[spoiler=خلاصه:]سیاها طلسم فرمان رو روی استن شانپایک و ارنی پراگ (راننده و بلیط جمع کن اتوبوس شوالیه)اجرا کردن و اونا رو مجبور کردن سر راه محفلیا کمین کنن و یکی یکی اونا رو ببرن و تحویل سیاها بدن.تعداد زندانی های مرگخوارا هر لحظه بیشتر میشه. از طرفی دامبلدور که بابت غیب شدن محفلیا تعجب کرده بعد از کلی تفکر به این نتیجه میرسه که باید به هاگوارتز بره و قدح اندیشه شو و رفتار محفلیا رو توش مرور کنه.
لیست افراد شکار شده توسط اتوبوس:جرج ویزلی،مینروا مک گونگال،اما واتسون،جیمز کامرون،باراک اوباما،وزیر دیگر،مایکل جکسون،غزال،گاندولف سفید،عله، مالی ویزلی، رون ویزلی و مودی !
شکنجه گاه سیاها به دلیل بی احتیاطی رز روی سر اسیرا خراب میشه و اونا زیر آوار میمونن.لرد بعد از تعمیر ماهرانه شکنجه گاه، آنتونین و روفوس و لودو رو برای آوردن شفادهنده میفرسته که مصدوما رو مداوا کنن.ایوان هم به همران ارنی و استن سوار اتوبوس میشه و به شکار محفلیا میره!شکار بعدی جیمز سیریوس پاتره. [/spoiler]
جیمز به سختی به همراه یویو اش سوار اتوبوس شد.
-محشره پسر...حرف نداره!
استن با حالتی گیج و منگ به ارنی اشاره کرد.
-بزن بریم!
جیمز در حالیکه توسط ارنی بطرف انتهای اتوبوس راهنمایی میشد پرسید:
-شما اصولا نباید الان از من بپرسین قصد دارم کجا برم؟
ارنی لبخندی زد.
-لزومی نداره جیمز...ما میدونیم تو کجا باید بری!
جیمز سکوت کرد و در انتهای اتوبوس نشست.
کنار جاده ای نامعلوم:آنتونین، روفوس و لودو کنار جاده نشسته و سرگرم تفکر درباره اینکه از کجا میشود شفا دهنده پیدا کرد بودند!
-یافتم....یافتم....یافتم...
پیرمردی سالخورده دوان دوان از کنار دو مرگخوار عبور کرد.
-هوم؟کی بود این؟نکنه شفادهنده بود؟بیگیرینش!
روفوس روی جارویش پرید و پرواز کنان به پیرمرد رسید.دستش را دراز کرد و دسته ای از موهای سپید پیرمرد را گرفت!
-هی هی هی ...صبر کن ببینم!تو کی هستی؟اعتراف کن.شفادهنده ای؟و الانم راه معالجه اسرای ما رو یافتی...نه؟
دامبلدور با دیدن دو مرگخوار دیگر که در حال نزدیک شدن بودند دست از فریاد کشیدن برداشت.
-اووممم...نمیدونم...بستگی داره که اسیرای شما کیا باشن!
روفوس لبخندی زد.
-کور خوندی پیرمرد...عمرا بتونی از زیر زبون من حرف بکشی.من خودم استاد این کارم.سه روزه دارم سعی میکنم از زیر زبون این سفیدا حرف بکشم!هی ...تو چرا اینقدر ریش داری؟صورتتو نمیبینم!کیستی ای سپیدی؟
دامبلدور صدایش را کمی تغییر داد و با لحن پدرانه همیشگی گفت:
-شفادهنده فرزندم!شفادهنده هستم!