هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۰:۳۵ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۱

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
ویکتور پس از یک راز و نیاز سرپایی با هرمیون خداحافظی کرد و به سرعت آپارات کرد و خود را به خیابانی که ورودی وزارت در آن قرار داشت رساند. داخل مرلینگاه های مخصوص شد، رفت و در آخر را باز کرد و پس از عذرخواهی از زوج جوانی که آرامش و عشقولانه شان را زهرمار کرده بود در را بست و وارد مرلینگاه دیگری شد و روی خودش سیفون کشید تا وارد وزارتخانه شود و یکراست از لابلای جمعیت خود را به در آسانسور رساند و دکمه طبقه منفی یازده که محل واحد تربیت بدنی وزارتخانه بود را زد و سعی کرد تا رسیدن آسانسور بوی نافذ غولی که کنارش ایستاده بود و ویکتورِ قدبلند به زور تا خشتک او میرسید را تحمل کند اما خوب در آن فضای تنگ کار بسیار سخت و طاقت فرسایی بود و هنگامی که آسانسور به مقصد رسید علام حیاتی اش حدودا از بین رفته بود. در باز شد و بدن غول که فشرده شده بود مانند زه کمان عمل کرد و ویکتور را مانند تیر به بیرون پرتاب کرد و ویکتور پس از لحظاتی تجدید قوا و یک دور پر و خالی کردن کامل شش هایش وارد دفتر تربیت بدنی شد.

لودو که مشغول ور رفتن با تعداد زیادی کاغذ پوستی و پرونده روی میز بود ویکتور را دعوت به نشستن کرد. ویکتور نشست و گفت: خوب طبق سلسله برنامه هایی که بهتون تحویل داده بودم ابتدا ...
لودو با حرکت دست ویکتور را به سکوت دعوت کرد و سپس چند تا از برگه ها را دست او داد و گفت: تو نمیخواد فکر هیچیو بکنی، مسابقات تحت نظر ما به خوبی برگزار میشه و در پایان تیم بلورآزین که بسیار تیم لایق و شایسته ایه و پسرخاله من مدیر فنیشه و چن تا دیگه از بر و بچه ها هم که دنبال کار میگشتن تو همین تیم استخدام شدن، قهرمان میشه!
ویکتور در حین گوش کردن حرف های لودو نگاهی به فهرست تیم ها انداخت و دریافت که تیم قهرمان دارای ستاره پرسرعتی چون گراوپ به عنوان جست و جو گر و پیوز به عنوان گلر برخوردار است و علاوه بر بازیکنان بی نظیر نقطه قوتی به نام اسپانسر نیز دارد، کارخانه دستمال سازی اسکاور و وزارتخانه سحر و جادو به خوبی این تیم را تامین میکردند.

ویکتور پس از شنیدن حرف های لودو و مشاهده اوضاع تیم گفت: و اگه این تیم قهرمان نش ...
لودو وسط حرف او پرید و گفت: تو قهرمانش میکنی! ویکتور ادامه داد: نه منظورم اینه که اگه این کارو نکنم؟
لودو لبخند ملیحی زد و گفت: خوب تو از نون خوردن میوفتی چون اشخاص لایقی با سوابق فراوان در ارتش وزارت و هشت روز دفاع مقدس هاگوارتز کاندیدای سمت تو هستن! همین سالازار که اینجا نشسته رو میزاریم جات هم ریشش از تو بیشتره هم سن و سالش بیشتره هم کلی تجربه تو جنگ های مختلف داره از خلقت مرلین تا الان تو همه جنگ ها بوده!
ویکتور قصد داشت از ارتباط تجربه جنگ و سابقه ارتش با ریاست سازمان تربیت بدنی وزارت بپرسد اما از عواقبش ترسید و پس از قورت دادن آب دهنش با حرکت سر به لودو فهماند که شرایط را پذیرفته.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱

ویکتور کرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۸ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱:۳۵ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵
از گیلیمت دراز تر نکن اون پاهاتا.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 115
آفلاین
سوژه جدید

وزارت سحر و جادو: مردم باید تفریح داشته باشند.

ویکتور پس از دیدن تیتر خبر در مجله پیام امروز، آن را برداشت و ادامه خبر را خواند:

لودو بگمن، وزیر سحر و جادو، معتقد است که مردم نیاز به تفریح دارند. وی گفت: مردمان ما بسیار مشغله دارند. ما باید برای آنها تفریح درست کنیم تا خوشنودی آنها را فراهم نماییم. این وظیفه ماست.

وزیر سحر و جادو در ادامه حرفهایش گفته است که تصمیم گرفته شده، بازی کوییدیچی میان سران وزارت خانه صورت بگیرد. وزیر تاکید کرد که کلیه هزینه های بلیط مسابقات و دیگر چیز ها با خود وزارت خانه است. مسئول برگذاری این مسابقه نیز جناب ویکتور کرام می باشد. از بازیکنان تیم ها هنوز اطلاعاتی در دسترس نیست.


ویکتور پس از دیدن اسم خود در پیام امروز مجله را با آرامش به هوا پرتاب کرد و برای 5 دقیقه مشغول به انجام دادن بریک دَنس بود.

در همان حال که ویکتور در حال رقصیدن بود، جغدی برای ویکتور نامه ای رساند. ویکتور نامه را از جغد گرفت و مشغول خواندن آن شد:

با سلام خدمت به جناب ویکتور کرام

از شما دعوت میشود که هرچه زودتر برای هماهنگی مسابقه میان سران وزارت به وزارت خانه مراجعه نمایید.

سالازار اسلیترین، معاونت سحر و جادو


امضا نمی دم.


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۰

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
بالاخره در این وانفسای امتحانات که از امروز شروع شد افتخار دادم پستی بنوازم
وای به حال کسی که غیرعادلانه داوری کند
وعده ی زندان قهوه خانه اولین مجازاتش است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- چی؟....من و ترس؟...دوباره یه مشت شعر گفتی بچه؟

- بابا....ارواح خاک مامان کندرا خواهش می کنم بی خیال شو..

-آلبوس...میشه دهنتو ببندی پسرم!...خنگ بابا...تو به قدرت من شک داری؟

- نه بابا جون ولی...

- ولی و زهر مار... دیگه داری عصبانیم می کنی....برو کنار الان اسممو میخونن...

- آقاجون...من به دلم بد افتاده....

- الهی باباپرسی قربونت بره عزیزم....هیچ اتفاق بدی نمی افته
نفر بعدی...پرس...چی؟ دبیرکل سازمان ملل....اینجا...تو مسابقه؟....

و پرسیوال با یک تک چرخ جانانه وارد شد در حالیکه ریش و دنباله ی شنلش با شکوه خاصی در اهتزاز بود.

هاله ای از شگفتی تمام جو ورزشگاه را فرا گرفته بود.

آلبوس در گوشه ی مانژ در حال جویدن ناخنهایش بود و لرزش محسوس زانوانش از دوردست قابل تشخیص بود.

پرسیوال موتور بزرگش را روی جک قرارداد و پیاده شد

لی جردن با ترس و لرز به آن پیکره ی بلند با ابهت نزدیک شد.و به رو به جمعیت گفت:

- م...م...ما مایلیم ا...از انگیزه ی جناب د...د....دبیرکل برای ش...شرکت در این مسابقه م...م...مطلع بشیم ...

و خیلی سریع میکروفون را به پرسیوال داد و از آن جا دور شد.
پیرمرد ترسناک با صدای بمش شروع به صحبت کرد:

- از مجری محترم متشکرم و از همگی بخاطر حضور در این مسابقه ی مفرح ممنونم....و اما انگیزه ی من از شرکت در این مسابقه،تشویق اقشار مختلف مردم به برنامه های فرهنگی تفریحی و اجتماعی است چرا که بر طبق آمارگیری انجام شده بسیاری از مردان و زنان ما بدلیل فشارهای روانی ناشی از کارهای روزانه دچار نوعی روزمرگی شده و قدم به قدم به سمت بیماری خطرناک افسردگی حرکت می کنند...

و این گونه بود که این مدیر شایسته به منبر رفت...

پس از پنجاه دقیقه و رساندن کاغذ های بسیار به دست پرسیوال برای تمام کردن سخنرانیش بالاخره این گونه به پایان رسید:

و بنیان های اجتماعی و فرهنگی جامعه بدلیل این رفتارهای ناسالم به خطر خواهد افتاد...از همگی شما متشکرم ...والسلام علیکم و رحمه المرلین و برکاته.

آلبوس سعی داشت با ضربات متعدد لی جردن را از خواب بیدار کند.

- لی...لی...جردن....بیدارشو....سخنرانی بابام تموم شد...لـــــی!

چی؟....چی شده؟...چه اتفاقی افتاد؟....اِ...تموم شد بالاخره!...
و میکروفون را تحویل گرفت و گفت:
خیلی ممنونیم از جناب دبیرکل با اظهارات خردمندانه شون....واقعا استفاده بردیم....و اما میرسیم به مسابقه...
با اشاره ی ناظر...موتور پرسیوال روشن میشه و در خط شروع قرار میگیره....
بله.....چراغ سبز شد و پرسیوال به حرکت در اومد
ببینید چه سرعتی گرفته!
از سکو بالا میره....
و چرخ زدنو ببینید...چه می کنه این پیر مرد.....

پرسیوال خود را از بدنه ی موتور جدا کرد به نحوی که گویی به پرواز در آمده بود..

نزدیک زمین پرسیوال و موتور همدیگر را باز یافتند و با کمال صحت و سلامت به زمین فرود آمدند.....

بـــــــــــــــــــــوم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

محل فرودآمدن پرسیوال به طور کامل از بین رفت....چند لحظه طول کشید تا این حادثه هضم شد...
ف
ریاد تماشاگران و شرکت کنندگان به آسمان بلند شد...

دستان آلبوس را در هوا می دیدند که محکم بر سرش فرود می آمد...
- بابام.....بابام....نجاتش بدید.....تو رو مرلین یکی کمکش کنه...

صدای گریه و فریاد گوش همه را کر می کرد....

لی جردن دیوانه وار نعره می زد:
- دکتر....پرسیوال...انفجار....یکی کمک کنه....

و تمام شواهد از یک عملیات آنتاحاریک ترور علیه دبیرکل سازمان ملل خبر میداد....

و با نشستن گرد و غبار بر زمین ناله ی مردم بیشتر شد....هرچه بیشتر جلو می رفتند چیز های وحشتناک تری را می دیدند.
لکه های بزرگ خون
تکه های موتور پرسیوال
نیمه ای از پای کنده شده اش
و نیمه ی سر دبیرکل.....

آلبوس در گوشه ی زمین با شدت خاک بر سرش می ریخت و ناله و ضجه میزد.

هیچ کس سعی در آرام کردن او نداشت چرا که می دانستند داغ پدر دیدن آن هم به این نحو چقدر سخت است....

زمان گذشت

دنیا پیش روی خانواده ی دامبلدور تیره و تار شد

جامعه ی بین الملل جادوگری در سوگ از دست دادن پدرشان نشسته بودند

و اصل اتفاق مشخص شد....

و پیام امروز این گونه نوشت:

انا المرلین و انا الیه راجعون
پرسیوال دامبلدور....دبیرکل معزز سازمان ملل دیروز در مسابقات موتورسواری طی یک جریان و نقشه ی ترور به شاهادت رسید.دیوان دادگستری بین المللی با قوت بدنبال عاملان این حادثه است....و شما ای ملت بزرگوار برای آمرزش روح این مدیر دلسوز همه با هم دست به دعا بردارید .باشد که روح ایشان غریق رحمت مرلین قرار گیرد.....


8 امتیاز محاسبه شد!


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۲ ۲۲:۵۶:۴۸
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۳ ۱۱:۴۷:۴۰

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۰

آقای اولیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۷ پنجشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۶:۰۸ شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
از رائیل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 227
آفلاین
سال 1923...مسابقه ی بزرگ موتور سواری جوانان جادوگر.

خانوم ها و آقایان( لیلیز اند جنتل من ! ) و حالا بزرگ ترین مسابقه ی تاریخ موتور سواری بین جادوگران رده ی سنی 20 تا 40 سال برگزار خواهد شد !!! لازم به ذکر نیست که برنده ی این مسابقه 1000 گالیون برنده میشه

صدای تماشاچیان:
وااااای....جونم پول....جونم هیجان!

و اینک شرکت کنندگان این مسابقه:

پرسیوال دامبلدور ( که به گفته ی خودش با این پول میخواد بره خواستگاری:angel:) در رده ی 40 سال.

جاناتان اسملز ( که میخواد با این پول یه دست لیاس غواصی برا خودش دست و پاکنه)در رده ی 30 سال

و سومین و جوان ترین شرکت کننده یعنی آرکوس الیواندر خوش قیافه() که هنوز نمیدونه میخواد با این پول چی کار کنه....ماشاالله به دور اندیشی.

و حالا مسابقه شروع میشه...هر سه شرکت کننده در جایگاه حاضر میشن. مثل این که ریش پرسیوال لای چرخ موتور گیر کرده...مواظب باش پرسیوال جون.

تماشاچیان حاضر: هاهاهاها...هه هه هه هه.

پرسوال: مرض...ظهر مار....چند سال دیگه ریش مد میشه بعد بهتون نشون میدم کی به کی میخنده!

و حالا داور مسابقه چوبدستیشو بالامیبره و...1-2-3..نوار های سرخی از سر چوبدستی داور بیرون میاد .

جاناتان مثل فرفره حرکت میکنه و از دو شرکت کننده ی دیگه دور میشه اما...صبر کن ببینم اونجا چه خبره؟؟

الیواند: محاله...امکان نداره...کوچیکتری گفتن...بزرگ تری گفتن. اول شما بفرمایید.

پرسیوال: این حرفا چیه...من هنوز به خاطر اون زحمتی که کشیدیو چوبدستیمو تعمیر کردی بهت بده کارم...عمرا جلو تر از شما پامو بزارم.


جاناتان از اولین مانع میپره ولی .... حیف شد مثل این که فرود خوبی نداشت و سرش شیکست !

و حالا راه برای دو شرکت کننده ی دیگر هموار شد.


پرسیوال: ای بابا...آرکوس جان...فکر کنم یه کم تو کار گذاشتن تله زیاده روی کردی...سر بدبخت شیکست!

الیواندر: ولش کن بابا...نقشمون که یادت هست. اول تو میپری بعدش من میام و بعدش تو....


مثل این که بالاخره این دو دوست جدایی ناپذیر از هم جدا شدن !!!! پرسوال سرعت گرفت و از الیواندر جوان جلو زد. ولی مثل این که الیواندر هیچ تلاشی برای رسیدن به اون نمیکنه. یا ریش مرلین...من دارم چی میبینم؟؟!!
الیواندر چوبدستیشو دراورده و به سمت موتو نشونه گرفته!

- وینگاردیو لوی یوسا!


وای خدای من موتور پرسیوال همینجوری داره مره بالا تر...حالا نوبت پرسیواله که چوبدستیشو دراره:

-وینگاردیوم لوی یوسا !


چه هوشی! چه ذکاوتی! هر دو موتور در آسمان شناورند و پیشاپیش هم از همه ی مانع ها میگذرند.


هر دو موتور فرود میان. حالا نوبت امتیاز دهی داورانه به این دو جوان باهوش و با ذکاوت...مثل این که داوران هم مثل من شوکه شدن...

بله....آفرین به هردوتاشون!! هردوشون امتیاز 10 از 10 گرفتن....واقعا آفرین



حالا میریم و با هر دوتا برنده مصاحبه میکنیم ببینیم در چه حالن!

*************

گزارشگر: آقای الیواندر این فکر کی بود که مونور هم دیگه رو تو هوا شناور کنین؟
- در حقیقت فکر هر دومون بود

آیا این پول رو بین خودتون تقسیم میکنین آقای پرسیوال؟
- بلا شک...هر کدوممون 500 گالیون...محشر نیست؟

آقای الیواندر شما میخوایین با این پول چی کار کنین؟

- به احتمال بسار قوی مغازه ای تو کوچه دیاگون میخرم و به صنعت چوبدستی سازی مشغول میشم !

زهر مار درسته نه ظهر مار.
8 امتیاز محاسبه شد!


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۲ ۲۱:۲۱:۲۶


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۰

جرج.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۵ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱
از یه جایی که اصلا انتظارشو نداری!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
_ بله! خانوم ها و آقایان!من لی جردن هستم و می خوام براتون از موتور سوار امشب بگم!!!!

]جرج ویزلی!!!


_ همانطور که مطلعید ایشون با موتور ارواح در مسابقه شرکت دارند!!بریم ببینیم که چه می کنند!!!تشویق لطفا!!!

جرج با آرامش لبخندی به جمعیت زد و همینطور لبخندی به برادرش فرد که در جایش مستقر شده بود،به نرمی سوار موتور ارواح دست سازشان شد و موتورو روشن کرد....

ققققژژژژژژژژژژ!!!!!!!!!!!

_ بله! جرج با یک حرکت سریع بالا می پره چه میکنه!!!

جرج چرخی در هوا زد و با پرتاب قورباغه شکلاتی جمعیت را به وجد آورد،

_ هههیییییییییییی!!!!!!!!!

_ جونم قورباغه!!!!آخ جون!!!

و همین حرکت باعث شد که جمعیت حواسش پرت شود و حالا نوبت فرد بود که وارد عمل شود...



ببببببببوووومممممممم!!!!!!!!ششششتتتتترررررررررقققققققققققق!!!!!!!!

ناگهان سالن منفجر شد!!!

_ آی! مامان کمک!!

_ چی شد؟ یهو مرگخوارا حمله کردن؟

_ نیگا کنید!!!!

دود غلیظ ایجاد شده در ورزشگاه کم کم خوابید ، از میان دودها دو پیکر مشخص شدند...

_ آره!!!اون زندس!اونم برادرشه!می گن تو شادی و غم ها همیشه شریک هم باشید!!حالا معنی برادری رو می فهمم!!!

فرد و جرج با صورتهایی سوخته بیرون آمدند،حضار که دیدند آنها سالمند با خوشحالی دست زدند و یکصدا دو برادر را تشویق کردند!!!

ویزلی!ویزلی!ویزلی!

دو برادر با اینکه هنوز گیج بودند اما وقتی تشویق جمعیت را دیدند تعظیم کردند و مظلومانه به سمت داوران برگشتند :angel:

داوران هم که به شور آمده بودند...

ناگهان صدای لی جردن بلند شد:_ خدای من!!هر سه داور ده دادند!!بی نظیره!!عالیه!!محشره! تا حالا همین چیزی سابقه نداشته!پس با این حساب فرد و جرج مشترکا....

جرج!!فرد!!!

صدای نعره مامان همه را ساکت کرد.

ااااااییییییییییی!!!!!!!!واییییییییییییی!!! ببین سر موتوری که آرتور تازه از مشنگا گرفته بودش، چی آوردن!!!؟؟؟؟؟

فرد و من نگاهی به هم کردیم برگشتیم که فرار کنیم...

بله بله؟؟؟!!!از کی تاحالا موتور درب وداغون مشنگا که تازه باباتون داشت جادوییش می کرد شده موتور ارواح!!وایسید ببینم بهتون میگم...

اما دیگه ما دو تا آنجا نبودیم،داشتیم با سرعت فراوان به سمت درب خروجی فرار می کردیم،که بدبختی مامان یه فکری به ذهنش زد...

پس موتور ارواح آره!!! بگیرید که اومد!!!!وینگاردیوم لویوسا!!!

اکه هی!! لعنت به این طلسم!!هر وقت ما میایم در ریم این طلسم گند می زنه تو کارمون...خب اینبارم مستثنا نبود، موتور با وزن حدودا سی تا ترول صاف افتاد رو ما...

من:

فرد:

و این بود پایان تلخ این ماجرای شیرین.

(کیف کردی عمو!؟نه حال کردی؟قدر مامان بزرگو بدون شیر زنیه واسه خودش...

_ جرج؟اصطبلو تمیز کزدی یا نه؟؟

_ بله!چشم!!! خوب ما دیگه باید بریم امیدوارم شاد باشی!)

با نهایت احترام عمو ویزلی!!

نامه می نویسی عمو؟
7امتیاز محاسبه شد.


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۱ ۲۳:۵۸:۵۵
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۲ ۱۴:۲۴:۴۳

یه بزرگی(فرد یا جرج ویزلی) میگه:بخند تا دنیا بروت بخنده!([color=006600][font=Arial]صبر �


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
گودریک یکی از پاهایش را بالا برد و سوار موتور شد و موتور رو روشن کرد اما روشن نشد.()

-آقای مسئول چرا موتور من روشن نشد؟

مسئول که مرد کلاه به سری بود ، جلو آمد و به موتور گودریک نگاه کرد.

-مرتیکه مجبوری شمشیر با خودت بیاری؟

-مگه چی شده؟

-شمشیرت گیر کرده ... برای همین موتور روشن نمیشه!

گودریک خنده ای کرد و شمشیرش را از کمرش بیرون آورد و به پرسیوال که در کنار زمین در حال خوردن موز بود ، داد و به او گفت:

-پدر جان اینو نگه دار تا من بیام اگه سنگینه بده به سیریوس!

گودریک بار دیگر سوار بر موتور شد و آن را روشن داد ... اینبار موتور روشن شد و گودریک شروع به گاز دادن کرد و به طرف سکوی مقابل حرکت کرد.

تماشاچیان:

گودریک آنقدر سرعتش کم بود که نتوانست سکو را بالا برود و کله پا پایین افتاد.

داور اول: 0
داور دوم : 0
داور سوم : 0

گودریک که بسیار عصبانی شده بود ، بار دیگر سوار موتور شد و آن را روشن کرد. او یک بار دیگر فرصت داشت تا شانس خود را امتحان کند بنابراین شروع به گاز دادن کرد.

قرررررر .... قققققققققررر ....

تماشاچیان:

گودریک اینبار سرعتش آنقدر زیاد بود که از ورزشگاه خارج شد و بر روی استخر خانه ریدل فرود آمد.

-سلام ولدی جون

7 امتیاز محاسبه شد!
ظاهرش خوب بود، غلط نگارشی هم نداشت. اما محتواش از 7 ، 4 گرفت.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۱ ۲۱:۱۰:۰۴

تصویر کوچک شده


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
جهت مسابقه

قارر قارررر قررررر

رز روی موتورش نشسته بود و منتظر بود تا نوبتش شود. مطمئن بود که همه ی مرگخوار ها دارند نگاهش می کنند.

- نفر بعدی: رز ویزلی!

رز در حالی که با دستان لرزانش گاز میداد از دور حرکتش را آغاز کرد. از تپه ی شنی که به منظور پرش ساخته شده بود بالا رفت و پرشش را اغاز کرد. سعی کرد گفته های مربی اش را به یاد آورد. دستانش را محکم گرفت و پایش را رها کرد. یکی دو معلق زد و روی سکوی طرف دیگر فرود آمد. باورش نمیشد. صدای تماشاچیان را می شنید. سریع با موتورش چرخ زد و رو به داوران قرار گرفت.

داور اول....9!
داور دوم...8
داور سوم... 10!!

صدای گزارشگر در محل مسابقه پیچید.

- با این امتیاز ها رز ویزلی به مرحله ی بعد صعود کرد! و حالا آخرین نفر در مرحله ی اول. اسپارتاکوس فیلیاس!

شخصی که اسپارتاکوس نام داشت آمد و پرشش را انجام داد. بدون معلق. داوران به ترتیب 5 و6 و 8 دادند. اسپارتاکوس به سختی به مرحله ی دوم راه پیدا کرد.

در مرحله ی دوم فاصله ی دو سکو بیشتر می شد. رز به شدت گاز داد . از روی سکو پرید و یک لحظه احساس کرد که در حال پرواز است. پس از فرود فریاد زد:

- چه حالی داد!

و به مرحله ی آخر صعود کرد. در مرحله ی آخر، باز هم فاصله بیشتر میشد. رز عقب رفت. چشمانش را بست و با تمام قدرتش گاز داد. خودش را سفت روی موتور گرفت. پرید اما فقط توانست خودش را به سکو برساند و با برخورد به لبه ی آن پایین بیفتد....

رز:



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
داخل راهرویی که به باشگاه ختم میشد، جادوگران و ساحره ها ریز و درشت به صف ایستاده بودند و هر کدوم پرسشنامه رو در دست داشتند. سر این صف به اتاقکی می رسید که بالای آن با فونت درشته نوشته بود "دفتر گزینش".

داخل اتاق، تدی با امیدواری به شخص پشت میز نگاه می کرد که از یک طرف اما واتسون مشغول باد زدن او بود و در طرف دیگه رولینگ (شخصی که با تقلب کتابهای ویدا اسلامیه رو به اسم خودش در دنیا چاپ کرد و به پول و شهرت رسید) برای او میوه پوست میکند و در دهانش میگذاشت.

توحید ظفر پور: بذار ببینم جوابات تا چه حد درسته...

نقل قول:


1-در متن زیر رستوران ساعی چه نوع مکانیست؟
«شهر همدان يك شهر تاريخي و ديدني است توي همدان موزه و انواع آرامگاهها و غار عليصدر و يك رستوراني به اسم ساعي است»
1-فرهنگی-هنری
2-مذهبی-عقیدتی
3-تاریخی-اسلامی
4-فان
(شهری که دیدن داره و تاریخ داره و تازه موزه و آرامگاه در همه رقم و مدل داره و از اون بهتر غار داره که دامبل دوست داره پس رستورانش که بسی ساعی و کوشاست حتما" محل فان و صفاست! )

2-با در نظر گرفتن سوال پیشین،همدان چند رستوران دارد؟
1-یک رستوران
2-دو رستوران
3-ندارد
4-بیش از دو رستوران

(جواب این سوال محل ابهام است چون ممکن است چندین رستوران داشته باشد ولی هیچ کدام مثل آن رستوران، ساعی نباشند! )


3-کدام قسمت این جمله،خطای نگارشی دارد؟«لطفا اگر هر كس دوست داشت به شهر ما بياييد »
1-لطفا
2-لطفا اگر هرکس
3-لطفا اگر هرکس دوست داشت
4-لطفا اگر هرکس دوست داشت،به شهر ما بیایید؟

(این جمله همه اش محل اشکال است چون یا میهمان دعوت میکنیم یا نمی کنیم. اگر دعوت میکنیم که باید از خدا خواسته و بدون این همه منت کشی بیایند و چترشان را باز کنند. اگر نمیخواهیم دعوت کنیم پس این تعارف های بیجا دلیلی ندارد و تازه بیجا میکنند که دوست داشته باشند به شهر ما بیایید. )


4-زمان جمله ی اورده شده در تست قبل را مشخص کنید
1-حال
2-آینده
3-گذشته
4-همه ی موارد صحیح است.

(حال را عشق است و ما دوست داشتیم به همدان خواهیم روید. )

سوال مفهومی،(در راستای اینکه بدانیم هوش شما چقدر است)
5-معنای نظر خواهی در جمله ی زیر چیست؟

لطفا از من نظر خواهي كنيد از شهر همدان

(نظر خواهی به معنای نظر کسی را در مورد چیزی، کسی، جایی خواستن و معنای عوامانه ی آن همان آمار گرفتن است. یعنی آمار نعمتهای موجود در همدان را از من بخواهید. )



تدی:

T.Z: باشه بررسی میکنم... فعلا" هم خسته ام میخوایم با اما و جو یه تیریپ بریم ساعی. راستی من دانیل رو هم خیلی دوست می دارم. اگه ازش ایمیل داری سلام و آیدی منو بهش برسون!

تدی: چشم! خــیـــــــلی ممنونم!


تصویر کوچک شده


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۷

حسن مصطفیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۳ چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۷
از درگاهان قشم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 41
آفلاین
1-در متن زیر رستوران ساعی چه نوع مکانیست؟
«شهر همدان يك شهر تاريخي و ديدني است توي همدان موزه و انواع آرامگاهها و غار عليصدر و يك رستوراني به اسم ساعي است»
1-فرهنگی-هنری
2-مذهبی-عقیدتی
3-تاریخی-اسلامی
4-فان

جواب:

گزينه 5 ام خوردني-مردني

2-با در نظر گرفتن سوال پیشین،همدان چند رستوران دارد؟
1-یک رستوران
2-دو رستوران
3-ندارد
4-بیش از دو رستوران

جواب:

همدان اول يه رستوران داشت ، بعد پيشرفت كرد شد دو تا رستوران بعد زلزله بم اومد همه رستوراناش تخريب شد ، بعد دوباره شروع كردن به ساختن الان كلي پيشرفت كرده بيش از دو رستوران داره


3-کدام قسمت این جمله،خطای نگارشی دارد؟
«لطفا اگر هر كس دوست داشت به شهر ما بياييد »
1-لطفا
2-لطفا اگر هرکس
3-لطفا اگر هرکس دوست داشت
4-لطفا اگر هرکس دوست داشت،به شهر ما بیایید؟

جواب:

اگه گوينده تقبل هزينه سفر رو به عهده بگيره ما همه جوري باش راه ميايم چه خطاي نگارشي داشته باشه چه نداشته باشه.


نكته حالا حتما اگه كسي دوست داشته باشه ميتونه بياد ؟! اگه يكي مثل ما دوست نداشته باشه تنها باشه راش نميدين ؟!!!


4-زمان جمله ی اورده شده در تست قبل را مشخص کنید
1-حال
2-آینده
3-گذشته
4-همه ی موارد صحیح است.

جواب:

ما ترجيح ميديم مال اينده باشه.



سوال مفهومی،(در راستای اینکه بدانیم هوش شما چقدر است)
5-معنای نظر خواهی در جمله ی زیر چیست؟
لطفا از من نظر خواهي كنيد از شهر همدان

جواب:

آخي !! جونم !!

باب چقدر بيرحميد خوب از اين بچه يه كم نظر بخوايد كه اين جوري به خواهش تمنا نيفته.

___

حسن مصطفي پس از تكميل فرم نگاهي به هري و رون و هرميون كه كنار دستش بودند انداخت و برگه را به مسئول باشگا تحويل داد(در راستاي هري پاتر ي شدن)


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۲ ۱۶:۳۴:۰۳



Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۳:۵۰ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۷

رون ویزلی old3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۰۵ دوشنبه ۲ دی ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 38
آفلاین
چشمان جامعه ی جادوگری بر تلوزیون ها ثابت مانده،زیرا همگان منتظر ظاهر شدن تصویر وزیر بر آن هستند.
بنابر شایعات،قرار است وزیر در برنامه ی زنده ای که از جادوگر تی وی پخش میشود،پیروزی کودتا را اعلام نماید.

جیرینگ(افکت ظاهر شدن وزیر بر تی وی)
-سلام بر همه ی جادوگران عزیز
بنده وزیر هستم.اخیرا شایعه کردند که کودتایی بر علیه من صورت گرفته.دروغ است.دروغ است.
در راستای این شکلک و برای آنکه نشان دهیم هیچ اتفاقی در جامعه ی جادوگری نیوفتاده و همه جا در امن امان است و همچنین اثبات این نکته که کودتا شکست خورده،باشگاه تفریحاتی وزارت خانه راه میندازیم.

-دسترسی پنل نظارت دیگر اثر ندارد.
-وزیر بی حمایت،خجالت خجالت

وزیر:این صداهایی هم که میشنوید ؛مربوط به بچه هاییست که در زیر پنجره مشغول به گل کوچیک بازی کردن هستند.

خب...برای آمدن به باشگاه تفریحاتی وزارت،باید ابتدا جواب این تست ها را برای ما ارسال کنید:

1-در متن زیر رستوران ساعی چه نوع مکانیست؟
«شهر همدان يك شهر تاريخي و ديدني است توي همدان موزه و انواع آرامگاهها و غار عليصدر و يك رستوراني به اسم ساعي است»
1-فرهنگی-هنری
2-مذهبی-عقیدتی
3-تاریخی-اسلامی
4-فان

2-با در نظر گرفتن سوال پیشین،همدان چند رستوران دارد؟
1-یک رستوران
2-دو رستوران
3-ندارد
4-بیش از دو رستوران


3-کدام قسمت این جمله،خطای نگارشی دارد؟
«لطفا اگر هر كس دوست داشت به شهر ما بياييد »
1-لطفا
2-لطفا اگر هرکس
3-لطفا اگر هرکس دوست داشت
4-لطفا اگر هرکس دوست داشت،به شهر ما بیایید؟


4-زمان جمله ی اورده شده در تست قبل را مشخص کنید
1-حال
2-آینده
3-گذشته
4-همه ی موارد صحیح است.

سوال مفهومی،(در راستای اینکه بدانیم هوش شما چقدر است)
5-معنای نظر خواهی در جمله ی زیر چیست؟
لطفا از من نظر خواهي كنيد از شهر همدان



با تشکر از توحید ظفر پور به این دلیل که پروفایلش را در اختیار وزارت خانه قرار داد.

دیرینگ(افکت غیب شدن وزیر از تی وی)


واجب شد یه شفاف سازی بکنم.
تست های بالا از پروفایل یکی از کاربرهای محبوب سایت استخراج شده.


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۲ ۳:۵۴:۲۲
ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۲ ۳:۵۷:۴۰
ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۲ ۱۶:۰۹:۱۲

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=3306&forum=9&post_id=197138#forumpost197138]به روی واژه ی Delete کلیک کرد تا خاطرات بد را از خانه های اندیشه اش پا







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.