هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۶

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
مكان : پشت در

_آي پامو لگد كردي!
_ پاتو جمع كن خوب!
_ تو كوري ! من كه پام پيشه خودم بود!
_ خودت كوري! نزار چوب دستيمو در بيارم!
_ در بيار ببينم...

_ هيس ساكت باشيد! ليلي ، سارا اگه ميخواييد سر و صدا كنيد همين الان برگرديد . عيش مارو هم مشوش نكنيد!

آنگاه جسي به سمت در برگشت و همانطور كه دست هايش را به هم مي ماليد ادامه داد :
_ چه عيشي بشه امشب!

مكان : داخل خوابگاه پسران

پرسي :
_ من مسئول پاك كردن پنجره مي شم!

استر :
_ نمي خواد... پنجره تميزه... بيا اين ور...پنجره روهم ببند!

سيريوس در حالي كه خميازه مي كشيد :
_ خب كاري ديگه نمونده من مي رم بخوابم!

جيمز :
_ كجا باب بزرگ ! حمل اين وسايل مونده!
_ به من چه! بديد اسكورپيوس ببره!
_ پس تد چي كارست؟
_ من كمرم درد مي كنه! خود جميز مناسب ترين گزينست!

و خلاصه... كم كم اين صحبت هاي به دعواي و گيس و گيس كشي رسيد.

_ منو مي زني؟ الان نشونت مي دم!
_ دست روي پدربزرگت بلند مي كني؟
_ داداش بزرگتو مي زني؟

و در همين هنگام!

شترق... در سالن چارتاق شد!



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۹:۲۳ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۶

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
همه با سر مشغول تایید کردن تقسیم کار بودن که صدای سیریوس اومد ... اون روی پله های خوابگاه ایستاد بود و گفت:

خب من میرم بخوابم !!!

استر میاد چیزی بگه سیریوس دوباره میگه :

شب بخیر ...

ملت گریفی:

نیم ساعت بعد از اینکه سیریوس خوابیده بود لیلی گفت:

خب بریم خوابگاه رو تمیز کنیم ... اول از خوابگاه پسرا شروع میکنیم !!!
ملت پسر دست و پا زدن تا اینکه لارتن از زیر میز میاد بیرون (نکته : از بس دست و پا زد پرت شد زیر میز ) و میگه:
نه دیگه نشد ... هر گروه خوابگاه خودشو تمیز میکنه ... استر جون من یک قانون بزار این دخترا نتونن بیان توی خوابگاه پسرا ... !!!

دخترا:

بعد از کلی جنگ و دعوا تصمیم بر این شد که دخترا خوابگاه خودشون رو تمیز کنن و پسرا هم خوابگاه خودشون رو ... البته در این بین چون دخترا شک کرده بودن و میخواستن کمی به ریش پسرا بخندن نقشه کشیده بودن که یک دفعه خودشون رو بندازن توی خوابگاه پسرا !!!
ولی پسرا بی خبر بودن ...

استر به همراه لارتن جلو رفتن و وارد خوابگاه خودشون شدن ... پرده ی خوابگاه کنده شده بود وسط اتاق بودش ... تخت ها نظمشون رو از دست داده بود و هر کدوم یک جای اتاق بود ... لباس های بچه ها به جای اینکه توی چمدونشون باشه روی پرده ی تختشون نصب شده بود یا گره زده بودنش به تخت .. دفتر و کتاب های درسی همه به صورت باز روی تخت بچه ها بودش... لارتن میره به سمت تخت خودش و به پوسترهای نارنجی که زده بود نگاه میکنه

در این بین سیریوس به خواب عمیقی فرو رفته بود و خروپفی میکرد که پرده ی تختش تکون میخورد ....

ریموس: بریم یک حالی بهش بدیم دیگه در نره از زیر کار ...

همه چوب دستی هاشون رو به سمت سیریوس گرفته بودن و آماده بودن که دوباره تق...

پرسی دوباره پنجره رو باز کرده بود ...

همه:

بعد از اینکه پرسی رو به هزار زحمت به تخت خودش بستن دوباره چوب دستی هاشون رو گرفتن سمت سیریوس و ...

بوم !!!

سیریوس با بالش تخت و ... محکم میخوره به سقف و میاد پایین ... بعد سریع بلند میشه و داد میزنه :

هان چیه ... ولدی کچل حمله کرده ؟؟؟ زلزلس ؟؟
ملت:
تا اینکه استر از خنده خسته شد و گفت:

نه پاشو کمک کن !!!

در این لحظه دخترا پشت در خوابگاه پسرا منتظر موقعیت بودن ... !!!

ادامه دارد...

=================

سوژه همونه ها فقط دخترا میخوان ببینن توی خوابگاه پسرا چه خبره ...


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۶

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
جرج:گاومون زایید ... دو قلو هم زایید

پرسی بازم پنجره رو باز کرد

- اون پنجره رو ببند تا این گوساله ها از سرما نمردن!

پرسی ناخودآگاه با دیدن مک گوناگال که دو تا گوساله دوقلو یکی سمت راست و دیگری سمت چپش بود پنجره رو بست.

استر که داشت کله رو می کوبید به دیوار میخواست یخه مک گوناگال رو بگیره و طلسمش کنه اما یادش اومد یه سری بوقی دستور دادن از جادو نباید استفاده کنه!

لارتن که اند خونسردی و باحالی بود دستش رو انداخت گردن مک گوناگال و گفت:
- آخه مینی جون، صد دفه گفتم بیا خودم بت سنگ کاغذ قیچی حرفه ای رو یاد بدم، نگفتم؟ حالا ببین توی چه هچلی افتادیم. مثلاً همین اسکورپیوس! اگه جادو نباشه که توی مرلینگاهم گیر میکنه.

مک گوناگال به قیافه های درمونده بچه های گریف نگاه کرد و گفت:
- بابا دستور دادن با جادو نمیتونین وسایلتون رو جمع کنین، نگفتن کلاً استفاده از جادو ممنوع شده که!

جرج که حسابی با این حرف خوشحال شده بود چوبدستیش رو کشید بیرون و با یه اشاره به تدی، هر دو گوشه تالار مشغول دوئل شدن! پرسی هم که دوزاریش افتاده بود با جادو چه کارهایی که نمیشه کرد با یه حرکت چوبدستی دوباره پنجره رو باز کرد .

سیریوس خمیازه ای کشید و در حالی که به سمت خوابگاه می رفت گفت:
- خب دیگه، مشکل حل شد. من برم بخوابم. هری جیمز تو هم بیا! وقت خوابت گذشته بچه! من به بابات قول دادم مواظبت باشم.

جیمز: به ریش مرلین من جیمز هری ام!

لیلی که از این همه بی خیالی سیریوس اندر کف مونده بود گفت:
- کجا میری؟ ما همین امشبه رو وقت داریم وسایل رو جمع کنیم!

سیریوس: منم میخواستم یه استراحت کنم بعد بیام کمک.

ریموس که از بس ساکت مونده بود فکر می کرد الان اینا میگن یارو لاله، پس تصمیم گرفت حرفی بزنه که دیگه کسی نتونه روش چیزی بگه:
- به نظرم باید تقسیم کار کنیم!

مک گوناگال: فقط توی تقسیماتتون یکی هم مسئول این گوساله ها بشه!

ادامه دارد...


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۸:۲۱ دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۶

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
پرسی با شوق و ذوق دوباره میره پنجره رو باز میکنه که هوا بخوره !!!
استر که هنوز مشغول فکر کردن به محتوای نامه بودش با اولین برفی که میخوره به صورتش بلند میشه داد میزنه :

اگر میخوای آدم برفی بشی برو بیرون وایسا !!! ببند اونو !!!

پرسی :

و باز هم پنجره رو بست ... سیریوس که اصلا انگار نه انگار محتوای نامه چی بودش باز هم میخواد ادامه ی بازی رو بره و میگه:

بیا بشین استر بازیمون رو انجام بدیم !!!

همه ی اعضای گریف طوری به سیریوس نگاه میکردن انگار اصلا توی باغ نیستش !!

بالاخره بعد از دقایقی سکوت لارتن که پیرهن نارنجی به تن کرده بود بلند میشه و میگه:

خب ببینم چی کار کنیم؟؟؟

همه به این صورت به اون:
ریموس که خودشو مثلا انداخته بود روی صندلی فریاد زد : خسته نباشی !
لارتن: مونده نباشی

لیلی از پله های خوابگاه پایین اومد و گفت:

خب ببینید این که مشکلی نیستش !! ما تمام وسایل رو جمع میکنیم به کمک جادو بعد دوباره میچینیم !!! در عوضش تالارمون هم نو میشه !!!

استر کمی فکر کرد و گفت:

آره ایده ی خوبیه !!! بریم با کمک جادو وسایلمون رو جمع کنیم !!!

بـــــــــــــــــــــــــــوم!!!

جغد سفیدی محکم خورد توی پنجره !!!
استر: پرسی اون پنجره رو باز کن ...
پرسی : یعنی باز کنم ؟؟

ملت:
استر:

بالاخره پنجره باز میشه و جغد وارد میشه ... نامه ای که او همراه خودش آورده بود حاوی یک خط بود !!

ضمنا به وسیله ی جادو نمیتوانید وسایل را جمع کنید ... چون مک گونگال باخته !

جرج:گاومون زایید ... دو قلو هم زایید

پرسی بازم پنجره رو باز کرد

ادامه دارد ...

========

سوژه رو ادامه بدید ولی تند تند نه !!!
من استفاده از جادو رو ممنوع کردم که سوژه زود تموم نشه !!


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۰:۱۵ دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۶

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
سوژه ی جدید :
( البته من در حدی نیستم که بخوام واسه اعضای قدیمی گریف سوژه بدم ولی خب چه کنیم که حرفهای سیریش عزیز رگ غیرت پاتری بنده رو ترکوند !)


کریسمس فرا رسیده و محوطه ی هاگوارتز سفید پوش شده بود. دانه های درشت برف بر سر و روی دانش آموزان حاضر در تالار خصوصی گریفندور می بارید ....

ریموس ، جرج و جسی در حال بازی با کارت های انفجاری بودند ، لارتن بر روی صندلی داغش می سوخت و سیریوس و استر نون بیار ، کباب ببر جادویی بازی می کردند . تدی و جیمز نیز سعی داشتند یویوی صورتی رنگ جیمز را در حلق هوگو فرو کنند ....

و دانه های درشت برف همچنان بر سر و روی گریفندوری ها می بارید ...

استر بالاخره فریاد زد : د ببند اون پنجره رو پرسی !

پرسی که در تمامی این مدت با نیشی باز جلوی پنجره ی باز تالار ایستاده بود ، با نیشی باز تر در حال بستن پنجره بود که ناگهان جغد سیاه رنگی با خال های آبی خود را به داخل تالار انداخت.
پرسی پنجره را بست و با این کار بارش بر سر و روی ملت پایان یافت.
ویکتور به سمت جغد رفت و نامه ای با مهر و موم مدیر مدرسه را از پای جغد باز کرد ، جغد پرید و به سمت اسکورپیوس هجوم برد...

استر نامه را از ویکتور قاپید و خواند :
از:
مدیریت هاگوارتز
به:
ساکنان خوابگاه گریفندور

در راستای طرح نوسازی مدارس و طبق بخشنامه ی سازمان آموزش و پرورش وزارت سحر و جادو تصمیم شورای مدیریت مدرسه بر آن شد تا تعمیراتی اساسی در هاگوارتز انجام گیرد. بنا بر این تصمیم، تعمیرات می بایست از تالارهای خصوصی آغاز شود.
و همچنین پس از انجام مراسم سنگ،کاغذ،قیچی میان 4 سرگروه مدرسه که پرفسور مک گونگال سوخت و از دور بازی ها کنار رفت تصمیم بر آن شد که تالار گریفندور اولین خوابگاه برای تعمیرات باشد.
لذا خواهشمند است جول و پلاس خود را جمع کرده و از فردا صبح اول وقت خوابگاه را به مدت یک هفته ترک نمایید.
اما این که کجا بروید و این یک هفته را چطور بگذرانید ربطی به مدیریت مدرسه ندارد.
این شما و این هم محوطه ی هاگوارتز

مدیریت هاگوارتز
آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور

--------------------------
ادامه دارد...

ملت گریفی:


ویرایش شده توسط جیمز هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۲ ۰:۴۵:۱۶


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۵:۳۳ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۷ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱
از کافه هاگزهد
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 514
آفلاین
***ظهر موقع ناهار***

ملت دختر با دیدن میز ناهار دو حس متفاوت رو با این شکل در خود حس کردند. به اضافه یه حس شرمندگی که ای وای آبرومون پیش پسرا رفت.
یه میز رنگارنگ ، غذاهایی که قیافشون داد میزد فوق العاده خوشمزن و غذاها انقدر زیاد بود که با رعایت میزان بر آمدگی شکم میتونستن تا فردا ظهر غذا داشته باشن.
همه با خوشحالی نشستن سر میز و مثل قحطی زده ها اینقدر خوردن که فقط به اندازه شام غذا موند.
_: با این حساب از این به بعد غذا پای پسراست.
_: من که شک دارم پسرا این غذا رو درست کرده باشن.!!
_: چیه حسودیت میشه . چون ما بلد نبودیم که دلیل نمیشه پسرا هم بلد نباشن.
_: ولی مثل غذاهای قبل از شورش اجنه بود. خیلی خوشمزه بود.
دخترا هر کدوم در مورد غذا نظرشون رو میگفتن و پسرا که حرفاشونو میشنیدن به این شکل به آنها سوزی میدادند و در دل خنده بس شیطانی سر دادند.
_: دوستان هری پاتر از غذا خوششون اومد؟ چیز دیگری لازم نداشت؟
استر رو به لارتن : مگه به دابی نگفتی نمیخواد بیاد ، ما خودمون ظرفارو جمع میکنیم؟
لارتن : از بس گشنم بود یادم رفت.
ملت ساحره : چه توضیحی دارین؟ خجالت نمیکشین تقلب میکنین.
ملت پسر : عجب پررو هستین شما ها. غذای به این خوبی خوردید چند قرت و نیمتون هم باقیه. و استر گفت :
من وبمسترم و تشخیص دادم برای اینکه تلفات جانی نداشته باشیم ( از بی غذایی) از دابی کمک بخوایم تا برامون غذا درست کنه.اگه دوست دارین برین درمونگاه اون یه بحث دیگست. ما پسرا غذای خوب میخوریم.
دخترا که با این حرفا ساکت و قانع شدن و بعضیا هم به شکل به استر نیگا میکردن که چقدر به فکر تالاره.
_ : حالا بهتره ظرفارو جمع کنیم.

======
=========
=============

آیا وضعیت به همین شکل میماند؟
دیگر مشکلی برای غذای گریفی ها پیش نمیآید؟

یه چیزی تو دلمه نگم نمیشه.
اگه خواستین میتونین دابی رو لو بدین و برای همیشه از غذای خوشمزه محروم بشین و یا میتونین دابی رو واسه یه مدت مریض کنین تا بحران غذا سر جاش (برای مدتی) بمونه.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۶:۰۸:۵۷

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱:۴۲ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
خلاصه درمانگاه کوچک مادام پامفری پر از داد و فریادهای ناشی از دل درد و معده درد و غیره پر بود!
مادام پامفری که در اول روز در دلش داشت بکشن می زد وقتی به وقت غروب نزدیک می شدند اینجوری تر می شد و در دلش به خود نفرین می کرد که کاش نگهداری آنها را قبول نمی کرد و همه رو می فرستاد سنت مانگو!
آن روز به درد و مشقت و خوشحالی در دل که از زیر درس خوندن در رفتند و احتمالا فردا کلاسا هم تعطیل می شه گذشت!

صبح روز بعد

_ آخیش! چه روز دل انگیزی! خب صبحونه چی داریم؟
همه به هم نگاه کردند و با به یاد آوردن اینکه باید خودشان غذا درست کنند و صبحانه را آماده کنند تصمیم گرفتند به رختخواب خود بپیوندند و بی خیال موضوع بشن!

ولی صبحانه هرجور که بود با کمی نون و پنیر و چای شیرین خورده شد و همه دوباره به رختخواب ها پیوستند تا از یک روز دارای تعطیلی اجباری لذت ببرند.

_ اما اینجوری که نمی شه! از گرسنگی می میریم... حالا دیگه نوبت پسراست که ناهار رو درست کنند! البته با این حال که من ترجیح می دم تخم مرغ بخورم!

اما استر که نمی خواست کم بیاورد از روی صندلی برخاست و با ابهت مدیریتی که نداشت (!) گفت :
_ ما ناهار رو درست خواهیم کرد! به ما می گن پسران گریف... می دونید یعنی چی؟
همه دخترا :

و در دلشان گفتند که بیچاره آشپزخانه ای که یک پسر گریفی توش آشپزی کنه!



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۶

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
بهت گفته باش جسیکا من از ظرف شستن بدم میاد ها ! همیشه هم جروبحثی با همین مضمون با والده ی گرامی دارم !

><><><><><><><><><><><><><><><><>

استر چاقوش رو در هوا تكان داد و گفت : حــمـلـــه .....
یه دفعه کله ی همگان توی بشقاباشون فرو رفت . اونم بهطرز عجیبی ! همه خوش بودن اما حیف که این خوشی ثانیه ای بیش نپایید !!!

ملت اعم از دختر و پسر :

یه دفعه همه صندلی هاشون رو به عقب پرت کردن و به طرف در خروجی به مقصد دستشویی حمله ور شدن حتی خود استر که بابت صندلی ها مبلغ هنگفتی رو داده بود !
انگار پولی که داده بود براشون چیز خیلی زیادی نبوده جز n تا سکه ی طلا ! تازه همشون رو هم از یه سمساری خریده بود !

><^><^><^><^><^><^><^><^><^><^><^

یک ساعت بعد درمانگاه !!!

همه ی گریفی ها در حالی که یکی دلشو گرفته بود یکی گلوشو یکی سرشو ( حالا سر چه ربطی با مصمومیت داره اجنه هم خبر ندارن !!!) گرفته بود داشتن با تخت کناریشون حرف میزدن :
آماندا : مرلین خیرش بده ! کی بود ما رو آورد درمونگاه ؟!! فکر کنم اگه دست به کار نمیشد میرتل گریان باید دنگ به دنگ دستشوییش رو به اسم ماها میکرد !!!
لاوندر : آخه همه که تو اون نبودیم !!! یه عئه هم تو راه دووم نیاوردن همونجا وسط راه دراز به دراز افتادن !

در میان این حرف ها ناله هایی هم شنیده میشد :
- : آیییییی !!!
- : مامانییییی !!!!!!!!
- : باباییییی !!!!!!!!!
- : گودریک نبودی ببینی ....گریف ناکار گشته ...!
ببخشید اشتباه شد ! اون ناله نبود آوازه خوانی بود !!!!
- : همه با هم بخونینی
ملت گریف : گودریک نبودی ببینی .... گریف ناکار گشته گریف ناکار گشته !!!
- : آه و واویلاااا !
ملت خوش صدا : آه و وا ویلاااا .......!!!!

یه دفعه یه صدا مثل وصله ی ناجور زیگیل شد و شروع کرد به خوندن . جالب اینجاست که صداهه هی نزدیک تر هم میشد !!!
- : یه بیمار / بی هیچ مار !!/ تو درماااآن / چشماشو / میبنده / به دنیاااااآ آآ ***

ملت گریفی خوب با گوشاشون صدا رو دمبال کردن تا بالاخره منشا با پاهای خودش نه با دستای هیکلی ای اومد !
خودش بود ! اون دراکو بود تو دستای گراپ ! ( گراپ غوله نه !)

ملت گریف : اُ اُ اُ اُ !!! اینا چقدر امیدوارن به خودشون ! چشون شده ؟

کمی بعد ملت هافل و راون رو هم با برانکارد آوردن تو درمونگاه ! درمونگاه پر پر شده بود . مادام پامفری هم انگاری خوشحال ! هیچوقت تا حالا اینقدر کاسب نشده بود !!!

این داستان ادامه دارد !
_________
چه شده بود ؟ یعنی اعتصاب اجنه زیر سر مادام پامفری بوده است یا نبوده است ؟
نه خیرم نمیگم ! بذار تو کفش بمونی !!!

______________________________________
*** بر گرفته از ترانه ی ( من امشب میمیرم ) با صدای بنیامین !!!!


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۶

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



بوي غذاهاي سوخته ، فضا رو متشنج كرده بود، هيچ كدام از دخترها ميل و رقبتي به ماندن در آشپزخانه نداشتند، آنها بعد از اينكه تمام مواد غذايي را مورد استفاده قرار داده بودند و در تلاش بودند كه به خود بقبولانند كه خيلي هاي كلاسيم و آشپزي ماله بي كلاساست و اين سوسول بازيا ، پيشبنداشونو باز كرد و " گومب " زدن رو ميز دست به كمر جلو جسي ايستادند كه همچنان داشت آستين بالا ميزد .
جماعت نسوان : !
جسي كه بلاخره كشف كرد اول دكمه ي آستينش رو باز كنه و بعد آستينش رو بزنه بالا : ، خسته نباشين ...!
سارا كه خلال هاي سيب زميني تو موهاش گير كرده بود ، رو به جسي ميگه : ببند نيشتو !!
جسي نگاه خشمگينانه، يعني خيلي عصبانيا ، ميفهمي ؟ داغون خشن ، به سارا ميكنه و ميگه :
- اســـــتــــــر ...

- گوم، گوم ، غييييييييژژژژ گوم، گوم (صداي پاي استر ، باز شدن در، دوباره صداي پا)!
استر سريع السير خودش رو ميرسونه و نگاه مديريتي (!) به دخترا ميكنه و ميگه :
- مشكلي پيش اومده ؟! ... پس غذا كو ؟
جسي با چنگالي كه تو دستش بود، سارا رو نشون ميده و ميگه :
- اين دختره سرخوش به من بي احترامي كرد ، بهش بگو اگه تكرار شه اخراج ميشه از تالار ، بـــــگوووو !!
استر خيلي خونسرد گفت:
- خب سارا بهتره معذرت بخواي !!!
سارا سرش رو پايين كرد و با پاش گوجه اي رو له كرد و هيچي نگفت.
آماندا كه داشت فابلمه رو ميشست گفت : ما منتظريم سارا ! معذرت بخواه !
اما غرور سارا اونقدر زياد بود كه زير لب چيزي رو زمزمه كرد و به سرعت از دريچه ي آشپزخانه خارج شد.


.:. يه ربع بعد .:.
چارلي كه از شدت گرسنگي نيمي از موهاش رو كنده بود ، به محض باز شدن در آشپزخانه جهشي همچون تارزاني(!) كرد و خودش رو به ميز ناهار خوري كه استرجس از وامش گرفته بود، خريد رسوند.
ظرفهاي بزرگ نقره اي رنگ، تزئينات ميز زيبا و غيره ... آب و كف را به صورت همزمان از دهان جاري ميكرد. پسرا منتظر غذا بودند : !
سيريوس كه از همه اكتيور تر بود سريعاً دستمالش رو از روي بشقابش ميگيره اقدامات بهداشتي رو رعايت ميكنه.
بقيه پسرا : اييييشششش !
دخترا به حالت لاو و مايه ي افتخار رو اينا ميان ميشينن دوره ميز ، همگي قبل از غذا دعا خواندن ( حضور خدا در ميان داستانها) .
لاوندر نگاهي به دخترا ميكنه و ميگه : خب كي اول شروع ميكنه ؟!؟!
استر چاقوش رو در هوا تكان داد و گفت : حــمـــلـــه .....




ویرایش شده توسط [fa]جسیکا پاتر[/fa][en]JΣδδ¡СД[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۱ ۱۴:۵۵:۱۴


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۶:۲۵ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۶

لاوندر براونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۶:۴۳ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 544
آفلاین
چارلی که هنوز موهای بلندشو ول نکرده بود،شروع کرد دور زدن آشپزخونه و جواب جسی رو داد:
-من فکر کنم بهتره دخترا آشپزی کنن.(نویسنده:)
استر و سیریوس: این که معلومه!(دوباره نویسنده:)
جبهه ی دخترای(!)گریفی،به هم نزدیک تر میشه. استر،لارتن،چارلی و سیریوس و ریموس و بقیه ی پسرای تالار؛همگی روبه دخترا با حالت ایستاده ان.
جسیکا:به نظرم بهتره اونا آشپزی کنن!ما بالاخره میریم خونه بخت اونجا تا دلتون بخواد اشپزی باید بکنیم!دیگه از الان اگه اشپزی کنیم واسه امون اون موقع بیمزه میشه،نه؟
سارا که سرشو از بین جبهه بالاتر برده بود تا به پسرا نگاه کنه با حالت منطقی گفت:اره.به نظرم این طوری بهتره.چرا همه کاررو ما باید انجام بدیم؟
سینیسترا: اصلا غذایی که خود آدم میپزه بهش نمیچسبه.:no:
لیلی با پچ پچ ارومی گفت:چطوره که ما امشب غذا رو درست کنیم،ولی با دست پخت افتضاح و اینا!اونوقت آدم میشن!
جسیکا:باب نمیشه!ما کلا دست پختمون بده!هرکاری کنیم خوشمزه نمیشه...من میگم بهشون بگیم ما بلد نیستیم!
در همون لحظه استر به این سمت میاد و میگه:
-خب،تصویب شد؟دخترا اشپزی میکنن؟
چارلی که یه چیزی تو مغزش میترکه میگه:
-گرفتم!ببینید..امشبو دخترا آشپزی کنن..فرداشبو ما!هرکدوم بهتر غذا درست کردند؛ اونا همیشه درست کنن..یا اینکه اگه هردو خوب بودن،یه شب درمیون..
سیریوس:و اگه هردو بدبودن؟
چارلی:اونوقت همگی با هم باید دست به کار شیم!( این است اتحاد گریفندوری..)
پس از تصویب شدن اینکه امشبو دختراغذا رو درست میکنن، بروبچز پسر،به تالار میرن و دخترا رو توی آشپزخونه تنها میذارن.جسی دست به کمر ایستاده و به این و اون دستور میده.سارا که داره با یه قابلامه ی گنده پز آب از کنار اون رد میشه میگه:
-یه وقت خسته نشی!؟
جسی سرشو به نشونه ی منفی تکون میده و میشینه رو صندلی تا نظارت کامل داشته باشه.آهنگ یانگ گم هم داره پخش میشه..!جسی کم کم خواب آلود میشه.ولی چشم از ملت برنمیداره..وقتی جسی خوابش میبره، سارا با حالتی پلید میگه:
-بچه ها..خوابید!بدوئید در ریم!
لیلی که به جسیکا خیره شده دلش میسوزه و میگه:نه! بیاید این جا حال کنیم...بیاید خوش بگذرونیم!
خلاصه که همین طور از این طرف آشپزخونه به اون طرف اشپزخونه گپشکوبو تخم مرغ و آرد و کیک خلاصه همه چی پرت میشده این طرف و اونطرف، که بالاخره یه تیکه استیک محکم میخوره تو صورت جسیکا و اون با عصبانیت از خواب نازش میپره.
-کدوم بیجنبه ای بود..؟
سینیسترا:
جسیکا:به کارتون برسید!
ملت اعتصاب میکنن و دست از کار میکشن.
-یعنی چی که ما کار کنیم تو بخوابی و واسه ...؟
-من خسته شدم میخوام بر..!
- دستم از اینجا تا اینجا جر خورد...!
- ما چی کاره ایم باید با دبه دوغ..!
جسیکا: باشه!(چه جذبه ای..سوکوت!همه جارو فرا میگیره.)من هم کمکتون میکنم..فقط، دهنتونو ببندید!
جسیکا هم با استین ها بالازده، به سمت میز میره.

=============================
من واقعا دپرست شده ام..پستام خیلی افتضاحه!ولی نمیتونم پست نزنم..ایشالا از مهربه بعد،کمتر پستای من اعصابتونو خورد میکنه!
داستان رو هم زاید پیش نبردم،ترسیدم باز خراب کنم!


[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.