سلستینا!ما تار صوتی نمی خوریم! ما چرا باید تار صوتی بخوریم!
بررسی
پست شماره 40 گلخانه ریدل، سلستینا واربک:
نقل قول:
لردسیاه با ابهت خاصی شروع به سخنرانی کرد.
-ای خادمان سیاهی و اصیل زادگان امروز شما را به اینجا فرا خواندیم تا از بینتان وفادار ترین خادم خود را پیدا کنیم.برای این انتخاب ما آزمونی را تدارک دیدیم...وفاداترین خادم ما کسی است که از معجونی که در این پاتیل ها است بنوشد.آنگاه برترین خادم ما مشخص میشود.
تازگیا همه با فاصله ها درگیرن! تا وقتی تاثیر بدی روی نوشته و لحنی که مورد نظر شماست نذاره اهمیت زیادی نداره. معمولا توصیه می کنم بین شخصیت و دیالوگ خودش فاصله نذارین. مگه این که بخوایین مکثی رو نشون بدین. اینجا به نظر من می تونست مکثی وجود داشته باشه. برای همین گذاشتن فاصله اشکالی نداشت.
تقریبا بقیه پست شما از دیالوگ تشکیل شده. دیالوگ های پشت سر هم ممکنه خواننده رو گیج کنه...معمولا وسطشون به کمی توضیح احتیاج داریم. مخصوصا وقتی شخصیت هامون بیشتر از دو نفر هستن. ولی دیالوگ های شما ویژگی خاصی داشتن. بدون تعیین گوینده، خواننده به راحتی حدس می زد که گوینده کدوم شخصیته. جواب های لرد هم به این موضوع کمک می کرد. دلیلش اینه که شما شخصیت ها رو خوب شناختین. با یک دیالوگ و یک شکلک شخصیت رو به راحتی معرفی می کنین. همونطور که می بینین در رول نویسی هر قانونی استثنایی داره. داشتن تجربه و مهارت یعنی این استثناها رو به درستی تشخیص بدیم و ازشون استفاده کنیم.
نقل قول:
-من قدم به پاتیل نمیرسه دیلاقا...کممممممک!
بهترین دیالوگ هم به نظر من این یکی بود!
نقل قول:
اما یک چیز مشخص بود. با توجه به سوابق درخشان!هکتور دیگورث گرنجر در معجون سازی اثر این معجون برای هرکس متفاوت شاید زیانبار و حتی عجیب خواهد بود.
ایده خیلی خوبی بود که همه معجون هکتور رو بخورن. این معجون می تونه روی همشون تاثیر یکسانی داشته باشه یا هر کدوم رو به شکلی تغییر بده. این تغییر می تونه ظاهری باشه یا اخلاقی...و این یعنی کسایی که می خوان رول شما رو ادامه بدن سوژه های خیلی زیادی دارن.
شکلک ها زیاد بودن...ولی هر کدوم وظیفه خاصی داشتن و بی دلیل زده نشده بودن. شما از شخصیت ها برای نوشتن طنز خوب استفاده می کنین. مسیرتون درسته. روی همین مورد می تونین کار کنین. می تونین دیالوگ های خاص و تکرار نشده پیدا کنین.
تارهای صوتی سوژه خوبیه که برای سلستینا پیدا کردین. می تونه در هر موردی ازشون استفاده کنه. به جای طناب! به جای نخ...ازشون لباس بدوزه و باهاشون معجون و غذا درست کنه. فقط بیش از حد تکرارش نکنین که ملت زده نشن.
کل رول شما رو می شه در یک خط خلاصه کرد. مرگخوارا تصمیم می گیرن معجون رو همه با هم بخورن. داستان در یک پست باید همینقدر پیش بره. البته اگه دلیل یا هدف خاصی از نوشتن نداریم. باید اونقدر پیش بره که بشه در یک خط خلاصه کرد. این یعنی نویسنده از همه سوژه هایی که وجود دارن استفاده کنه. الان شما از خیلی از شخصیت ها استفاده کردین. صرفا برای خوردت یک معجون! عکس العمل هاشون رو نوشتین. این یعنی استفاده از سوژه ها. کارتون خوب بود.
_______________________
بررسی پست شماره
41 گلخانه تاریک، فیلیوس فلیت ویک
نقل قول:
-کروشیو تو آل ما هنوز فرمان نوشیدن نداده بودیم...کروشیو عجول ها!
این چپ و راست کروشیو زدن تاثیر طلسم رو کم می کنه...و البته که منظورم تاثیر کلامیشه! کروشیو طلسم قدرتمندیه...اینجوری تو موقعیت های کوچیک و بی اهمیت نباید ازش استفاده کنین. و بعدش چی شده؟ :
نقل قول:
تاثیر این طلسم برگردوندن ملت به سرجاشون نیست...شکنجه اس. وقتی اجراش می کنین باید تاثیرش رو هم توضیح بدین.
شخصیت هاتون خیلی خوب بود. دیالوگ ها و عکس العمل های لردتون مناسب و بجا بودن. این که آرسینوس به معجون و اثرش شک کرده بود خوب بود.
برای پررنگ کردن شخصیت هاتون روی ویژگی هاشون تاکید کنین. شکلک ویبره یکی از ویژگی های شخصیت هکتوره. حالتش عوض نمی شه. همه جمله ها رو با همین شکلک می گه! دیالوگ معجون ضد شک خیلی خوب بود! همینطور دیالوگ و شکلک سیوروس:
نقل قول:
-این دم آخری ۶۰۰امتیاز از گریفندور کم میشه.
نقل قول:
ناگهان در همه مرگخواران تغییرات عجیبی رخ داد. بیشتر از هرکس تغییرات فلیت ویک به چشم می آمد.ناگهان فیلیوس بلند و بلندتر شد! تا اینکه قدش از همه اهالی خانه ریدل نیز بلندتر شد.
تغییر فیلیوس عالی بود. خوشحال شدنش و این که با قدش بقیه رو دست می نداخت...در حالی که قبلا همیشه ادعا می کرد از قدش کاملا راضیه. خیلی خوب بود...ولی ظاهرا نقشه های شما برای فیلیوس تموم نشده بود:
نقل قول:
ناگهان فیلیوس کوتاه و کوتاه تر شد! حتی از قبل هم کوتاه تر شد.انقدر کوتاه شد تا سرانجام به اندازه سوسک رسید!
خواننده رو غافلگیر کردین. احتمالا خواننده انتظار داشت تنها اتفاقی که برای فیلیوس میفته همون قد بلند شدن باشه.
نقل قول:
یکی از مرگخواران خواست فیلیوس را زیر پایش له کند! اما فیلیوس سر به بیابان گذاشت و فرار کرد.آخرین صدایی که از فیلیوس شنیده شد ظاهرا با صدایی ریز و سوسکی این بود:
-من خیلیم قدم مناسبه شماها دیلاقین!
دیالوگ خیلی خوب بود...ولی فیلیوس رو چرا از سوژه خارج کردین؟ شخصیت خوب و بدرد بخوری بود. می تونست بمونه و هی بلند و کوتاه بشه. این سوژه خیلی خوبی بود. ممکنه کسی دیگه یادش نیفته که برش گردونه و فیلیوس با اون وضعیتش فراموش بشه...حیفه!
نقل قول:
با رفتن فیلیوس فلیت ویک بار دیگر مرگخواران به مشکلاتشان فکر کردند، مشکلاتی که به خاطر لردسیاه با آن مواجه شده بودن...مشکلاتی عجیب!
شما فقط درباره فیلیوس نوشتین...اشاره نکردین که چه اتفاقی برای بقیه افتاده. این کارتون خیلی خوب و درست بود. قسمت جالب ماجرا رو برای دیگران نگه داشتین. همین کارتون باعث می شه خواننده ها تشویق به ادامه دادن بشن. کار خیلی درستی انجام دادین.
پیشرفتتون خیلی خوب بود. من شاهد بودم که از کجا به کجا رسیدین. به شما با همون قدتون افتخار می کنیم!
____________________
بررسی پست
شماره 214 آموزشگاه ریدل ها، ریگولوس بلک:
ریگولوس...می کشیمت! برای چی ده تا لینک گذاشتی جلوی ما! ما بیماری "حتی اگه بدونی توش چیه رو هر لینکی کلیک کنی" داریم!
رول شما خیلی طولانیه! سعی کنین کوتاه تر بنویسین. ولی فقط سعی کنین. اگه نمی شه زیاد هم مهم نیست. فقط تعدادی از خواننده ها رو از دست می دین. مثلا اگه تو انجمنم نباشه یا دلیل خاصی نداشته باشه خودم ترجیح نمی دم رولی با این طول رو بخونم. می رم سراغ سوژه های دیگه. دو تا رول کوتاه ممکنه از این طولانی تر بشه...ولی تاثیر یک رول طولانی منفی تره.
توضیحات داخل پرانتزتون زیاد نیستن...ولی تاثیر منفی روی خواننده می ذارن. یه جور عدم اعتماد به نفس رو می رسونن. تا جایی که ممکنه از اینجور توضیحات خودداری کنین.
این قضیه واحد دو، واحد پنج رو من متوجه نشدم...تو پست هاگرید هم بود.
نقل قول:
پروفسور جیگ با همان تعجب همیشگی توی چشمانش و فهم و شعور بیش از حد و آزار دهنده اش که با باقی کسانی که در کنارشان قرار میگرفت همخوانی نداشت، به لرد خیره شد.
جمله طولانیه. غیر قابل فهم نیست...ولی طولانیه. درست مثل خود رول که قابل خوندنه ولی طولانیه! اگه کوتاه تر می شد بهتر می شد. جمله های طولانی می تونن به دو قسمت تقسیم بشن.
نقل قول:
_چیه آرسینوس؟! مگه نگفتیم برید گم شید از اتاق ما بیرون؟
لرد احتمالا تو هیچ شرایطی به این شکل حرف نمی زنه...لرد کلا شخصیت خونسردی بود. ولی این صحنه جالب بود:
نقل قول:
لرد با شنیدن این حرف برای لحظه ای سرخ و سفید شد. لرد با شنیدن این حرف کبود شد. لرد با شنیدن این حرف خشک شد. لرد با شنیدن این حرف نفس عمیقی کشید و بالاخره موفق شد بر خودش مسلط شود.
مخصوصا تکرار اسم "لرد" و تاکیدی که روی این کلمه بوده!
نقل قول:
البته قرار بود حداقل کمی نگران باشد، اما از قصد نگران نبود که به ما یاد بدهد هر چه نویسنده گفت را باور نکنیم.
این قسمت خیلی خوب بود.
جستجوی ریگولوس برای پیدا کردن دانش آموز خوب بود...می تونست به جاهای عجیب غریب تر و غیر عادی تری هم بره. اینجوری خیلی بهتر می شد خواننده رو جذب کرد. جاهایی که برای پیدا کردن دانش آموز مسخره و دور از ذهن به نظر برسه. حالت بر عکسش هم می تونست جالب باشه...این که ریگولوس برای پیدا کردن دانش آموز به منبعش مراجعه می کرد...یعنی هاگوارتز! و البته سوژه نباید به اون سمت کشیده می شد. چون این قسمت یه سوژه کاملا فرعیه و باید کمرنگ بمونه. یعنی اگه می رفت هاگوارتز هم خیلی زود باید بر می گشت.
نقل قول:
_اعلامیه... اعلامیه ی دوتا دونه دانش آموز پدرسگ لعنت شده...
عصبانیت و کلافگی ریگولوس به خوبی مشخصه.
نقل قول:
_ام... ببخشید شما؟!
_باید رد شم... من مرد روزای سختم...
_یعنی چه...
_ که میرسه به شبای بدتر...
_...!!
_من همون واحد پنجم... واحد پنجم...
_
ده ثانیه بعد-حیاط پشتی خانه ریدل
_
هوووم...پست با همون قسمتی تموم شده که من چیزی ازش نفهمیدم!
نمی دونم واقعا مبهمه یا من متوجه نشدم. ولی به پستای قبلی هم نگاهی انداختم و باز متوجه نشدم. این یعنی خطر! یعنی خیلیای دیگه هم ممکنه گیج بشن. مثلا من احتمالا این پست رو ادامه نمی دادم. چون نفهمیدم آخرش چی شده. امیدوارم بقیه متوجه بشن.
_____________________
نقل قول:
ارباب... وینکی احساس کرد نباید در موقعیت های بد پست زد. مثلا با موبایل. چون این روی نوشته ی وینکی تاثیر گذاشت. آیا وینکی درست فکر کرد؟
با موبایل سخته واقعا. آدمو خسته می کنه...و آدمی که خسته بشه نه طنزش میاد نه جدیش! ولی وینکی جن روزها و شرایط سخته. از پس هر کاری بر میاد.
بررسی پست
شماره 406 زندگی به سبک سیاه، وینکی:
نقل قول:
آملیا بر روی صندلیش جابجا شد. چانه اش را خاراند و به فکر فرو رفت. اما این بار خیلی زود به خاطر آورد که آرسینوس می تواند به ذهنش وارد شود و فکرش را بخواند. بنابراین سریعا مسیر فکرش را تغییر داد و به منظره ی جنگل های هیمالیا فکر کرد.
-هیمالیا جنگل داره؟
-چه میدونم.
-چرا اون سنجابه شاخ داره؟
-چه میدونم.
-
وینکی فوق العاده اس. وینکی به سوژه احتیاج نداره. همین سوژه ذهن خوانی رو بهش بدین و ببینین چطور تا اخر پست به همون قشنگی می نویسه. طنز شما واقعا خنده داره...خیلی از طنزا باعث می شن خواننده لبخند بزنه. حس خوبی به خواننده می دن...خیلی هم باارزشن...ولی طنز شما خلاقانه و خنده داره. می خندونه!
نقل قول:
آرسینوس خیلی زود به حالت پوکرفیس در آمد. ولی وقتی نگاهی به خط بالایی انداخت با کمال تعجب متوجه شد که هنوز در حالت باقی مانده بود. پس سریعا دست به منو شد و اسمایلی مذکور را از صفحه ی زوپس پاک کرد. بعد هم برگشت سر ادامه ی بازجوییش.
این قسمت بد نبود...ولی به خوبی بالایی نبود. در حالت عادی احتمالا جالب بود! ولی اینجا مثل این شده که یه غذای فوق العاده بدیم به یکی...بعد ازش بخواییم به غذای صرفا خوشمزه(و نه فوق العاده) رو بچشه. در حالت عادی خوشش میومد...ولی بعد از اون غذا تاثیر اصلیشو نمی ذاره.
نقل قول:
شهرداری که رفتیم یقه ی ما رو گرفتن که شما می خواین از پروانه ها که موجودات بی آزاری هستن استفاده ی ابزاری کنید.
خلاقانه و خنده دار بود! بقیه این پاراگراف آدمو یاد آقای همساده می ندازه!
نقل قول:
-... هیچی دیگه. بعد به زور به جای پروانه ساختمان، یه شترمرغ ساختمان به ما دادن. بعد دوباره رفتیم که سازمانو راه بندازیم. شترمرغه رو که تحویل دادیم قبول نکردن. گفتن فقط پروانه رو قبول میکنن. این شد که اومدیم تو این مهمونی تا پروانه ساختمان بگیریم. الان من پروانه مو میخوام. پروانه مو بدین من برم.
خب این خیلی مسخره اس!
چیزی که باید همه یاد بگیرن اینه که طنزای قوی و پست های خوب از همین نکته های "مسخره" در میان. گاهی بهتره منطق رو بذارن کنار.
فقط یک نکته وجود داره و اونم درباره "شترمرغه"...اینجور وقتا طنز وقتی تاثیر بیشتری می ذاره که چیزی که جایگزین می کنیم شباهتی به اولی داشته باشه. شترمرغ و پروانه نه از نظر واژه ای شبیه هستن و نه ظاهری. به نظر من اگه چیزی انتخاب می شد که یکی از این شباهت ها رو به پروانه داشت تاثیر بیشتری می ذاشت. در مورد شباهت ظاهری از هر حشره ای می شد استفاده کرد و در مورد شباهت واژه ای مثلا از ملخ یا پروانه هواپیما! بعدم برای موضوع"استفاده ابزاری از موجودات" می شد برگشت سراغ همون قضیه پروانه گرفتن.
کل رول شما یک سری نکات بی اهمیت و مضحک درباره پروانه و آملیاست. این که همیشه تکرار می کنم اهمیتی به سوژه ندین و روی سوژه تمرکز نکنین یعنی همین. از نکته های ریز استفاده کنین. نکته های بی اهمیت.
وینکی جن بسیار خوب و مستحق اضافه حقوق بود.