هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۰:۵۵ جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۸

برایان سیندر فورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۶ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۲۰ پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 25
آفلاین
صفحه ی 1
"روزی روزگاری در گوشه ای از این دنیای پهناور، لردی زاده بوده گشت، به ابهت هرچه تمام تر. این لرد از همان کودک بودگی با باقی لرد ها فرق بوده داشت، بطوریکه در سن هفت ماهه بودگی، می توان بوده داشت سه طلسم نابخشودنی را به هر سمتی که دوست بوده بدارد، شلیک داشته بکند."

_آم... جدی؟
_خیر. ولی نگاه کرده بکن؟ همینطور مفت مفت سه خط اضافه کرده داریم.

"لرد سیاه آنقدر زیبا بوده داشت که در سه سالگی در مسابقه ی عروسکی ترین دماغ در شهر بمبئی مقام اول را کسب نموده کرد و اینگونه کرده بوده شد که..."

***

نقل قول:
ناراحتین میتونین برین! بازم میگم، شیرم دهنتون و شیرم فقط و فقط دهنتون! صحبت از دهن شد راستی، حرف دهنتونو بفهمید!


سمتی دیگر، مدیران با تمام قوا تلاش می کردند نسبت به دغدغه مندی مسئولانه ی رودولف پاسخگو باشند، غافل از اینکه او دیگر در صفحه ی گفتگو با مدیران نبود.

نقل قول:
یه مشت چشم سفید دور هم جمع شدن... یادش بخیر عجب روزایی بود. خجالت بکشید! حرف دهنتونو انقد نمیفهمید انقد نمیفهمید آدم مجبور میشه از خشونت بهره ببره!

مدیران نگاهی معنا دار به یکدیگر انداختند و سپس بدون اینکه حرفی بزنند با چشمان پر از اشک از گروه لیو دادند.

***

صفحه ی 32
"...پس از این، در ده سالگی، لرد سیاه بودنده اولین حاج خانم را برای خود اتخاذ داشته کرد. اسم این حاج خانم... آ... هری پاتر بود."

سو با ناامیدی و استیصال به رابستن خیره شد و رابستن بدون اینکه سو از او چیزی بپرسد، جوابش را داد.
_دو خط اضافه کرده داریم.

***

_به من گفت با استعداد ترین ساحره سایت.
_احتمالا قبل ازینکه اسمتو بخونه به عکست نگاه کرده ریگولوس. تو ساحره نیستی.
_ولی با استعداد که هستم. الان در اروپا اصلا جنسیت مطرح نیست. حرفم اینه که... باید یه شانس بهش بدیم.

***

صفحه ی 438
"...پس از ماه عسل در... آ... بمبئی، روزهای خوشبختی لرد سیاه و دختر برگزیده به سمت پایانی سیاه و دردناک حرکت کرده شد. آلبوس دامبلدور، که در حقیقت مدیر کودکستان ققنوس-"
_هنوز داری برای جادوگران مینویسی یا وارد دمنتور شدی؟

رابستن نگاهی چپکی به سو انداخت، و همچون فیلسوفی که در زمانه خودش درک نشده باشد-نسخه ی مرگخواریِ برایان-به نوشتن ادامه داد.

"...که در حقیقت مدیر کودکستان ققنوس بوده شد، هری را به خانه اش دعوت داشته کرد تا ققنوسش را به او نشان داده بنماید."

***

نقل قول:
من وزیر این مملکتم! چرا مار مارو گروگان گرفتین؟ چرا شماها دارید ادای ماهارو در میارید، چرا... آه... باشه رودولف، صدای تورو به گوش مسئولین میرسونم. چرا عکس بانو هلنا سردر سایت نیست؟ چرا یوآن رو هنوز بلاک نکردید؟ چرا میخند؟ چرا میخند؟!


***

صفحه ی 652
"...لردِ سیاه بودنده، با ابهت هرچه تمام تر شونده بدن مبارک خود را به سمت راست متمایل نموده کردند و از طلسمی که دامبلدورِ فرتوت به سمت ایشان شلیک کردنده داشت جاخالی داده کردند. سپس درحالیکه جیغ های هری پاتر را نادیده گرفته کرده میداشتند، یک گلدان..."

صفحه ی 790
"...دامبلدور هق هق کنان از لرد سیاه بودنده طلب بخشایش کرده داشت و لرد سیاه درحالیکه نگاه با ابهت بودنده ی خود را با وقار و متانتی که از کودکی -در صفحه ی شصت و چهار ذکر شد- در خود داشته کرده بود، به متعلقات دامبلدور انداخته میداشت، صدای با نفوذ خود -در صفحه ی هفتاد و سه ذکر شد- را به گوش جهانیان رسانده کرده شد.
_ما در اینجا ققنوسی نمی دیده کنیم."

صفحه ی 820
"همانطور که در صفحه ی هشتصد و سه ذکر شده گشت، لرد سیاه بودنده دامبلدور ملعون را بخشیده نکرده شد. برای همین هم دامبلدور تصمیم گرفت که..."

صفحه ی 900
"_ای بی وجود! تو خواسته میکرده داشتی که در خواب از ما اعتراف گرفته داشته باشی که تو را می بخشیده داشته کردیم؟"

سو در حالیکه جلوی آینه موهای سفید خود را با دندانهایش تطبیق میداد، دست های لرزانش را مشت کرد.
_تموم نشد؟
_صفحه ی هزار و دو شدن کردیم! داره تموم شدن میشه!
_هروقت تایید شدی منو بیدار کن.

سپس با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و مرد.

"...سپس هر سه، دست در دست هم، درحالیکه سرود 'بهترین دوست تا ابد' را خوانده داشتند، در غروب محو شدن کردند."

رابستن درحالیکه قلنج پشتش را می شکاند، هزار و بیست و سه صفحه ی ورد را در سایت کپی و پیست کرد و دکمه ی ارسال را فشار داد. چراغ های سایت پس از سه بار خاموش و روشن شدن، منفجر شدند و مدیران که هنوز چشمانشان پر از اشک بود، مجبور شدند نامه ی مبتنی بر تایید شدن رول رابستن -حتی با وجود استفاده ی خلاف عرف از افعال- را با جغد به دست او برسانند، تا او بتواند سو را بیدار کند و پس از هزاران سال عضو ایفای نقش شوند شکر خدا.



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۸

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
رابستن حالا با نمایشنامه‌ی طولانی که نوشته بود، تایید گرفته بود...او و دیگر مرگخوارها برای نجات پرنسس نجینی که به طرز عجیبی در یک لبتاب مشنگی و مشخصا در یک سایت به اسم "جادوگران" گیر افتاده بود، و البته اجتناب از عصبانیت اربابشان، تصمیم گرفته بودند وارد سایت شده و یک شخصیت ساخته و وارد ایفای نقش شوند!

رابستن خبر پیروزی و تایید شدن نمایشنامه را به سولی و دیگر مرگخواران اعلام کرد...مرگخواران نیز همه با شادمانی به اتاق نجینی رفته و پشت لبتاب نشستند...
_خب...سو...حالا چی؟
_بذار ببینم...آها...اینجا نوشته مرحله‌ی بعد این هست که بریم پیش کلاه گروهبندی و گروهمون رو انتخاب کنیم!
_خب حله...زودتر برو تایپ کن و بفرست که میخوایم بریم گریفندور!
_چی فنر؟ گریفندور؟ چرا اون وقت؟
_خب...چیزه...چرا که نه؟
_چون من دارم زحمت تایپ و قسمت اجرایی رو میکشم...ریونکلاو رو انتخاب میکنم!
_اهم اهم...با تمام احترامی که برای گروهاتون ندارم، یادمون نره که برای نجات پرنسس نجینی اینجا هستم و پرنسس هم در بهترین گروه، یعنی اسلیترین هستن...باید اسلیترین رو انتخاب کنیم!
_نه...هافلپاف...هافلپاف رو انتخاب کنیم!
_و دلیلت چیه رودولف؟
_خب...چیزه...کمبود ساحره‌ی با کمالات داریم توی تالار هافل، الان خوابگاه مختلط هافلپاف عملا بی‌استفاده‌اس!

مرگخواران به حال رودولف سری از روی تاسف تکان دادند...آنها حالا حتی برای بلاتریکس هم دلشان میسوخت، درحالی که در شرلیط عادی چنین اتفاقی غیر ممکن است!
اما در این بین بود که ناگهان هوش روینکلاوی سولی، سوالی را مطرح کرد!
_هی رودولف؟ ببینم...هنوز که ما شخصیت انتخاب نکردیم....از کجا فهمیدی با کمالاته؟! اصلا از کجا فهمیدی که جنسیتش چیه؟
_خب...از عکس پروفایلش معلومه دیگه...خودم گذاشتم براش!

مرگخواران به سختی آب دهانشان رو قورت دادند...آنها امیدوار بودند هنوز دیر نشده باشد و مدیران وقت نکرده باشند که این شناسه را هنوز نیامده، به علت خدشه دار کردن عفت عمومی، بلاک کنند!




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۳:۲۳ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۸

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
این چیه آخه مردک؟
- چیزی نیست آیندمه
- که آیندته ها؟! بیا تا یه آینده ای نشونت بدم!
-

و بدین ترتیب بلاتریکس رودولف رو برای پیش بینیِ آینده با خودش برد...

- حالا گند اینو چطور باید پاکش کنیم؟
- فک کنم اونجا که نوشتن شده "تغییر پروفایل" بودن باشه!

مادر سیریوسان جوان عکس مورد نظر خود را بجای عکس مذکوره گذاشتند!

- حالا بریم گروهمونو انتخاب کنیم!

دقایقی بعد، کلاه گروه‌بندی!

نقل قول:
سلام کلاه عزیز، من شخصی هستم پلید و بسیار سیاه، در عین حال بسیار مهربان و با پشتکار و در عین حال شجاع و دلیر و در عین حال خیلی هم باهوش حتی! اولویتم هم ریونکلاو و اسلیترین و گریفندور و هافلپافه!


کلاه تصمیم سختی در پیش داشت!


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸

ابیگل نیکولا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۱ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
از همین طرفا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
خلاصه: رودولف بسته‌ای رو که معلوم نیس توش چیه، گذاشته جلوی درِ اتاقِ نجینی و نجینی هم اونو برداشته.
مرگخوارا در اتاق رو می شکنن و وارد اتاق می شن و یه لپ تاپ پیدا می کنن که نجینی هم توشه! مرگخوارا با لپ تاپ وارد سایت جادوگران میشن و فعلا تونستن تو کارگاه نمایشنامه نویسی تایید شن، حالام رفتن سراغ گروهبندی.
.................................


- چقدر بی مسئولیتن اینا! یک دیقه و سی و دو ثانیه و پنج دهم ثانیه اس هنوز جوابمونو ندادن!
- تام بسه! صحفه رو رفرش کن ببین تو کدوم گروه افتادیم!
- رفرش واسه چی معلومه دیگه افتادیم گریف!
- نچ! افتادیم ریون!
- نخیرم افتادیم هافل!
- گریف و ریون و هافل واسه چی!؟ صد در صد اسلی!
- رفرش کن اون صحفه رو!

رابستن صحفه رو رفرش کرد و به سراغ ویرایش زیر پست رفت.

نقل قول:
سلام بر مادر سیریوس جوان، من اینطوری نمی تونم گروهبندیت کنم، یا دوتا از گروهارو الویتت قرار بده یا فعلا بی گروه وارد ایفای نقش شو.


- خب بی گروه وارد ایفاشیم از همه چی بهتره! بریم شخصیت انتخاب کنیم!


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۱۰ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
-خب حالا بايد توي كدوم تاپيك بريم؟
-فكر كنم تاپيك شخصيت خود را معرفي كنيد باشه.
-خب حالا رفتم بزار بنويسم.راستي چه شخصيتي بزاريم؟
-من ميگم لردو بزاريم
-آره تا يادش گرامي بماند
-خب بزاريم بنويسم
نام:ارباب
نام خانوادگي:سياه
-خب حالا بزن تا بشين لرد سياه
-خب حالا بايد صبر كنيم
و مرگخواران نشستند تا بعد از سه دقيقه صفحه را رفرش كنند.



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۸

آنابل انتویسل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۷ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸
از باغچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
-پیام شخصی؟ من می ترسم.

مرگخواران بلافاضله روی پیام شخصی کلیک کردند.
نقل قول:
لرد ولدمورت نوشته:
مادر سیریوسان! شناسه ما را می دزدید؟


مرگخواران با عجله جواب پیام شخصی را دادند.
نقل قول:
مرگ خواران نوشته اند:
ارباب! غلط کردیم ارباب!


حالا مرگخواران باید به این فکر می کردند که چه شناسه ای را انتخاب کنند.


Flowers


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-سوپرمن!

پیشنهاد از رودولف بود. ولی نصف مرگخواران نمی دانستند سوپرمن کیست و نصف دیگر، بتمن را ترجیح می دادند.

-ما ساحره ها با بخش "من" مخالفیم. عوض کنین.
-چه قدرت هایی داشته باشه؟
-بگیم نامیراست و هر کیو فوت کنه نابود می شه. توانایی نامرئی شدن و زنده کردن مرده ها رو هم داره و کلا شکست ناپذیره. عالی نیست؟

در این بین، بینز عینک ته استکانی اش را به چشم زده، و سرگرم مطالعه صفحه ای بود.
-همینجوری سرسری که نیست. باید از لیست شخصیت ها انتخاب کنیم. اینجوری ردمون می کنن! ببینین...خیلیا رو رد کردن. باید از لیست انتخاب کنیم. ایول...منم تو لیستم. ولی شخصیتم گرفته شده. عجب مشنگی شخصیتمو گرفته ها...

توجه مرگخواران به صفحه لیست شخصیت ها جلب شد.

-از ریون انتخاب کنین!

مگس کشی بر فرق سر لینی فرود آمده و او را موقتا ساکت کرد.

مرگخواران با اشتیاق به شخصیت های گرفته شده و گرفته نشده خیره شدند. برای آن ها اهمیتی نداشت که شخصیت گرفته شده یا نه. آن ها هر شخصیتی را که دوست داشتند انتخاب می کردند!




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۸

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
-ربکا ربکا!
-ساکت باش بکا! اون گوشه وایستا، تکون نخور و نفسم کم بکش.
-چشم.

ربکا از اینکه نتوانست پیشنهادش را به کرسی بنشاند، نا امید شد و رفت تا گوشه ای بایستد. اما لحظه ای، فکر خیلی خوبی (به نظر خودش)، به ذهنش رسید.
-ار...ار...
-حرفتو بزن.
-باشه. بیایین یه شخصیت غیر معروف برداریم!
-
-چشم.

و دوباره، مرگخواران به لیست شخصیت ها نگاه کردند...


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۳:۳۸ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۸

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
- چطوره بریم کله زخمی بشیم؟

- بعد میریم فعالیت محدود به تاپیک کی کی کجا میکنیم که کله زخمی رو ارزشی جلوه بدیم!

- بعد میتونیم پست بیناموسی بزنیم که بلاک بشیم و ارباب پیروز بشن!

بلاتریکس فورا مرگخوار گوینده‌ی این دیالوگ را به آرزوی بلاک شدن رساند.

- کله زخمی فقط روی خودش تاثیر داره! یه شناسه بگیرین که بتونیم رو همه محفلی ها اعمال قدرت کنیم.

- آفرین دوسیب مامان! کی موثر تر از مادر خانواده؟ مالی ویزلی بشیم. بعد غذاهای ناسازگار درست کنیم برای کل محفلیا. مثلا برنج رو با کباب کوبیده و گوجه فرنگی و دوغ و پیاز کنار هم بذاریم سر سفره!

- یا دوغ با گوشفیل!

رز ویزلی یک تودهنی به مرگخوار گوینده دیالوگ آخر زد.

- نظرتون در مورد شخصیت ساختگی چیه؟ مثلا حاصل ازدواج پنهانی رودولف با جینی وِیزلی. این طوری میتونیم جاسوس دو جانبه بشیم و توی هر دو جبهه عضو بشیم.

- گفتی ازدواج پنهانی کیا عزیزم؟

- مثال زدم. فرضی. ساختگی.

ظاهرا رشته انتخاب شخصیت، سر دراز داشت.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۴:۱۴ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
خلاصه: مرگخوارها وارد یک لپتاپ شدن و از سایتی به اسم جادوگران سر درآوردن. اون ها پس از پشت سر گذاشتن مراخل اول ورود به ایفای نقش، مشغول معرفی شخصیت هستن.

تصویر کوچک شده



- کمکی از دستم ساخته‌ست؟
- خانم تورو مرلین ببخشید ... تکرار نمی‌شه. تقصیر این رودولف بود! دیگه اجازه نمی‌دیم آواتار بذاره.
- آواتار؟ من که متوجه نمی‌شم ... فقط دیدم خیلی وقته توی این تاپیک معطلین. گفتم اگر نیاز به راهنمایی دارید در خدمتتون باشم. شخصیتتون رو انتخاب کردین؟
- چیزه ... راستش ... بله!
- خوب پس معطل چی هستید؟
- خوب راستش ... ما انتخاب کردیم. از توی لیست. چیزو ... شوهرخاله‌ی پسردایی سیموس فینیگان رو انتخاب کردیم! چون می‌خواستیم شخصیتی خاص و جدید داشته باشیم و محدودیت شخصیت‌های شناخته شده دست و پامونو نبنده. اما به جز این که یک بار سیموس گفته بود که برای سال نو براش کارت پستال فرستاده مشخصاتی در موردش ذکر نشده. شما هم که معرفی‌ها کوتاه رو تایید نمی‌کنید. حالا می‌گید ما چه کنیم؟
- خوب سعی کنید خودتون با خلاقیت خودتون براش شخصیت پردازی کنید.
- فهمیدم! شخصیت ما هویج دوست داره.
- نه ... خوب خیلی‌ها هویج دوست دارن! یک مقدار خاص‌تر ...
- فهمیدم! شخصیت ما خیلی خیلی هویج دوست داره. شما چند نفرو می‌شناسی که عاشق هویج باشن؟
- باشه این خوبه. اما یک مقدار در مورد شخصیتش ... یعنی طرز فکرش و عقایدش ...
- همیشه به هویجش فکر می‌کنه. عقیده داره هیچی از هویج خوشمزه‌تر نیست.
- خیلی دقیق و گویا بود. ولی من منظورم اینه که اخلاق و رفتار و ...
- خوب وقتایی که هویج می‌خوره خوشحاله. اگر کسی هویجش رو ازش بگیره عصبانی می‌شه. بعضی وقت‌ها که مدتیه هویج نخورده هم افسرده و بی‌حوصله می‌شه.
- عالیه! اما یکمی هم در مورد هویت و گذشته‌ی شخصیتتون ...
- در خانواده‌ای دوستدار هویج چشم به جهان گشود. مادرش او را با سوپ هویج بزرگ کرد و پدرش با کشت هویج کسب روزی می‌کرد.
- ... دیگه واقعا کم و کسری ندارید. اگر یکمی ظاهرش رو هم توصیف کنید ...
- همیشه با هویجی در دست دیده می‌شود. یک پیکسل هویج به کیفش چسبانده و تی‌شرتی با عکس هویج هم دارد که خیلی دوستش دارد.
- بی نقص! فقط به این هم فکر کردین که توی سوژه‌های طنز چطور از شخصیت پردازیتون استفاده کنید؟
- می‌تونه در مبارزه با لرد سیاه، دندوناشو از دست بده و از اون به بعد آب هویج بخوره.
- این یکی ایده رو گوش کنید! یه دیالوگ طنز شاهکار! ازش بپرسن هویجو چجوری می‌خوری؟ جواب بده با دندان!
- من یک ایده بکر دارم که شخصیت‌پردازیمونو عمیق تر هم بکنه ... می‌تونیم یک حیوون خونگی داشته باشیم که اسمش هویجه و همیشه و همه جا توی سوژه‌ها همراهمونه. !

مسئول راهنمای تازه واردان به آرامی از صحنه دور شد و مرگخوارها را تنها گذاشت تا به ایده پردازی‌های بکر و خلاقانه‌شان ادامه دهند.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.