بالاخره به لرد ولدمورت می رسن و لوسیوس و ایوان با سر بلندی و سینه ای سپر کرده به طرف لرد سیاه می روند و تعظیمی نه چندان بلند به لرد سیاه می کنن . اما لرد سیاه خود را غیب کرده بود
نباید روزالین کسی که از جان و مالش برای آلبوس دامبلدور و محفل مایه می گذاشت اورا می دید تازه حتی به ارباب بزرگ لرد ولد مورت هم می گفت اسمشونبر { من نمی دانم این چه لقبی است که که به ارباب بزرگمان می دهند ؟؟؟
مثلا بگویند ارباب سیاه ، یا سرور بزرگ نمی دانم از این چیزا دیگه ..برگردیم سر اصل مطلب دلم نیومد این قسمتو نگم.}
این دانشمند {روزالین}نباید لرد سیاه را ملاقات می کرد وگرنه همه ی نقشه هایشان نقش بر آب می شد.روزالین که صدایش همانند صدای عقاب در حال پرواز بود ، گفت:{ پس پرفسور دامبلدور کجاست؟؟؟}
ایوان و لوسیوس از خنده ریسه رفتند و ایوان شروع کرد به صحبت کرد :
_ پرفسور الان در جلسه مهمی هستند و گفتند ما با تو صحبت کنیم و پرفسور گفت :{ شاید بتواند بیاید و اگر نتوانست بیاید خودمان با تو صحبت کنیم .}
_ پرفسور از من چه می خواهد؟ها؟
_ پرفسور آلبوس دامبلدور دیگه از دست ولدمورت ...
_ ها ؟؟ کی؟؟منظورت اسمشو نبره دیگه؟؟؟
_ آره ،آره ، همون اسمشو نبر.
پرفسور دیگه از دست اسمشو نبر خسته شده و می خواد با درست کردن یک بمب قوی لرد ولد... ببخشید اسمشو نبر و کل دارو دستشو از بین ببره و کفت اگه تو کمکش کنی خیلی خوب می شه و می تونه محفلو ااااااا ببخشید اسمشو نبرو دارو دستشو نابود کنه خوب چی می گی؟؟ روزالین؟؟
من خیلی خدمت پرفسور دامبلدور ارادت مندم و قبول می کنم!!!
_ ببین روزالین پرفسور گفته نباید به کسی در این مورد حرفی بزنی خب؟؟؟
_ باشه ، باشه...
_ بعدش هم روزالین این بمب باید اون قدر قوی باشه که اونو از بین ببره بعد پرفسور گفته محفل و اسمشونبر تقریبا مث هم نابود می شن...
_ یعنی چی ایوان؟ یعنی باید چی کار کنم؟
_ یعنی این که می تونی یه بمب خیلی قوی بسازی چون قوی تر از محفل وجود نداره پرفسور پیشنهاد داد و اون بمبی که بتونه محفل رو نابود کنه پس حتما می تونه اسمشو نبرو هم نابود کنه ..
_ آها از این نظر باشه باشه..
_ آها راستی روزالین پرفسور دامبلدور گفته فقط یه هفته وقت داری
_ فقط یه هفته؟؟؟؟؟
_ باشه پس من رفتم
با تشکر
اگه توزندگی زمین خوردی از جات پاشو پوز خند بزنو بگو: همه ی زورت همین بود؟؟