هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   5 کاربر مهمان





پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۳

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
با کاندیدا ها

خبرنگاران پیام امروز، عصر امروز به ستاد دو کاندیدای باقی مانده برای تصدی مسند وزارت رفتند.

طبق گزارشات رسیده، تعداد زیادی از جادوگران و ساحران مرگخوار، با تجمع در ستاد سوروس اسنیپ، حمایت خود را از این داوطلب که خود عضو گروهک مرگخواران است اعلام کردند.

خبرنگاران ما هنگام وارد شدن به ستاد سیریوس بلک با ایشان مواجه شدند که در حال رفتن به مصلای گودریک برای سخنرانی بودند.
اما آنها با اصرار توانستند گفت و گوی کوتاهی را با او انجام دهند که در زیر می خوانیم:

- جناب بلک نظرتون در مورد اتفاقات پیش آمده چیه؟

- عرضم به حضورتون، انصراف جناب فلچر و اعلام حمایت ایشون از من، یک سری مسائل رو نشون داد. اون هم اینکه بعضی افرادی که طرفدار ایشون بودن، در واقع، فقط یک حامی ظاهری بودن.
جناب مرلین هم از ابتدا مشخص بود نیومدن که بمونن.

اما چیزی که من فکر می کنم الان به وجود آمده، با توجه به اینکه فقط دو داوطلب حضور دارن که یکی از محفل ققنوس و دیگری از مرگخوارانه، این هست که انتخابات داره قطبی میشه. و این از جهاتی خوب نیست. البته از ابتدا هم سیستم حمایتی مشخص نبود.
در هر حال من نمیخوام وارد جزییات بشم و این رو هم بگم که شخصیت انتقاد پذیری هستم اما اگر خدا خواست و با رای مردم من به عنوان وزیر انتخاب شدم، پاسخم به برخی انتقادات محکم خواهد بود و در انتخاب اعضای کابینه خود نیز تجدید نظر خواهم کرد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
سرکی به دنیای مشنگی


در هفته اخیر؛

1) مشنگ ها در کالیفرنیای جنوبی آمریکا مدعای شده اند که به کمک امواج رادویی مشنگی توانسته اند مانند جادوگران با استفاده از چوب جارو پرواز کنند! ملاحظه بفرمایید:
تصویر کوچک شده

(لینک منبع)


بعد از پخش این خبر، مقامات سیاسی مشنگی سر از پا نشناختند و قهقهه کنان این پیروزی را جشن گرفتند:
تصویر کوچک شده

(دلیل اینکه چرا دو مقام از کشورهای آلمان و ایتالیا از این اختراع آمریکایی ابراز خوشحالی کرده اند هنوز مشخص نیست.)

در همین زمینه جامعه مبارزان جادوگری اطلاعیه ای بدین مضمون صادر کرد:
مشنگ های دو زاری! فکر کردید که با اختراع یه چوب جارو میتونید به استعداد جادوگران نزدیک شوید و بعدش جامعه ما رو شناسایی کنید و منقرضمون کنید؟ زرشک! شما هنوز هزار سال نوری با ما فاصله دارید گلابیا!
با تشکر!


2) جامعه خون آشامان مقیم مرکز اعلام کردند بواسطه شجاعت بینظیر سوارز، یعنی یکی از اعضای این جامعه در جام جهانی فوتبالی مشنگی به این عضو که بار دیگر نام خون آشامان را بر سر زبان انداخت یک کفش طلا هدیه داده است:
تصویر کوچک شده



تا اخباری دیگر...
جامبو...
جامبو...
موجامبو



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
تیتر صفحه اول پیام امروز:
هری پاتر قوی ترین مرگ خوار و ارباب مرگ است!

ریتا اسکیتر در حالی که از شوق و ذوق سر از پا نمیشناسد به شکل جانورنمایش یعنی یک سوسک، پرواز کنان و زودتر از همه به در خانه شماره 666 خیابان سایه ها واقع در محله جنگل، میرسد و در میزند!

صاحبخانه در را باز میکند و به ریتا تعارف میکند تا وارد منزل شود. ساختار خانه و وسایل چیده شده در آن متناقض بود. مانند صاحبخانه اش که طبق گفته همه و خودش شخصیتی "وارونه" داشت.

ریتا سریع قلم پرش را در آورد و روی کاغذ گذاشت و شروع به صحبت کرد در حالی که قلم پر خود به خود مینوشت:

ریتا: سلام آنتو!
آنتونین: سلام ریتی!
_ واقعا تو گفتی که هری پاتر هم یک مرگ خوار بوده؟
_ اوهوم!
_ دلیلی داری؟
_ یه عالمه دلیل!
_ بگو پس!
_ فکر میکنم همه فکر میکنند وقتی بزرگترین جادوگر سیاه معاصر که میتوان به او لقب فرشته مرگ هم داد، سراغ کسی بره طرف حتما خواهد مرد، درسته؟
_ آره خب!
_ و اگه طرف یه نوزاد باشه نه با احتمال نود و نه درصد که با احتمال صد در صد اینو میگیم، بازم درسته؟
_ صد در صد!
_ ولی لرد ولدمورت به بالین هری رفت و نه تنها هری نمرد که ولدمورت محو شد!
_ ولی..
_ بذار کامل بگم بعد تو "ولی" تو بگو.
_ باشه بگو..

_ بعد از اون در همه سال هایی که هری در هاگوارتز بود حداقل چند بار با مرگ دست و پنجه نرم کرد و حتی چندین بار دوباره نه با ولدمورت تنها که با لشکر مرگخواران روبرو شد و باز هم زنده ماند! هری نه تنها مرگ خوار بود که ارباب مرگ بود چون در نهایت فرشته مرگ یعنی لرد ولدمورت هم از پا درآورد! حالا تو بگو.

_ ولی همه فکر میکنند که رولینگ بیش از حد به هری کمک کرده..
_ این جای بحث داره. هری هر دفعه از مرگ فرار کرد و در نهایت اونو شکست داد ولی بنظر من هری اسمش روش بود! "پسری که زنده ماند". یعنی رولینگ با ما صادقانه برخورد کرد. پسری که وقتی نوزاد است همچین کاری میکند برای هدف بزرگی به دنیا آمده! ممکنه فکر کنیم رولینگ میتونست سطح بالاتر برخورد کنه ولی در نود و نه درصد داستان ها و کتاب ها شخصیت اول پیروز میشه. ارباب حلقه هارو هم ببینید! فرودو هم که یه نوجوان بود همیشه نجات پیدا میکرد و در نهایت کارشو انجام داد. گفتم ارباب حلقه ها چون بر خلاف هری پاتر که خیلی ها فکر میکنند فقط مخصوص نوجوانان ست ارباب حلقه هارو خیلی اثر سطح بالاتری میدونند که حتی فیلم های ساخته شده بر اساس اون در اون زمان بهترین فیلم های جهان شدند و نه تنها کودکان و نوجوانان که همه اونو ستایش کردند حتی این اواخر فیلم هابیت هم بینهایت مورد توجه واقع شد ولی خب هری پاتر رولینگ ویژگیش این بود که نه در دنیای باستانی قدیم که در دنیای جدید و خیلی بی رو در واسی جادو رو مطرح کرد.

_ پس تو هری رو ستایش میکنی؟
_ بله. اون در شرایط بینهایت سختی بزرگ شد و با مرگ بارها دست و پنجه نرم کرد و در نهایت خودش تصمیم گرفت با پای خودش به استقبال مرگ بره! در ابتدای کتاب، مرگ به شکل لرد ولدمورت به سراغ هری آمد ولی در انتهای کتاب این هری بود که به سراغ شکل ظاهری مرگ یعنی لرد ولدمورت رفت!

_ یه شایعاتی هست. میگن تو هم "فرنی" خیلی دوست داری. جینی ویزلی قبلا در پیام امروز پست زده بود و گفته بود که هری هم عاشق فرنیه.
_ من عاشق فرنیم!

_ پس ممکنه با توجه به چیزهایی که گفتی و هری رو ستایش کردی دوست داشته باشی این بار تو هری پاتر بشی؟
_ من روی پیشونیم جای زخم ندارم!

_ سوال منو جواب ندادی!
_ نه دوست ندارم. هری کاملا سفید بود. حتی در برخورد با سیاه ترین دشمنان و در لحظاتی که کاملا بدون توجیه بود از طلسم های معمولی استفاده میکرد! من اینجوری نیستم! اگر جایی نیاز باشه حتما جادوی سیاه استفاده خواهم کرد!

_ محبوب ترین شخصیتت در کتاب هری پاتره؟
_ یه چیزی باید اضافه کنم. ولدمورت یه راهی رو رفت که فقط خودش دلیل و برهانشو میدونست ولی یادمون نره اونم یه نمونه سیاه از یه قهرمان بود. برای جادوگران سیاه الگو بود. چون ولدمورت هم در بچگی بدون پدر و مادر و در یتیم خانه بزرگ شد و وقتی دامبلدور اون اشتباه احمقانه را کرد(احمقانه از این نظر که بعدا ولدمورت بزرگترین دشمن دامبلدور شد) و ولدمورت را به هاگوارتز آورد، ولدمورت کلی طرفدار پیدا کرد و محبوب شد و با توجه به استعداد فوق العاده اش خیلی ها فکر میکردند اون بعدا وزیر سحر و جادو هم حتی میتونه باشه ولی خیلی راحت پشت پا زد به پست و مقام عادی و پست و سطح پایین و در یک مغازه معمولی مربوط به اشیای جادویی قدیمی و ارزشمند به عنوان یه کارمند ساده کار کرد و بعد تنهایی به یک جنگل رفت!

_ یه جوری از جادوگرای سیاه و مرگخوار حرف میزنی انگار خودت نبودی یا نیستی!
_ قبلا چرا بودم ولی الان خب نیستم. مرگخواران گروهشون و اعضاشون مشخصه.

_ دوست نداری محفلی بشی؟
_ نه!

_ دوست نداری دوباره مرگ خوار بشی؟
_ نه!

_ شخصیت خودت را در کتاب دوست داری؟ تا حالا به فکر این نیفتادی که یه شخصیت اصلی بگیری؟
_ چرا به فکرش افتادم و اگه میخواستم شخصیتی بگیرم احتمالا اسنیپ میشدم چون از این شخصیت به استثنای یه اشتباه احمقانه ش که باعث شد زندگیش متلاشی بشه، خوشم میاد. ولی اینکارو خیلی بعیده انجام بدم چون من با دالاهوف بزرگ شدم. دوست دارم اگه میخوام تغییری بکنم همراه با این شخصیت باشه!

_ چقدر حرف زدیم!
_ آره خب!

- در نهایت من که متوجه نشدم چه شخصیتی در کتاب شخصیت محبوب توئه! از هری تعریف میکنی و بعدش از ولدمورت هم تعریف میکنی!
_ هر شخصیتی ویژگی خوبی داشته باشه باید اونو بگیم. هری در نهایت سختی حتی به قیمت روبرو شدن با مرگ سمت هدفش رفت. ولدمورت به همه چیز پشت پا زد و بخاطر هدفش به یه جنگل تک و تنها رفت. سوروس به قیمت منفور شدن در بین کل جامعه و سیاه شدن همه روزهای زندگیش باز هم سمت هدفش رفت. دامبلدور هم حتی به مقام های وزارتی پشت پا زد و همیشه باعث خوشحالی و دلگرمی بقیه بود و از القاب و عناوین متنفر بود. همه میتونستند باهاش راحت باشن حتی جن های خانگی. حتی یه سانتور رو برای تدریس به هاگوارتز آورد! حتی با موجودات دریایی دوست بود! این یعنی مهربونی با موجودات دیگه ای که جادوگرا که هیچی حتی مشنگ ها هم فکر میکنند از اون ها بالاتر هستند ولی دامبلدور توی قلبش برای همه جا داشت حتی یه غول! حتی هاگرید! برای بعضی ها خنده داره! ولی بنظر من خنده دار اینه که ما فکر میکنیم از همه بالاتریم ولی وقتی ریز میشیم میبینیم که همه موجودات برای کره زمین مفیدتر از ما هستند و حتی با همنوعان خودشون معمولا خیلی مهربون تر هستند! این چند وقت داریم نمونه جدیدی از توحش رو در منطقه مون میبینیم! کدوم موجودی با افتخار سر همنوع خودشو میبره؟! کدوم موجودی با افتخار همنوع بیگناه مونث خودشو به بردگی میگیره و به صد گالیون میفروشه؟!!! فکر میکنم شیطان خجالت زده و پشیمون شده و حتما در برابر این موجودات پست سجده خواهد کرد!

_ ماجرای "ابتدا به ساکن" چی بود؟
_ دیگه داری بدجنس میشی!

_ اوکی بیخیال! بابای آنتو!
_ بابای!



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۳

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
پسری که زنده ماند،پس از هاگوارتز


بنا به در خواست خیل عظیمی از مخاطبان،اینبار جینورا ویزلی-همسر هری پاتر-گزارشی از زندگی روزانه خود را در اختیار علاقمندان قرار خواهد داد.به دلیل اینکه جینورا ویزلی سابقه خبر نگاری نیز دارد؛این گزارش را خود بر عهده گرفته است.بیش از این شما را منتظر نخواهیم گذاشت:

نور آفتاب چشمم رو میزنه.از جام بلند میشم.نگاهی به ساعت خانوادگیمون میکنم.عقربه هری بر روی واژه ی"اداره"ست.عقربه همه بجز لیلی لونا،روی "سفر" قرار داره.خیلی خوشحالم!امشب همه میان.خیلی رسم قشنگیه.روزهای دوشنبه هر کدوم،هر کجا که باشیم؛میایم اینجا!موهای پر پشتمو
با یه عالمه گیره بالای سرم محکم میکنم.همیشه از اینکه موهامو با جادو درست کنم بدم میومده!به سمت آشپرخونه حرکت میکنم.اوممممم...هری عاشق فرنیه!تصمیم میگیرم که سورپرایزش کنم!چوبمو تکون میدم.از طبقه بالا صدا میاد.اوه!هری بیدار شده!

میچینم.همینطور که زیر لب آهنگ "رقص با ماتیلدا"رو زمزمه میکنم،کار آگاه مشهور اداره هم به آشپرخونه میاد.خندم میگیره!اگه هر کدوم از زیر دستاش اونو توی این حالت ببینن دیگه ازش حساب نمی برن!خدای من!عاشق این حالتشم!موهای مشکیش روی پیشونیش در هم ریخته و عینکش کج شده.چشمای سبزشم تنگ کرده.حتما نور اذیتش میکنه!
پشت میز میشینه و بو میکشه:
-اوه!مرسی جینی!فرنی!!!تو فوق العاده ای!
نیشخند پهنی می زنم:
-میدونم!
بعد اینکه تموم فرنی رو خورد،لباسش رو میپوشه.دلم برای شوهر خوشتیپم ضعف میره!از حرکات تندش مشخصه که دیرش شده.بدو به سمت در میدوئه و خارج میشه.زیر لب ازش خداحافظی میکنم.درو باز میکنه:
-شنیدم چی گفتیا!خداحافظ!
از فواید داشتن شوهری با گوش های تیز!!!

عصر همان روز

درو باز میکنه.اینبار هم موهاش بهم ریختس!باید یه شونه جیبی براش از دیاگون بخرم!
-سلام بر اهل بیت!
با تعجب نگاهش میکنم.میخنده:
-از آخرین سریال مشنگی که پدرت بهم داد،یاد گرفتم!
من هم باهاش میخندم.
نگاهی به ساعت میکنم.عقربه جیمز و آلبوس در"نزدیک خانه"س.اوایل جیمز خیلی ناراحت بود که اسمش روی ساعت نیست،نمیدونم الانم همونطور هست یا نه!عقربه لونا هم روی"مدرسه"س.نمیدونم الآن حالش خوبه یا نه.ولی مگه میشه جادوگری توی هاگوارتز بهش بد بگذره؟!اما وقتی سال دوم رو یادم میاد...حمله های شبانه م...وای!چشمام سیاهی رفت و زمین خوردم.
صدای نگرانی هری رو میشنوم:
-خوبی جینی؟!
لبخند لرزانی به شوهر نگرانم میزنم.چقدر من این مرد مغرور نگران رو دوست دارم!حتما فکر کرده دوباره اون حالت ها اومده سراغم...
-نه عزیزم!چیزی نشده!
در حالی که در بلند شدن به من کمک میکنه؛بچه ها هم سر میرسن!لبخندی به چشهای نگران هر سه شون میزنم و به سمت پذیرایی حرکت میکنیم!

پیوست:



jpg  images (24).jpg (10.84 KB)
36257_542ab3ae6591b.jpg 295X171 px

jpg  images (41).jpg (9.14 KB)
36257_542ab3c1cae00.jpg 259X194 px

jpg  images (42).jpg (11.18 KB)
36257_542ab3d18bb77.jpg 284X177 px

jpg  images (43).jpg (11.06 KB)
36257_542ab3e0f0587.jpg 259X194 px


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
جینی ویزلی،روزی از زندگی خود و هری پاتر-پسری که زنده ماند-را مینگارد!به زودی در پیام امروز!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۸:۲۴ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
ای چشم چشم دو ابرویت مثل مثلت.. !
دماغ و دهن یه گردویت مثل مثلت.. !
حالا بذار دوتا گوشت مثل مثلت.. !
موهاش نشه فراموش، مثل مثلت.. !
چوب چوب یه گردن داری مثل مثلت.. !
این هم که گردی تنت هم که مثل مثلت.. !


یادتونه کوچیک بودیم، میگفتین ایشالا عروسیتون؟ ایشالا دومادیتون؟
خب الان عروس دوماد شدیم، پاشین بیاین!

مکان: مثلث برمودا
زمان: تا پاسی از شب!








پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۷:۵۷ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
اینم دعوت نامه ی فیثاغورث
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۳

فرد ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۵ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸
از پنج صبح تا حالا علاف کردی مارا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 380
آفلاین
مغازه ی

بزرگ

ویزلی ها


اگر دوست دارید سر به سر دوستان خود بگذارید با ما همراه شوید

اگر دوست دارید در پروژه ی بتا شرکت داشته باشید با ما همراه شوید

با ما قدرت را در دستان خود حس کنید

اگر فکر میکنید بهتر از دیگران هستید با ما همراه شوید

به دشمنان خود چترقه های آتش زا پرتاب کنید

اگر جرات دارید با ما همراه نشوید

اسلیها ، گریفیها ، راونیها ، هافلیها بشتابید











با مدیریت:

فرد و جرج ویزلی


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۳

سیسرون هارکیس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۱ پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۲:۱۵ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 96
آفلاین
موسسه ارواح آغاز به کار کرد



بشتابید ای جماعت که در این روز خاص ترین مکان در دیاگون افتتاحیتید.



با موسسه هارکیس جاودانگی را تجربه کنید


یه جادوگر سیفیدی:بیا اینجا



یه جادوگر سیاهی: بازم بیا اینجا



می خوای جاودانه بشی: هارکیس جاودانه ات می کنه.



تیکه های روحت گم شده: بیا اینجا.



دلت واسه جد مادر بزگت تنگ شده: بیا اینجا



نمی دونی چی کار کنی: بیا اینجا



می خوای بدونی چه جور آدمی هستی: بیا اینجا



اگه جرأت داری: نیا اینجا تا پوستت رو بکنم



در موسسه هارکیس منتظر قدم های پرمهرتان هستیم


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳

بتی بریسویتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۰ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶
از جایی که نباشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
بابای بتی مثل همیشه ساعت 7 از خواب بیدار شده و بود و طبق معمول قبل از رفتن سر کار روی مبل سبز کنار پنجره نشسته بود و بیرون رو نگاه میکرد .

روزنامه رسون دسته ی روزنامه رو لوله کرده بود و با یه پرتاب استثنایی اونو جلوی در خونه ی بتی اینا انداخت . بتی و باباش دیالوگای همیشگی شون رو گفتن و بعد بتی راهی در شد .

- بتی روزنامه .
- چرا همیشه من ؟
- ور ور نکن ، بتی .

بتی روزنامه رو از جلوی در برداشت و راه اتاق پذیرایی رو در پیش گرفت . صفحه ی اول رو سرسری نگاه کرد تا اینکه چشمش به یه تیتر قرمز بزرگ خورد که چیز غیر عادی بود و وسط پله ها متوقف شد .

عروسی


بتی با علاقه ی زیاد متن زیر تیتر رو خوند و خیلی هیجان زده پله ها رو دو تا یکی کرد .
- بابا . بابا ، ببین اینجا چی نوشته ؟

به نام پروردگار عشق مرلین
آن که من و تو را به هم رساند جز جادوی قدرتمند ، عشق نیست .
فیثاقورث و دختری از سرزمین دوردست
از تمامی دوستان ، آشنایان و حتی علاقه مندان دعوت به عمل می آوریم که در مراسم به هم پیوستن این گلان باغچه ی مثلث شکل برمودا ، شرکت کنید .
مکان : قصر سفید برمودا زمان : 15 آگوست


بابای بتی بعد از عمری صبر کردن برای تموم شدن دعوتنامه ، گفت :
- خب اینا رو که خوندی به ما چه ربطی داره ؟
- علاقه مندان .
- نه بتی . عروسی نه . بده من اون روزنامه رو باید برم سر کار ، دیرم شده .
نیش باز بتی کم کم بسته شد و روزنامه رو که توی دستاش از ذوقش مچاله کرده بود ، تحویل باباش داد و رفت سراغ آلوچه هاش .








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.