- بابا هیچ پسری تو این کلاس نیس! ما با کی بازی کنیم؟ با هوا؟
- برین خجالت بکشین!
- واقعا که یعنی پسرا کوییدیچ بلد نیستن؟
- والا، فردام هی بلوف میزنن که آی ما بِلیم، جیمبلیم؟
دخترها در گوشه ای جمع شده بودند و سر پسرها جیغ می زدند. گودریک محو صحبت با مهمان های محترمش بود و اصلا حواسش به بازی که قرار بود بچه ها بکنند، نبود.
آلبوس آب دهانش را قورت داد و تمام جرئتش را جمع کرد و گفت:
- عمه، حداقل فرصت بدین ماها حرف بزنیم!
جسیکا دستش را به کمرش زد و گفت:
- لازم نکرده، اگه راست میگین برین دو سه تا پسر پیدا کنین، بیارین. حداقل یه نمره ای بگیریم.
اوری و فلیت و آلبوس با شنیدن این حرف از دهان جسی، بدو بدو به سمت مدرسه دویدند تا سه چهار نفرو پیدا کنن. اما تافتی برعکس آن ها، دست هایش را در جیبش کرد و قدم زنان و سوت زنان به سمت پشت مدرسه رفت.
دخترها پوفی کردند و در وسط زمین نشستند. لینی نگاهی به حلقه ای که تشکیل شده بود، انداخت و زمزمه کرد:
-هاها، ذخیرم داریم تازه!
رز جیغ زد:
- چی گفتی؟ به آلبوس فحش دادی؟
پیش از به راه افتادن دعوایی جنجالی، پسرها رسیدند و سه نفر دیگر را نیز با خود آورده بودند. دخترها بدون معطلی بلند شدند و بدون حرف به سمت جاروهایشان رفتند و سر پست هایشان ایستادند.
فلیت ویک به هماهنگی دخترها نگاه کرد و رو به پسرها کرد و گفت:
- پسران من، نگران نباشید! ما پیروزیم.
آلبوس و اوری و فلیت و تافتی و سه مجهول الهویه سوار جاروهایشان شدند و بعد از شش ساعت سرگردانی بخاطر پست هاشون، موفق به جایگذاری خودشون شدند.
فلور پروانه ای را که دور سرش می چرخید، را در جیبش گذاشت و جیغ زد:
- شروع کنیم بالاخره یا نه؟
فلیت فریادزنان گفت:
- اره، اره.
توپا توسط افرادی بیکار رها شدند و بالاخره بازی رسما شروع شد.
آسپ که قبلا اولتیماتوم گرفته بود زودتر اسنیچو بگیره و از جاستین شدنشون جلوگیری کنه، در گوشه ای از زمین، اطرافشو لیزر می کرد و چشمش فقط به جاروی فلور بود.
لینی کوافلو گرفته بود و بعد از شش هفت متر به جسیکا پاسش داد و جسیکا با یه حرکت فلیت ویکو جا گذاشت. دوتا از مجهولا داشتن به سمتش می اومدن که جسیکا کوافلو با یه حرکت موجی به آلیس پاس داد ولی کوافل قبل از رسیدن به آلیس توسط دستی گرفته شد. سه مهاجم به دستی شش متری نگاه کردند که مثل نردبون تو هوا تکون می خورد و کوافل مابین انگشتاش بود.
صدای قهقه ای شنیده شد و همه ی سرها به سمت تافتی برگشت. دوزاریا به جای خودشون منتقل شدند. کار کار تافتی بود.
آلیس با عصبانیت جیغ زد:
- این تقلبه!
تافتی نوک جاروشو چرخوند و گفت:
- نخیر! مجید خاصیتش اینه! ژنش اینجوریه! دست درازه!
دخترها با درماندگی به هم نگاه کردند و شونه هاشونو بالا انداختند.
بازی ادامه پیدا کرد و فرد مجهولی که دیگه مجهول نبود، گل اولو زد. پسرها روحیه ی از دست رفتشونو پیدا کردند و با اشتیاق بیشتری به حفاظت از شخصیتشون پرداختند. رز چماقشو روی دوشش انداخت و به سمت مجید پرواز کرد. آسپ با دیدن این حرکت رز زنگ هشدارش فعال شد ولی قبل از به گوش رسیدنش، مجید داغون شده بود.
دخترها جیغی کشیدند و اشتیاق و روحیه ها باز جابه جا شدند. طی گزارشات رسیده روحیه بیشتر طرف دخترا بود، چون مجهول دوم مثل اینکه فقط یه چلمنگ بود. یه گل به خودشون زد و سه دفعم به مهاجمای دخترا پاس داد. فلیت نفس نفس میزد و کارش شده بود، جبران خرابکاریای مجهول دوم. تافتی روی یکی از دروازه ها نشسته بود و تخمه می خورد.
آسپ با درماندگی به این صفحه ی برهم روزگار نگاه کرد و دست تقدیر را دبد. آسپ به وضعیت بد هم تیمیاش نگاه کرد و آهی کشید و همزمان که دهنش برای آه باز مونده بود، جیغ زد:
- اسنیچ!
فلور با جیغ آسپ به خودش اومد و به اطرافش نگاه کرد. با خودش گفت: من که چیزی نمیبینم! ولی واسه اینکه کم نیاره دنبال آسپ پرواز کرد.
آسپ واسه خودش گزارش می کرد:
- حالا پسر عله ی کبیر، میره که اسنیچو بگیره. اسنیچی که از همون اولم ارث اونا بود و فقط دستای اونا شایستگیه در دست داشتنِ این گوی لطیفو داره. آلبوس چشاشو بسته بود و تو خواب و رویا، خودشو می دید که هزاران اسنیچ زیر پاهاشن. فریادی یا درست تر بگم، فریادهایی اونو از خواب و رویاش بیرون کشید.
دخترها دستاشونو به هم داده بودن و می چرخیدن. :yoho:
هرمیون که از اول جزو تماشاچیا بود، چوبدستیشو بالا برد و نوشته ای را به اهتزاز درآورد. فلیت، تافتی و آسپ به نوشته که با سه رنگ زرد، قرمز و آبی تزئین شده بود و فلور با گوی زرین و هلگا با کوافل دورش می چرخید، نگاه کردند.
three justins