-اممم...ببخشید جناب دیوانه ساز؟
دیوانه ساز برگشت و به دوریا که هیجان زده صورتش رو به میله های زندان چسبونده بود نگاهی کرد.
-شما از حجاب خوشتون میاد؟
دیوانه ساز چیزی نگفت و فقط به دوریا نگاه کرد.
-هومم...میدونستم شما هم حجاب زوری دارین! حتما تو تابستونا خیلی هوا گرم میشه اون زیر نه؟برای همینه که صورتتون کپک زده؟
دیوانه ساز دستش رو از زیر شنلش در اورد و به سمت کلاهش برد تا یکبار برای همیشه خودش رو از شر دوریا خلاص کنه ولی در همون لحظه دوریا به سمت تیکه زغالش هجوم برد تا نکته ای درباره ی دیوانه سازها بر روی دیوار بنویسه.
-علت کپک زدگی دست و صورت دیوانه ساز ها گرمای تابستان و بعد از اون سرمای زمستانه. حجاب تنها عامل این اتفاق ناگواره! بی چاره دیوانه سازها که قربانی حجاب اجباری هستند.دوریا به نوشتش که به سختی بر روی دیوار دیده میشد نگاهی کرد و به ذهن سپرد که اگه روزی تونست از زندان فرار کنه، انجمن حمایت از دیوانه سازها رو افتتاح کنه.
-هی!پیستت!دوریا! چیشده چی گفت؟
-دارم باهاش مذاکره میکنم یکم وقت بده بهم!
دوریا به سمت دیوانه ساز برگشت و به اون نزدیک شد.
-میخوای از این حجاب اجباری رها بشی؟ میخوای تابستون رو در جزایر هاوایی سپری کنی و زمستون روی تپه های سوییس اسکی بری؟ میخوای هرروز هوای تازه و اکسیژن دار رو تنفس کنی؟
دیوانه ساز در دل آرزو کرد کاش میتونست شادی روح دوریا رو بگیره و بعد هرروز اون رو در سلولش ببینه که به دیوار زل زده و منتظر آزادی ای هست که هیچ وقت به سراغش نمیاد.
اما به خاطر حفظ ابهتش چرخی زد و برگشت.
-اینطوری توجهش جلب نمیشه!
دوریا با حالت هیجان_وحشت به گوشه ی سلول نگاه کرد. در نگاه اول چیزی ندید اما در نگاه دوم و سوم بالاخره تونست دسته مویی قهوه ای که بر روی شونه های دختری ریخته شده بود رو شناسایی کنه.
-اینجا در آزکابان حتی بعضی از روح ها هم در جواب به حجاب اجباری روسری و چادرهایشان را دراورده اند و درخواست آزادی دارند.-من روح نیستم!
گابریل که توسط کتاب هاش محاصره شده بود از لابه لای اونها راهی پیدا کرد و خودش رو به وسط سلول رسوند.
-باید بهشون وعده بدی، وعده ی یک عالمه روح ضعیف که میتونن توی یک صدم ثانیه از بدن صاحبش بیرون بکشن. تنها راهش همینه.
-عاام...باشه وعده میدیم!...آقای دیوانه ساز ببخشید؟...ما میخوایم بهتون وعده بدیم، وعده ی یک عالمه...اممم...یک عالمه روح که خیلی ناراحتن بعد شما میتونین روحشون رو بخورید بعد قوی بشین!
دیوانه ساز ایندفعه با سرعت بیشتری برگشت و به دوریا که همچنان حرف گابریل رو در ذهنش پردازش میکرد نگاه کرد و در جواب فقط با حرکت نرم دستش در سلول رو باز کرد.