صندلی سوالمجری: ریتا اسکیتر
مهمان: اینیگو ایماگو
موضوع: گفتگو و سوال پیرامون دلایل لغو فعالیت و حذف مجمع عالی ایفای نقش
--------------------------------------------------------
پیام بازرگانی تموم میشه و آرم جادوگر Tv با موزیک ملایم بر صفحه تلویزیون نقش می بنده. دوربین به یک استودیو تاریک میره، جایی که برنامه "صندلی سوال" شروع به پخش میشه. تصویر یک مرد و یک زن که رو به روی هم، مقابل یک میز گرد شیشه ای و کوچک نشسته اند، نمایان میشه. پیرامونشان تاریک بود و بالای سرشان حباب هایی رنگی،
لوگوی طلایی برنامه را با " ولق- ولوق" نمایان می کرد. دوربین بلافاصله روی صورت زن زوم میکنه.
زنی با صورت سیفید میفید و بدون چروک، عینک هلالی شکل، موهای فر و بلوند و ردای چسب(برجستگی های نمایان – قسمت گردن و بالای سینه شطرنجی می باشد) و یکدست سبز روشن، رو به دوربین شروع به صحبت می کنه:
- با سلام خدمت بینندگان عزیز برنامه ی "صندلی سوال" . ریتا اسکیتر هستم. مجری برنامه. امشب هم جمع شدیم تا حال و حولی به مهمان امشب بدیم. میخوایم که سوال بارون دیگه ای رو تدارک ببینیم ! بحث امشب ما پیرامون مسائل فرهنگی و اخلاقی نیست. بلکه امشب پیرامون مسائل مدیریتی و سیاسی در خدمت اینیگو ایماگو هستیم !
چند ثانیه ای ریتا اسکیتر سکوت و مکث می کند و لبخند مصنوعی ای بر لبش نقش می بندند. دوربین دوم اینیگو ایماگو را که مقابل ریتا، روی صندلی چوبی ای نشسته نشان می دهد. موهای بلوندش روی صورت و پیشانی اش را گرفته بود و چشمان سیاهش به سختی قابل دیدن بود. تن او یک "آستین حلقه ای" سفید بود و شلوار لی که از سه جهت چاک خورده بود بر تن داشت. روی بازوانش تصاویر خالکوبی کله لرد، لوگوی زوپس، مار اسلیترین، قلب، سیگار و نماد آسلام به گونه ای رنگارنگ خودنمایی میکرد.
ایماگو روی میز خشم شده بود و با اشاره چوبدستی اش محتویات داخل بینی اش را خارج میکرد و آن را با افسون "وین گاردیوم له وی یوسا" به درون لیوان آب روی میز هدایت می کرد. همچنین پیرامون خودش و صندلی اش هاله هایی نورانی از نشان اسلیترین و مار به چشم می خورد !
دوربین سریعا دوباره روی ریتا اسکیتر بر می گردد که با دستپاچگی حرف میزد:
- امم ! خب... ! خب... ! شروع می کنیم برنامه رو ! ممنون از شما بینندگان عزیز که سوالات خودتون رو به برنامه من... ام...ببخشید یعنی برنامه خودتون..ارسال کردید...
ریتا عینکش را صاف می کند و دستکش سفید کلفتی را از روی میز شیشه ای مقابلش بر می دارد و بدست می کند. سپس از لا به لای موهای فر شده و کوتاهش، یک تکه کاغذ لوله شده و کوچکی را بیرون می کشد و آن را باز می کند. سپس صندلی چوبی و چرخانش را به سمت ایماگو می چرخاند و لبخندی مصنوعی شروع می کند:
-شبت بخیر ایماگوی عزیز ! خیلی ممنونم که دعوت رو پذیرفتی و به برنامه ی خودت اومدی ! خیلی ممنونم ! و اینکه...
ایماگو در حالیکه نوک چوبدستی را درون دماغش فرو برده است، با حالتی خواب آلود، سریعا جواب می دهد:
- خب وظیفته که ممنون من هستی ! کلا وظیفه ی خوبی هستش ! سوال بعدی !
صورت سیفید میفید ریتا اسکیتر ناگهان قرمز میشود. بلافاصله به خودش می آید و این بار بدون لبخند و با لحن جدی تر صحبتش را از سر می گیرد:
-خب ایماگوی عزیز ! اول از همه بگو که هدف از تشکیل این مجمع عالی ایفای نقش چی بودش؟! اصلا به چه درد میخوره؟! مثلا میشه به عنوان سیفون ازش استفاده کرد؟! اصلا چی هستش؟ خوردنیه؟! نوشیدنیه؟!
اینیگو ایماگو با صدایی که از ته چاه می اومد و طنین می انداخت گفت:
-مجمعی متشکل از نمایندگان گروه های ایفای نقش که کار اصلی شون نظارت بر کار مدیر ایفای نقش بود ! این مجمع طرف مشورت ایوان روزیه برای انتخاب مشاورین و امورات کلی در ایفای نقش بود. طوری که نظارت مستقیم بر کار مدیر ایفای نقش را از وبمسترها می گرفت و رسما به نوعی زیر نمایندگان اعضا در مجمع قرار میداد...
ریتا اسکیتر آرام پوزخندی زد اما بلافاصله به خود آمد و لبخندش خشک شد. اما قبل از اینکه لب به سخن باز کند، یک عدد دمپایی "نیکتا" از طرف ایماگو به سوی صورتش پرتاب شد. گواه از این در دست است که شلیک جادویی بود زیرا که جای دهان و چشم ریتا اسکیتر جا به جا شد. دقایقی دوربین سیاه شد.
بعد ازدو – سه دقیقه صفحه دوباره برمیگرده. ریتا اسکیتر با صورتی گچ گرفته در مقابل دوربین ظاهر میشود. جای چشمان، سوراخ های دماغ و چاک دهان روی گچ کنده کاری شده بود. در همین حین کارگردان به وسط صحنه میاد و یک عینکی تمام دایره ای را روی قسمت سوراخ های چشمان قرار می دهد. ریتا با صدایی لرزان ادامه میدهد:
- با عرض پوزش به خاطر مشکلات فنی که در دوربین ها به وجود اومد. نیاز بود که من روی صورتم گچ کاری کنم تا که بهتر تصویر من برای فرستنده های شما ارسال بشه...
به همراه چرخش دوربین، بار دیگر ریتا اسکیتر صندلی اش را می چرخاند و در مقابل اینیگو ایماگو قرار می گیرد:
- خب، سوال بعدی ! عده ای معتقد هستند که چرا برخی افراد که فقط مدتی فعالیت خوبی داشتند و حالا دیگه کم پیدا هستند در این مجمع وارد شدند؟! چرا همون اول از افراد فعال و با تجربه ای مثل مرلین، پرسی، گابریل و اینها استفاده نشد؟!
دوربین روی چهره اینیگو ایماگو زوم می کند که در کنارش یک آرایشگار با ژیلت مشغول اصلاح ریش دو رنگ طلایی- نقره ای اش بود. در حالی که صندلی را به عقب داده بود و رو به سقف تاریک، صورتش پر از کف و ازین چرندیات بود، گفت:
- اون موقع که مجمع تشکیل شد ! ناچار بودیم اون کادر اولیه رو انتخاب کنیم ! به چند دلیل ! البته اون موقع هم افرادی که انتخاب کردیم نسبت به حالا فعال تر بودن ! اما افرادی که مثال زدین رو بگم. گابریل که خیلی کم می اومد اون موقع ! احتمالا به خاطر امتحانات ! اگر هم می اومد و فعالیت داشت در انجمن خصوصی ریون بود ! مرلین یا همون ایگور و پرسی ویزلی هم می تونستند از افرادی باشند که برای مجمع انتخاب می کنیم. اما خودشون کاندید مدیریت ایفای نقش بودند. کسی که کاندید هست، نمی تونه توی مجمعی که رای گیری می کنه در مورد افراد کاندید، عضو باشن ! اما وقتی که ایوان انتخاب شد و رای آورد ! اونها هم می تونستن عضو مجمع باشن ! و این یکی از اقداماتی بود که قصد داشتم انجام بدم. اما استعفا دادم و ریاست مجمع رو به آلبوس دامبلدور دادم !
دوربین دوباره روی چهره گچ گرفته ریتا زوم میکنه. در حالیکه با دستانش زیر میز کارهایی می کند، با صدایی بلند و جدی تر پرسید:
ریتا اسکیتر: اون همه شخص دیگه ! چرا دامبلدور؟! بلیز بود ! جیمز سیریوس بود ! چرا دامبلدور باید انتخاب میشد؟ به نظرم از گروه هافلپاف هم نماینده نداشت مجمع اون موقع تشکیل شدن! داشت؟!
دوربین به سمت صندلی اینیگو ایماگو می چرخه اما صندلی خالی بود. (در تصویر واضح بود که اینیگو ایماگو زیر میز با کفش قرمز ریتا اسکیتر ور می رفت تا آنرا با افسونی خوش بو سازد. ) تنها صدای اینیگو به عنوان پاسخ از سمت و سوی صندلی خالی اش می آمد:
- خب به نظر من در اون جمع دامبلدور بیشتر از بقیه وقت داشت. بلیز کم پیدا بود. جیمز هم اگر بود با سمت مشاور ایفای نقش و محفل ققنوس درگیر بود. هرچند که دامبلدور هم با محفل سر و کار داشت اما به نظرم وقت بیشتری داشت. از گروه هافلپاف اون موقع من شخصا به پیوز گفته بودم ! اما گویا مشکلاتی داشت رایانه مشنگی این روح عزیز . گذشته از این، منشی اون موقع مجمع، یعنی بلاتریکس لسترنج رو مامور کردم که بهشون اطلاع بده. به هر حال با بهانه تراشی یا هر طور دیگه، یا شاید هم گیر دادن به صلاحیت مجمع، از هافلپاف نماینده نداشتیم برای شرکت در رای گیری مدیر ایفای نقش. این رو هم اضافه کنم که کفش های زیباتون بو میداد خانم اسکیتر ! با افسون گل یاس بهش شادابی دادم. خوب نیست برای پاتون !
ریتا: قربونت بشم ! مرسی !
-------------------------------------------------------------
دهکده هاگزمید- خانه ی اینیگو ایماگو
جسیکا پاتر در حالیکه بچه را در گهواره صورتی اش تاب می دهد به صفحه تلویزیون با چشمانی گرد شده نگاه می کند:
جسیکا:
نه ! جیــــــــــــــــغ !
--------------------------------------------------------------
ریتا پس از کلی پخ و این حرفا دوباره به خودش میاد و سوالات رو ادامه میده:
- خب برسیم به لغو فعالیت و حذف مجمع ؟! چرا این اتفاق افتاد؟!
- دو یا سه جبهه ! حالا این جبهه ها سه نفره هستن یا بیست نفره فرقی نداره ! به هر حال هستن ! آلبوس دامبلدور از ریونکلاو نماینده خواست برای مجمع، چون آنیتا دیپه توی مجمع نبود ! اما ریون جوابی نداد به دامبلدور و مجمع ! اما درست زمانی که در روزهای اخیر مجمع یک بحث را در مورد انجمن خصوصی الف.دال مطرح کرد و شخص من به عنوان موسس و ناظر کل از گابریل دلاکور خواستم که نماینده ریون بشه، ایشون قبول نکردن. به هر حال رئیس مجمع، یعنی دامبل هم با اینکار من مخالف بود، چرا که می گفت ریون قبول نداره مجمع رو و اگه می خواست تا حالا نماینده معرفی میکرد. حتی گفتن که به اندازه کافی هم وقت بود. انتخاب یک نماینده چیزی نیست که بهونه وقت رو بیارن. به شکل ناگهانی مرلین در وسط بحث در مورد انجمن الف.دال گفت که از ناطر ریونکلاو اجازه داره و نماینده در مجمع هستش ! نظر بر حذف انجمن خصوصی الف.دال هم داشتند. به هر صورت آلبوس دامبلدور قبول نکرد مرلین رو ! چرا که معتقد بود ایشون درست دقیقه 90، موقعی که مجمع داره در مورد انجمن الف.دال بحث میکنه وارد کار میشه و نظرشو نسبت به حذف انجمن میگه. به هر شکل، طی صحبت هایی که من با مرلین و افراد دیگه داشتم( چه مخالف، چه تروریست شخصیت، چه حق دار و چه ساکت)، معتقد بودند که چرا دامبلدور رئیس باشه؟! رای گیری بشه. همه اعضای ایفای نقش هم بتونن رای بدن برای رئیس مجمع. اما از این سو، مورگانا لی فای ادعا داشتند که من انسانی خود فروخته ام و زیر بار حرف های نا حق یه عده رفتم که کارشون فقط تمسخر، توهین و تحقیر هستش. به هر صورت با حضور حتی یکی از اون مخالفین( میخواد حتی فعال ترین و با تجربه ترین هم بوده باشه) مخالف هستند و از مجمع خواهند رفت. دامبلدور حتی اجازه نمیدن که مجمع از طرف گریفیندور و محفل ققنوس هیچ نماینده ای داشته باشه. به هر صورت مسئله به سمت دعواها و مشکلات قدیمی و شاید هم جدید کشیده شد و اول تا آخر این موارد برمیگرده با شعور و فرهنگ رول پلیینگ ! لذا شده این سبزی فروشی ! همین که مشاهده فرمودید...
ریتا اسکیتر:
اینیگو ایماگو از زیر میز بالا می آید و رو به دوربین با لبخند می گوید:
- اینم از قصه ی شبتون ! هستین همگی زیر سایه ی ایوان و اینیگو ! و زیر سقف منوی مدیریت ! شبتون بخیر !
صفحه سیاه میشه و پیام های بازرگانی به نمایش در میاد.