هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:
مرگخواران ساحره ای به نام روزالین رو برای ساختن بمب اتمی به نیروگاه آوردن.ولی مشکل اینجاست که ساحره عشق قدیمی دامبلدوره.مرگخوارا هم گولش زدن و وانمود کردن جایی که واردش شده محفله و لرد سیاه هم آلبوس دامبلدوره و فقط کمی ظاهرش عوض شده!!

______________________________

سر میز شام:

_آلبی, عزیزم...اگه این لوبیا رو با دست خودم نذارم تو دهنت دلخور میشم.:pretty:

لرد با عصبانیت دهانش را باز کرد و بعد از بلعیدن لوبیا نگاه تهدید آمیزی به مرگخواران که لبخندهای معنی دار میزدند انداخت.
-کار ساخت بمب چطور پیش میره ع...عز...عزیزم؟!فراموش نکن که قدرت دفاعی محفل مقدس قق...قق ققنوس...به تو بستگی داره.

روزالین اهمیتی به سوال حیاتی لرد نداد و به جای جواب ران خفاش درسته را در دهان لرد چپاند.بلاتریکس که متوجه تغییر رنگ لرد شده بود با عجله از جا بلند شد و چند ضربه به پشت لرد زد و لیوان آبی بدستش داد.روزالین با دیدن این صحنه اخمی کرد.
-هی...تو...وزوزی...خوش ندارم دور و بر آلبی بگردیا.از صبحه چشای ور قلمبیده تو دوختی بهش...فکر نکن ندیدم.من رو عشقم تعصب دارم.فاصله لازم رو حفظ کن.

وز موهای بلاتریکس کم کم بیشتر شد.چشمهایش ریز و ریز تر شد و دستش لرزش نامحسوسی پیدا کرد.
مرگخواران که تجربه کافی در این زمینه داشتند و میدانستند مرحله بعدی مرحله تهاجم مستقیم به روزالین خواهد بود دست بلا را گرفته و او را روز صندلیش نشاندند.روزالین لبخند شیرینی به لرد زد.
-عزیزم؟این هیولای کریه المنظر برای چی داره دور میز میخزه؟فکر نمیکنی بهتر باشه اینو بفروشیم و به جاش یه ققنوس زیبا بخریم؟به نشانه عشق ابدیمون؟




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۱

کینگزلی شکلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۷ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۲
از شیراز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 227
آفلاین
- این کیه شما احمق ها برام اوردین؟ فکر کنم شما مقر مرگخوارا رو با تیمارستانی برای دیوونه های زنجیریا اشتباه گرفتید!

[ راوی موافق محفل: خیلی مرگخوارای باهوشی داره ، یکی از یکی دیوونه تر ...]

[ راوی مخالف محفل: خفه نشی همین چارتا استخونو تو صورتت خورد میکنم ، مرتیکه ی جلف! ]

لرد اهی کشید و از سر خشم به دو راوی نگاه کرد:
- یک راوی درست و حسابی هم نداریم .... هیییییی...

بلا تریکس سریعا جریانات رو عوض میکنه:
- قربان مهم اینکه، یک بمب ساز خیلی خوب داریم...

البته خودشم توی این جملش تردید داشت!

****

روزالی در کارگاه بمب سازی اش ایستاده بود و همزمان به چند چیز فکر می کرد، او از رفتار محفلیان بسیار متعجب بود، از رفتار لرد متعجب تر بود و از اتفاقات افتاده متعجب تر تر بود، اما با خوشحالی به وسایلی که روزی تمام زندگی اش بود نگاه کرد؛ مدت زیادی بود، بمب سازی را کنار گذاشته بود اما حالا دوباره در خدمت دوستش بمب می ساخت.

و شروع کرد به ساختن و در همان حین در نزدیکی و در کنار لرد، مرگخوارا برای تهیه وسایل شام ورود بمب ساز در تکاپو بودند.


کینگزلی شکلبوت


ویرایش شده توسط کینگزلی شکلبوت در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۱۹ ۲۰:۰۲:۰۵

ورودم به گريفيندور فقط يك دليل داره ؛
پـــــيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروزي

only Gryff


ما شیفتگان خدمتیم، نه تنشگان قدرت


مدتی نیستم، امتحانات بدجوری وقتمو مشغول کرده.
از همه بچه ها عذر میخوام.

اما...
بر می گردم؛

پرشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور و
بهتـــــــــــــــــر از همیــــــــشـــــــه


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
روزالین با بغض گفت: مثه این که گوشاشم سنگین شده.

لرد چشم غره ای به روزالین که بغضش تبدیل به هق هق شده بود و داشت گریه می کرد رفت و با اشاره به ایوان فهماند که باید او را سر کارش برگرداند.

ایوان گفت: خب... امممم... خانم روزالین دیگه می تونین سر کارتون برگردین.

روزالین با عصبانیت به ایوان نگاه کرد سپس رو به لرد گفت: من فقط به یه شرط این کارو می کنم! آلبوس باید مثل قدیما با من بیای بیرون.

لرد لحظه ای در شوک فرو رفت فکر رفتن بیرون با یه ساحره ی محفل دوست حال او را به هم می زد.

اما خوشبختانه ایوان زودتر کنترل خودش را به دست آورد و گفت: البته ،چرا نشه؟! شما برگردین سرکارتون.

روزالین جواب داد: نمی شه،آلبوس ممکنه مثه دفعه ی آخر منو تنها بذاره و زیره قولش بزنه.

ایوان با دهان باز به لرد که دستش به سوی چوبدستی اش حرکت می کرد خیره شد و به فاجعه ای که در حال وقوع بود فکر کرد و از روی ناچاری فریاد زد: باشه باشه لرد... آلبوس میاد!

روزالی به سوی در حرکت کرد و گفت: چرا داد می زنی؟! من رفتم لباس آماده کنم واسه امشب.:pretty:


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
ایوان با نگرانی نگاهی به روزالین و لرد متعجب انداخت و ایبار با سرعتی بیشتر از پیش شروع به حرف زدن کرد.
-طی یه حادثه آلبوس جان دماغشون رو از دست دادن.این روزا هم که میدونین؛ شپش و موخوره زیاد شده و کلاه گیس هم گرونه..خانم فهمیده ای مثل شما باید اینو بفهمه.

چند دقیقه ای طول کشید تا روزالین به خود مسلط شد.او با شک زمزمه کرد:پس چرا صورتش آبی شده؟
مورفین گفت:چون اژ اینا مشرف میکنه!
و چند قرص را بالا آورد و به آن اشاره کرد.روزالین گفت:چی؟

ایوان به تندی جلوی مورفین ایستاد و گفت:نه خانم!این الکی میگه.یه مریضی نادره...تو دنیا فقط یه نفر دیگه به این مریضی مبتلاست.اسمش هست مریضی بلوفیسارین که صورت رو بی دلیل آبی میکنه.

روزالین سرش را پایین انداخت و گفت:متاسفم.من...نمیدونستم.
ایوان گفت:حالا که میدونی.کارتو بکن زن!

دانشمند بمب ساز چشم غره ای به ایوان رفت و گفت:آلبوس،عزیزیم؟
لرد جوابی نداد.روزالین چند بار لرد را با نام آلبوس صدا کرد.اما لرد جوابی نداد.روزالین فریاد کشید:با تو ام،آلبوس.
بلاخره لرد فهمید که خودش مخاطب روزالین است و گفت:بله؟چیه؟





تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۳:۰۳ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه تصمیم میگیره برای نابود کردن محفل یه بمب قوی بسازه.برای ساختن بمب اول باید چند دانشمند پیدا کنن.مرگخوارا دانشمند بمب سازی رو در کافه سه دسته جارو پیدا میکنن.دانشمند(روزالین)بشدت طرفدار محفل و آلبوس دامبلدوره.مرگخوارا ادعا میکنن که محفلی هستن و از روزالین میخوان که به محفل کمک کنه.روزالین که ظاهرا ماجرای عشق نافرجامی با دامبلدور داشته قبول میکنه و همراه مرگخوارا بوسیله کالسکه بطرف خانه ریدل حرکت میکنه.وقتی به خانه ریدل میرسن ایوان به روزالین میگه که برای ساختن بمب فقط یک هفته وقت داره.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روزالین در میان انبوهی از سیم و پیچ و مهره سرگرم درست کردم بمب بود.
-این به چپ..اینم به راست.سیم فرمز وصل میشه به سیم سبز.

ایوان در گوشه ای از نیروگاه روز زمین نشسته بود و هر جمله ای را که از روزالین میشنید در دفترش یادداشت میکرد.
-ایول...همشو یاد میگیرم.بعد از رفتن روزالین خودم میشم بمب ساز خانه ریدل.:zogh:


-ایوان...استخون متحرک...کجایی تو؟الان نباید میرفتی ماموریت؟

با شنیدن صدای لرد ریگولوس بطرف در اتاق پرید که جلوی وقوع فاجعه را بگیرد...ولی موفق نشد.لرد در را باز کرد و ریگولوس لای در و دیوار پرس شد.
-ایوااااان ن ن؟

ایوان دفتر یادداشتش را به گوشه ای پرتاب کرد و دست به سینه مقابل ارباب ایستاد.روزالین نگاه مشکوکی به لرد انداخت.
-این دیگه کیه؟

بلاتریکس جلو رفت و دست روزالین را گرفت و بطرف لرد برد.
-نشناختی؟دامبلدوره خب...کمی عوض شده...نه؟

روزالین از چپ و راست و پشت و جلو به لرد نگاه کرد.
-والا از هر طرف که نگاه میکنم شباهتی نداره.موهات چرا ریخت؟کجاست اون بینی زیباچرا این شکلی شدی آلبوووووس؟؟




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ جمعه ۸ دی ۱۳۹۱

اينيگو ايماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۲ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
از از همین دور و ورا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
بالاخره به لرد ولدمورت می رسن و لوسیوس و ایوان با سر بلندی و سینه ای سپر کرده به طرف لرد سیاه می روند و تعظیمی نه چندان بلند به لرد سیاه می کنن . اما لرد سیاه خود را غیب کرده بود
نباید روزالین کسی که از جان و مالش برای آلبوس دامبلدور و محفل مایه می گذاشت اورا می دید تازه حتی به ارباب بزرگ لرد ولد مورت هم می گفت اسمشونبر { من نمی دانم این چه لقبی است که که به ارباب بزرگمان می دهند ؟؟؟
مثلا بگویند ارباب سیاه ، یا سرور بزرگ نمی دانم از این چیزا دیگه ..برگردیم سر اصل مطلب دلم نیومد این قسمتو نگم.}
این دانشمند {روزالین}نباید لرد سیاه را ملاقات می کرد وگرنه همه ی نقشه هایشان نقش بر آب می شد.روزالین که صدایش همانند صدای عقاب در حال پرواز بود ، گفت:{ پس پرفسور دامبلدور کجاست؟؟؟}
ایوان و لوسیوس از خنده ریسه رفتند و ایوان شروع کرد به صحبت کرد :
_ پرفسور الان در جلسه مهمی هستند و گفتند ما با تو صحبت کنیم و پرفسور گفت :{ شاید بتواند بیاید و اگر نتوانست بیاید خودمان با تو صحبت کنیم .}
_ پرفسور از من چه می خواهد؟ها؟
_ پرفسور آلبوس دامبلدور دیگه از دست ولدمورت ...
_ ها ؟؟ کی؟؟منظورت اسمشو نبره دیگه؟؟؟
_ آره ،آره ، همون اسمشو نبر.
پرفسور دیگه از دست اسمشو نبر خسته شده و می خواد با درست کردن یک بمب قوی لرد ولد... ببخشید اسمشو نبر و کل دارو دستشو از بین ببره و کفت اگه تو کمکش کنی خیلی خوب می شه و می تونه محفلو ااااااا ببخشید اسمشو نبرو دارو دستشو نابود کنه خوب چی می گی؟؟ روزالین؟؟
من خیلی خدمت پرفسور دامبلدور ارادت مندم و قبول می کنم!!!
_ ببین روزالین پرفسور گفته نباید به کسی در این مورد حرفی بزنی خب؟؟؟
_ باشه ، باشه...
_ بعدش هم روزالین این بمب باید اون قدر قوی باشه که اونو از بین ببره بعد پرفسور گفته محفل و اسمشونبر تقریبا مث هم نابود می شن...
_ یعنی چی ایوان؟ یعنی باید چی کار کنم؟
_ یعنی این که می تونی یه بمب خیلی قوی بسازی چون قوی تر از محفل وجود نداره پرفسور پیشنهاد داد و اون بمبی که بتونه محفل رو نابود کنه پس حتما می تونه اسمشو نبرو هم نابود کنه ..
_ آها از این نظر باشه باشه..
_ آها راستی روزالین پرفسور دامبلدور گفته فقط یه هفته وقت داری
_ فقط یه هفته؟؟؟؟؟
_ باشه پس من رفتم
با تشکر


اگه توزندگی زمین خوردی از جات پاشو پوز خند بزنو بگو: همه ی زورت همین بود؟؟


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بلاتریکس با فکر کردن راجب لرد سیاه و از اعماق دلش گفت:آلبوس زیباست! مهربون! دلربا! باهوش! چاپلوس! ناز و صورتی بدون بینی!آلبوس یکی از قشنگ ترین...
روزالین بی مقدمه حرف بلاتریکس را قطع کرد.
-صورتی بی بینی؟منظورت از این حرف چی بود؟

بلاتریکس که دهانش باز مانده بود و هیچ جوابی پیدا نمیکرد،لگدی به ایوان زد.بلافاصله جیغ ایوان بلند شد و گفت:چرا میزنی زن؟

پس از مکثی کوتاه،بلاتریکس که همه جانبه از ایوان ناامید شده بود،خودش شروع به تکذیب کردن حرفش کرد.
-منظورم این بود که بینیش رو عمل کرده!

روزالین سری تکان داد و گفت:وای که چقدر دلم میخواد ببینمش!کی میرسیم؟

بلاتریکس به چیز/کسی که کالسکه را هدایت میکرد،کروشیوی پراند و گفت:عجله کن!مگه نمیبینی این خانم محترم...
روزالین که آنلحظه چندان محترم بنظر نمیرسید،با حالت گیجی گفت:کروشیو؟شما از طلسم نابخشودنی استفاده کردین!شما نباید..این آلبوس چرا اینجوری شما ها رو تربیت کرده؟


ویرایش شده توسط دافنه.گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۷ ۲۳:۳۷:۲۴

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۴:۱۸ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
اینیگوی عزیز،خوش اومدین.

شما باید داستانی رو که در جریانه ادامه بدین.ماجرا در هر چند پست یکبار خلاصه میشه که مجبور نشین پستهای قبلی رو هم بخونین.این ادامه دادن یه قواعدی داره که زیاد سخت نیستن و خیلی زود باهاشون آشنا میشین.مثلا سوژه اصلی نباید عوض بشه.نباید تغییر داده بشه.در این تاپیک هم موضوع، چیزیه که همین پایین خلاصه کردم.این موضوعه که باید ادامه داده بشه.
اگه سوال یا مشکلی داشتین میتونین از ناظرا(از جمله خودم) بپرسین.بوسیله پیام شخصی یا تاپیک های "ارتباط با ناظر" که در همه انجمنها وجود داره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خلاصه:

لرد سیاه تصمیم میگیره برای نابود کردن محفل یه بمب قوی بسازه.برای ساختن بمب اول باید چند دانشمند پیدا کنن.مرگخوارا دانشمند بمب سازی رو در کافه سه دسته جارو پیدا میکنن.دانشمند(روزالین)بشدت طرفدار محفل و آلبوس دامبلدوره.مرگخوارا ادعا میکنن که محفلی هستن و از روزالین میخوان که به محفل کمک کنه.روزالین که ظاهرا ماجرای عشق نافرجامی با دامبلدور داشته قبول میکنه و همراه مرگخوارا بوسیله کالسکه بطرف خانه ریدل حرکت میکنه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-پاتو بکش کنار اسکلت، نمیبینی یه خانم محترم اینجا نشسته؟

ایوان سعی کرد عصبانیتش را پنهان کند.پایش را کمی کنار کشید.
-امیدوارم زودتر برسیم.این پیرزن بدجوری زل زده به من.

روزالین با شنیدن این حرف از جا پرید.
-آقا نگه دار.من میخوام پیاده بشم.این چه توهین بزرگی بود که به من شد؟شماها خجالت نمیکشین؟آلبوس یه جو ادب یاد شماها نداده؟من منصرف شدم.نمیام.منو همینجا پیاده کنین.با اولین تسترال برمیگردم خونه.

بلاتریکس نگاه خشمناکی به ایوان انداخت و سعی کرد ساحره را آرام کند.
-خواهش میکنم.بفرمایین بشینین.این اسکلت هیچی حالیش نیست.با منم همینجوری رفتار میکنه.مطمئن باشین گزارش این کارشو به آلبوس میدم.شما فقط ده دقیقه دیگه تحملش کنین.به زودی میرسیم.

روزالین که کمی آرامتر شده بود سر جایش نشست.
-باشه.تحملش میکنم.ولی یه شرط داره.کمی درباره آلبوس برام بگین.خیلی وقته ندیدمش.قیافش عوض شده؟من روزنامه نمیخونم.شکلات قورباغه ای هم نمیخورم.برای همین عکسشم ندیدم.اخلاقش چطور؟هنوز مثل گذشته مهربون و دوست داشتنیه؟


ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۷ ۴:۳۸:۵۹



پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۰:۱۲ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۱

اينيگو ايماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۲ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
از از همین دور و ورا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
_ بالاخره از کدوم وری بریم ؟؟؟؟؟؟؟
_ نمی دونم ایوان من خیلی خوابم میاد اصلا کجا می خوایم بریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_ نگاه پیتر پتی گرو رو نگاه ....
_ هه هه هه راست می گی این جا چی کار می کنه ؟ قبلا چه یار وفا داری بود/// یادش بخیر...
_ وای داره میاد سمت ما/
_ آره ایوان یعنی چی کار داره ؟؟؟؟
_ سلام .... هه ....سلام من می خوام دوباره بهتون کمک کنم یعنی به سرورم .///
ایوان و لوسیوس نگاه معنا داری به یک دیگر انداختاند بله پیتر پتی گرو می توانست به آن ها کمک کند مالفوی را به سمت اتاق ولدمورت بردند و ....
.
.
.
.
.
.
.
با تشکر
ادامه دارد


ویرایش شده توسط اينيگو ايماگو در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۷ ۱۱:۴۳:۱۸

اگه توزندگی زمین خوردی از جات پاشو پوز خند بزنو بگو: همه ی زورت همین بود؟؟


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۹ سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۱

کینگزلی شکلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۷ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۲
از شیراز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 227
آفلاین
- خب چجوری بریم؟

لوسیوس سریعا گفت:
- ار...یعنی چیزه جناب دامبلدور وسیله ایاب و ذهاب شما رو اماده کردن.

بلا حرف لوسیوس رو ادامه می ده:
- بله. با ما بیاید بیرون.

ساحره با عجله به بیرون میره و همونجا خشکش میزنه و با دیدن کالسکه مشکلی زیبای صفر جلوی کافه تا مرز غش کردن هم میره.

- واییییی، من نمیدونستم که البوس از اینا داره.

بلاتریکس هم که خودش از ماجرا بی خبر بود، سقلمه ای به لوسیوس زد و لوسیوس زمزمه کرد:
- سوروس فرستاده؛ کارشو خوب بلده.

- اسم اون مرتیکه نفرت انگیز رو جلوی من نیار.

- باشه باشه چرا عصبانی میشی!

ساحره با تعجب از گفتگوی ارام و زمزمه وار ان دوتا جادوگر می پرسد:
- چه اتفاقی افتاده؟

- هیچی عزیزم میتونیم بریم.
بلا با خونسردی و عجله و نگران از اینکه شاید نقشه شان لو رود این را گفت.

- راستی اسم شما چیه؟

لوسیوس و بلاتریکس که برای همچین سوالی اماده نبودند ناگهان از دهنشان پرید:
-لوسیوس و بلاتریکس

ساحره با شگفتی و کنکاوی به انها نگگاه کرد و گفت:
- اسمتون اشناست....ام...

بلاتریکس سریعا موضوع را عوض کرد و گفت:
- برید سوار شید. دامبلدور از دیر امدن خوشش نمی اید.

***
دو دقیقه قبل:
100 متری کافه و محل مرگخواران به دنبال مهندس:( بلا تریکس، ایوان و لوسیوس )

- کینگزلی تو صدایی نمی شنوی؟ و البته رگه های جادو؟

کینگزلی به سنگفرش خیابان نگاه کرد و با شک گفت:
- اره. جادویی قدرتمند حس میکنم...جادوی ...

هرمیون با ترس حرفش را کامل کرد:
- سیاه!





ورودم به گريفيندور فقط يك دليل داره ؛
پـــــيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروزي

only Gryff


ما شیفتگان خدمتیم، نه تنشگان قدرت


مدتی نیستم، امتحانات بدجوری وقتمو مشغول کرده.
از همه بچه ها عذر میخوام.

اما...
بر می گردم؛

پرشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور و
بهتـــــــــــــــــر از همیــــــــشـــــــه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.