چون یک گریفیندوری هستم، در راستای احیای سوژه ای که توسط گریف شهید شده، وارد عمل میشم!
=====================================
تمام سرها با ناباوری به سمت در برگشته بود، هیچ یک از افراد حاضر در اتاق چیزی رو که جلوش میدید رو باور نمیکرد، و وضع آنتونین از همه وخیم تر بود.
بلاتریکس:
-آه لرد، عزیزم، تو واقعا زنده ای؟ واسه امتحان ما بود؟ واقعا تو خودتی؟
ایوان:
- آه ارباب، ما واقعا فکر کردیم که شما مردید، ولی الان بزرگترین شادی رو جهان مال ماست.
هر
یک از مرگخواران به گونه ای ابراز احساسات و عرض عبودیت نسبت به ساحت تازه از مرگ برگشته لرد میکردند، تا اینکه نوبت به آنتونین رسید:
آنتونین:
- سرورم، این چه کاری بود که کردید؟ نمیدونید که من...
بقیه جمله آنتونین در صدای رسای لرد گم شد.
- که واسه من نقشه میکشی؟ حالا منو میفرستی دنبال نخود سیاه تا خودت بشی ارباب و به جای من، یه مشنگ! یه مشنگ رو میذاری تا نقشه هاتو عملی کنی؟
- اااربباااب، مممن ...
- خفه شو! لرد ولدمورت هرگز خیانت رو نمیبخشه، حتی از جانب بهترین مرگخوارانش! تو باید به سزای خیانتت برسی! بگیرینش.
آنتونین با شنیدن کلمه سزای خیانت، پا به فرار گذاشته بود، ولی چون در محوطه خانه مالفوی ها نمیتونست آپارات کنه،خیلی سریع توسط ورد بلاتریکس، بیهوش شد و به زمین افتاد.
نیم ساعت بعد، بام خانه مالفوی ها:
- چوبدستیشو بدین به من، خودم باید بشکنمش،دست و پاشو محکم ببندید، نباید امکان کوچکترین حرکتی رو داشته باشه.
ایوان در حالی که با بدترین رفتار ممکن در حال آوردن ایوان به لبه پشت بام بود، آنتونین در حالی که از جلوی مرگخواران میگذشت، از تک تک آنها توهین میشنید و حتی بعضی از آنها با مشت و لگد از اون استقبال میکردند.
با رسیدن آنتونین به لبه پشت بام، لرد دستشو بالا برد تا جمعیت رو آروم کنه:
- همه شما، ای مرگخوارانی که هنوز به سرورتون وفادار موندید، نظاره کنید، ببینید عاقبت خیانتکاران، حتی اگر از مرگخواران نزدیک من باشند چگونه است! ایوان، برو کنار، خودم باید پرتش کنم پایین.
با کنار رفتن ایوان، لرد پشت سر آنتونین می ایسته، تمام بدن آنتونین رو ترس فرا گرفته بگونه ای که حتی نمیتونه از لرد تقاضای بخشش کنه، ولی با ضربه ای که از طرف لرد بر پشتش وارد میشه، میتونه دهنشو باز کنه:
- نــــــــــــــــــــــــــــــه!
و صدایی نه چندان بلند برخورد آنتونین به سطح زمین رو اعلام کرد، و بعد از آن فقط سکوت و ترشح آدرنالین در تک تک اجزای بدن آنتونین بود.
.
.
.
- نــــــــــــــــــــــــــه!
...
- چی شده سرورم؟ خواب بدی دیدین؟ اتفاقی افتاده؟ دوباره اون کله زخمی داشت تو ذهنتون میگشت؟
- اون، اون،...
- چی شده سرورم؟ بگین!
- نه هیچی ولش کن، برو بخواب، فقط یه کابوس بود، دیدم که داشتم با دامبل دست میدادم! برو بخواب بلاتریکس، مشکلی نیست!
بعد از رفتن بلاتریکس، آنتونین در حالی که داشت به خوابی که دیده بود فکر میکرد، به خواب رفت.
====================
دوباره معذرت میخوام از همه! ببخشید اگه پستم خراب بود!
از لینی هم ممنونم که کمکم کرد.