هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مسابقات هاگوارتز!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶
#22

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
فرض كنين بهترين دوست شما يعني صميمي ترين دوستتون تو هاگوارتز براش اتفاقي افتاده و مرده! احساسات و اين جور چيزا و چجورگي مردنش رو تعريف كنيد.


همه چیز برایش تکراری بود ، تمامی این صحنه ها را پیش از آن نیز دیده بود ، در قدح اندیشه ی پدرش ، هنگامیکه پدرش این خاطره را به او و برادرش نشان میداد، آلبوس دامبلدور ، بزرگترین مدیر هاگوارتز و همچنین نزدیک ترین شخص به پدرش را به خاک می سپردند .

در آن تشییع جنازه ، جادوگران بسیاری حضور داشتند و حتی سانتور ها ، مردم دریایی ...
و در این لحظه ، جیمز به سنگ قبر سفیدی که متعلق به آلبوس دامبلدور بود خیره شد.
درست در کنار آن ، تابوت شیشه ای و زیبایی قرار گرفته بود ، تابوتی که بازتاب نور خورشید از آن به طور اعجاب آوری زیبا بود.

جیمز ، دورتر از همه ، با چهره ای بدون حالت ، به تابوت تدی خیره شده بود ، هنوز نمی توانست مرگ او را باور کند ، مرگ برادر ناتنی اش را ، خیلی ناگهانی بود، خیلی...

فلش بک :

تدی با چهره ای بشاش دوباره گفت :
- بس کن ترسو ! د بجنب دیگه ! بیا !
سپس ، درحالیکه ردای جیمز را گرفته بود او را به سمت دریاچه کشید ، به نظر بی خطر می آمد ، دانش آموزان زیادی برای آب تنی در درون دریاچه بودند.
- اما تدی...
- تو که اینقدر ترسو نبودی !
تدی با گفتن این جمله شروع به در آوردن ردایش کرد.
جیمز با نگرانی دوباره به دریاچه نگاه کرد ، او شنا را دوست داشت ، اما آنروز احساس عجیبی داشت، شاید بهتر بود از خیر آب تنی می گذشتند ، جیمز دوباره دهانش را باز کرد تا بهانه ای بتراشد :
- تدی ، من...
در همین لحظه ، چندین اتفاق پشت سر هم افتاد ، ناگهان ، صدای جیغی تدی و جیمز را به خود آورد .
تدی برگشت ، در آخرین لحظه دخترکی سال اولی را دیدند که جیغ می کشید و سپس شاخک هایی که مشخصا متعلق به ماهی مرکب دریاچه بود.
دانش آموزان شروع به جیغ و فریاد کردند ، هیچ کس به شاخک هایی که دخترک را لحظه به لحظه بیشتر در آب فرو می برد توجهی نداشت .

جیمز محو تماشا شده بود ، اکثر دانش آموزان از آب بیرون آمده بودند و مانند جیمز خیره به دریاچه نگاه می کردند ، با صدای فریاد کوتاهی جیمز به خود آمد ، دانش آموزان به شخصی اشاره می کردند که به سمت دریاچه می دوید.
- نه ! نه ! نه تدی ! نه !
جیمز به دنبال او دوید اما دیر رسید ، تدی خود را به درون دریاچه انداخت و سعی کرد خود را به دخترک برساند ، اما لحظه ای بعد ماهی مرکب او را با خود به اعماق دریاچه برده بود.
- تدی ! تدی برگرد !
تدی توجهی نکرد ، نفس عمیقی کشید و به زیر آب رفت .
برای چند دقیقه سکوت همه جا را فرا گرفته بود ، نفس جیمز در سینه اش حبس شده بود ، هیچکس چیزی نمی گفت و لحظه ای بعد :
- اونجارو !
جیمز برگشت و به نقطه ای از دریاچه که آلبوس سورس به آن اشاره می کرد چشم دوخت ، دخترک ، با بی حالی و در حالیکه از سرما می لرزید چهار دست و پا از آب بیرون آمد ، دوستانش دورش را گرفته بودند.
جیمز با نگرانی دوباره به دریاچه نگاه کرد ، چشمانش در جستجوی تدی همه ی دریاچه را زیر نظر داشت .
- اون لوپینه !
جیمز تدی را دید ، زانو هایش سست شد ، برای لحظه ای قلبش از حرکت ایستاد ، تدی روی آب بود و شاخک های ماهی مرکب درست زیر پیکر او دیده می شدند.
لحظه ای بعد ، آب آبی و زلال دریاچه به رنگ سرخ خون در آمد .
تدی مرده بود...


جیمز ، با به یاد آوردن این خاطره ی ناخوشایند چشمانش را بست.
به همین راحتی تدی را از دست داده بود ، به اطراف نگاه کرد ، دخترک سال اولی که تدی او را نجات داده بود با رنگی پریده به تابوت او خیره شده بود.

جیمز جلو رفت ، چشمش به چشمان بسته ی تدی افتاد ، به یاد بازی ها... شوخی ها ... و روزهایی افتاد که با او سپری کرده بود...
گرمای خاصی را بر روی صورتش احساس کرد ، دیگر نمی توانست جلوی فرو ریختن اشکهایش را بگیرد...



Re: مسابقات هاگوارتز!
پیام زده شده در: ۰:۵۹ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶
#21

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
سوژه دوره سوم:

فرض كنين بهترين دوست شما يعني صميمي ترين دوستتون تو هاگوارتز براش اتفاقي افتاده و مرده!احساسات و اين جور چيزا و چجورگي مردنش رو تعريف كنين!

مهلت تا 22 اسفند هست.چون اون موقع قهرمان مشخص ميشه و مجبوريم مهلت رو كمتر بذاريم!

ممنون!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: مسابقات هاگوارتز!
پیام زده شده در: ۰:۵۲ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶
#20

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
امتيازات دوره دوم مسابقات هاگوارتز!

*امتيازات از 30 هست.
**امتيازات بنا به هيچ معياري نيست.فقط رول توسط من خونده ميشه و هر كدوم قشنگ تر باشه امتياز بيشتري ميگيره!يعني جز به جز براي هر امتياز نقد نميشه پست!

ریموس لوپین:27 امتياز!(فضا سازي مناسب)

باب آگدن:27 امتياز!(اولش رو خيلي خوب شروع كردي ولي آخراش رو خوب ننوشتي!)

الفیاس دوج:27 امتياز!(سوژه قشنگ)

تد ريموس لوپين:30 امتياز

بارتي كراوچ:26 امتياز!

جسيكا پاتر:29 امتياز

مرلين مك كينن:28 امتياز

*امتيازات رو نمودار رفته است.

برنده ها:

نفر اول:تد ريموس لوپين از گريفيندور!(10 امتياز)

نفر دوم:جسيكا پاتر از گريفيندور!(8 امتياز)

نفر سوم:مرلين مك كينن از هافلپاف!(5 امتياز)


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



بدون نام
سرسرای بزرگ، عظیم و بوقی هاگوارتز!

میز گریفیندور!
پرسی ویزلی با غروری وصف ناپذیر بر روی میز ایستاده بود و با صدای بلند برای اعضای گروهش صحبت می کرد.
- دوستان، عزیزان و داف‌های بسيار بسيار محترم! شک نکنید امشب جام آتش من رو انتخاب می‌کنه. من نماینده‌ی شایسته‌ی هاگوارتز هستم. من نمی‌زارم که نماينده‌ی هاگوارتز یک هافلی باشه. من به پشتوانه‌ی شما نماینده تعیین می کنم. من تو دهن ایگور می‌زنم!

میز ریونکلاو:
اعضای گروه ریونکلاو هیچ حرفی نمی زدند و با این حالت () به بقیه نگاه می کردند. پلاکارد بزرگي نیز بر روی میز با مضمون «تحریــــــــــم می کنیــــــــم!» به چشم می‌خورد...

میز اسلي:
به علت داشتن صحنه‌های مبتذل و غیر اخلاقی توسط مدير سانسور شد!

میز هافلپاف:
اریکا با صدای بلندی گفت:
-شانس دنیس، آلبوس و مرلین از همه بیش‌تره. البته توي همه‌ي بچه‌ها شانس مرلين جون بيشتر‌ها! () ولی خب با این دستمال‌های همه كاره‌ي اسكاوري که پرسی این مدت به دست گرفته بود باید انتظار تقلب رو داشت. همتون که می‌دونید. ایگور خیلی از این کارهای پرسی خوشش میاد!
مرلين:
آلبوس و دنیس:

ناگهان اعضای دیگر گروه هافل یکصدا شروع به خواندن چنين شعری كردند:
- هر کار کنی اسم پرسی بیرون آید...... چون هی به اتاق مدیر شود و بیرون آید
همی بر سری پرسی مشت گران................چو پولاد که کوبند آهنگرانhammer:
هالا لالاي لالا هالا لالاي لالا!
در گوشه ای از تالار، دانش آموزان دو مدرسه ی دورمشترانگ و بوباتون بر روی قالی کوچکی نشسته بودند. ( مهمان نوازی اين ملت خونگرم هاگوارتز منو كشته!)
در تالار باز شد و ایگور کارکاروف مدیر محترم، بزرگوار، ارجمند، سختکوش و کمی بوقی هاگوارتز در حالی که جام آتش را در دست گرفته بود با این حالت () وارد شد. نگاه سریعی به دانش آموزان انداخت و جام آتش را بر روی میز اساتید گذاشت. در حالی که همان لبخند ملیح را بر لب داشت با صدای بلندی شروع به صحبت کرد:
- سلام جيگرا! چه طورين؟! تا چند لحظه دیگه قهرمانان مدرسه‌ی هاگوارتز انتخاب میشن!
همه با تعجب به ایگور نگاه کردند و زمزمه‌هايي در تالار پيچيد:
- قهرمانان؟!
- قهرمانان؟!!
- قهرمانان؟!!!
ایگور ادامه داد:
- آهان، مثل اینکه یادم رفت بهتون بگم. با مشورتی که با وزارت داشتیم و صحبت‌هایی که با مسوول برگزاری مسابقات داشتم قرار بر این شد که این دوره سه قهرمان مسابقه از هاگوارتز باشه! مهمانان عزیز هاگوارتز خوش آمدید. زحمتو کم کنید...
دانش آموزان مدرسه ی بوباتون و دورمشترانگ:
:.:چند دقیقه بعد:.:

سرانجام با زد و خوردهای فراوان و استفاده از چند طلسم نا‌بخشودنی هاگوارتز از وجود متجاوزگران پاک شد. ایگور بر روی صندلی مخصوص خود نشسته بود و همه منتظر تصمصم گیری جام آتش بودند. بعد از چند دقیقه مکث و چشم غره رفتن دانش آموزان به جام آتش، رنگ آن به سرخی گرایید، سپس زرد شد و بعد آبی و به دنبال آن بنفش و قهوه ای و طلایي!
مرلین با ذوق مرگ شدن گفت: ایول! من رقص نور دوست دارم!
در همان لحظه صدای شلیکی به گوش رسید و تکه کاغذ کوچکی از جام به بیرون پرتاب شد. ایگور شیرجه ی خفنی زد و آن را گرفت! مرلين با ديدن اين صحنه رو به اريكا كرد و گفت:
- اينو نگاه! فكر كنم كارتون فوتباليست‌ها رو زياد نگاه مي‌كنه!
- قهرمان اول هاگوارتز، پرسی ویزلی
صدای شادی و هیجان از میز گریفیندور به گوش رسید. گریفی‌ها پرسی را در آغوش گرفته بودند و ابراز محبت می‌کردند كه ناگهان صدای شلیک دوم به گوش رسید و تکه کاغذ دیگری از جام به بیرون پرتاب شد:
- قهرمان دوم هاگوارتز، پرسی ویزلی! بله به افتخارش!
صدای اعتراض دانش آموزان هافلپاف و اسلیترين به هوا برخواست:
- يعنی چی؟
- نمیشه که!
- چرا پرسی دو بار انتخاب میشه؟
- سهمیه بندیش کنید بره باب! بوقي‌ها!
...
با صدای شلیک سوم اعتراض دانش آموزان به سکوت تبدیل شد. ایگور در حالی که تکه کاغذ دیگری را در دست گرفته بود گفت:
- قهرمان سوم و آخر هاگوارتز، باز هم پرسی ویزلیه! به افتخار اين دستمـال‌كـ... نه چيزه به افتخار قهرمان قهرمانان!
ملت:



Re: مسابقات هاگوارتز!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#18

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
سرسرای بزرگ، عظیم و بوقی هاگوارتز!

میز گریفیندور:
پرسی ویزلی با چهره ای متکبر و غروری وصف ناپذیر بر روی میز ایستاده بود و با صدای بلند برای اعضای گروهش صحبت می کرد.
-دوستان، عزیزان و داف های عزیز! شک نکنید امشب جام آتش من رو انتخاب می کنه. من نماینده ی شایسته ی هاگوارتز هستم. من نمیزارم که نمیانده ی هاگوارتز یک هافلی باشه. من به پشتوانه ی شما نماینده تعیین می کنم. من تو دهن ایگور می زنم!

میز ریونکلاو:
اعضای گروه ریونکلاو هیچ حرفی نمی زدند و با این حالت به بقیه نگاه می کردند. پلاکاردی بزرگ نیز بر روی میز آنها به چشم می خورد.
تحریــــــــــم می کنیــــــــم!

میز اسلی:
به علت داشتن صحنه های مبتذل و غیر اخلاقی سانسور شد!

میز هافلپاف:
اریکا با صدای بلندی گفت:
-شانس دنیس، آلبوس و مرلین از همه بیش تره. ولی خب با این دستمال های که پرسی این مدت به دست گرفته بود باید انتظار تقلب رو داشت. همتون که می دونید. ایگور خیلی از این کارهای پرسی خوشش میاد.
آلبوس، دنیس و مرلین:
اعضای دیگر گروه هافل یکصدا شعری را می خواندند:
-هر کار کنی اسم پرسی بیرون آید......چون هی به اتاق مدیر شود و بیرون آید
همی بر سری پرسی مشت گران................چو پولاد که کوبند آهنگران

در گوشه ای از تالار، دانش آموزان دو مدرسه ی دورمشترانگ و بوباتون بر روی قالی کوچکی نشسته بودند. ( حال می کنید مهمان نوازی رو؟ )
در تالار باز شد و ایگور کارکاروف مدیر محترم، بزرگوار، ارجمند، سختکوش و کمی بوقی هاگوارتز در حالی که جام آتش را در دست گرفته بود با این حالت وارد شد. نگاه سریعی به دانش آموزان انداخت و جام آتش را بر روی میز اساتید گذاشت. در حالی که همان لبخند ملیح را بر لب داشت با صدای بلندی شروع به صحبت کرد:
-تا چند لحظه دیگه قهرمانان مدرسه ی هاگوارتز انتخاب میشن.
همه با تعجب به ایگور نگاه کردند!
-قهرمانان؟!
-قهرمانان؟!!
-قهرمانان؟!!!
ایگور ادامه داد:
-آهان، مثل اینکه یادم رفت بهتون بگم. با مشورتی که با وزارت داشتیم و صحبت هایی که با مسوول برگزاری مسابقات داشتم قرار بر این شد که این دوره سه قهرمان مسابقه از هاگوارتز باشه! مهمانان عزیز هاگوارتز خوش آمدید. زحمتو کم کنید.
دانش آموزان مدرسه ی بوباتون و دورمشترانگ:

چند دقیقه بعد

سرانجام با زد و خوردهای فراوان و استفاده از چند طلسم نا بخشودنی هاگوارتز از وجود متجاوزگران پاک شد. ایگور بر روی صندلی مخصوص خود نشسته بود و همه منتظر تصمصم گیری جام آتش بودند.بعد از چند دقیقه مکث و چشم غره رفتن دانش آموزان به جام آتش، رنگ آن به سرخی گرایید، سپس زرد شد و بعد آبی و به دنبال آن بنفش و قهوه ای و طلایی!
مرلین: ایول! من رقص نور دوست دارم.
در همان لحظه صدای شلیکی به گوش رسید و تکه کاغذ کوچکی از جام به بیرون پرتاب شد. ایگور شیرجه ی خفنی زد و آن را گرفت.
-قهرمان اول هاگوارتز، پرسی ویزلی!
صدای شادی و هیجان از میز گریفیندور به گوش رسید. گریفی ها پرسی را در آغوش گرفته بودند و ابراز محبت می کردند!
صدای شلیک دوم به گوش رسید و تکه کاغذ دیگری از جام به بیرون شوت شد.
-قهرمان دوم هاگوارتز، پرسی ویزلی!
صدای اعتراض دانش آموزان هافل و اسلی به هوا برخواست.
-یعنی چی؟
-نمیشه که!
-چرا پرسی دو بار انتخاب میشه؟
-سهمیه بندیش کنید.
...
با صدای شلیک سوم اعتراض دانش آموزان به سکوت تبدیل شد. ایگور در حالی که تکه کاغذ دیگری را در دست گرفته بود گفت:
-قهرمان سوم و آخر هاگوارتز، پرسی ویزلی!
ملت:




Re: مسابقات هاگوارتز!
پیام زده شده در: ۰:۳۲ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#17

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


موضوع مورد بحث:فرض كنين در سالن هاگوارتز نشستيد و منتظر اعلام نتايج بررسي جام آتش(انتخاب نماينده مدرسه ها)هستيد.شب قبل شما اسمتون رو تو جام آتش انداختيد.حالا شك و هيجان و استرس و كلي حس ديگه دارين كه آيا انتخاب ميشيد يا نه!


شب بود، ماه پشت ابر بود! همه ي دانش آموزان بعد از گذراندن روزي پر از هيجان به مناسبت بززگترين اتفاقي كه ممكن بود در آن سال رخ داده باشد ، پرحرف تر از هميشه به سالن اصلي آمده و روي ميز طويل گروه خود نشستند.
- هههه ! چه بيكاريم ما !
اندرو در حالي كه آدامسش را باد ميكرد اين را گفت و مشغول صحبت با مريدانوس شد.
هنوز چند دقيقه اي به شروع قرعه كشي مانده بود كه سيريوس همراه با بقيه ي اعضاي چپورون داغون و خسته از بحث هايي كه انجام داده بودند روي صندلي هاي گريف لم دادند.
ليلي : واه ! هنوز شروع نشده !؟ ... من اينجا بس ناراحت هستم! زود باشين!
سيني ذوق زده از اينكه توانسته بود از اين فرصت 5 دقيقه اي استفاده كنه و 5 تست ماگلي رو بزنه ميگه :
- من اگر چه به اين هدفم نميرسم! اما كنكور هدفِ والاي منه و من بهش ميرسم ! من خيلي مخم ! من سيني هستم! من كسي هستم كه با الستور مودي در كتاب چهارم رقصيد ! من خيلي معروفم ! ... مگه نه جسي ؟!
جسي كه دستاش رو زير چونه اش زده بود و به ميز اسلي زُل زده بود ، با تكان هاي سيني به خودش اومد و گفت:
- نه ، آره ! چي اصلاً ؟! ... من استرس دارم !!
سيني براي دادن روجيه به جسي ، عينك رومسا رو ازش ميگيره و به چشمم ميزنه و در حالي كه خيلي پسر كش شده بود گفت:
- دخترم ! به دنبال چه هستي در آن سو ؟!
جسي : هآ ؟! ... چيزه ! دنبال همون ! ... ولي استرس رو دارما !
وقع ما وقع ... !


.:. ده دقيقه بعد .:.
عقربه هاي ساعت روي عدد 9 متوفق كرده بودند ، همهمه ي عظيمي كه تا چند لحظه پيش بر فضا حاكم بود ، از سوي مدير جديد مدرسه ايگور كاركاروف منحدم شد !
همه ي سرها به محض باز شدن در و ورود سلانه سلانه ي فليچ كه جام بزرگي را در دست داشت ، به چرخش در آمدند. فليچ بعد از طي مسافتي چند به جايگاه مخصوص ، و محل قرار دادن جام رسيد و با احترام ، انگار كه شي اي مقدس را حمل ميكند آن را روي زمين گذاشت و محل را ترك كرد.
سكوتِ محض با كشيده شدن رداي بلند و خاكستري رنگ ايگور شكست ، آرام و در كمال آرامش به سمت جايگاه حركت كرد و در حالي كه فوج فوج انرژي مثبت به دانش آموزان تزريق ميكرد ، گفت:
- بسيار خب ! حالا زمانش رسيده كه بهترين ها رو انتخاب كنيم، تا چند لحظه ي ديگه اين اضطراب هاي كشنده اي كه شما داوطلبان رو در بر گرفته به پايان ميرسه ! ... به اميد آنكه شايسته ترين ها انتخاب شوند و براي مدارس خود افتخار آفريني كنند! ... و اما اولين نفر ؛
جام آتشين كه دريافته بود مخاطب وي است، شعله هايش را فروزان تر كرد و برگه ي كوچكي را به بالا پرتاب كرد ، ايگور دستش را دراز كرد و آن را در هوا قاپيد و با صدايي رسا و بلند گفت:
- دوشيزه جوليا پندلتون از بوباتون !!
- جييغ ، سووووت و اينا از سمت دختران پريزاده ي فرانسوي مدرسه ي بوباتون بلند شد و دختري لاغر با اندامي كشيده و موهايي به رنگ ماه كه با گيره ي كوچكي آن را جمع كرده بود ، لبخند زنان به سمت ايگور آمد و به از گفتن " مرسي " ( مرسي فرانسويه ديگه ) به اتاق مجاور حركت كرد.
ايگور: و حالا قهرمان بعدي ؛
دوباره شعله ور شدن جام و كاغذي كه در دستان ايگور قرار داشت.
قهرمان سوم از مدرسه ي دورمشترانگ و آقاي فرانك كرالبي !
با بلند شدن فرانك صداي تشويق براي دومين بار به گوش رسيد و پسري با قدي بلند و بدني قوي و موهايي خرمايي رنگ كه به نظر با رنگ لباسش ست شده بود ، بعد از مراسم مهبج دست دادن به همانجايي رفت كه بايد مي رفت !


- سينيستراآآآآ من استرس دارم!
- خب كه چي ؟! ... من كمكي ازم بر ميآد !؟ ... بيا تو هم تخمه بزن، سرگرم شي ! ... اوه ، واستا ببين صحنه حساس شد !
- !
ايگور دوباره بالاي منبر رفت و گفت:
- فرزندان من! ... اكنون تنها يك قهرمان ديگر باقي مانده است! ... سپس نگاهي به ميز چهار گانه ي هاگوارتز انداخت و ادامه داد :
- بهتره از همين الان به كسي كه نماينده ي مدرسه ي ما ميشه تبريك بگيم و تا جايي كه امكان داره ازش حمايت كنيم! ... و اون كسي نيست جز ؛
همه ي نفس ها در سينه حبس شده بود ، ديگر حتي صداي تخمه شكوندن اكيپِ گريفي ها هم شنيده نميشد ، كاغذ در هوا چرخيد و چرخيد و چرخيد و در دستان ايگور جا خوش كرد، ايگور تبسمي كرد و با صداي بلند فرياد زد :
- دوشيزه جسيكا پاتر ، قهرمان هاگوارتز !!
سيني و دوستان :
جسي : من كه گفتم استرس دارم !!


- هوووووي، الوووو !جسي؟؟ ... پاشو بايد بريم ، چه وقتِ خوابه ؟! ... تا 15 دقيقه ي ديگه مسابقه ي جام آتش شروع ميشه !! ... پاشووو !


*@*@*@*@*@*@*@*@*@*@*@*

* هدف شركت در مسابقه بود و سركار رفتن خواننده كه به حمدالله حاصل شد !!





Re: مسابقات هاگوارتز!
پیام زده شده در: ۰:۳۱ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#16

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


موضوع مورد بحث:فرض كنين در سالن هاگوارتز نشستيد و منتظر اعلام نتايج بررسي جام آتش(انتخاب نماينده مدرسه ها)هستيد.شب قبل شما اسمتون رو تو جام آتش انداختيد.حالا شك و هيجان و استرس و كلي حس ديگه دارين كه آيا انتخاب ميشيد يا نه!


شب بود، ماه پشت ابر بود! همه ي دانش آموزان بعد از گذراندن روزي پر از هيجان به مناسبت بززگترين اتفاقي كه ممكن بود در آن سال رخ داده باشد ، پرحرف تر از هميشه به سالن اصلي آمده و روي ميز طويل گروه خود نشستند.
- هههه ! چه بيكاريم ما !
اندرو در حالي كه آدامسش را باد ميكرد اين را گفت و مشغول صحبت با مريدانوس شد.
هنوز چند دقيقه اي به شروع قرعه كشي مانده بود كه سيريوس همراه با بقيه ي اعضاي چپورون داغون و خسته از بحث هايي كه انجام داده بودند روي صندلي هاي گريف لم دادند.
ليلي : واه ! هنوز شروع نشده !؟ ... من اينجا بس ناراحت هستم! زود باشين!
سيني ذوق زده از اينكه توانسته بود از اين فرصت 5 دقيقه اي استفاده كنه و 5 تست ماگلي رو بزنه ميگه :
- من اگر چه به اين هدفم نميرسم! اما كنكور هدفِ والاي منه و من بهش ميرسم ! من خيلي مخم ! من سيني هستم! من كسي هستم كه با الستور مودي در كتاب چهارم رقصيد ! من خيلي معروفم ! ... مگه نه جسي ؟!
جسي كه دستاش رو زير چونه اش زده بود و به ميز اسلي زُل زده بود ، با تكان هاي سيني به خودش اومد و گفت:
- نه ، آره ! چي اصلاً ؟! ... من استرس دارم !!
سيني براي دادن روجيه به جسي ، عينك رومسا رو ازش ميگيره و به چشمم ميزنه و در حالي كه خيلي پسر كش شده بود گفت:
- دخترم ! به دنبال چه هستي در آن سو ؟!
جسي : هآ ؟! ... چيزه ! دنبال همون ! ... ولي استرس رو دارما !
وقع ما وقع ... !


.:. ده دقيقه بعد .:.
عقربه هاي ساعت روي عدد 9 متوفق كرده بودند ، همهمه ي عظيمي كه تا چند لحظه پيش بر فضا حاكم بود ، از سوي مدير جديد مدرسه ايگور كاركاروف منحدم شد !
همه ي سرها به محض باز شدن در و ورود سلانه سلانه ي فليچ كه جام بزرگي را در دست داشت ، به چرخش در آمدند. فليچ بعد از طي مسافتي چند به جايگاه مخصوص ، و محل قرار دادن جام رسيد و با احترام ، انگار كه شي اي مقدس را حمل ميكند آن را روي زمين گذاشت و محل را ترك كرد.
سكوتِ محض با كشيده شدن رداي بلند و خاكستري رنگ ايگور شكست ، آرام و در كمال آرامش به سمت جايگاه حركت كرد و در حالي كه فوج فوج انرژي مثبت به دانش آموزان تزريق ميكرد ، گفت:
- بسيار خب ! حالا زمانش رسيده كه بهترين ها رو انتخاب كنيم، تا چند لحظه ي ديگه اين اضطراب هاي كشنده اي كه شما داوطلبان رو در بر گرفته به پايان ميرسه ! ... به اميد آنكه شايسته ترين ها انتخاب شوند و براي مدارس خود افتخار آفريني كنند! ... و اما اولين نفر ؛
جام آتشين كه دريافته بود مخاطب وي است، شعله هايش را فروزان تر كرد و برگه ي كوچكي را به بالا پرتاب كرد ، ايگور دستش را دراز كرد و آن را در هوا قاپيد و با صدايي رسا و بلند گفت:
- دوشيزه جوليا پندلتون از بوباتون !!
- جييغ ، سووووت و اينا از سمت دختران پريزاده ي فرانسوي مدرسه ي بوباتون بلند شد و دختري لاغر با اندامي كشيده و موهايي به رنگ ماه كه با گيره ي كوچكي آن را جمع كرده بود ، لبخند زنان به سمت ايگور آمد و به از گفتن " مرسي " ( مرسي فرانسويه ديگه ) به اتاق مجاور حركت كرد.
ايگور: و حالا قهرمان بعدي ؛
دوباره شعله ور شدن جام و كاغذي كه در دستان ايگور قرار داشت.
قهرمان سوم از مدرسه ي دورمشترانگ و آقاي فرانك كرالبي !
با بلند شدن فرانك صداي تشويق براي دومين بار به گوش رسيد و پسري با قدي بلند و بدني قوي و موهايي خرمايي رنگ كه به نظر با رنگ لباسش ست شده بود ، بعد از مراسم مهبج دست دادن به همانجايي رفت كه بايد مي رفت !


- سينيستراآآآآ من استرس دارم!
- خب كه چي ؟! ... من كمكي ازم بر ميآد !؟ ... بيا تو هم تخمه بزن، سرگرم شي ! ... اوه ، واستا ببين صحنه حساس شد !
- !
ايگور دوباره بالاي منبر رفت و گفت:
- فرزندان من! ... اكنون تنها يك قهرمان ديگر باقي مانده است! ... سپس نگاهي به ميز چهار گانه ي هاگوارتز انداخت و ادامه داد :
- بهتره از همين الان به كسي كه نماينده ي مدرسه ي ما ميشه تبريك بگيم و تا جايي كه امكان داره ازش حمايت كنيم! ... و اون كسي نيست جز ؛
همه ي نفس ها در سينه حبس شده بود ، ديگر حتي صداي تخمه شكوندن اكيپِ گريفي ها هم شنيده نميشد ، كاغذ در هوا چرخيد و چرخيد و چرخيد و در دستان ايگور جا خوش كرد، ايگور تبسمي كرد و با صداي بلند فرياد زد :
- دوشيزه جسيكا پاتر ، قهرمان هاگوارتز !!
سيني و دوستان :
جسي : من كه گفتم استرس دارم !!


- هوووووي، الوووو !جسي؟؟ ... پاشو بايد بريم ، چه وقتِ خوابه ؟! ... تا 15 دقيقه ي ديگه مسابقه ي جام آتش شروع ميشه !! ... پاشووو !


*@*@*@*@*@*@*@*@*@*@*@*

* هدف شركت در مسابقه بود و سركار رفتن خواننده كه به حمدالله حاصل شد !!





Re: مسابقات هاگوارتز!
پیام زده شده در: ۰:۱۴ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#15

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


فرض كنين در سالن هاگوارتز نشستيد و منتظر اعلام نتايج بررسي جام آتش(انتخاب نماينده مدرسه ها)هستيد.شب قبل شما اسمتون رو تو جام آتش انداختيد.حالا شك و هيجان و استرس و كلي حس ديگه دارين كه آيا انتخاب ميشيد يا نه!


*^* اين يك داستان واقعي است ، اصلا باورش نكنيد ! *^*

شب بود، ماه پشت ابر بود! همه ي دانش آموزان بعد از گذراندن روزي پر از هيجان به مناسبت بززگترين اتفاقي كه ممكن بود در آن سال رخ داده باشد ، پرحرف تر از هميشه به سالن اصلي آمده و روي ميز طويل گروه خود نشستند.
- هههه ! چه بيكاريم ما !
اندرو در حالي كه آدامسش را باد ميكرد اين را گفت و مشغول صحبت با مريدانوس شد.
هنوز چند دقيقه اي به شروع قرعه كشي مانده بود كه سيريوس همراه با بقيه ي اعضاي چپورون داغون و خسته از بحث هايي كه انجام داده بودند روي صندلي هاي گريف لم دادند.
ليلي : واه ! هنوز شروع نشده !؟ ... من اينجا بس ناراحت هستم! زود باشين!
سيني ذوق زده از اينكه توانسته بود از اين فرصت 5 دقيقه اي استفاده كنه و 5 تست ماگلي رو بزنه ميگه :
- من اگر چه به اين هدفم نميرسم! اما كنكور هدفِ والاي منه و من بهش ميرسم ! من خيلي مخم ! من سيني هستم! من كسي هستم كه با الستور مودي در كتاب چهارم رقصيد ! من خيلي معروفم ! :hameer: ... مگه نه جسي ؟!
جسي كه دستاش رو زير چونه اش زده بود و به ميز اسلي زُل زده بود ، با تكان هاي سيني به خودش اومد و گفت:
- نه ، آره ! چي اصلاً ؟! ... من استرس دارم !!
سيني براي دادن روجيه به جسي ، عينك رومسا رو ازش ميگيره و به چشمم ميزنه و در حالي كه خيلي پسر كش شده بود گفت:
- دخترم ! به دنبال چه هستي در آن سو ؟!
جسي : هآ ؟! ... چيزه ! دنبال همون ! ... ولي استرس رو دارما !
وقع ما وقع ... !


.:. ده دقيقه بعد .:.
عقربه هاي ساعت روي عدد 9 متوفق كرده بودند ، همهمه ي عظيمي كه تا چند لحظه پيش بر فضا حاكم بود ، از سوي مدير جديد مدرسه ايگور كاركاروف منحدم شد !
همه ي سرها به محض باز شدن در و ورود سلانه سلانه ي فليچ كه جام بزرگي را در دست داشت ، به چرخش در آمدند. فليچ بعد از طي مسافتي چند به جايگاه مخصوص ، و محل قرار دادن جام رسيد و با احترام ، انگار كه شي اي مقدس را حمل ميكند آن را روي زمين گذاشت و محل را ترك كرد.
سكوتِ محض با كشيده شدن رداي بلند و خاكستري رنگ ايگور شكست ، آرام و در كمال آرامش به سمت جايگاه حركت كرد و در حالي كه فوج فوج انرژي مثبت به دانش آموزان تزريق ميكرد ، گفت:
- بسيار خب ! حالا زمانش رسيده كه بهترين ها رو انتخاب كنيم، تا چند لحظه ي ديگه اين اضطراب هاي كشنده اي كه شما داوطلبان رو در بر گرفته به پايان ميرسه ! ... به اميد آنكه شايسته ترين ها انتخاب شوند و براي مدارس خود افتخار آفريني كنند! ... و اما اولين نفر ؛
جام آتشين كه دريافته بود مخاطب وي است، شعله هايش را فروزان تر كرد و برگه ي كوچكي را به بالا پرتاب كرد ، ايگور دستش را دراز كرد و آن را در هوا قاپيد و با صدايي رسا و بلند گفت:
- دوشيزه جوليا پندلتون از بوباتون !!
- جييغ ، سووووت و اينا از سمت دختران پريزاده ي فرانسوي مدرسه ي بوباتون بلند شد و دختري لاغر با اندامي كشيده و موهايي به رنگ ماه كه با گيره ي كوچكي آن را جمع كرده بود ، لبخند زنان به سمت ايگور آمد و به از گفتن " مرسي " ( مرسي فرانسويه ديگه ) به اتاق مجاور حركت كرد.
ايگور: و حالا قهرمان بعدي ؛
دوباره شعله ور شدن جام و كاغذي كه در دستان ايگور قرار داشت.
قهرمان سوم از مدرسه ي دورمشترانگ و آقاي فرانك كرالبي !
با بلند شدن فرانك صداي تشويق براي دومين بار به گوش رسيد و پسري با قدي بلند و بدني قوي و موهايي خرمايي رنگ كه به نظر با رنگ لباسش ست شده بود ، بعد از مراسم مهبج دست دادن به همانجايي رفت كه بايد مي رفت !


- سينيستراآآآآ من استرس دارم!
- خب كه چي ؟! ... من كمكي ازم بر ميآد !؟ ... بيا تو هم تخمه بزن، سرگرم شي ! ... اوه ، واستا ببين صحنه حساس شد !
- !
ايگور دوباره بالاي منبر رفت و گفت:
- فرزندان من! ... اكنون تنها يك قهرمان ديگر باقي مانده است! ... سپس نگاهي به ميز چهار گانه ي هاگوارتز انداخت و ادامه داد :
- بهتره از همين الان به كسي كه نماينده ي مدرسه ي ما ميشه تبريك بگيم و تا جايي كه امكان داره ازش حمايت كنيم! ... و اون كسي نيست جز ؛
همه ي نفس ها در سينه حبس شده بود ، ديگر حتي صداي تخمه شكوندن اكيپِ گريفي ها هم شنيده نميشد ، كاغذ در هوا چرخيد و چرخيد و چرخيد و در دستان ايگور جا خوش كرد، ايگور تبسمي كرد و با صداي بلند فرياد زد :
- دوشيزه جسيكا پاتر ، قهرمان هاگوارتز !!
سيني و دوستان :
جسي : من كه گفتم استرس دارم !!


- هوووووي، الوووو !جسي؟؟ ... پاشو بايد بريم ، چه وقتِ خوابه ؟! ... تا 15 دقيقه ي ديگه مسابقه ي جام آتش شروع ميشه !! ... پاشووو !


*@*@*@*@*@*@*@*@*@*@*@*

* هدف شركت در مسابقه بود و سركار رفتن خواننده كه به حمدالله حاصل شد !!





Re: مسابقات هاگوارتز!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۶
#14

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
فرض كنين در سالن هاگوارتز نشستيد و منتظر اعلام نتايج بررسي جام آتش(انتخاب نماينده مدرسه ها)هستيد.شب قبل شما اسمتون رو تو جام آتش انداختيد.حالا شك و هيجان و استرس و كلي حس ديگه دارين كه آيا انتخاب ميشيد يا نه!



دیوارها خشن بودند و گویا خشانت از سر و رویشان می بارید .
مشعل هایی عظیم در گوشه و کنار سرسرای عظیم و تاریک بود که هیچ نوری از خود بروز نمی دادند .

به زحمت گابریل را که در کنارم نشسته بود و مشتاق , ولی مضطرب منتظر اعلام اسامی بود را می دیدم و به او آرامش خاطر می دادم .

- صد در صد تو از مدرسه ی ما انتخاب می شی .
- نه . تا وقتی تو هستی جایی واسه من نیست بارتی . ببین تو ...
- من می گم تو انتخاب می شی شک نکن .

صدای همهمه ی دانش آموزان سه مدرسه ی هاگوارتز , دورمشترانگ و بوباتون که در اصلی ترین سراسرای مدرسه ی دومشترانگ نشسته بودند اوج گرفت و با ورود ایگور کارکاروف و دو مدیر دیگر کم و کمتر شد , تا جایی که دیگر صدایی جز قدمها پروفسور کارکاروف که به نمایندگی از دو مدیر دیگر به سمت جام می رفت تا سه نفر از اسامی سه مدرسه را بیرون بکشد و برای مسابقه معرفی کند .

گابریل که بغض کرده بود با لطفات به من نگاه می کرد . چشمانش پر از اضطراب بود ولی از خود بروز نمی داد .
دو نفری چشم از یکدیگر برداشتیم و به پروفسور کارکاروف که در وسط سرسرا ایستاده بود نگریستیم .

دور جام آتش می چرخید و کلماتی را پیوسته به زبان می آورد و بالاخره نور آبی رنگ جام در پهنای تاریکی سراسرا به رنگ قرمز در آمد و شروع به فوران کرد .
نفسها در سینه ها حبس (؟!) شده بود و هیچکس کوچکترین حرفی نمی زد .

... اولین برگه ی نیم سوخته از جام آتش بیرون پرید و با خروج آن برگه دوباره آتشِ جام به رنگ آبی کمرنگ در آمد و ایگور برگه را در هوا قاپید .

نگاهی اجمالی به آن کرد و با صدیا رسایی فریاد زد :
- آندرِ ژیک (Andre Jik) !

با اعلام اولین نفر که پسری از مدرسه بوباتون بود فریاد شوق از هم مدرسه ای هایش برخاست و پس از گذشت لحظاتی خوش برای آنها خاموش شد و ایگور کارکاروف دوباره به دور جام آتش چرخید .
آتش دوباره فوران کرد و چون قبل برگه ای بیرون پرید و دوباره آتش به حالت اولش بازگشت .

- الیزا رونکمن (Eliza Ronkman) !

دومین نفر دختری از مدرسه ی دورمشترانگ بود و با اعلام نامش , به سرعت از جایش بلند شد و پس از صحبت با دوستانش به سمت مدیران سه مدرسه رفت و سپس به جایگاهی که آندرِ روی آن قرار داشت پیوست و با شوق منتظر آخرین نفر , فردی از مدرسه ی هاگوارتز شد .

آتش جام فوران , بیشتر از قبل و موج آن آتش که ناگهان برخواست موهای بعضی از دانش آموزان را به حرکت در آورد و پس از کلی اضطراب و حبس نفس بالاخره از جام بیرون پرید ...

- گابریل دلاکور (gabriel Dlacor)
...
- چی ؟ من ؟ پس تو چی بارتی ؟ تو شرکت نکردی ؟
- راستش من اسممو ننداختم توی جام .
- نامرد . مگه با هم اسمتو ننداختیم ؟
- راستش من اسممو روی برگه ننوشتم .



Re: مسابقات هاگوارتز!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۶
#13

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
فرض كنين در سالن هاگوارتز نشستيد و منتظر اعلام نتايج بررسي جام آتش(انتخاب نماينده مدرسه ها)هستيد.شب قبل شما اسمتون رو تو جام آتش انداختيد.حالا شك و هيجان و استرس و كلي حس ديگه دارين كه آيا انتخاب ميشيد يا نه!

اگر سر و صدای جیمز و آلبوس به خاطر شرط بندیشون برای لحظه ای قطع میشد، تد ریموس لوپین شک نداشت که صدای قلبش که با شدت توی قفسه سینه اش می زد کاملا" توسط همه شنیده میشد. برادر خوانده هاش یک بند در مورد اینکه نماینده هاگوارتس چه کسی خواهد بود جر و بحث می کردند:

- 10 گالیون شرط می بندم که اسم تدی میاد بیرون.
- نماینده هاگوارتس از هافلپافه، شک نکن. منم شرط می بندم!
- از هافل؟ فکر کن نماینده مدرسه از هافلپاف باشه!
- چرا نشه؟ آخرین دفه نماینده از هافل...
- آره و همینطورم پاپا که گریفی هستش...
- پاپا که اون دفه خودش تعریف کرد با تقلب نماینده مدرسه شده، مگر اینکه تدی هم خوش شانس باشه!

تدی سرش را بین دستاش گرفت و هر لحظه استرسش بیشتر میشد. احساس می کرد قادر به نقس کشیدن نیست. روز قبل که اسمش را داخل جام آتش انداخت خیلی سرحال و پر از اعتماد به نفس بود.

(فلاش بک)
بچه های گریفیندوری در حالی که از سر چوبدستیهاشون انواع کاغذ رنگی و فشفشه بیرون میریخت، تدی را که لبخند میزد و پرچم گریف روی دوشش بود به سمت جام آتش هدایت می کردند. جیمز در حالی که بالا پایین می پرید، با خوشحالی فریاد می زد:
-همه برن کنار! قهرمان هاگوارتس وارد می شود.

دوستانش در دو طرف جام آتش راهی را برایش باز کردند. به شعله های رنگارنگ آتشی نگاه کرد که سالها معیار انتخاب بهترین های مدارس اروپا بوده است. از خطی که برای جلوگیری از تقلب و شرکت دانش آموزان کم سن و سال کشیده بودند رد شد، 18 سالش تمام بود و این می توانست بهترین و آخرین فرصتش برای کسب افتخار در مدرسه باشد. با غرور اسمش را داخل جام انداخت، صدای تشویق بچه های گریفیندور به هوا رفت. درست پشت سر همه، کسی را دید که به او چشمک می زند، در جواب با لبخندی پاسخ ویکتوریا را داد.
(پایان فلاش بک)

- هی! اونجا رو... پاپا! پاپ...
- ساکت آلبوس! چرا انقدر شلوغش میکنی؟ آبرومون رو بردی.
- آخه پاپا اومده...

تدی به سمت در برگشت. هری را دید که به همراه دو جادوگر دیگر و یک ساحره که تقریبا" مطمئن بود در وزارتخانه کار می کند وارد شد. با دیدن صورت پدرخوانده اش که مثل همیشه لبخندی صمیمی بر لب داشت ، احساس آرامش کرد. همهمه تالار تقریبا" ساکت شد. داوران تری ویزارد پشت میز مخصوص خود نشستند و پروفسور مک گوناگال نطقی طولانی و نسبتا" خسته کننده را شروع کرد که باعث شد دوباره استرس و هیجان وجود تدی را بگیرد. دستانش عرق کرده بود و روی پیشانیش چین افتاده بود، هر چند که خودش متوجه نبود اخم کرده است. بالاخره مک گوناگال سخنرانی اش را تمام کرد:
- و حالا از میهمان ویژه مسابقات که به عنوان داور بازیها از امروز تا انتهای مسابقات افتخار همراهی با ایشان را خوایهم داشت دعوت می کنم که نام نمایندگان مدارس را از جام آتش خارج کنند، خانمها و آقایان، به افتخار هری پاتر...
هری پاتر از جا بلند شد و از پروفسور تشکر کرد. سپس با اشاره او، آتش زبانه ای کشید و اولین اسم خارج شد:

- خانم الیزه پاپن از مدرسه بوتابون

تدی به پاهایش نگاه می کرد و ردایش را چنگ می زد. این دقایق برایش مثل گذر چندین سال بود.

- آقای میکائیل پتروویچ از مدرسه دارمسترانگ

تشویقها تمام شد و سپس سکوتی ناگهانی بر تالار حکمفرما شد. انگار همه نفسها را در سینه حبس کرده بودند تا نام نماینده هاگوارتس را با همه وجود بشنوند. هری به آخرین نام نگاه کرد و در بین جمعیت جستجو کرد، سپس در حالیکه نگاهش روی تدی قفل شده بود و لبخند میزد، نگاهش را از او گرفت و گفت:

- و آقای تد ریموس لوپین از مدرسه هاگوارتس

قلبش از تپیدن ایستاد. مطمئن نبود اسمش را درست شنیده باشد. سر و صدای شادی و جشنی که از میز گریفیندور بلند شده بود در گوش او چیزی شبیه به نویز غیر قابل درکی بود. باور کردنی نبود. او نماینده مدرسه خود شده بود و به عنوان قهرمان هاگوارتس به زودی رقابتش را شروع می کرد. دستهایی از هر طرف بر روی شانه او می کوفتند و با فریاد چیزی به او می گفتند ولی او نه چیزی حس می کرد و نه می شنید. با قدم هایی لرزان از شدت هیجان و گونه هایی بر افروخته به سمت اتاق مخصوص قهرمانان حرکت کرد.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.