هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۰:۲۷ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۷

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۱۰ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲
از قبرستون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 64
آفلاین
تکلیف اصلی

فضای سیاه خلوتی رودررویش گسترده بود.بانومیدی این ظلمت را که هیچ کس درآن نبود خوب نگاه کرد صدای پای جانوری را که روی علف ها راه می رفت را می شنید.اوتو احساس می کردکه قلبش مثل یک گلوله نخ در سینه اش بالا وپایین می جهد.دقایقی را که این گونه سپری می شدند،می شمرد ودلش می خواست که روز وروشنایی بود.دست در موهای خویش فرو برد وشروع کرد به خارندن سرش.اوتو نگاهی تضرع آمیزی به پشت سرش ورودررویش انداخت.چه باید بکند؟ چه بر سرش می آمد؟ کجا باید برود؟هرلحظه صدا بهش نزدیکتر میشد.یک فکر بیشتر نداشت آن هم فرار،فرار کردن با همه قوا،ام دیگر خیلی دیر شده بود.ناگهان اژدهای عظیم الجثه از میان درختان درهم تنیده وارد عرصه روبرویی اوتو شد.هیکل غول آسایی بالدار رابه شکل پاسبان درآستانه جنگل ظاهر شد.از دوسوراخ دماغش بخار خارج می شد.با نهایت دقت درحال وارسی کردن اوتو بود.

نه راه پیش داشت نه راه پس.اوتوبه یاد حرف پرفسور دنیس افتاد که گفت:به سرعت باید با حیوانات وحشی عجین باشید.
او به سرعت خودشو به دم اژدها رساندچشمانش برقی زد دیگر اجازه نفس کشیدن به اژدها نداد.اوتو فریاد کنان گفت:باید من دوست بشی...باید
اژدها:گیج ومنگ همانند اطفال وحشت زده به اوتو نگاه کردونطقش باز شدوگفت:بخدا هر چی رفیق دارم وخودم باهات دوست و رفیق وپایت می شیم.
..................................................................
تکلیف فرعی
جفتک زدن یا همان لقد کردن با کردن یا واژه معروف تنگله انداختن از واژه لگ یاleg به معنی پا ولگد به معنی حر کتی ناخودگاه وانعکاسی از پامی باشدکه از زبان بیگانه وارد زبان فارسی شده است.جفتک ولقد وتنگله مترادف لگد می باشدوبیشتر در زبان محاوره از اونها استفاده می شود.

وقتی از جفتک در میان بیاید همه به یاد الاغ می افتند اما چه بسا افراد ازاین غافلند که خود ماهم در دعوا: چک می زنیم،عینهو سگ گاز می گیرم ، عینهو خر تنگله می ندازیم،عینهو دختر مو می کشیم و....


ما برای پوکوندن امدیم


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
1.اين جونور رو ببينيد! اولين برخوردتون با اين جونور رو بنويسيد. (پرورش سوژه با خودتون)! ««20 امتياز»»


- هی دانکی ، به نظرت چجوری می تونم باهاش دوست شم ؟
- راحته ! کار سختی نیست . بیا ببینش !
- باشه ، فقط یه لحظه صبر کن من یکم غذا با خودم بیارم .

بارتی کراوچ به سرعت از دانکی دور می شه و به سمت کلی غذا که تو یخچال داشته می ره و کلی گوشت و خرت و پرت ور می داه و به سمت دانکی می دوه و می گه :
- خب بریم .

بیست دقیقه بعد آنها به دم در قلعه ای رسیده بودند که خیلی خوف بود و وحشتناک به نظر می رسید . دانکی همینطور راه می رفت و سوت می زد و بارتی در حالیکه غذاها رو با خودش حمل می کرد ، به دنبال او نیز می رفت () .

کمی جلوتر که رفتند ناگهان صدای غرشی در فضا طنین انداز شد و دانکی گفت :
- خب بارتی عزیزم ! اگه می خوای باهاش آشنا بشی باید از این در بری توش .
- ها ؟ باشه ! تو چجوری باهاش دوست شدی ؟
- مگه کارتون شرک رو ندیدی ؟ من همون خره هستم دیگه (دانکی = خر )
- ها ؟ چرا دیدم . گرفتم . بذار برم تو !

بارتی خرت و پرتاشو جمع می کنه و از در وارد می شه . طبق چیزایی که از دنیس ، استاد درس مراقبت از موجودات جادویی شنیده بود ، گوشتها رو جلو گرفت و هیچ تکانی نخورد .
موجود مورد نظر که اژدهایی بزرگ جسه بود ابتدا نگاهی به بارتی و سپس به غذاها انداخت و در یک لقمه همه ی غذاها رو خورد .

بارتی خوشحال از اینکه اژدها غذاها رو خورده به آرامی جلو می ره ...
سر جاش وای می ایسته و نگاهی به پشت سرش می کنه و فریاد می زنه :
- بدویین نردبونا رو بیارین

ناگهان از پشت پرده های اتاق هزار و یک عدد کور ممد ، نور ممد ، ممدِ آفتابه بدست ، شیر ممد ، غول ممد و ... نردبان بدست بیرون می آیند و نردبان ها را روی هم چیده و از صحنه محو می شوند .

بارتی به راهش ادامه می ده و از هزار و یک نردبان بالا می ره و دست نوازش را بر سر اژدها فرود می آورد ، اما اژدها نفسش را از بینی خارج ساخته سرش را به سمتی دیگر می برد . ولی بارتی که دست بر دار نیست دوباره سوت می زنه و گراوپ از پشت پرده میاد بیرون و نردبون رو کمی جلوتر می بره و اون هم از تصویر محو می شه و بارتی به نوازش کردن اژدها می پردازه .

ناگهان اژدها کمی اینور و اونور می شه و روشو به بارتی می کنه و روی دو تا پاهاش وای می ایسته و جفت پا می ره تو صورت بارتی .
بارتی از روی هزار و یک نردبون به سمت در پرتاب می شه و از در بیرون میفته !

بارتی کراوچ پس از پرواز در اتاق و شوتینگینگ بیرون از اتاق :



2. تحقيقي در مورد چگونگي "جفت پا تو دهن زدن" جانوران انجام بديد! (جهت كسي اطلاعات رجوع شود به تدريس) ««10 امتياز»»

اولا باید گفت که ، هنگامیکه جانوری از کار انسانی ناراحت شود و خوشنود نباشد ... آن حیوان جفت پا در دهانش می زند انواع جفت پا زدن حیوانات :

1. جفت پا با دو پا : اگر حیوانی را کمی ناراحت کنید ، با دو پا یک جفت پا بر صورتتان می نوازد ... به طوریکه ابتدا صاف می ایستد (روی دو پا) و سپس پریده و جفت پایش روی صورت شما می باشد . (در این حالت دو پا از هم بازند و به هم نچسبیده اند ، درد زیادی ندارد)

2. جفت پا با یک پا : اگر شما حیوانی را خیلی خیلی ناراحت کنید ... آن حیوان روی دو پایش می ایستد و دو پا را به هم می پسباند و می پرد و دو پای چسبیده به هم را طوری به شما می زند که انگار با یک پا یک لگد محکم بر صورت شما نواخته . (در این حالت دو پا به هم چسبیده اند ، درد زیادی دارد)


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۲ ۱۲:۰۵:۱۸


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
مشق 1)

-مسافران محترم! هم اكنون بر فراز جنگل هاي استوايي هستيم! تا 2 ساعت ديگه به مقصد خودمون خواهيم رسيد.لطفا كمر بندهاتون بسته باشه و بوق تو روح هر كي با موبايل صحبت كنه يا سيگار بكشه

تدي بعد از مدت هاي طولاني، تصميم گرفته بود يك مسافرت دو هفته اي را دور دنيا آغاز كند. بعد از 7 سال، از مدرسه هاگوارتز فارغ التحصيل شده بود و هم اكنون به تنها چيزي كه فكر نمي كرد، مدرك قوث ليسانس و از اين خز بازي ها بود! روي صندلي هواپيماي خود لم داده بود و با انسان هاي مشنگي ديگر به سوي اسپانيا حركت مي كرد! در كنار صندلي وي، يك مرد جوان مشنگي قرار داشت كه با صداي ملچ مولوچ خود، تد را وسوسه مي كرد او را طلسم كند. اما بهتر دانست كه فعلا از اين كار صرف نظر كند.

طولي نكشيد كه تد احساس كرد هواپيما با سرعت زياد، به سمت پايين در حركت است. نگاهي به اطراف خود انداخت. اما هيچكس متوجه نشده بود. كم كم تد احساس كرد كه دلش دارد مي ريزد. رو به مرد مشنگي كنارش كرد و گفت:

-هوووم؟ دوست عزيز! احساس نمي كني كه هواپيما داره سقوط مي كنه؟

-ملچ مولوچ...ملچ مولوچ... نه... ملچ مولوچ...فكر نكنم...ساندويچ ميل دارين...ملچ مولوچ!

تد نگاهي معنا گرا به هم سفرش كرد(). اما نمي توانست از اين موضوع صرف نظر كند كه هواپيما در حال سقوط نيست!

-ببخشيد دوست عزيز من مطمئنم كه هماپيما داره سقوط مي كنه ها!

گووووووووووف!(افكت برخورد هواپيما به زمين!)

سر تد محكم به سقف هواپيما خورد. صداي جيغ و ناله محيط هواپيما را در بر گرفت. ولي او بدون توجه به اين صداها به خواب عميقي فرو رفت.

نيم ساعت بعد!

چشم هاي تد سنگيني مي كرد! اما حسي دروني به او مي گفت:

-بوقي! بيدار شو!

به آرامي چشم هاي خود را باز كرد.احساس كرد لايه اي ازخون صورتش را پوشانده است.سرش به شدت سنگيني مي كرد. به زحمت آن را بلند كرد. اما با ديدن صحنه اي كه در برابر چشمان خود ديد...

-جـــــــــــــــــيغ!

اجساد حدود 50 انسان مشنگي، در محيط هواپيما پخش شده بود! همسفر تد سرش از بدنش جدا شده بود و هنوز تكه اي ساندويچ در دهان آن سر جدا شده قرار داشت. اما خبري از صداي ملچ مولوچ نبود خون به همه طرف پاشيده بود. تد مات و متحير به اين صحنه نگاه مي كرد. ظاهرا آن ها در مركز جنگل هاي استوايي سقوط كرده بودند. زيرا از پنجره هواپيما مي شد درخت هاي تو در تو را مشاهده كرد.

-خـــش! خــــش!

تدي احساس كرد حركتي در پشت سرش انجام شده است. دل را به دريا زد و به سرعت بازگشت. ديگر همين را كم داشت! يكي حيوان درنده خو با بدني كاملا سياه و بال و تنه ي تيغ دار و چشماني قرمز، در حالي كه دندان هاي زرد رنگ آغشته به خون خود را اين گونه() به تد نشان مي داد به وي نزديك مي شد. خوشبختانه به دليل جثه بزرگش بال ها و سرش به سقف هواپيما گير مي كرد و نمي توانست به راحتي حركت كند.كار تد تا چند لحظه ديگر تمام مي شد.هر چيزي كه دم دستش مي رسيد به طرف وي پرتاب مي كرد.مثل دست و پاهاي قطع شده، سر قطع شده هم سفرش، تكه صندلي هاي شكسته شده و ديگر هيچ...

ناگهان به ياد اولين جلسه كلاس دنيس افتاد. جمله اي به ياد ماندني از او:

-هر چي بيشتر به حيوونا حمله كنه بدتر!هيك! آخه مي دوني! نبايد تمام فكر و ذكرت حمله باشه!نبايد بذاري كه اون حيوون بر تو غلبه كنه! مي فهمي؟!! بايد با آرامش باهاش رفتار كني!

در هواپيما با صداي بلند فرياد زد:

-بله!همينه!

و سپس به آرامي به حيوان نزديك شد.حيوان مات و مبهوت به تد نگاه مي كرد. تا اين كه با كمال آرامش به حيوان رسيد و دستش را بر روي سر ناقصش گذاشت.

-جيــــــــــــــــغ!

بدتر از اين نمي شد. حواسش نبود و دستش بر روي يكي از خارهاي حيوان رفته بود. حيوان كه در همان موقع هول شده بود بهترين حركت را انجام داد. با يك حركت سر تد را بريد و در حلقومش فرو برد اما به قدري بد مزه بود كه با يك ضربه ديگر آن را به بيرون تف كرد و سر تد نيز در كنار سر خز شده همسفرش افتاد!
====================
مشق 2)

خيلي وقت بود كه گرگ همسايه ي مزرعه ي يه كشاورز مشنگي، دلش هوس گوشت خر اون كشاورز كرده بود. اما هيچ وقت فرصتش پيش نميومد. يه روز كه كشاورز واسه يه كاري به شهر رفته بود، گرگه وارد مزرعه شد. خر همسايه، كه فهميده بود گرگ به چه هدفي وارد اون جا شده خودشد رو زمين انداخت و به ناخوشي زد. گرگ كنچكاو شد و به اون نزديك شدو

-آخ! آي سمم!يكي كمك كنه!

-چي شده؟

-يه خار بزرگ رفته تو پام! كمكم كن!

و سپس سمش را به طرف گرگ دراز كرد. گرگ كه در آن موقع حس انسان دوستي اش در حد تيم ملي افزايش يافته بود، سمش را با دو پنجه اش گرفت. نگاهي به آن كرد اما خاري نديد.

-ميبينيش يا نه؟

گرگ هم واسه اين كه كم نياره و جلو خره كلاس بذاره گفت:

-آره به جان خودم مي بينم

-خوبه! حالا اگه مي توني بكشش بيرون! خيلي داره درد مي كنه!

گرگ براي پيدا كرد خار سرش را نزديك تر به سمش كرد. براي ديد بهتر يك چشمش را بست و با چشم ديگر نگاه كرد. خر كه فرصت را مناسب ديده بود، نا گهان سمش را از پنجه هاي گرگ بيرون كشيد و محكم به دهان گرگ كوفت.سپس با سرعت فرار كرد. گرگ نالان و گريان دست به دهن مانده بود و دنبال دندان هايش بر روي زمين مي گشت و با دندان هاي شكسته اين جمله به صورت غلط تلفظ مي كرد:
- از ماشت! كه بر ماشت!


[b]تن�


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۷:۱۷ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
اولين برخوردتون با اين جونور رو بنويسيد. (پرورش سوژه با خودتون)
امم... یه کم کم کمکی احساس معذب بودن می کنم !
این ملت چرا اینقد وحشتناک برخورد داشتن با این جونور؟ این که خییییییلی گوگولیه !
--------------
خب ، بذارین تعریفش کنم !
من ، یه روز تو حیاط خونمون داشتم با خودم کوییدیچ بازی می کردم کهیهو دیدم در زدن ، ... با شنیدن جمله ی : « مگه کری بچه ! در رو وا کن ! » بابام به خودم اومدم و از جاروم پایین پریده و در رو باز کردم .
نمیدونین چه لحظه ای بود ، همیشه اولین برخورد مهمترین برخورده ... و دیمون توی اولیش جیغ کشید ...


پرده ی سینمایی بزرگی کادر دوربین را گرفت ، بر روی پرده ، تصویر جیمز دیده می شد که در را باز کرده و با خونسردی به موجود شونصد متری پشت در چشم دوخته بود .
و اما موجود شونصد متری پس از دیدن جیمز پنجه هایش را بر روی سرش برده و جیغ کشان در مقابل جیمز اینور و آنور می دوید .
جیمزی که در حال تماشای پرده ی سینما بود فیلم را نگه داشته و برگشت ، رو به دوربین گفت :

خب البته من انکار نمی کنم که حضور ناگهانی دیمون پشت در خونمون باعث تعجبم نشد ، اون برای من هنوز غریبه بود ... و من باید می شناختمش ! به همین دلیل روی دیمون کوچولو پریدم و قسمت های مختلف بدنش رو برای پیدا کردن شناخت بیشتر بررسی کردم .


جیمز دوباره سکوت کرد و رو به پرده ، دکمه ی کنترل را فشار داد .
موجودی که جیمز او را دیمون کوچولو نامیده بود هنوز هم جیغ می کشید که ناگهان جیمز بر پشت او پریده و به سرعت بر روی بدن او و بالهایش بالا و پایین رفت .
برای درک راحت تر سیر حرکتی جیمز به این تصویر مراجعه کنید .

بعد دقایقی کوتاه ، جیمز از روی دم دیمون پایین پریده و با لبخند به او خیره شد ،...

آره خب ، من همه جاشو بررسی کردم و وقتی مطمئن شدم که خطری نداره ، جلو رفتم و باهاش پنجه دادم ، اون دست از جیغ کشیدن برداشت و به من خندید... ولی خب ، هیچکدوم از ما دو تا اون لحظه به این فکر نمی کردیم... که این دوستی سال های سال طول بکشه !

دوربین بالاخره چرخید و دیمون را هم ، که درست کنار جیمز بر روی شش صندلی نشسته و با لبخندی به لب به تصویر پرده ی سینما نگاه میکرد و اشک در چشمانش حلقه زده بود ، نشان داد .


نقل قول:
هر گونه نوآوري در انجام تكليف با آغوش باز پذيرفته ميشود و نمره اضافي دارد!



تحقيقي در مورد چگونگي "جفت پا تو دهن زدن" جانوران انجام بديد!

- میفهمی چی داری میگی مرتیکه؟؟ بزنم شپلخت کنم؟ هان؟ این چه تکلیفیه که دادی ! دقت کن به جمله ای که به کار می بری ! « تحقیق کنید !» میفهمی معنیش چیه دنیس؟؟ معنیش اینه که بچه یه قلم کاغذ برمیداره میره جلو تحقیق کنه ! پسرم دراومد ! ( بر وصف پدرم دراومد ! )

پروفسور دنیس با چهره ای رنگ پریده به چهره ی سرخ و منقبض عله پاتر چشم دوخته بود . دنیس بیچاره... مگر چه خطایی کرده بود که عله با منوی مدیریتش به سراغ او آمده بود؟ سعی کرد به یاد بیاورد.... آخرین بار پسر عله را کجا دیده بود؟؟

فلش بک
جیمز سیریوس پاتر ، در یک دست یویو و قلم پر ، در دست دیگر تکه کاغذ پوستی نگه داشته و در حالیکه زیرلب شعر می خواند ، ورجه وورجه کنان به سوی جنگل ممنوعه می رفت .
پایان فلش بک

دنیس با به یاد آوردن این خاطره دیگر رنگی به رخسارش باقی نماند، آب دهانش را قورت داده و به عله خیره شد :
- س..سا..سالمه ؟
- سالم !! سالم؟ جیمز ! بیا تو ...
در مقابل چشمان متعجب دنیس ، جیمز سیریوس که سرش را پایین انداخته بود وارد دفترش شد .
عله چونه ی جیمزو گرفت آورد بالا .
دنیس : جیــــــغ !

جیغ دنیس بی دلیل نبود ، او توانسته بود اثرات " جفت پا تو دهن رفتن " موجوداتی از قبیل ناندو ، هیپوگریف ، سانتور ، مرگ پوشه ، دامبلدور ، غول غارنشین ، ایرامپنت و .... را روی دهان جیمز تشخیص دهد .
در همین لحظه ، جیمز با دهان آش و لاش و دندان های شکسته اش لبخندی نثار دنیس کرده و ورقه اش را به سوی او دراز کرد :

- پروفسور ، اونا خیلی خشنن ، وقتی ازشون می پرسیدم چه طوری جفت پا میرن تو دهن ... اونا به جای جواب بر میگشتن ، تو چشام خیره میشدن... و بعد... جفت پا می رفتن تو دهنم . به هر حال ، من تحقیقمو انجام دادم .

دنیس ورقه رو از جیمز گرفت.
هری یکی کوبوند تو گوش جیمز .
جیمز : آخ .
سپس ، پدر و پسر دفتر دنیس را ترک کردند .


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۲ ۹:۴۰:۳۸


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۷

آراگوکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
از خوابگاه دختران بنا به دلایلی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
عنکبوتی غولپیکر در حالیکه قدم زنان از میان علف های بلند جنگل ممنوعه می گذشت زیر لب آهنگی را زمزمه می کرد:
_ میگن توی محلمون خوشگلی پیدا شده ه ه ... بین جووانی محل ولوله برپا شده ... همه رقیب هم شدن چه شور و غوغا شده .... سلطان قلبا اومده صیاد دل ها شده ه ه ه ه ه ...

_ اوهوی آراگوگ ... کدوم پوری داری میری نالوتی ... باز داری میری کجا؟

اضطراب در چهره آراگوگ پدیدار شد:
_ کبوتر من ، ماسوگ عزیزم ، دارم میرم یک سری به اون غوله ، هاگرید یه سری بزنم ، کاری نداری عشق من؟
و بدون اینکه منتظر جوابی باشد ، به سرعت به طرف عمق جنگل به راه افتاد.

هوای جنگل مرطوب بود و هر ازگاهی صدای هو هوی جغدی از دور دست شنیده می شد. درختان تیره و تاریک همچون داروغه های ستمگر بر بالای سر عنکبوت که گویا برایش این چیز ها عادی بود خم شده بودند.

_ دروغ میگن دروغ می گن ، به خدا رفته بودم سقا خونه دعا کنم ... ای بابا ... ایش ... گم شو پشه بی همه چیز ، مرده شور قیافه نحستو ببرن ، جلبک ، بوته خیار ، لاشخور ، کثافت ، دو رو ، پشگل ، انتر آفریقایی ... آخیش رفت ای بابا این زنبیل ما هم که از دستمون افتاد ...

عنکبوت عظیم الجثه در حالی که تکانی به بدنش داد خواست که زنبیل حاوی مواد غذاییش را گه واژگون بر روی زمین افتاده بود بردارد که ناگهان .... ویژژژژژژ!

آراگوگ طی یک حرکت سریع خودش را راست کرد و با چهره ای متعجب به سنتوری که دوان دوان زنبیلش را برداشته بود فریاد کشید : آشغال جمع کن ، سنتور نادون ، دزد دریایی ، کاکل به سر ، حناق گرفته ... قاطر هورمونی(!)

سنتور برگشت ، عرعری جانانه همراه با نشان دادن شصت ( در اینجا نشان موفقیت ) به آراگوگ نشان داد و فرار کرد.

کمی بعد ، ته و توی جنگل ممنوعه
آراگوگ سلانه سلانه راه میرفت و زیر لب به آلبوس و جد آبادش فحش میداد که چرا این جنگل رو اینقدر بزرگ درست کردن که ناگهان ... فووووووو!

_ آآآآآخ پشمام پشمام سوخت ... سوخت !! کدوم خری بود؟ این هاگرید مادر مرده کجاست من ببینمش؟ماااااع
اژدهایی غولپیکر با بال هایی چرمین و چشمانی قرمز و درخشان به خشانت هرچه تمام تر به آراگوگ که کم از جثه او نمی اورد نگاه می کرد. بازدمش از آتشی خطرناک خبر می داد که میتوانست در آن واحد پنج گاو را برشته کند.
آراگوگ گه برای کامل دیدن اژدها مقداری سرش را رو به بالا گرفته بود فریاد کشید : اوهوی قناری پر سیاه وامانده از زندگی ، مگه آداب مهمان داری رو یاد نداری؟ من همین الان تو رو به دوئل دعوت میکنم!

اژدها قهقه ای از خنده سرداد و خود را برای دوئل با عنکبوت عصبانی آماده کرد ، آراگوگ مقداری هوا بلعید ، پارچه ای را گه به پشتش بسته بود باز کرد و ...
قاررررررت
هوا رو به سبزی گرائید ، طوفانی به پا شد و اژدها در حالیکه از شدت خفگی بر روی زمین افتاده بود جان می داد.
لبخندی پهن بر لبان آراگوگ نشست و در حالی که از کنار لاشه اژدها می گذشت زیر لب دوباره شروع به خواندن آهنگ کرد:
_ قر تو کمرم فراوونه ، نمیدونم کجا بریزم ... همینجا همینجا!

--------------------------------------

تکلیف 2

ما چند منظور برای جفت پا زدن داریم که بهشون اشاره می کنیم :
1) جفت پا زدن داوطلبی مثل موقعی که پسری به دوست دخترش میگه جلوش جفت پا بزنه ، دارای نتیجه فرهنگی سیاسی روابطی هست ( البته انسان هم جانور هست دیگه جزو جانوران هست پستانداران )

2) وقتی که نر با ماده قهر میکنه

3) وقتی که دعوا سر یک جفت دیگست

4) وقتی که مدیران برای روز پست ناموس دار جفتپا می زنن

5) فرزند بیشتر زندگی بهتر


وقتی �


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲:۱۵ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۷

سلسیتنا واربک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱:۵۸ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از تالار با شکوه اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 39
آفلاین
مشق اول :
_بنظرت چی بپوشم جینی؟
_برای اولین دیدار بهتره اون لباس بلند سبز با اون کلاه بنفش رو استفاده کنی
_ ولی من فکر می کنم برای اولین دیدار این پیراهن قرمزه با اون گردنبند قلبیم بهتر باشه
_نه بهتر نیست همینی که من می گم بپوش .مطمئنم که این پسره خوشش می اد از لباسات
_خب حالا که مطمئنی همین هار و می پوشم .فقط هیچ گردنبندی ندارم که سبز یا بنقش باشه
_اشکالی نداره اون گردنبند قرمزتو بنداز
_اون به این لباسا می اد ؟مطمئنی ؟{ }
_بابا تو به حرف من گوش کن ضرر نمی کنی بخدا!!.این لباس هارو بپوش اتفاقا روان شناسی رنگ ها می گه که رنگ قرمز با سبز هم خونی داره
_باشه اگر مطمئنی که اون از اینا خوشش می اد می پوشمشون
_افرین دختر خوب.این عطر رو هم پدر بزرگم از لندن واسم اورده.اصل اصله.بوی گل یاسمنه
پیــــــــس {صدای امتحان کردن عطر }
_ این که بیشتر بوی جوراب وزیر مردمیه
_نه بابا این عطر گل یاسمنه.پیوز خودش بهم گفته بود که از اینا خوشش می اد

فلـــش بک:

تالار در میان حباب های قلبی شکل صورتی رنگ وروبان های قرمز محو شده بود.دنیس تکیه داده بر تخت پادشاهی {} مشغول نوشتن دعوت نامه به توحید ظفرپور بود تا به گروه ان ها بیاید.پیوز با ردای بلند طلایی و گلدوزی های نقره ای رنگ به استقبال سلسی امد. سلسی دوروز قبل از ان روز به تالار هافلپاف دعوت شده بود تا ولنتاین را با پیوز بگذراند.پیوز روح گروه هافلپاف با حالتی عصبی گفت :درود بر ملکه زیبایی.اوه اوه چقدر خوشکله لباسات .من همیشه می گفتم که رنگ سبز و بنفش به هم می ان.گردنبندشو برم
سلسی لبخند گرمی زد و به ارامی پاسخ داد :ردای تو هم خیلی قشنگه!
_اوه دختر داری دستم می اندازی؟این همون رداییه که تو برام خریدی
سپس هردو با هم به سمت تالار رقص رفتند.نور سرخ رنگ روی کاشی های قلبی شکل تالار می افتاد و پیوز دست در دست سلسی می رقصید.
_اوخ ببخشید
_اشکالی نداره عزیزم
_ای وای این بار هم دست خودم نبود.نمی دونم چم شده
_مشکلی نیست اروم باش عزیزم.خوب شد پیراهن بلندم رو نپوشیدم وگرنه می خوردی زمین
_اوخ اوخ اوخ..شرمنده
پیوز به طور مداوم پای سلسیتنا را له می کرد .روح با عظمت گروه هافل رقصیدن بلد نبود
_
_اوخ اوخ این ..کفشام پاشنش بلنده ببخشید .من برم دستشویی

پایان فلش بک.

پیوز همراه با سلسیتنا در میان شبدر های بلند باغ راه می رفتند.باغ ساختگی با جادو که در پشت تالار هافل درست شده بود تا ملت در ولنتاین ازاد باشند .هنوز از رقصش شرمنده بود که سلسیتنا به حرف امد :پیوز...چه هوای عالی هست نه؟..به اون بلبل نگاه کن.احساس می کنم صدام خیلی شبیهشه
_البته عزیزم
_پیوز به ان گل های بنفشه نگاه کن که زیر توسکاهای نارنجی در اومدند.می بینی؟..پیوز عزیزم برایت چیزی خریدم که فکر می کنم مناسبت باشه.چشماتو ببند!
_بستم
_نچ نبستی داری نگاه می کنی
_بستم دیگه الان
_اهه ببند دیگه

دستمال سفره ی صورتی رنگ از کیف گل دار قرمز سلسیتنا بیرون امد.قلب بزرگی روی ان گلدوزی شده بود و در وسط نوشته بود :هپی ولنتاین پیوز

با ذوق و شوق هدیه را گرفت.حالا وقتش بود.باید هدیه اش را تقدیم می کرد.هدیه ای که سالیان سال به خاطر علاقه سلسی به حیوانات برایش نگاه داشته بود.هدیه ای که دست پرورده خودش بود...
_عزیزم..سلسیتنا این عطرت چقدر خوشبوئه..من هم برات یک هدیه دارم.امیدوارم خوشت بیاد
_حتما حتما
_چشماتو ببند عزیزم
_بستم
_د ببند
_بستم دیگه

هوســــــــــــوت {صدای سوت زدن}
پیوز سوت زد و حیوان بزرگی به هیبت اژدها پایین امد.بدن هفت رنگ و چشمان تیزبینش مورد علاقه پیوز بود.نزدیک پیوز امد و سرش را لیس رزد
_چند بار گفتم این کارو نکن؟
_با من بودی عزیزم؟ می تونم چشمامو باز کنم؟
_نه باتو نبودم.اره باز کن

جیـــــــــــغ {بنفش جیغ }

_پیوز ماباید فرار کنیم.خدای من این دیگه چیه؟ نه نه این مممکن نیست.این دیگه چیه؟یک اژدها؟اینو از کجا اوردی؟از تالارتون؟ اهای اژدهای ایکبیری به نامزد من کاری نداشته باش وگرنه می گم باسیلیسیک لرد سیاه بیاد سراغت ها!.اه اه پیوز سرت رو لیس زد
_سلسی این موجود رو من بزرگ کردم و اسمش رو گذاشتم سلسیتنا ی شماره ی دو!
سلسی در حالی که هنوز در شوک مانده بود گفت :پیوز من هدیه از تو نمی خوام
_اما اون می دونه که الان متعلق به توئه
_اما اون سرتو رو لیس زد و معمولا حیوانات خانگی صاحب خودشو نرو لیس می زنند
_اوه عزیزم نگاه کن یک چیزی پشت سرته

دقایقی بعد :
سلسیتنا خیس خیس و لیسیده شده توسط سلسی 2 به سمت تالار اسلیترین حرکت کرد


تکلیف دوم :
الف :
*الاغ مشغول خوردن یونجه است
*ادم مشغول خوردن غذا است
*الاغ یوونجه اش را تمام می کند
*ادم غذاش رو تمام می کند
*ادم به سراغ الاغ می رود
*چشمان ادم و الاغ به یکدیگر گره می خورد
*انسان روی زمین دراز می کشد و به ارامی می گوید :سهم امروزت را هم بزن خلاص شی
*الاغ جفت پا خود را بالا می اورد
*شترق
دلیل :سانسور شد !

ب:
الف :
*الاغ مشغول خوردن یونجه است
*ادم مشغول خوردن غذا است
*الاغ یوونجه اش را تمام می کند
*ادم غذاش رو تمام می کند
*ادم به سراغ الاغ می رود
*چشمان ادم و الاغ به یکدیگر گره می خورد
*انسان روی زمین دراز می کشد تا شیر الاغ را بدوشد {}
*الاغ جفت پای خود را بالا می اورد
*شترق:مردیکه بوقی تو هنوز نفهمیدی من نرم؟

ج:

جفت پا زدن یک اصطلاح است که معمولا جاهلین دنیای جادوگری از ان استفاده می کنند و در حقیقت معنای دیگری دارد
در حقیقت انچه در ذهن مشنگ ها وجود دارد این است که یک الاغ روی دوپای خود می ایستد و با دوپای دیگرش جفت پا می زند {و این است مزایای چهار پا بودن }
جفت پا زدن در دنیای جادوگری به معنای درجا زدن می باشد
.................
رولینگا افتضاحینگا..این رول افتض رول..سلسی رول افتض..سوزه نداشت افتض.رولینگا افتضینگا



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
تکلیف اصلی:

- جـــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

این عکس العمل تدی در اولین برخورد با نازنازی بود که با دیدنش همچون سانتوری چهار نعل رفت و پشت درخت قایم شد. در حالی که رنگش مثل گچ سفید شده بود و نفس نفس میزد، حتی جرئت نداشت برگرده و ببینه این موجود با دیدن او جابجا شده یا نه! همان زمان ضربه ای را روی شانه اش حس کرد.

-
- نترس باب، منم جیمز!

تدی با تردید سرش را برگرداند و جیمز را دید که کنارش ایستاده بود و نیشش تا بنا گوش رفته بود. در حالی که با دست به پشت سرشان اشاره می کرد، با لکنت گفت:

- او.اون... هیو...لا رو دی..دیدی؟
- نازنازی رو میگی؟
- نا..ناز..نا.. نازی...
- ناناز ناناز نه بوقی... نازنازی!

تدی کمی سرش را چرخاند و دوباره نگاهی به اون هیولای ناز! انداخت که سرخوشانه داشت حرکت یک پروانه را دنبال می کرد. از توی کیفش یک قمقمه در آورد و کمی آب خورد و با لحنی که لکنتش کمتر شده بود، ادامه داد:

- این چه اسمیه روی یه اژدها گذاشتن؟ این چرا اینجوریه، از امین آباد آزاد شده؟
- این اژدها نیست که. این یک موجود جدیده و تو هم باید به من کمک کنی اسمش رو ثبت کنم.
- پرورش آزمایشی موجودات جادویی؟
- سخت نگیر تدی! ببین، نازنازی یه موجود سه رگه است!
- تو دقیقا" چیکار کردی؟!!
- من کاری نکردم، همه چی جور شد! دم شاخ مجاری بابام عاشق بازیلیسک شد ولی بازیلیسک حس مادری نداشت و روی تخم نخوابید و بعد عوضش فاوکس تخم رو قبول کرد؛ نتیجه اش شده این!
- عجب

جیمز که انگار توی جیب های ردایش دنبال چیزی میگشت، بالاخره دست از جستجو کشید و در حالی که حالا داشت کیف تدی را زیر و رو می کرد به او گفت:

- توی دست و بالت گوشت پیدا نمیشه؟
- یه کم بیشتر بگردی پیدا میکنی!
- آها، یافتم!

در حالی که یک بسته گوشت در دست داشت، با دست آزادش یقه ی تدی را کشید و لحظه ای بعد، تد و جیمز در فاصله ی چند متری نازنازی قرار داشتند. جیمز بسته بندی گوشت را باز کرد و توی دست خیس از عرق تدی گذاشت:

- با این میری جلو، دستت از بدنت جلوتر باشه، لبخند یادت نره! اگه گوشت رو بخوره یعنی بهت اعتماد کرده!
- اگه اعتماد نکنه چی؟
- اون وقت رنک بدشانس ترین بوقی سال رو بهت میدم!

دقیقه ای بعد

گوشت کذایی به همراه دست تدی تا آرنج در دهان نازنازی قرار داشت و با حرکت سرش، تدی هم به چپ و راست و بالا و پایین پرواز می کرد. جیمز هم گوشه ای نشسته بود و با قلم پر مخصوص طراحان روی کاغذ پوستی داشت آرم مناسبی برای رنکی که قولش را داده بود، طراحی میکرد!

تکلیف فرعی:

"جفت پا توی دهن زدن" یک اصطلاح عامیانه برای نوع خاصی از عکس العمل رایج بین موجودات جادویی بیشعور است ( بیشعور به موجوداتی اطلاق می شود که فاقد فهم و شعور در حد انسان هستند؛ به جز سانتورها که بنا به غریزه ای که به زمان پیش از ازدواج نخستین اسب با انسان بر میگردد، هنوز هم با جفت پا عکس العمل نشان می دهند). این حرکت بخصوص بین موجودات چهارپا از محبوبیت خاصی برخوردار است، بطوری که حتی هیپوگریف و تسترال هم معمولا" ترجیح می دهند برای انتقام به صورت جفت پا، دهان شخص خاطی را بوق کنند تا اینکه با آرواره و دندان به حسابش برسند. نحوه ی حرکت در این موجودات بدین صورت است که اگر شخصی از پشت سر قصد آزار آنها را داشته باشد، روی پاهای جلوی خود بلند شده و با پاهای عقب یک جفت لگد جانانه در ناحیه ی صورت شخص پیدا میکنند که با صدای وحشتناک خرد شدن استخوانها معمولا" همراه است. در کل توصیه می شود همیشه با این موجودات به صورت رو در رو مواجه شویم، در غیر این صورت اصلا" بعید نیست که قربانی این عکس العمل غریزی آنها باشیم.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۹:۴۵ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷

ویلیامسنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۳۸ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
نفس هایش بند آمده بود.مسیر زیادی را دوید تا توانست از دست آن موجود_که نمی دانست چه بوده است_ خلاص شود .آرام غرق پیشانیش را پاک کرد و به آن سمتی که صدا را شنیده بود نگاهی انداخت.هیچ خبری نبود.نفس راحتی کشید و لحظه ای به درخت تکیه داد تا استراحت کند.

چند دقیقه پیش که به این جنگل لعنتی قدم گذاشته بود تا محدوده ی تایین شده ی مردم دریایی دریاچه ی وسط جنگل را به آنها ابلاغ کند ؛صدایی وحشتناک او را از جا پراند.نمی دانست صدا متعلق به چه موجودی بود ولی در این جنگل احتمال زیستن هر نوع موجودی وجود داشت.سعی کرد فکر اژدها را از سرش بیرون کند.

پس از اندکی مکث ، نگاهی دیگر به جهتی که صدا را از آنجا شنیده بود انداخت و برخلاف آ« جهت حرکت خود را ادامه داد. کمتر از یک دهم پرتو های آفتاب درخشان ظهر از میان شاخ و برگ درختان به درون جنگل می تابید و فضا را روشن می کرد. درختان بلند و پیچک های دورشان تنها منظره ای بودند که از ابتدای ورود به جنگل با آن ها مواجه شده بود.

ناگهان صدای تکان خوردن بال های عظیمی به گوش رسید و وقتی ویلیامسن سرش را بالا گرفت تصویر ضد نور موجودی عظیم(شاید اژدها!)را دید که سرشاخه های درختان را از بین می برد تا به درون جنگل بیاید.ویلیامسن به سرعت پشت سنگی پناه گرفت و به آن موجود خیره شد.


حالا که جانور آرام آرام پایین می آمد هیکلش واضح تر می شد . آن موجود اژدهایی با بال های خفاش مانند بود که در پشت بازو ها ، دست ها و کمرش تیغ های فلس مانند بیرون زده بود .سیاهی بدن جانور حالتی خاص داشت به گونه ای که انگار او را غیر اندود کرده اند.چشمان سرخش تنها قسمت بدنش بود که آن رنگ سیاه براق را نداشت.

ویلیامسن می دانست اگر بیش از حد تعلل کند چیزی از خودش باقی نخواهد ماند.آرام وردی را زمزمه کرد و چوبدستیش را به سمت درختان سمت راست اژدها نشانه گرفت.درخت ها شعله ور شدند و اژدها عظیم الجثه به خود تکانی داد تا به آن سمت نگاهی بیندازد.ویلیامسن طلسم سرخوردگی را روی شنل و باشلقش اجرا کرد و دوان دوان در میان جنگل پیش رفت.موجود بلافاصله به سمت او دوید.بال های قوی و بزرگش درخت ها را می شکست و او با سرعتی باور نکردنی به پیش می آمد.

ویلیامسن ناگهان فکری به ذهنش زد و چوبدستی را به سمت نزدیک ترین پرنده ای که با چشم قابل دیدن بود گرفت و وردی را زمزمه کرد .پرنده ،به اندازه ی گاوی بزرگ درآمد.او سپس آن را به صورت هیولای سیاه فرستاد.اژدها متوقف شد و پرنده ی بزرگ را به دندان گرفت؛ برای چند لحظه ی کوتاه حواسش متوجه غذای جالبی شد که بدست آورده بود.

همین چند لحظه برای ویلیامسن کافی بود تا از دید اژدها خارج شود.او پس از دویدن مسافتی ، از طریق غیب و ظاهر شدن خود را به وزارت خانه رساند تا گزارش مشاهدهی موجود را بدهد.

__________________________

تحقیق(علمی):

منشائ این عکس العمل (همان «جفت پا توی دهن زدن» توسط حیوانات) ، را دانشمندان مختلف به شیوه های متفاوت بیان کرده اند.که به تفسیر دو مورد از آنها _که از بقیه مهمترند_خواهیم پرداخت:

برخی از نظریه پردازان به معروف ِزیست_جادو شناس عصر حاضر معتقدند که این رفتار متعاقب جهشی فکری،سال ها قبل در جانوران ایجاد شد . برای مثال به دلیل فوران انرژی های درون خفته ی جادویی*در منطقه ای تعدادی تسترال دچار جهش شده و این عمل «جفت پا زدن » را اجرا کردند و از آنجایی که صدمات ناشی از این حمله به حیوانات شکارچی (از جمله انسان زیاد بود) همین تسترال هایی که از این قابلیت برخوردار بودند شکار نمی شدند لذا به تدریج و به علت بی دفاع بودند دیگر تسترال ها نسل آنها منقرض شده و تسترال های جهش یافته جای آنها را گرفتند. به طور کلی این نظریه این عمل را عملی دفاعی می داند که به مرور در موجودات به وجود آمده است.

دومین نظریه درباره ی این رفتار را جانورشناسان به نام معاصر مطرح کرده اند. که طی آن منشائ این رفتار نابه هنجار را توضیح داده اند.این قسمت را ما طی مصاحبه ای با آقای روبیوس هگرید به رشته ی تحریر در آورده ایم:

محقق:«آقای روبیوس هگرید،شما سال گذشته در کتابی با عنوان « با جونورا باهاس اینطوری رفتار کنین » نظریه ی رفتار های نابه هنجار را مطرح کردید که اگه میشه توضیحی اجمالی از اون رو بیاورید.»

پروفسور هگرید:«خب،راسش ... من می خواستم بگم که این حیوونی ها هم باید از یک راهی با هم شوخی کنن دیگه.نه؟ درست مثل ما جادوگرا . این خودش باعث میشه کار های بدتری نکنیم .حیوونا هم همینطورین دیگه.من اولین بار اینو رو موجودات دم انفجاریم امتحان کردم.وقتی جفتک زدن رو یادشون دادم ،شده بود تفریح همیشگی شون ... و همین باعث شد که بتونم راحت تر کنترلشون کنم...در ضمن از اون به بعد دیگه به طرف هم آتیش نمینداختن دیگه...خب اینم باهاس بدونی که اونا جونور های باهوشی بودن...»

م:«درباره ی ارتباط رفتار نابه هنجار (اسم نظریه تون ) و جفت پا تو دهن زدن توضیح بدین.»

ه:«خب...گفتم که...تو همون جونور های دم انفجاری ..همین جغفت پا تو دهن زدن باعث شد رفتار نابه هنجار آتیش انداختن رو فراموش کنن.»

نظریه ی رفتار شناسی روبیوس هگرید بیان می کند که جانوران نه برای دفاع بلکه برای تفریح دست به این عمل می زنند که موجب زدودن رفتار های نابه هنجار از غریزه ی موجودات می شود.


-----
* عملی که دانشمندان از آن به اختصار با نام فوران جادو یاد می کنند و پیرو جذب جادو توسط بافت های سنگین طبیعی صورت گرفته که سرانجام موجب انفجاری می شوند که حاصل آن پرتو هایی پر انرژی است.


ویرایش شده توسط ویلیامسن در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۹ ۹:۴۹:۵۹
ویرایش شده توسط ویلیامسن در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۹ ۱۰:۰۱:۴۱


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ شنبه ۸ تیر ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1.اين جونور رو ببينيد! اولين برخوردتون با اين جونور رو بنويسيد. (پرورش سوژه با خودتون)! ««20 امتياز»»


پیوز نگاهی به جانور مقابلش کرد. تمام بدنش می لرزید. از سوراخ های بینی جانور بخار بنفش رنگی خارج می شد. پشت سر جانور جنگل عظیمی قرار داشت که با درختان بلند و پر پشت پوشیده شده بود. در طرف دیگر ، پشت سر پیوز ، درختان رو به کم شدن می گذاشت و در حدود پانصد متر دور تر نور زیبای روز نمایان بود.
پیوز سعی کرد خودش را ترسیده نشان ندهد. با آرامش کمی به راست جا بجا شد و سعی کرد تا می تواند انرژی صلح و دوستی را به موجود مقابلش منتقل کند. جانور روبروی او ، اژدهای بزرگ فایربولت چینی بود که بدنی بزرگ و سیاه رنگ داشت ، پوستی ضخیم و چشمانی سرخ و شاخ ها و دندان هایی که تن هر موجود زنده ای را به لرزه می انداخت. دندان های زردش در میان صورت سیاه و در کنار چشمان سرخ رنگش صحنه تماشایی و خوف انگیز به نمایش می گذاشت.
پیوز فرصت را از دست نداد ، با بالا ترین سرعتی که از خود می شناخت به سمت پشت اژدها ، و در میان درختان نزدکی هم و پر پشت حرکت کرد و اژدها در حالی که بال های سیاه رنگ غول پیکرش را بر هم می زد به دنبالش می آمد.
پیوز از میان یکی از درختان رد شد و به یک کوه بلند رسید. به پشت سرش نگاه کرد. اژدها چند متر با او فاصله داشت. تا اینکه اژدها ناگاهان متوقف شد و با شدت به زمین خورد. تمام جنگل به لرزه افتاد. بال های اژدها در میان درختان پر پشت گیر کرده بود !
پیوز نفس راحتی کشیدو سعی کرد از سمت راست اژدها دور شود. اولین و آخرین دیدارش با یک اژدهای فایر بولت چینی را هرگز فراموش نکرد ...

2. تحقيقي در مورد چگونگي "جفت پا تو دهن زدن" جانوران انجام بديد! جهت كسی (منظور استاد کسب بود ) اطلاعات رجوع شود به تدريس ««10 امتياز»»


« جفت پا تو دهن » نوعی واکنش دفاعی است که جانوران در هنگام احساس نا امنی انجام می دهند. این واکنش را که ماگل را اصطلاحا « جفتک » می نامند در حیواناتی از خانواده اسب مانند الاغ ، قاطر ، تسترال ، هیپوگریف و ... بیشتر دیده میشود ، زیرا آناتومی بدن این موجودات برای زدن این ضربه بسیار آماده تر و بهتر است.
بهترین موجود برای زدن این ضربه الاغ است. پس از آن اسب ، تک شاخ ، قاطر و هیپوگریف رده های بعدی را دارند و تسترال در رده ششم قرار می گیرد. از دیگر موجوداتی که از این روش استفاده می کنند خانواده سگ سانان هستند که بعد از اسب گونگان مقام دوم در استفاده از این واکنش را دارند. در میان سگ سانان سگ در رده اول و پس از آن گرگینه قرار می گیرد. گرگینه به دلیل جثه بسیار بزرگترش نسبت به سگ و گرگ بسیار بهتر از این حربه استفاده می کند.
« جفت پا تو دهن » به طور کلی به چهار گروه ، هشت دسته و بیست و هفت شاخه تقسیم می شود به این گونه که هر گروه به دو دسته و هر دسته به چند شاخه تقسیم می شود. ما در اینجا به اختصار چهار گروه را نام می بریم :
1- جفت پا تو دهن اسب گونگان : این نوع که مختص اسب گونگان است در جهت دفاع از خود در هر حالتی انجام می شود و مختص مورد خاصی نیست !
2- جفت پا تو دهن یهویی : در این نوع موجود وقتی از چیزی ناراحت می شود با آرامش کامل و بدون ابراز ناراحتی با جفت پا به دهن شخص ناراحت کننده حمله می کند !
3- جفت پا تو دهن ضد تسلیم : این نام به این دلیل است که این گروه از حربه جفت پا تو دهن مربوط به مواقعی است که جانور نمی خواهد تسلیم چیزی بشود. مثلا اگر شما بخواهید با محبت و نوازش او را اهلی کنید و او نخواهد تسلیم شما بشود از این حربه استفاده می کند. یا اگر جانور نر بخواهد جانوار ماده را دلبند خود کند ، ممکن است ماده از این شیوه استفاده کند.
4- جفت پا تو دهن غیر حرفه ای : عموما توسط اژدها سانان استفاده می شود چون تنها موجوداتی هستند که بدنشان اصلا برای این حرکت آمادگی ندارد. بعضی موجودات دیگر مانند پلاتیپوس ، قازقلنگ و دلفین و ... نیز در این میان هستند .


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ شنبه ۸ تیر ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
من برخورد یک سیفید(محفلی) رو یا این جونور نوشتم.
__________
تیلیویزیون(با لحجه بخوانید) محله ماگول نشینی رو نشون میده که بسیاز زیبا و خوشگل تزئین شده و ملت ماگولی درحال خوردن نوشابه و شربت و نوشیدنیهای بس زد آسلامی هستند.

صدایی بس خفن و وحشتناک دورین را میلرزونه. بینندگان محترم که پشت تی ویشون مشغول دیدن این تصاویر بسیار ارزشی و زد آسلامی هستند صدای غرش گلگوماتانه ای(همون بلند و وحشتناک و...)رو میشنوند و همچون افرادی که کله مقدس لرد کبیر رو دیده باشن پشت مبلهاشون پریده و شروع به جیغ و ویغ کردن میکنن.


خبرنگاری از هیج و هوا بر روی زمین ظاهر شده و جلوی دوربین فرو میاد.
- جادوگران عزیز و ارجمند ما در حال حاضر در شهر ماگولی لندن هستیم. لحظاتی پیش صدای هول ناکی در اینجا شنیده شده و باعث ترس و وحشت ملت ماگل گردیده.منابع بسیار مشکوکیوسی به ما خبر دادن که دست دراگن و اژدها و از این جور موجودات در کار میباشد.



چندصد مایل آن طرف تر،در خانه ای بس کج کوله،فردی با شنیدن کلمات"آژدها و از این جور چیزها" همچون کانگورو از جای خود پریده
و کله خود را همچون کنه به تی وی چسباند.تدی همون طور که به تلویزیون خیره شده بود دستش رو تو جیبش کرد و موبایلشو دراورد.شاره دامبول رو بسرعت نور گرفت و گوشی رو کرد تو گوشش:
بوووق..بوووق..بوووق
فحش"بوق تو گورت" رو به موبایل داد و دوباره برای گرفتن شماره دامبول زور زد:
مشترک مورد نظر در کلاس خصوصی میباشد.لطفا بیشتر زور بزنید.
تدی زور بیشتری زد و دوباره شماره رو گفت:
مشترک مورد نظر در کلاس خصوصی میباشد و فقط به کارهای مهم جواب میدهد.اگر کارتان مهم میباشد دکمه "1"را فشار دهید.اگر کارتان مهم نمیباشد دکمه دو را فشار دهید.
تدی دکمه یک رو فشار داد و منتظر جواب موند:
پاسخ شما دریافت نشد.لطفا دوباره فشار دهید.
تدی دکمه یک رو دوباره فشار داد و منتظر جواب شد:
.دکمه یک رو دوبار فشار دادید یا دکمه یک رو دوباره فشار دادید؟(یک و یک باهم میشن دو.)منظور شما از دوبار فشار دادن دکمه"یک"دو بود(1+1=2)یا همون یک بود؟برای گزینه اول دکمه یک را فشار داده و برای گزینه دوم دکمه دورا فشار دهید.


تدی دکمه دو رو فشار داد و گوشش رو به گوشی چسبوند:
دکمه(!!) شما دریافت شد.بعد از شنیدن صداهای فرا آسلامی پیغام خود را رها نمایید.


تدی منتظر شنیدن صداهای فرا آسلامی شد و بعد از اون پیغامش رو گفت:
دامبولی دامبولی،ماگلها در خطرن.من باید برم کمکشون کنم.دامبولی من رفتم کمکشون کنم.سریع تر نیرو بفرست.



تدی همچون برق و باد و بابا برقی(قدیما یک برنامه ای به این اسم بود که شعارشم این بود:هرگز نشه فراموش لامپ اضافه خاموش)بر روی چوب جادوش پرید و بسوی محله ماگولی راه افتاد.
بعد از چندین دقیقه روی جارو بودن،تدی بالاخره به محله ماگول نشنین رسید.از روی جاروش پاشد و جاروشو قفل و زنجیر کرد.


با دهان باز به موجود گراپ آسا(غول آسا)خیره شده و از چوبش رو از جیبش بیرون کشید.
- اکسیو نجینی...استیپوفای نجینی
بعد از ظاهر کردن نجینی و بیهوش کردن وی،نجینی بیچاره رو برداشت و بسوی اژدها راه افتاد:
پیشی پیشی اژدها(تریپ فرند شیپی انسان و حیوان).ببین عمو تدی چی برات آورده.بیا عزیزم بیا.

تدی که گویا رگ خواب اژدها رو پیدا کرده بود،مار بیچاره رو بهش داد و اژدهارو رام کرد.ملت ماگولی هم بعد از اون به خوبی و خوشی،درکنار نوشیدنی ها و شربتهای خودشون زندگی کردن.

نتیجه اول:اژدها خطرناکه
نتیجه دوم:دامبل موبایل داره و موبایلش هم پیغام گیر
نتیجه سوم:محفلی ها همیشه لرد رو اذیت میکنن.حتی اگر وی در داستانی هم حضور نداشته باشه لرد رو اذیت میکنن.(در این داستان نجینی رو دادن به اون یا رو)برای همین کریشو محفل.کریشو دامبول.
نتیجه چهارم:بهتره برای فارسی نویسی از اپرا استفاده نشه و از همون اکسپلورر یا فایرفاکس استفاده بشه.
_____________________________________________
تحقیقی در مورد چگونگي "جفت پا تو دهن زدن" جانوران انجام بديد! (جهت كسي اطلاعات رجوع شود به تدريس) ««10 امتياز»»
از اونجایی که من کلا از کاراگاه بازی خوشم میاد،به جستجوی وریسرچ کردن رفته و موارد زیل را در مورد مورد مورد(چکش) داری که شما گفتید پیدا کردن:
جفت پا در دهان نمودن چندین حال داشته که من اینجا چندتا از این چندین رو براتون میگم:

در بعضی موارد،جانوران وقتی به شما جفت پا میزنن که احساس کنن شما از پدیدهای سیفید میفیدخوشتون میاد و کلا میخوایید با جانوران سیفید میفید ارتباط برقرار کنید.گسپندان در این موارد خیلی جفتپا زیاد میزننبه دهان مبارکتان.چ
مثال:زمانی که دامبول به گویپندی نزدیک شده و جفتپایی در دهانش تحویل گرفت.

در سایر موارد،جک( همانا جک ادوارد را نمیگویم) و جانوران زمانی جفت پا در دهان شما میروند که شما آنان را اذیت کنید یا ناسزا بهشان بگویید.نمونش همون کاریه که زیدان با اون ایتالیاییه کرد توی جام جهانی.تنها فرقش اینه که زیدان کله زد بجای جفت پا.تازه تو دهان هم نمود و در سینه بود

در موارد دیگر هم جانوان اگر بفهمند که شما میخوایید جانشان را بگیرید یا بزبان دیگر آوادا بکنیدشان،با جفت پا در دهانتان فرود میایند
درست مثل وقتی که لرد ولدمورت(سایشون مستدام) میخواست ققنوس دامبولو بکشه ولی بجاش دهنش خون اومد(یارو جفت پا زد تو دهن لرد کبیر).

در بعضی( اون"بعضی"که اول گفتم نه.یکی دیگه) از وقتها هم جانور خودش مشکل داره و دوس داره جفت پا بیاد تو دهن شماوحالا شما چه دامبل باشید، چه ولدمورت باشی یا چه ایتالیایی فرقی نداره.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.