درودان ما هم بر شما باد. دراز نام باشید.
نقل قول:
بدین روی ز جنابتان مسئلت مکشوف نمودن جمله لااداری را مسئلت نموده و سپاسات خویش را به سوی جنابتان و بانوی سه ایکس گسیل می داریم.
آخرش مغزمون دود می کنه از دست شما!
بررسی
پست شماره 684، باشگاه دوئل، لادیسلاو زاموژسلی:
نقل قول:
شهر لندن غرق در حال و هوای کریسمس و سال نو بود؛ تزئینات سبز و سرخ از سر و روی ساختمان ها آویزان بود و ماشین های سواری با درخت کاجی که از صندوق عقبشان بیرون زده برای عبور از انبوه جمعیت دستشان را روی بوق چسبانده بودند و گاه گدار هم با شنیدن صدای دستی که به پیشانی خورده سرشان را می چرخاندند تا مردانی را ببینند که یادشان آمده بود که چیزی را فراموش کردند و در این بین به کلوچههایی بابانوئل دست برد می زدند و با وجود بخاری های خراب، دلشان به امید بوقلمون شکم پری که انتظارشان را میکشید گرم بود.
یکی از داوران اسکلت مانند دوئل، از کیفیت همین پاراگراف اول شما تعجب کرده بود، و نظر منم همینه. البته من تعجب نکردم. چون نوشته ها و مخصوصا طنز شما همیشه سطحش بالا بوده.
جزئیات رو اونقدر دقیق و به اندازه توصیف می کنین که صحنه رو می شه خیلی راحت تصور کرد و این توضیح ها، صحنه ها و جمله های تکراری و خسته کننده و فقط برای پر کردن پاراگراف اول نیستن. خوانند دلش نمی خواد سریع بخونه و جلو بره. ترجیح می ده جمله ها رو درک و تصور کنه. همین باعث می شه کیفیت نوشته بالا بره.
معمولا موقع نوشتن جمله های زیاد و پشت سر همی که به هم مربوط هستن، اشتباه پیش میاد، ولی در مورد شما این اتفاق نیفتاده و همه چیز خوب پیش رفته.
نقل قول:
اما این تنها یک روی شب کریسمس است و برای دیدن روی دیگرش باید از یک کیوسک قرمز رنگ تلفن عمومی از رده خارج شده در همان حوالی پایین رفت، تا جایی که از یک سنگ توالت سیاه رنگ سردر آورید و پس از بیرون آمدن از آن خود را در عمارت بزرگی از سنگ های مرمرسیاه بیابید که پرنده های کاغذی به آرامی در آن پرواز می کنند.
خیلی خوب بود. خیلی قشنگ و ماهرانه، خواننده رو از دنیای معمولی به دنیای جادویی بردین.
نقل قول:
کاغذ پوستی را بالا آورد و مقابل خودش قرار داد هنوز یک گوشه زبانش همچنان به واسطه تمرکز بیرون زده و در مقابل، پایین کاغذ پوستی خطخطی شلوغی شبیه به شکلک خنده به چشم می خورد که جوهرش به آرامی پایین می آمد و از صفحه می چکید.
- خب! اینم امضاء کردم!
صحنه خیلی خوب بود. جدی... و بعدش طنز... و جزئیات جذابی مثل ریختن جوهر از روی امضای مضحک ایوا.
در مورد موضوع اصلی پست، خیلی ریسک کردین. خیلی شخصی نوشتین. شخصی نوشتن یه انتخابه. برای رول های عادی خوب هم هست، ولی برای مسابقات و دوئل( و البته ماموریت ها) کمی ریسک داره. چون داور باید متوجه نوشته های شما بشه.
مثلا ایوان روزیه شناخت خاصی از شخصیت و ایفای نقش رودولف یا این که اوون کالدرون کی بوده، نداره(البته براش توضیح دادیم و خیلی هم از پست شما خوشش اومد). یا یکی که جدید تر باشه ممکنه جیمز و تدی و ویولت رو خوب نشناسه. گاهی وقتا درمورد فیلم و سریال می نویسن. اونم همین ریسک رو داره که طرف اگه ندیده باشه، خوب نمی تونه منظور نویسنده رو درک کنه.
اینجور وقتا بهتره یا از شخصیت های به روز تر استفاده کنیم و یا طوری بنویسیم که اگه طرف متوجه منظورمون نشد هم فرق زیادی نکنه.
باز تکرار می کنم این توضیحا برای پست دوئل یا مسابقه اس. جایی که یه داور بهتره کاملا متوجه نوشته ها بشه. در حالت عادی، نوشتن درباره هر دوره و هر شخصیتی خوبه.
نقل قول:
تام جاگسن به سمت در هجوم برد و با لگدی محکم آن را گشود. سپس در طول راهروی باریک غلطی زده و خود را در موقعیت مقابل راه پله قرار داد.
حداقل کمی تا قسمتی از خودش را.
این صحنه رو می شد خیلی ساده نوشت. کاری که خیلیا می کنن و باعث می شه چیزی که نوشتیم "خاص" نباشه. به همین سادگی و با یه تاکید روی یه قسمت مهم، می شه صحنه رو جالب تر کرد.
نقل قول:
وزیر هم که بسیار دل رحم بود امحا و احشاء تام را برداشته و به دستش سپرد - به جز آن طحال که یواشکی در جیبش چپاند - و در کنارش در مقابل راه پله فرسوده موضع گرفت؛ موکت های ور آمده و فضای بید زده آن راه پله باریک مزین به تارهای عنکبوت و دری ساده و چوبی با اثری از چنگال هایی که در زمانی نه چندان دور به رویش کشیده شده بودند در انتهای آن بود و زوزه سوز زمستانی که از درزهای بیشمار ساختمان نفوذ کرده و به ناله می ماند.
جمله ها قوی و قشنگن... ولی یه کمی زیادی طولانی شدن. اشتباهی وجود نداره، ولی اینا رو اگه بشه کمی جدا کرد، درکشون راحت تر می شه.
نقل قول:
درون صندوقچه مردی دو زانویش را بغل کرده و چپانیده شده بود.
- تو چرا اون تویی؟
- زیرا که خود خویشتن خویشمان بسیار گران بهای می باشیم.
- یعنی خودت رفتی نشستی اون تو؟
- بلی. و دنگی که دینگ خطابش می نماییم را نیز راه مدادی دادیم، چرا که چونانمان گران بهای نمی باشد.
ورود لادیسلاو مثل همیشه عالی بود.
راه مدادی رو متوجه نشدم. شاید راه مدادیم بوده. ولی به هر حال این قسمت خیلی خوب بود.
نقل قول:
مرد این را گفته به قسمت درونی سوراخ قفل اشاره کرد و وزیر تازه متوجه حشره ای که نصفش از قفل بیرون زده و با خشم و عصبانیت دستانش را به سمت وی تکان می داد و ویز ویز می کرد شد.
- و کنون نیز بر جنابتان الفاظ رکیک روای می دارد، چرا که از تلمس ما تحتش توسط جنابتان ناخرسند است.
- واقعا؟
دنگ لبخندی عریض به وزیر زده و با حرکت سر تایید کرد.
اینجاش هم خیلی خوب بود. صحنه خوب. جمله ها، چه ساده و چه لادیسلاوی، همشون خوبن. دینگ هم عالیه.
قسمتی که مسئولیت رو به لادیسلاو دادن، می تونست کوتاه تر باشه.
قسمت برگشت به گذشته، همونطور که گفتم کمی شخصی و احساسیه. اینجور نوشته ها رو زیاد نمی شه نقد کرد. ولی مثلا این صحنه:
نقل قول:
تد ریموس لوپین به تعداد بسیار زیادی آقای زاموژسلی در سنین مختلف نگاه می کرد که تقریبا تمامی نیمکت های کلاس درس ریاضیات جادویی را اشغال نموده و بچه ها را مجبور کرده بودند روی زمین بنشینند.
عالی بود.
و شخصیت ها رو خیلی خوب نوشتین. خیلی قوی. خیلی درست.
روی هم رفته خیلی خوب بود. با این که وسطا به نظر من کمی غیر دوئلی شد، ولی بازم شخصیت ها اونقدر قوی و خوب بودن که این موضوع نتونست کیفیت پست رو کم کنه.
سبک نوشتنتون کمی عوض شده. یه چیزایی از شخصیت قبلی به لادیسلاو اضافه شده که خیلی هم خوبه. بهتر شده.
مدتیه ننوشتین ولی هیچی از کیفیتتون کم نشده.
نامتان را برداشته و بروید!