خبر مسابقه وسط رینگ، در همه جای آزکابان پیچیده بود ، در تمامی بنده ها صدای پچ پچ شنیده میشد .
_یعنی کدوم یکی از ساحره ها برای مسابقه میره؟
_اونو ولش! مسابقه اصلا چجوریه ؟
نیم ساعت بعد، ناگهان صدای کلفتی توجه همه را به خود جلب کرد .
_جادوگران و ساحره های زندانی ،بیاین که مسابقه داره شروع میشه .
همه زندانیان در حیاط زندان جمع شدند ، حیاط آزکابان تا به حال چنین جمعیت عظیمی را به خود ندیده بود. هیاهو و سر صدای جمعیت، ثانیه ای قطع نمیشد.
_نوبتی هم که باشه نوبت معرفی شرکت کننده هاست ، خانم ها و آقایون، نماینده ساحره های زندانی کسی نیست جز بلاتریکس لسترنج.
فلش بک _یک ساعت قبلدر بند عمومی ساحره ها هیاهویی برقرار بود ،هر چه باشد همه زندانیان آزکابان میدانستند قوی ترین ساحره ها در بند عمومی زندانی شده بودند.
_خب همانطور که میدونین ،این بند دارای قوی ترین ساحره هاست، بنابراین نماینده را هم باید از این بند انتخاب کنیم ، هر کی آمادگی نماینده شدن رو داره بگه .
_من که فعلا دستم مجروحه .
_منم که چشمم چپه.
_کف پای منم صافه
_منم که ...امم ..عه کسی منو صدا زد؟
بلاتریکس که از بهانه آوردن بقیه خسته شده بود ،سینه اش را سپر کرد و به مرتفع ترین مکان بند عمومی رفت تا همه بتوانند او را ببینند.
_تا اونجایی که میدونید ، من اگه آزاد بشم وفادار ترین مرگخوارم ، تو شکنجه کردن ملت هم مثل من پیدا نمیشه و خب تونستم یکی مثل رودلف رو باهاش کاری کنم که مثل موش از من بترسه و ... . حالا بعد از این همه سابقه درخشان کسی میتونه جز من نماینده بشه؟
هیچ کس کلامی بر زبان جاری نکرد و این سکون به این معنی بود که بلا نماینده بند ساحره ها شده است.
پایان فلش بکبلا با اقتداری وصف ناپذیر ،وارد رینگ شد و همراه با صدای تشویق طرفدارانش ،قدم زنان به سمت گوشه ی رینگ رفت و منتظر نماینده بند جادوگران شد.
_حالا که فهمیدیم نماینده بند ساحره ها، بلاتریکس لسترنجِ ، میریم سراغ نماینده بند آقایان که کسی نیست جز...