسم توسط جادوگر توهم بزنه و یه اژدهای سی متری که وزير روش سواره رو ببینه و فرار کنه ... بعدها به دريکو مووفلوی ( وزير اون زمان ) جایزه اسکووور دادن .


1-چرا کسایی که با گرگینه ها زندگی میکنند، وقتی که ماه کامل میشه، این طلسم رو روی خودشون اجرا میکنند؟!

آنی تو دیگه چرا ؟ یعنی من اگر خدایی نکرده ، خدایی نکرده ، زبونت لال گرگینه بشم تو حاضر نیستی مثل من بشی ؟ وزيره گرگینه رو به اون پسر ولگرد ترجیح میدی یا خودت رو شکل من میکنی ؟ البته اگر تو گرگینه بشی این انتظار رو از من نداشته باشا ! هرچی باشه وزير که نباید گرگینه بشه به خاظر زنش
عشق ... محبت ... دوستی ... صفا اینا دلیل این کاره ! میفهمی که؟؟

2- خودتون رو فرض کنید که یه گرگینه گازتون گرفته و الان ماه کامله. احساس و اتفاقاتی که براتون می یفته رو شرح بديد .

بلانسبت اما خوب خدا رو چه دیدی شاید شدیم اما در اون صورت باز هم احساس عشق و محبت به آنیتا رو خواهم داشت چون در دلم جا داره ( البته برای اینکه بیاد نجاتم بده )
از اتفاقاتی که بعد از گرگینه شدن من خواهد افتاد تغییر وزير سحر و جادو خواهد بود و غم و اندوه ملت جادوگر بابت این حادثه درد ناک و به احتمال زياد مرگ آنیتا .
من خودمم احساس خاصی ندارم چون وزير مردمی حیووون و غیر حیووون بودنش فرقی نداره ... مگه اون زمانی که هیپوگريف بودم احساس خاصی داشتم که حالا داشته باشم . میرم تو کوهها زندگی میکنم دیگه .


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۱۲:۱۵:۵۰


وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱:۴۶ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

دارن الیور فلاملold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۳۹ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
از میدان گریملود شماره ی 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 290
آفلاین
1- نمایشنامه ای از اجرای یکی از این دو طلسم. 8 امتیاز

همه ي بچه ها براي اجراي طلسم ها لحظه شماري مي كردند.ولي همونطور كه پروفسور گفته بود اجراي طلسم کوراناووا ثغیونض" ريسك بزرگي بود كه كمتر كسي حاضر به اجراي اون مي شد.كتابامو جنع كردم و به بيرون رفتم.اونجا پروفسور رو ديدم كه داشت با موبايل با .... حرف مي زد.فكري شيطاني به سرم زد.لبخند مرموز هميشگي ام را زدم و به آرامي به طرف پروفسور دامبل حركت كردم.درست در 2 متري اون پشت سنگ بزرگي قايم شدم.تمام تمركزم رو جمع كردم و زير لب گفتم:گانولا اربيك
طلسمزرد رنگي كه طبق گفته ها ي پروفسور 5 درجه حرارت داشت به حالت موجي شكل به آرامي به پروفسور برخورد كرد و واويلا.......
موبايل از دست پروفسور افتاد و پروفسور دامبلمون كه گويي تغيير شكل داده بود با لباس رقاصه ها ي عربي شروع به رقصيدن كرد.من كه هم ترسيده بودم و هم نمي تونستم جلوي خندمو بگيرم شروع به دويدن كردم و دوربينفيلمبرداري هنديكممو درآوردم و از فاصله ي دوري شروع به ضبط اين صحنه ي به ياد ماندني پرداختم.پروفسور زير لب چيزهايي زمزمه مي كرد كه در آن مي شد كلمه ي حبيبي رو تشخيص داد.
اين بود ماجراي اجراي طلسم گانولاي من.

2- معرفی یک طلسم، در دوران ظهور اولین گرگینه. 7 امتیاز( غیر تکراری
در زمان ظهور اولين گرگينه كه جادوگري در آن زمان در اوج پيشرفت قرار داشت طلسم هاي متعددي اختراع مي شد كه از ميان اونا مي توان به طلسم فت گرينت اشاره كرد كه باعت چاقي افراد تا حد بسيار زيادي كه اگر ضد طلسم آن اجرا نمي شد شخص تا حدود 5 ساعت بعد از اجراي طلسم مي مرد.اين طلسم ساخته ي جادوگر پليدي چون گوامالا گرينت بود كه در آن زمان به كشتار افراد مي پرداخت.اين طلسم كه به رنگ سرخ متمايل به طلايي دارد حدود 220 درجه ي سانتيگراد حرارت دارد و از طرف وزارت سحر و جادو ممنوع شده است.

1-چرا کسایی که با گرگینه ها زندگی میکنند، وقتی که ماه کامل میشه، این طلسم رو روی خودشون اجرا میکنند؟! حداقل 5 خط. 7 امتیاز

جواب اين سوال تا حدود زيادي مشخصه چون كساني كه با افراد گرگينه زندگي مي كنند يقينا نسبتي با اين افراد دارند كه اين عشق و علاقه باعث ميشه كه چيزهايي مثل گرگينه بودن افراد به طور كلي محو بشه.براي مثال افرادي دو نفر كه به هم عشق مي ورزند و حتي يك لحظه هم قادر به جدايي از يكديگر نيستند و بر حسب اتفاق يكي از آن ها كه در اثر اتفاقي دچار گاز گرفتگي گرگينه شده باشد نه تنها فرد مقابل حاضر به جدايي از فرد مورد غلاقه اش نيست بلكه حاضر است كه كاري كند كه به يك گرگينه تبديل شود تا بهتر بتواند با فرد مورد علاقه اش زندگي كند و اين قدرت و توانايي عشق است كه انسان را به هر كاري وامي دارد بدون اينكه از چيزي هراس داشته باشد.و من تنها دليلي كه باعث اينكار(تبديل كردن جسم خودشان به گرگينه ) انجام ميشود را تنها عشق و علاقه به فرد مقابل مي دونم.
2- خودتون رو فرض کنید که یه گرگینه گازتون گرفته و الان ماه کامله. احساس و اتفاقاتی که براتون می یفته رو شرح بدید. حد اقل 5 خط. که 8 امتیاز داره!!
اول از همه اميدوارم كه اين اتفاق برام نيفته ولي اگه چنين اتفاقي بيفته احساس قدرت بي پاياني به آدم دست مي ده كه فكر مي كنه مي تونه تمام چيزها رو با قدرتش نابود كنه.اول از همه يك درد شديد توام با خارش در قسمت هاي سينه و پاها بوجود مي آد.بعد آدم احساس مي كنه كه داره خواص درنده خويي و احساسات مربوط به گرگهارو پيدا مي كنه.بهد از چند پانيه بدن انسان به يك نيمه گرگ و نيمه انسان تبديل مي شه كه البته خواص گرگ بودنش بيشتر از انسان بودنشه كه همونطور كه مي دونيد اختيار عمل و اختيار عقل را از دست مي دهد و به يك گرگ تمام عيار تبديل مي شود.


[i][size=small][color=3333CC]هيچ وقت نگوييد كه اي كاش زندگي بهتر �


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۵

دورنت دایلیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۸۵
از تو جوب !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 32
آفلاین
1- نمایشنامه ای از اجرای یکی از این دو طلسم . 8 امتیاز

پروفسور دامبلدور بچه های حیرونو با 100 تا سوال بی جواب تنها گذاشت ..درو محکم پشت سرش بست و رفت ...
سکوت وحشتناکی کلاس رو دربرگرفته بود ولی دورنت این سکوتو شکست ... لبخند زورکی و نصفه نیمه ای زد و با صدایی رسا فریاد زد :
خب بهتره شروع کنیم نه ؟!
بچه ها هنوز مات و مبهوت به هم دیگه نگاه میکردن تا بالاخره یکنفر از ته کلاس گفت :
باشه ..شروع کنیم ...
یکهو کلاس پرشد از بچه هایی که چوب دستی هاشونو روی فرق سر همدیگه قرار میدادن و میگفتن :
کورکور ثوقیض
نه خیرم !!!!
کورونو ثوقیوض
نه نه ...
هنوز هیچ کس به یک گرگینه یا همون به یه انسان در لباس گرگ تبدیل نشده بود اما ناگهان ...
" کوراناووا ثغیونض"
اوه..اوه خدای من ..هلگا..هلگا ..من ..من نمی خواستم این کارو بکنم ...
دورنت چوبدستیشو از روی فرق سر هلگای بیچاره برداشت ... و درکمال ناباوری بهش نگاه میکرد ..
بعضیها دستاشونو جلوی صورتشون گرفته بودند و جیغ می کشیدند ، بعضی ها پوزخند می زدند و بعضی ها هم قهقه می خندیدند ...
نه ..نه ..دستام ..دستام داره مو درمیاره ..گوشام داره تیز میشه ...جیییییییییییییییییغ !!!!! پنجه در آوردم !!!!!
این کلمات را هلگا بیچاره که حالا تبدیل به یه انسان در لباس گرگ شده بود با وشت هرچه تمامتر بر زبون میاورد ...
سکوت ..نفس ها در سینه حبس شده بود ولی این سکوت چند لحظه بیشتر طول نکشید و تبدیل شد به قهقه همه بچه ها غشغش می خندید ...
حتی هلگا هم لبخند می زد ..
صدای قهقه ها انقدر بلند بود که باعث شد پروفسور دامبلدور به داخل کلاس بیاد ..
هنوز پاشو توی کلاس نذاشته بود که چشمش به هلگایی که اکنون تبدیل به یه گرگ شده بود بود افتاد .. جلوی خندشو گرفت و گفت :
کار کی بود ؟
دورنت با صورت سرخش جلو آمد و درحالی که رش را پایین انداخته بود با صدای آرامی گفت :
کار من بود ...
هوممممم.....کارت عالی بود تو دومین نفری هستی که موفق شدی اما..دورنت نباید این کارو با دوستت هلگا میکردی باید روی خودت اجراش میکردی درس نمیگم ؟
دورنت که نمی دونست چی بگه و دلیل قانع کننده ای برای این کارش پیدا نمی کرد زرنگی کرد و گفت :
خب پروفسور میخواستم تلافی کار هلگا با شما رو دربیارم ...اون شما رو گرگینه کرد منم اونو !!!
و کلاس برای باردوم غرق قهقه شد ... حتی پروفسور دامبلدور هم لبخند می زد !!


2 - معرفی یک طلسم در دوران ظهور اولین گرگینه . 7 امتیاز (غیر تکرار )

بله همونطوری که هلگای عزیزم گفت زمان بین اختراع ورد کوراناووا ثغیونض 3 ماه فاصله بود ..یکی دیگه از طلسم هایی که اریکا تونست توی این مدت بسازه طلسم « بدونیوس » بوده که کاربرد این طلسم این بوده :
باعث ریختن تمام دندونها و فرورفتن پنجه ی و تغییر صدای حیوانات میشده .. بله ، این طلسمو اریکا وونستو در زمانی که همسرش جاشوا گرگینه بوده روش اجرا میکرده در نتیجه کاملا بی آزار میشده حتی از یه مورچم بی آزارتر
چون : 1 - نمیتونسسته کسی رو گاز بگیره 2- نمیتونسته پاچه ی کسی رو بگیره . 3 - اگه زوزم میکشیده یا صداهای وحشینه از خودش درمیاورده صداش آروم میشده ...( یا اینم که اصلا صداش درنمیومده ! )
در ضمن از این طلسم امروزه هم روی بعضی گونه های حیوانات بسیار استفاده میشه !!!

مقالات ( هردوشون رو باید بنویسید ! )

-چرا کسایی که با گرگینه ها زندگی میکنند، وقتی که ماه کامل میشه، این طلسم رو روی خودشون اجرا میکنند؟! حداقل 5 خط. 7 امتیاز

خب ..به نظر من دلیلش اینه که اونام تبدیل به گرگینه بشن تا کسی که باهاشون زندگی میکنه و تبدیل بهگرگینه شده به اونا آسیبی نرسونه چون همونطور که گفتیم گرگینه ها کنترل مغزشونو ندارن یعنی یه گرگینه ی واقعین و نمی فهمن کی به کیه !! درواقع منظورم اینه که فقط کسانی که طلسم کوراناووا ثغیونض رو رو خودشون اجرا میکنن هوش و حواسشون سرجاشه چون اونا درواقع اصلا گرگینه نیستن فقط در لباس گرگینه ان د..پس نتیجه میگیریم که اونا طلسمو رو خودشون اجرا میکنن چون گرگینه ای که باهاش زندگی میکنن فکر کنه که اون هم یک گرگینس و آسیبی بهش نرسونه !!! خب گرگینه که عقل نداره نمیفهمه این انسان در لباس گرگینس !!! البته فکر میکنم استفاده از طلسم های دیگه که قبل از اختراع طلسم کوراناووا بهتر باشه .. آدم یه طلسم بی آزاری میزنه خودشو راحت میکنه چرا بره دو ساعت تبدیل به گرگینه بشه با گرگینه ی اصلی کلانجار بره خودشو خسته کنه هان ؟؟؟
تازه شاید هنگام اجرای طلسم کوراناووا گرگینهه اونو ببینه از ماجرا بو ببره اونوقت بگیره تیکه پارش کنه !!! پس نتیجه میگیریم همه هم موقعی که ماه کامل میشه از این طلسم اسفاده نمی کنن بلکه راه های دیگه ای هم وجو د داره !
اما لپ کلام :
به 3 دلیل 1- ایمنی جهت حمله احتمالی گرگینه 2- همدردی با گرگینه مظنون ( آدم ببینه گرگینه بودن چه مزه ای داره ! ) و 3 - به همون دو دلیل قبلی !!!

2- خودتون رو فرض کنید که یک گرگینه گازتون گرفته و الام ماه کامله ، احساس و اتفاقاتی رو که براتو میفته رو شرح دهید . حداقل 5 خط که 7 امتیاز داره !

من به صورت نمایشنامه میزنم اشکالی نداره ؟ ( یکمی طنزه )
هوا کاملا تاریک شده بود ..باد سردی می وزید و مه همه جا را فرا گرفته بود ...بجز صدای زوزه ی گرگینه ها هیچ صدایی به گوش نمی رسید ..دورنت درحالی که روی مبل خکستری رنگ اتاقش نشسته بود و از سرما به خود می لرزید ، درحالی که 100 تا پتو پیچیده دورشاااا اما بازم می لرزید چمیدونم والا شاید از ترس می لرزید ...ولی به هرحال می لرزید .. صدای تیک تیک دندان هایش را احساس میکرد .. فکر میکرد تا چند لحظه ی دیگر صورتش قندیل می بندد ...چند لحظه ی پیش نزدیک پنجره رفته بود تا کامل شدن ماه را نظاره کند اما نمی دانست چه چیزی او را دوباره بسوی جایگاه قبلیش فرستاده بود !!!
آخ .. چقدر دستم می خاره ..وا ؟
کم کم داشت متوجه موضوع میشد .. آستین لباس عجیبو غریبش را را به قصد خاراندن دستش بالا زد اما در کمال تعجب روی دستش زخمی دید که در اثر گازگرفتن یک گرگینه ایجاد شده بود ..دورنت وحشت کرده بود ...به سرعت به طرف آینه اتاقش دوید و در کمال ناباوری صورت زخم و زیلیش را در آینه مشاهره کرد ..باورنکردنی بود ..یعنی یک گرگینه ...
نه امکان نداره ..پس اونباید الان اینجا باشه آره همینجا ..ناگهان یک گرگینه به صورت او پرید ....
احساس میکنم بدنم یخ زده آره نکنه تو یخچالم نه ؟
فکر میکنم گلبولام دارم روی خن یخ زدم پاتیناژ بازی مینن ..وای خدای من ..نه ...دستام ..چرا انقدر مو درآوردم ؟ حتما کرکای قالی چسبیده بهم ؟
اوا این ناخونا چین ؟ قد بیله ؟
و تازه متوجه شد که ...
وای نه نه من دارم یه گرگینه میشم ...
خب دیگه جدی شد :
احساس سرمای خفیفی را در تمام نقاط بدنم احساس میکردم اما این احساس خفیف و کوچک هر لحظه بیشتر و شدیدتر میشد ...دستان کوچکم دیگر تقربا زیر جنگل انبوه موهای قهوه ای گم شده بودند ..به جای دستان ظریفم اینک دستانی سنگین با چنگال هایی تیز و برنده داشتم ...احساس میکردم گوشهایم از حالت عادی خارج شده اما نه ..این فقط یک احساس نبود بلکه حقیقت بود ... کمرم به طرز عجیبی درد میکرد اما ..بله صورتم بیش از 10 سانت با زمین فاصله نداشت حالا دیگر یک ..یک گرگینه شده بودم !!!
( وای ببخشید انقدر طولانی شد .. دیگه انقدر بلند نمی نویسم !!! )


ویرایش شده توسط دورنت دايليس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۴ ۲۲:۲۹:۳۴
ویرایش شده توسط دورنت دايليس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۴ ۲۲:۳۷:۲۴
ویرایش شده توسط دورنت دايليس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۱۵:۵۰:۴۳
ویرایش شده توسط دورنت دايليس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۱۵:۵۳:۲۶

عضو رسمی (( الف . دال***))
تصویر کوچک شده

********

قاه قاه قاه !!!


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۵

هلگا هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲
از كجا باشم خوبه؟!؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
1- نمایشنامه ای از اجرای یکی از این دو طلسم. 8 امتیاز.

همه بچه ها سخت در تمركز بودن تا بلكه بتونن يكي رو به گرگينه تبديل كنن!جو كلاس خيلي سنگين بود!آنيتا هم وسط بچه ها راه ميرفت و راجع به كارهاشون اظهار نظر ميكرد!هلگا هم مثل بقيه از نيم ساعت پيش تا حالا هيچ پيشرفتي نكرده بود به غير از اينكه يه بار با طلسمي كه فرستاده بود كل صورت وروونيكا رو موهاي سياه پوشونده بود!آنيتا كم كم داشت ميرسيد به هلگا..هلگا با خودش فكر كرد كه بايد حتما تا قبل از اينكه آنيتا برسد به هلگا يكي رو گرگينه كند..هرچيزي رو به غير از فكر گرگينه از سرش خارج كرد و چشماش رو بست و سخت به تمركز فرو رفت،بعد چشماش رو دوباره باز كرد و بدون هيچ توجهي فردي رو كه جلوش بود نشونه رفت و داد زد: "کوراناووا ثغیونض"..و در كمال تعجب ديد كه طلسم عمل كرد و كسي كه رو به رويش بود شكل و شمايل كامل يك گرگينه رو پيدا كرد..ولي بلافاصله متوجه شد كه اون فرد آنيتا بوده كه خواسته ببينه هلگا چه طوري عمل ميكنه و براي همين هم جلوش ايستاده بوده!!!
آنيتا از روي زمين بلند شد؛حتي از زير اون موهاي پشمالويي هم كه در آورده بود معلوم بود كه داره از عصبانيت ميتركه!با داد گفت:دختر جان وقتي ميخواي يه طلسم بفرستي اول جلوت رو ببين ببين كي واستاده بعد چوبدستيت رو تكون بده! بعد هم با عصبانيت وردي رو زير لب زمزمه كرد و دوباره به شكل اولش برگشت و با اينكه اخماش تو هم بود رو به هلگا گفت:آفرين تو اولين نفري بودي كه موفق به اجراي ورد شدي" و بعدش هم با عصبانيت رفت تا به كار بقيه بچه ها سر بزنه!


2- معرفی یک طلسم، در دوران ظهور اولین گرگینه. 7 امتیاز( غیر تکراری)

بين زماني كه اریکا وونستو همسرش را تبديل به يك گرگينه كرد تا زماني كه ورد "کوراناووا ثغیونض" را اختراع كرد 3 ماه فاصله بود و در اين سه ماه سه بار همسرش تبديل به گرگينه اي خطرناك و غير قابل كنترل شد و از اونجايي كه اريكا هنوز ورد را اختراع نكرده بود كه خودش هم تبديل به گرگ بشه در همچين مواقعي شوهرش برايش بسيار خطرناك ميشد و از آنجايي كه شوهرش را دوست داشت دلش نميخواست كه جاشوآ در زمان گرگينه شدنش چون كنترل مغزش را ندارد به كسي صدمه بزند!بنابراين ورد "سوپر اسليپ" ،"super sleep" را اختراع كرد كه حتي روي ماموتها هم اثر داشت چه برسد به گرگينه ها!اين ورد باعث خواب آلودگي شديد و در نتيجه خوابي بسيار سنگين و عميق ميشه و هنگامي كه او اين ورد را در شبهاي ماه كامل روي همسرش اجرا ميكرد همسرش از هنگام شروع تغيير شكلش تا اتمام آن به خوابي سنگين فرو ميرفت و در نتيجه كاملا بي آزار ميشد!

مقالات( هر دو شون رو بای بنویسید!):

1-چرا کسایی که با گرگینه ها زندگی میکنند، وقتی که ماه کامل میشه، این طلسم رو روی خودشون اجرا میکنند؟! حداقل 5 خط. 7 امتیاز

به دليل اينكه گرگينه ها هم مثل حيوانات و موجودات ديگر روي هم نوع خودشون تعصب دارند و به آن آزاري نميرسانند و براي همين است كه گرگينه هايي كه از جامعه انساني طرد شدند ميتوانند با هم زندگي كنند و به همديگر حمله نكنند!و از طرفي هوششان هم از انسان معمولي در هنگام تغيير شكل خيلي پايين تر مياد و براي همين فرق شخصي را كه با استفاده از طلسم خودش رو به صورت يك گرگ هوشيار درآورده است را با يك گرگينه واقعي تشخيص نميدهند و بنابراين به آن شخص آزار نميرسانند!

2- خودتون رو فرض کنید که یه گرگینه گازتون گرفته و الان ماه کامله. احساس و اتفاقاتی که براتون می یفته رو شرح بدید. حد اقل 5 خط. که 8 امتیاز داره!!

ماه هنوز پشت ابر است و من ميدانم كه تا چند ثانيه ديگر بيرون خواهد آمد و من تبديل به يك موجود وحشي و خونخوار و غير قابل كنترل خواهم شد!از همين حالا جوشيدن خون وحشي را در رگهايم حسي ميكنم،رويش ناخنهايي تيز و كشنده را روي انگشتانم لمس ميكنم و حس به گاز گرفتن و كشتن و خون مكيدن در درونم غير قابل كنترل ميشود.حال ديگر ماه بيرون آمده و من افسوس ميخورم كه چرا هرهنگام كه ماه با تمام صورتش به من زل ميزند من را با سيمايي چنين زشت و كثيف و اهريمني ميبيند!درد شديدي را تحمل ميكنم فريادي از سر نااميدي براي ماه سر ميدهم ولي حتي فريادم هم ديگر شباهتي به فريادهايي كه انسانها از سر درد سر ميدهند ندارد..فريادي شبيه زوزه گرگ..فريادي سراسر پر از حس انتقام..انتقام از انسانهايي كه با خيال راحت در خيابانها قدم ميزنند و يا در خانه هايشان قهوه مينوشند و حتي از وجود من و دردي كه من تحمل ميكنم هم باخبر نيستند،من هم روزي مثل آنها بي تفاوت بودم و جزاي بي تفاوت بودنم را هم ميكشم ولي آنها چه؟آنها بي تفاوت هستند و اگر من جزايشان را بهشان ندهم باز هم بي تفاوت خواهند ماند،پس خداوند يار من است تا در همين يك شب تا ميتوانم خون بريزم و بكشم و گاز بگيرم تا جزاي انسانهاي بي تفاوت نسبت به همه چيز را بهشان تحويل بدهم تا بلكه آنها هم روزي بتوانند حس دردناك و زجر آوري را كه من در اعماق قلب خودم حس ميكنم حس كنند..زمان اندك است و من تنها يك شب براي انتقام فرصت دارم..اين انصاف نيست ولي من هم با بي انصافيهاي اين دنيا و اين زندگي نا آشنا نيستم پس بايد از همين فرصت اندك هم بي هيچ گلايه و شكايتي استفاده كنم...


هاف[size=large][color=FF0066]ل[/co







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.