بررسی پست شماره 97 خانه گانت ها،اسکورپیوس مالفوی:این سوژه تقریبا طنز بود.ولی به هیچ عنوان اشکالی نداره که در یک سوژه طنز پست جدی زده بشه.کافیه که سوژه رو دنبال کنین.
نقل قول:
ابر ها آسمان را در سلطه ی خود داشتند و سیاهی بر سفیدی روز چیره شده بود،اما این سیاهی از شب نبود؛این سیاهی از آن ابر هایی نشات می گرفت دلهایشان گرفته بود و دوست داشتند به حال لوسیوس گریه کنند.
شروع زیبایی داشتین.یه فضاسازی جالب برای ابراز ناراحتی و ناامیدی لوسیوس.قشنگ بود.در ادامه هم احساسات لوسیوس رو خیلی روشن و زیبا توصیف کردین.
نقل قول:
همچنان در کوچه های خالی مه گرفته قدم می زد و نمی دانست کدامین را باید برگزیند،تا اینکه نوری درخشان زمین را روشن کرد. سر بلند کرد،خورشید وسط آسمان بود. بختش که با نقشه ای که در سر می پروراند به روشنی همین روز می شد. تصمیم گرفت پسرش را دنبال کند و به ارباب خیانت نکند.
چند نکته رو تو همین سه خط به بهترین شکل ممکن خلاصه کردین.اینکه لوسیوس مدتی بلاتکلیف قدم زده و بالاخره تصمیم خودشو گرفته و نقشه ای کشیده.عالی بود.
نقل قول:
چون دزدان به دنبال آن جوان مو طلایی رفت.همه جا تعقیبش کرد، سایه به سایه! هیچ چیز مشکوکی پیدا نمی کرد.این بر خلاف میلش بود او دوست داشت پسرش نیز مانند او اخراج شود.او می خواست با خانواده اش دور از مرگخواران و مرگخواریت زندگی کنند.
خواسته قلبی لوسیوس خواننده رو تا حدودی غافلگیر میکنه.اینکه دلش میخواد خطایی از دراکو ببینه که باعث بشه پسرش هم اخراج بشه...ولی دلیل این خواسته کاملا منطقی و قابل قبول بود.
نقل قول:
دراکو داشت با کینگزلی شکلبوت یکی از اعضای محفل حرف می زد.
-سلام کینگز!
-سلام بر دوست عزیز و گرامی دراکو!
و این می توانست آتشی باشد برای سوزاندن دراکو و اخراجش از مرگخواریت!
سوژه رو خیلی خوب پیش بردین.دراکو بدون هیچ خلافی پیش میره و درست درجاییکه خواننده فکر میکنه هیچ اتفاق خاصی قرار نیست بیفته ضربه اصلی رو وارد کردین.کارتون عالی بود.اینجا دراکو با کینگزلی حرف میزنه ولی مشخص نیست چرا و با چه هدفی.اینو گذاشتین به عهده نفر بعدی. این کارتونم نکته مثبتی بود.دست نفر بعدی کاملا بازه.
توصیفاتتون خیلی قشنگ بود.فضاسازیها و وصف احساسات لوسیوس درباره پسرش عالی بود.پستتون جدی بود ولی با توضیحات اضافی حوصله خواننده رو سر نبردین.از خط اصلی ماجرا دور نشدین.با اینکه سوژه ای داشتین که میتونست خسته کننده باشه،شما به خوبی هیجان رو به ماجرا تزریق کردین.
هیچ نکته منفیی در پستتون یافت نشد!
خیلی خوب بود.
موفق باشید.
_________________________________
آقای مدیر!یه اسلحه ماگلی دستتون گرفتین فکر کردین خیلی مخوف شدین؟پست انجمن لندن تحویل ارباب میدین؟تازه طنز و جدیشم تعیین کردین؟ترسیدین ارباب نتونه تشخیص بده کدوم طنزه؟یه کاری نکنین ارباب مجبورتون کنه تمام پستهای لندنو بخونین و تعیین کنین که کدوم طنزه و کدوم جدی!
بررسی پست شماره 98 خانه گانت ها، آنتونین دالاهوف:نقل قول:
لوسیوس همچنان پشت دیوار پنهان شده بود. کم از اشباح نداشت. شنلی سیاه پوشیده بود و در تاریکی، بین دیوارها، در میان سایه ها محو شده بود و به گفتگوی پسرش و کینگزلی گوش میداد ...
شروع خوبی بود.ماجرا در نقطه هیجان انگیزی تموم شده بود و شما بدون از بین بردن اون هیجان، موضوع رو ادامه دادین.دقتتون در رعایت این نکته که هوا در پست قبلی تاریک شده بود قابل تحسینه.
نقل قول:
کینگزلی، آهسته، آرام، با طمانینه و با لحن دلنشینی صحبت میکرد:
_ صد در صد دراکو، صد درصد. منتها الان و اینجا زمان و مکان مناسبی برای این صحبت ها نیست. من اول باید بتونم امنیت جانی تو رو تامین کنم. ممکنه جاسوس های اسمشونبر دنبالت باشن...
پست قبلی تعیین نکرده بود که دراکو برای چی با کینگزلی حرف زده.این مسئولیت با شما بود و شما با دادن نقش جاسوس به دراکو به سوژه جهت تازه و هیجان انگیزی دادین.اینکه کینگزلی درخواست میکنه حرفاشوو فردا بزنن کمی بی مورد به نظر میرسه.با توجه به قراری که این دو نفر گذاشتن شاید بهتر بود همون موقع کارو تموم میکردین یا حداقل دراکو رو به یه جای امن میبرد.سعی کنین تا جایی که ممکنه موضوع رو کش ندین.
شکلکها کمی بیشتر از حد لازم بودن.
نقل قول:
لوسیوس هر چه را باید میشنید شنیده بود و حالا میتوانست به آرزویش برسد و زمینه خروج پسرش از بین مرگخواران را محیا کند.
دامبل قبلی روی شما هم تاثیر گذاشته؟محیا نه، مهیا!
این قسمت سوژه حاصل پست قبلیه که لوسیوس از اشتباهات دراکو استفاده کنه و زمینه خروجش رو از گروه مرگخوارا فراهم کنه.ولی به یه نکته این وسط توجه کمی شده بود...با توجه به اینکه جاسوسی خیانت بزرگیه، احتمال زیادی وجود داشت که لرد سیاه به اخراج اکتفا نکنه و دراکو رو بکشه.داشتم فکر میکردم که کاش لوسیوس به این قسمت هم فکر میکرد که شما مشکلم رو حل کردین:
نقل قول:
بنظر من از مرگخوارا بندازیدش بیرون و بیخیالش بشید چون اگه بکشیدش کارآگاه ها متوجه میشن و ممکنه ...
نکته سنجی شما فوق العاده اس.همه جزئیات ماجرا رو در نظر میگیرین.
نقل قول:
در همین هنگام در باز شد و در میان تعجب لوسیوس، دراکو جلوی تخت لرد آمد، تعظیم کرد و سپس گفت:
_ ارباب! همونطور که دستور داده بودید، اون سیاه سوخته کچلو گول زدم! فردا قراره دوباره ببنمش. احتمالا بزودی میتونیم نقشه رو کامل اجرا کنیم!
عالی بود.غافلگیر کردن خواننده در آخر پست بهترین کاری بود که میتونستین انجام بدین.توجیه خوب و زیرکانه جاسوسی ابلهانه دراکو...و علاوه بر اون اضافه کردن این معما به ماجرا که چرا لرد به لوسیوس همچین ماموریتی داده بود.که البته حل این معما هم آسون و هم جالبه.
خیلی خوب بود.
_____________________________________
بررسی پست شماره 38 دارالمجانین لندن، آنتونین دالاهوف:نقل قول:
احتمالا چیه دیگه!چرا ملت جادوگرو گیج میکنین؟!!
تموم کردن یه سوژه و جمع آوری قسمتهای پراکنده ماجرا و ربط دادن اونا به هم کار سختیه.
نقل قول:
جوکر: وای سرم داره گیج میره ولدی، چرا اینجا گردباد درست کردن؟
لرد: برای اینکه دوئل کننده ها دور هم بچرخن و دوئل جذابتر و باحالتر بشه.
جوکر: ئه گفتی دوئل! یادم رفته بود! اکسپلیارموس!
لرد: آره؟ کروشیو
جوکر: آره؟ شوخی شهرستانی؟ بساط شوخی بازه؟ طلسمهای ممنوعه؟
لرد: آره! آوداکداورا
لردتون کمی لوس شده!مخصوصا با اون شکلک مضحک
...
شاید بهتر بود کمی بیشتر به توصیف دوئل میپرداختین.مثلا لرد به جوکر کروشیو میزنه.جوکر هم انگار نه انگار...به وراجی ادامه میده.شاید جاخالی داده باشه یا از طلسم مدافع استفاده کرده باشه ولی هیچکدوم اینا ذکر نشده.ضمن اینکه جوکر با اون همه ادعا کمی ساده کشته شد.
کلا کمی عجله در پست شما دیده میشه.لرد سریعا میره جوکرو میکشه و آپارات میکنه به خانه ریدل و به مرگخواراش میگه که تو آینه چی دیده.این اتفاقا جالب بودن ولی کمی توضیح بیشتر لازم داشتن.خواننده تا میاد یه اتفاق رو هضم کنه شما آپارات کردین یه جای دیگه!
نقل قول:
_ هووم ... اوووم ... تو آینه میبینم که سرم مو در آورده. موی طبیعی!
در مورد آرزوی لرد...به نظر من بهتر بود آرزوی دیگه ای براش میکردین.شاید یه آرزوی مسخره تر و پیش پا افتاده تر ولی غافلگیر کننده تر!این آرزوی مو در آوردن اولین چیزی بود که به ذهن خواننده میرسید..البته اینم اشکالی نداشت ولی بهتر بود با اون لحن سرحال و خندون و اون شکلک آرزوشو ابراز نمیکرد.مثلا اگه عصبانی میشد جالبتر بود.
پستهای طنز شما معمولا عالی نوشته میشن.ولی این یکی در حد متوسط بود.دلیلشم مشخصه.در پست پایان سوژه آزادی عمل زیادی وجود نداره.شما مجبورین داستان رو به شکلی منطقی تموم کنین و نمیتونین اونجوری که دوست دارین به ماجرا و شخصیتها بپردازین.
سوژه رو خیلی خوب تموم کردین.
موفق باشید.