هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
در یک رول (طنز یا جدی) راجع به اجرای یک طلسم بنویسید و اثرات آن را روی قربانی توضیح دهید.

به محض خروج پروفسور لوپین از کلاس؛ آلبوس دامبلدور و پرسی در حالیکه نقاشی هایشان را به هم نشان میدادند لی لی کنان از کلاس بیرون دویدند ، جیمی پیکس سوار بر هدویگ و نوربرتا برای شرکت در کلاس معجون سازی از پنجره بیرون رفت و جیمز نیز بی توجه به دیگران کتاب های خودش و چند تن از دوستانش را جمع کرده و آنها را در کیفش قرار داد ( ) و از کلاس بیرون دوید .

- تدی ! هوی تدی !

تد ریموس لوپین با خشم برگشت و در حالیکه صورتش سرخ شده بود به جیمز چم غره رفت :
- اسم من پروفسور لوپینه پاتر ! 20 امتیاز ...
با دیدن چشمان گرد شده ی جیمز و لبه ی نانچیکو و یویویی که به صورت تهدید آمیزی از جیب ردایش آویزان شده بود اضافه کرد :
- 20 امتیاز به گریفندور اضافه میشه ؛ باب جیمز ، آبروی منو نبر تو رو مرلین !
جیمز به زور دست تدی را کشیده و او را به نزدیکترین کلاس خالی برد ، در را بست و پشت صندلی معلم نشست .
جیمز : خب؟
تدی : چی خب؟
جیمز نگاهی به اطراف انداخت و سپس با قدم هایی آهسته به تدی نزدیک شد :
- اون کتابتو بده ببینم !
تدی به جیمز خیره شد و سپس عاجزانه زمزمه کرد : نه...

.........

دقایقی بعد جیمز در حالیکه ورقه های پوستی A4 را دسته بندی می کرد گفت : WOW ، دمت گرم ! اطلاعاتت لو نمیره ، قول میدم ! فقط من به این ورقه ها احتیاج دارم برای انجام تکلیف دوم! برای انجام تکلیف اول هم .. بهت احتیاج دارم !

تدی با ترس به جیمز که با شرارت به او لبخند می زد چشم دوخت ، آب دهانش را قورت داد و از گوشه ی چشمش به دنبال در کلاس گشت .

تدی : امممم...جیمز.. تو که نمی خوای منو...؟؟
جیمز لبخندی زد و چوبدستیش را به سوی تدی گرفت ، با لحنی توجیح کننده گفت : خب آخه تو بدون فکر تکلیفتو می دید ! وقتی می گی اثراتی که روی قربانی... نمی گی ما بچه 11 ساله ها می ریم قربانی ، چیزی می گیریم؟ ها؟ نمی گی ممکنه خطرناک باشه ؟ ها؟ اینم برا تو تا ادب شی و دیگه از این تکلیفا ندی با این تدریست !

تدی با عجله به دنبال چوبدستیش گشت ....
جیمز چوبدستی کوتاه دیگری را بالا برد و با خونسردی گفت : موقع ورودت خلع سلاحت کردم ، تو خونه ی ما ورد اکسپلیارموس جزء رکن های اصلی خانواده اس ، چشم بسته و زیرلفظی هم می تونم ! غصه نخور... هر طلسمی یه ضد طلسم داره !
تدی هنوز با نگرانی به او چشم دوخته بود ، دیگر چنین تکالیفی به آنها نمیداد... نه...
جیمز ادامه داد :
گرچه قبلا رو لردولدمورت ...
تدی : جیــــــغ ! اسمشو نیار !
جیمز: ... قبلا رو اون امتحان کردم ، ولی با این حال ، بشکنج ! ( چاکر آبجی ویدا هم هستیم ! )

دقایقی طول کشید تا مغز گرگینه ای تدی جملات جیمز را هضم کند ، پس از دریافت این حقیقت که طسمی نابخشنودی به سویش شلیک شده ، فهمید که باید زانو بزند و پیچ و تاب بخورد و داد بزند و فریاد بزند و زوزه بکشد و خلاصه ارزشی بازی دربیاورد. ( موارد بلد شده اثرات طلسم بر روی قربانیست ! )

بعد از چند لحظه ، جیمز فریاد زد : دیگر نشکنج ! ( ضد طلسمه !)
تدی دست از ارزشی بازی برداشت و با حالت :grin: به جیمز نگاه کرد .
جیمز به سوی او رفته و کمک کرد تا بلند شود ، سپس همانند دو دوست صمیمی با هم دست دادند ، بوس و لاو و ماچ و بغل و همین شکلک های فرندشیپی !
بعد تدی خداحافظی کرد و از کلاس بیرون جهید .
جیمز نیز نتیجه گرفت که یکی دیگر از اثرات این طلسم " روان پریشی " است .

با رعایت سه شرط ذکر شده و حداکثر در یک پاراگراف وردی جدید اختراع کنید.

جیمز مجبور به سوزاندن فسفر زیادی نبود ، با زیر و رو کردن دست نوشته های تدی احتیاجی به نوآوری نداشت :
قلم پر طاووسش بر کاغذ پوستی می دوید :
نام ورد : Stoppedius
کاربرد : متوقف کردن !
توضیحات : با این ورد هر چیزی متوقف می شود ، از آب دهن گلگو که هنگام دیدن غذا سرازیر می شود و ریش آویزان دامبلدور گرفته تا متوقف کردن زمان...

پ.ن : استاد ! من روماتیسمم ته کشیده ! برای همین پذیرای هرگونه زرشکی ( حتی در اینجا !) هستم !



Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
در یک رول (طنز یا جدی) راجع به اجرای یک طلسم بنویسید و اثرات آن را روی قربانی توضیح دهید.(25 امتیاز)

هوا گرم بود. اريانا و برادرش ، آلبوس مشغول خوردن ناهار بودند. اريانا لبخندي زد و گفت: ميدوني چيه؟ من خيلي از ناهار خوردن دو نفره خوشم مياد!
آلبوس خنديد و گفت: واقعا؟
آريانا : آره. من اصلا غذا خوردن دسته جمعي رو دوست ندارم. به خصوص مواقعي كه هزارتا مهمون ميريزن خونه ي آدم و دخل غذاهاي روي ميزو درميارن!
آلبوس: من هم همين طور.
در همين هنگام زنگ تلفن به صدا درآمد.
آريانا: الو؟
_ سلام آريانا. من گابريلم. من و بر و بچ ريون قرار گذاشتيم امروز ناهار خونه ي شما باشيم و تا شب هم اونجا بمونيم. ببخشيد كه يه كم دير بهت اطلاع دادم.
آريانا:
گابر از پشت تلفن ادامه داد: زنگتون كدومه؟
اريانا با لحني غمگين: 7
گابر: باشه. باي!
آريانا گوشي را قطع كرد و باناميدي به طرف ميز برگشت. آلبوس : چيزي شده؟
آريانا نگاهي پر از عصبانيت به آلبوس انداخت و گفت: مهمون داريم.
آلبوس كمي فكر كرد و گفت: اشكالي نداره. حالا يه نفر خواسته بياد امروز با ما ناهار بخوره.
آريانا با ناراحتي گفت: يه نفر؟ كل ريونكلا ميخواد بريزه خونه ي ما و اون وقت تو داري با خيال راحت ميگي يه نفر؟
آلبوس : خوش باشين.
آريانا كه به سختي لقمه ي غذا را فرو ميداد با خود فكر ميكرد: ما كه الان هيچي تو خونه نداريم. چي جلوي مهمونام بذارم. اما اشكالي نداره. اونا حداقل چند ساعت ديگه ميان.
آريانا در افكار خود غوطه ور بود كه صداي زنگ خانه به گوش رسيد. آريانا به طرف آيفون رفت: بله؟
_ ماييم!
با عصبانيت: چه قدر زود اومدي عزيزم.
بعد در را باز كردو رو به آلبوس گفت: اومدن.
_ به همين زودي؟
ناگهان سر و صدايي به گوش رسيد. آريانا در را باز كرد و با جمعيتي روبه رو شد كه مطمئن بود كل هاگوارتز به ديدنش آمده است. گابريل جلوتر از همه ايستاده بود. آريانا با نگراني گفت: خو..خوش اومدين.
و راه را براي ورود مهمانانش باز كرد. همه ي مهمانان با وقار و متين وارد شده و روي مبل نشستن. ( عده اي به علت كمبود مبل ايستادن. )
گابريل نگاهي به آلبوس انداخت و گفت: غذاها رو خوردي تموم شد؟
آلبوس : نخير! براي شما هم گذاشتم.
و به ظرفي اشاره كرد كه درون آن قطعه اي گوشت و يك عدد سوسيس قرار دشت.
مهمانان به اين حالت به درون ظرف خيره شدند. گابريل وقتي كه از حالت شوك درآمد گفت: همين؟
آريانا به سرعت گفت: متاسفم گابر. ولي ما توي خونه چيز ديگه اي نداشتيم. شما خيلي...
_ خيلي چي؟
_ خيلي زود اومدين و من نتونستم غذايي براي شما درست كنم.
گابريل از جا بلند شد و فرياد زد: اوه. عجب آدم ديوونه اي هستي. ما همين حالا اينجا رو ترك ميكنيم.
آلبوس زير لب گفت: چه بهتر!
اما گابريل اين حرف آلبوس را شنيد و عصبانيتر از قبل گفت: همتون..
يكي از مهمانان گفت: شر درست نكن گابريل!
اما گابريل يك سيلي محكم به آن مهماني كه اين حرف را زده بود ، زد.
اما او نميدانست كه به وزير مردمي سيلي زده و به همين خاطر دعوايي درگرفت.
آريانا و آلبوس با تمام توان سعي ميكردند ، ميان آندو را آشتي دهند. آريانا كه خسته شده بود ، چوبدستي اش را درآورد و وردي زير لب خواند.
ناگهان همه جا ساكت شد. گابريل ابتدا خنديد. اما اين خنده با خنده هاي هميشگي فرق داشت. همه با نگراني به گابريل خيره شدند.
_ قوقولي قوقووووووو!
آريانا كه واقعا ترسيده بود ، سعي كرد جلوي بروز اين اتفاق وحشتناك را بگيرد. اما گابريل به خروس تبديل شده بود. همه با ناباوري به گابريل نگاه كردند. و بعد نگاهي به آريانا انداختند.
يكي از مهمانان گفت: اوه. خداي من! بهتره از اينجا بريم.
همه زير لب موافقت كردند و آرام و ساكت از خانه ي آريانا بيرون رفتند.فلور ، در حالي كه گريه ميكرد ، گابريل را برداشت و با عصبانيت از خانه بيرون رفت و آلبوس و آريانا را كه هنوز در شك اين ماجرا بودند ، تنها گذاشت.


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۶ ۱۱:۳۰:۲۷

خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۰:۰۳ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
1)

مسابقات کوییدیچ
جام ملت های اروپا !


بیلبورد ورزشگاه صد هزار نفری آلمان ، نام دو تیم " بلغارستان- کرواسی " را نشان میداد. زیر نام دو تیم عبارت های " نیمه نهایی !" و عدد هایی به چشم میخورد. نور افکن های ورزشگاه سفیدی خیره کننده ای به ورزشگاه میداد و نگاه کردن مستقیم به نور افکن ها چشم را اذیت میکرد.

- ویژژژژژژژژ .. ویژژژژژ ...
- بازی ِ زیبایی در جریانه ! کرام واقعا یکی از پدیده های تکرار نا پذیر برای کوییدیچ به حساب میاد ..
- ویژژژ .. وِِِِیییییزژژژ ..
- میتونم پیش بینی کنم که کرام همین الان گوی زرین رو میگیره!
- ویییژژژژ ...
- اون گوی زرین رو گرفت ! تیم بلغارستان پیروز مسابقه !

چند روز بعد
بازی نهایی بین دو تیم " بلغارستان- انگلیس "
الیور وود دروازه بان تیم انگلستان با وحشت به ضربه های تمرینی بلغارستانی ها به سوی حلقه ها خیره شده بود. الیور آب دهانش را قورت داد و به سوی سایر اعضای تیم برگشت. اکثر آنها بازیکنان خوب و مشهوری بودند و حالا که تا بازی فینال آمده بودند ، باید با دست پر به سوی تماشاچیان برمیگشتند. الیور به جمعیت خیره شد. جایی از جمعیت، که زن و دو پسرش نشسته بودند. الیور با نگرانی برای آنها دست تکان داد که پلاکارد بزرگ ِ " پدر قهرمان " را نگه داشته بودند .

بارتی : من احساس میکنم نیاز به یه سطل آشغال دارم!
آلیشیا اسپینت با حرکت سر حرف او را کاملا تایید کرد. نمیدانست چطور میتواند در طی بازی سرخگون را پاس بدهد. تنها یک اشتباه از آنها برای بلغارستان یک فرصت طلایی میبود. آناکین مونتاگ که از بقیه ی تیم با روحیه تر بود، گفت:

- به نظرم بهتره بریم یه چیزی بخوریم! من میتونم واستون آشپزی کنم. چطوره؟
- تصویر کوچک شده
آنی : چه پیشنهاده مزخرفی دادم ! اه اه !
وقتی رختکن خالی شده بود و تنها آنی و بارتی در رختکن بودند ، بارتی به آنی نزدیک تر شد.
- من و تو الان تنهاییم! تصویر کوچک شده

آنی : خب باشیم!
بارتی : میخواستم بهت یه پیشنهاد بدم !
آنی : تصویر کوچک شده
بارتی : برای اینکه تیم ببره ، باید از طلسم فرمان استفاده کنیم! میخوام که کرام رو با طلسم فرمان هدایت کنی تا من گوی زرین رو بگیرم ! می فهمی ؟
آنی : وای چه گولاخ! الان من تحت تاثیر قرار گرفتم و میخوام که این کار رو بکنم ! بریم که طلسمش کنم !

زمین بازی

آنی مونی به جمعیت اطرافش نگاهی میندازه. دور تا دور ورزشگاه پر از آدم شده. هر طرف به رنگ مخصوص تیم طرفدار خودشون و با شعار های خود هیجان زیادی را به زمین سرازیر میکند. آنی با چرخشی به سمت سه حلقه ی تیم بلغارستان نگاهش را به کرام معطوف کرد. چوبدستی اش را به آرامی در آورد و زیر لب وردی گفت:
- گوش به فرمان ! ( ساری ورد اصلی اشو نمی دونم ! )
طلسم زرد رنگی مثل موشک سوتی به سوی کرام پرتاب شد . کرام صاف ایستاد و به عقب نگاه کرد. آنی مونی در ذهنش کرام را تصور کرد که به سمت گروهش برگشته و به حرفهای مربی گوش نمیکند و آوازی زمزمه میکند.. عجیب نبود که همه ی بازیکنان بلغارستان به سوی کرامی برگشتند که داشت آواز می خواند!

شروع بازی

- تیم بلغارستان تا حالا دو تا گل و تیم انگلستان یک گل به ثمر رسونده اند و این در حالی ست که نیم ساعت از بازی گذشته ! دو تیم بازی خوبی رو ارائه ندادند..
طرفداران انگلستان : پرت ! پرت .. ! ( افکت پرتاب گوجه! )
- ولی به نظرم تیم انگلستان یه کم ..
- پرت .. پرت ..
- یه کم بیشتر از یه کم ..
- پرت .. پرت ..
- اصلا به نظرم انگلستان خیلی خیلی بهتر از بلغارستان بازی کرده!
انگلیسی : هورررراا ! !

مدتی بعد
- کرام داره حرکات آکروباتیک میکنه. به نظرم میرسه که کرام در اختیار خودش نیست .. شاید دوپینگ کرده باشه .. و یه لحظه صبر کنید! توی دهنش پر شده ! اون چیه تو دهنش؟ گوی زرین! کرام گوی زرین رو گرفت! بلغارستان برنده !

آنی : تصویر کوچک شده

بعد از بازی
رختکن بلغارستان

بازیکنان با خوشحال کرام رو میبوسند که با چشم های مات و مبهوت به گوی زرین در دستش نگاه میکند و هر از چند گاهی تیک ها و شک های عصبی باعث پرش او حدود ده سانتی متر به هوا میشود. کرام به سمت پنجره ی اتاقک رختکن می رود ، هوای بیرون تاریک و سرد به نظر میرسید. کرام لبخند زد . و بعد شروع کرد به ویبره رفتن و بندری زدن.. حالش به هم خورد و روی زمین بالا آورد .. چرا این طور شده بود؟ این اثرات ِ هیجان بود ؟ یا اثرات طلسم ِ آنی مونی ؟ ... کرام از حال رفت و بدن ضعیفش کنار نیمکت رختکن افتاد !

2)

- من اگه نخوام تو ورد بسازی باید کی رو ببینم ؟
- تصویر کوچک شده
- بابا آخه تو که نمیدونی چی میخوای بسازی اگه اشتباه از آب در بیاد چی ؟
- تصویر کوچک شده
- یه چیزی بگو ! خب .. شاید .. چه میدونم اصلا ! اَه !
گابریل به فلور چشم غره میرفت. آنها به همراه لونا و لیلی در آشپزخانه ی ریون کلاو جمع شده بودند. آشپزخانه اتاقک کوچکی بود با دیوار های سرتاسر چوبی. شلوغ و پر از وسایل بود. گابریل چوبدستی اش را به سوی قابلامه ای نگه داشت.

- حالا که آشپزی بلد نیستم ! جادوگری که بلدم.. با یه ورد الان این مرغ رو درست میکنم.. لوپین همین دیروز بهمون طرز کارشو گفته بود! ترکیب صحیح واژه ها .. مثلا .. میکیوس چیکن ! یا چیکن میکیوس! چرخش مناسب جوبدستی .. من میگم ضربه اس! تمرکز کامل هم که دارم .. سه دو یک .. میکیوس کیچن!

گابریل به صورت ضربه ای به مرغش ورد را اجرا کرد. مرغ شروع به درست شدن کرد و غذا حاضر حاضر بود ! ( نکته : تعجب نکنید که با بار اول این کار انجام شدن! این واسه این بود که پست طولانی نشه! ) استاد یعنی امتیاز کم میکنی؟ خب اگه کم میکنی ..

- چییییلییییززززز.. !
ملت : این که سوخت !


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۶ ۱۰:۱۲:۴۳

[b]دیگه ب


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
جلسه اول طلسم ها و وردها

سعی می کرد ضربان قلبش را کنترل کند، با وجود سابقه ای که در اداره ی کلاس انشا داشت اما از اینکه به عنوان استاد یکی از درسهای مهم هاگوارتز انتخاب شده بود به شدت هیجان زده بود و می ترسید این هیجان در رفتار و گفتارش سر کلاس هم مشهود باشد. برای اینکه مقداری اعتماد به نفس کسب کند، نفس عمیقی کشید و لحظه ای آن را حبس کرد و سپس بیرون داد و به سوی آخرین راهرو که کلاس طلسم ها قرار بود در آنجا برگزار شود، حرکت کرد.

صدای فریاد و خنده های دانش آموزان که به تازگی جلسه ی اول گیاه شناسی را پشت سر گذاشته بودند، شنید. دستش را روی دستگیره گذاشت و با لبخندی گشاده و آغوشی باز وارد کلاس شد.

- درود

اما هیچکس متوجه حضور او در کلاس نشد. عده ای از دختران دور ویکتوریا جمع شده بودند و ظاهرا" به چیز خاصی می خندیدند. روی نیمکتهای ردیف آخر، جیمز ایستاده بود و هر از گاهی با یویوی خود یکی از هم کلاسیهایش را نشانه می گرفت و با دیدن عکس العمل آنها به شکلی شیطانی می خندید. دامبلدور و پرسی هم دست در گردن هم انداخته بودند و مثل دو دوست صمیمی! گپ می زدند. بقیه هم یا مشغول چرت زدن بودند و یا با تقلید از حرکات دیگر اساتید، دوستانشان را به خنده می انداختند.

- کانفرینجو!

تابلوی بزرگ مدیر هاگوراتس، استرجس پادمور که در انتهای کلاس آویزان بود با گفتن این ورد به هزارن قطعه تقسیم شد. حالا همه متوجه حضور استاد در کلاس شده بودند و وحشتزده به تدی که هنوز از نوک چوبدستیش دود بیرون می آمد، چشم دوخته بودند.

- اینطوری بهتر شد، ریپارو!

تابلوی مدیر دوباره به حالت سابق برگشت و تدی هم چوبدستیش را غلاف کرد. سپس شروع به قدم زدن در کلاس نمود.

- مجددا" درود!

کلاس: درود پروفسور!

- قبل از هر کاری میخوام واسه اینکه منظم تر بشه یه مقدار جابجایی انجام بدم. ویکتوریا تو بیا ردیف اول جلوی میز من بشین پرسی تو هم بیا این سر کلاس بشین؛ نه آلبوس تو نمیخواد جابجا بشی. جیمز تو از این به بعد مبصری، حواست باشه قبل از ورود من نظم کلاس برقرار باشه.

دقایقی بعد کلاس بر اساس ارنج جدید پروفسور لوپین چیده شده بود و برای بلعیدن مطالب خوفی که او تهیه کرده بود، در آمادگی کامل به سر میبرد.

- خب بچه ها! به کلاس طلسم ها و وردها خوش اومدین. ترم پیش این درس تدریس نشد و حسابی از برنامه عقب افتادین اما من سعی می کنم با تدریس برنامه ریزی شده جبران کنم.

با چوبدستی ضربه ای روی تخته زد و این کلمات شکل گرفت:

(ورد – افسون – طلسم – نفرین)

- اساس کلاس ما رو این چهار مورد تشکیل میده، کسی هست که تفاوتشون رو بدونه؟

طبق معمول دست هرمیون به هوا بلند شد ولی تدی بدون اینکه حتی نگاهی به او بندازه از ویکتوریا خواست جواب بده:

- ورد ها کلمات جادویی هستن که برای کارهای روزمره استفاده میشن، ورد جزء لاینفک زندگی یک جادوگره و شرط لازم برای فشفشه نبودن اینه که به راحتی از پس اجرای ورد بیاد اما اگه افسونی رو بلد نباشی هم میتونی زندگی کنی چون افسون در واقع نوعی ورده که اثر مثبت داره و بلد بودن یک افسون میتونه به درد بخوره اما نشناختن افسون ها هم مشکلی توی زندگی ایجاد نمیکنه. البته من خودم افسون ها رو خیلی دوست دارم

- منم ترو خیلی... اممم... منم افسون ها رو خیلی دوست دارم. توضیح کاملی بود، آفرین! ده امتیاز برای گریفیندور. در مورد طلسم و نفرین کسی چیزی میدونه؟

کلاس ساکت بود و کسی حرفی نمیزد. پس تدی خودش توضیح داد:

- مرز بین طلسم و نفرین خیلی باریکه، بطوریکه که خیلیها ممکنه به اشتباه لفظ طلسم رو برای نفرین به کار ببرن و یا برعکس که اونم از بی اطلاعیه اونا ناشی میشه. چیزی که مشخصه اینه که هر دو اثر منفی دارن و باید ازشون پرهیز کرد. میشه گفت نفرینها در واقع زیر مجموعه ی طلسم ها هستند با این تفاوت که برای طلسم ها ما چیزی به اسم ضد طلسم داریم ولی اثر نفرین ها غیر قابل برگشته و البته معروف ترین نفرینی که فکر می کنم همه شنیده باشیم نفرین مرگ یا آواداکداوراست.

نفس بچه ها با شنیدن این اسم در سینه حبس شد. تدی که انتظار این همه بزدلی را نداشت، سعی کرد مقداری جو کلاس را عوض کند:

- باب شما چقدر ترسو هستین! خوبه نگفتم ولده مورت

کلاس: جیغ

- خب حالا که یه کم حالتون جا اومد بذارین در مورد نحوه ی بوجود اومدن یک ورد براتون بگم. هر کسی میتونه یک ورد بسازه اگه سه تا اصل اساسی رو بدونه:

1. ترکیب صحیح واژه ها
2. چرخش مناسب جوبدستی
3. تمرکز کامل

بیشتر ورد هایی که میشناسیم ریشه ی لاتین دارن چون جادوگران قدیمی از این زبان استفاده می کردن و هنوز هم اون وردها جایگاه خودشون رو حفظ کردن اما ورد محدودیت زبان نداره، شما اگه دقیقا" بدونین چه جادویی میخواین اجرا کنین و اصطلاح مناسبی براش به کار ببرین در واقع یک ورد جدید ساختین. اونوقته که تنها باید ببنین چه حرکتی مناسب چوبدستیتونه؛ ضربه ی ناگهانی، چرخش کامل، حرکت به چپ و راست یا بالا و پایین، کاملا" بستگی به وردتون داره. در نهایت هم اینکه موقع اجرای اون ورد تنها به هدفی که دارین فکر نکنین وگرنه ممکنه نتیجه اش فاجعه آمیز باشه.

دستی به هوا بلند شده بود که به هیکل ریز نقش جیمی پیکس ختم میشد:

- استاد شما هم از خودتون وردی اختراع کردین؟

- راستش من در حال تالیف یه کتاب در مورد وردها و افسونهای خودم هستم و چون نمیخوام فعلا" مطالبش لو بره، از ارائه ی اونا معذورم!

صدای زنگ پایان کلاس در راهرو می پیچید. تدی بار دیگر ضربه ای به تخته زد و تکالیف روی آن ظاهر شد. در میان همهمه ی بچه ها فریاد زد:

- تکالیفتون واسه جلسه ی بعد فراموش نشه، ضمنا" نبینم باز جابجا شده باشین، مخصوصا" تو پرسی و تو آلبوس! خب دیگه میتونین برین، فعلا" بدرود!



تکلیف اصلی: در یک رول (طنز یا جدی) راجع به اجرای یک طلسم بنویسید و اثرات آن را روی قربانی توضیح دهید.(25 امتیاز)

تکلیف فرعی: با رعایت سه شرط ذکر شده و حداکثر در یک پاراگراف وردی جدید اختراع کنید.( 5 امتیاز)


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۵ ۱۹:۲۷:۰۱

تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۷ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
نقد پست هاي جلسه سوم و چهارم!

پردفوت:25 امتياز
خب اول از همه اينكه به صورت واضح اعلام كردي بالاي پستت كه تكليف اينجاست.اگر در رول مثلا دانش آموزان هاگوارتز و منم به عنوان استاد بياري،خب امتياز كم نميكنم ولي قرار نبود به صورت واضح اعلام كني!
خب موضوع ديگه ورد هاي ابتكاريت هست.ببين سعي كن ورد كه ميخواي درست كني و استفاده كني،اولا ورد كوتاهي باشه و دو كلمه آخرش.بعدش هم توضيح كامل در مورد آنها بدي كه خواننده گيج نشه.
ضمير اصلا استفاده نكرده بودي.به جاي اين كه بار ها كلمه "زن"ميتوني از ضمير "او"استفاده كني و خيلي موارد ديگر.
ببين من خودم جديدا مشكلي پيدا كردم و دقتم كم شده است.لطفا دقت كن وبعد از كه رول رو نوشتي و فرستادي،2 بار از روش بخون از ديد يك خواننده.بعضي جاها فعل ها و مشكلاتي داشتي كه البته نمره كم نكردم چون بي دقتي كرده بودي و مثل بعضي اساتيد درس هاي ديگه بيخود وبي جهت سر اينجور موارد نمره اي كم كنم.
بعضي جاها ميخواستي توصيفاتت را كامل كني ولي به غلط اين كار رو كردي.مثلا جمله "دو نفر دیگر که یکی کودک بود و دیگری نوجوان هر دو هم خسته بودند." ميتونستي همين منظور رو فقط با استفاده از يك تيكه جمله برسوني.بچه ها مشكل رياضي كه ندارند.
پست طنزت بهتر از پست جديت بود.بايد رو رول هاي جديت كار كني.

ماتیلدا استیونز:15 امتياز!
ها؟پستت خيلي بي دقت بود.اول از همه اينكه،چرا جمله ها رو تو ته خط نميبردي و هي اينتر ميزدي و مياوردي پايين ادامه جمله رو نوشتي؟اين كار خيلي به ظاهر پستت ضرر ميزنه و خواننده اصلا رغبت به خوندن پستت نميكنه.
پست چيزي مثل گزارش بود كه واقعا سبك جالبي بود.خوشم اومد از اين تيكه پستت ولي مشكلت اين بود كه نتونسته بودي،به خوبي اين كار رو انجام بدي و مقداري تو نوشتنش مشكل داشتي.
توصيف و صحنه سازي هم كه اصلا نداشتي.من بهت پيشنهاد ميكنم برو کارگاه نمایشنامه نویسی تمرين بيشتري بكن.اشتباهات زياد ديگري داشتي كه نگفتم چون ممكن قاطي كني هم رو!ولي دقت و علاقه به روش نوشتن مهمترين چيز است كه در نوشته ات چنين چيزي احساس نكردم.

آراگوگ:28 امتياز!
در بعضي جاها جمله ات طولاني شده بود و نتونسته بودي جملات رو با هم هماهنگ كني.همانطور كه گفتم،بعد از ارسال حتما يك ويرايش بكن پستات رو.
از نظر مشكلات ديگر هم ازت نديدم،يك رول قشنگ و زيبا.توصيف ورد هات خوب بود و به ثبت رساندن اون هم واقعا زيبا بود.خيلي ايده جالبي به كار برده بودي براش.
حرفي ديگه ندارم بزنم!

پيوز:30 امتياز!
خب يكي از شيوه هاي كه من دوست دارم نوشته بودي.اول شخص مفرد!ايول ايول!تو اصلا مشكلي نداشتي!اميدوارم هميشه از اين نوع رول ها ازت ببينم!

ریتا اسکیتر:23 امتياز
اول از همه اينكه،زماني كه ميخواهي زمان رو ببري به آينده(مثلا 4 روز آينده).سعي كن با فونت بولد اونو بنويسي كه تو چشم باشه!
غلط املايي هم داشتي تو رولت كه امتياز كم نكردم،ولي سعي كن دقت بيشتر بكني رو رولهات.
يم مقدار رولت متعادل نبود.ميتونستي صحناتي كه دوست ها براي اينكه ورد بر روي كدومشون آزمايش بشه رو بيشتر توصيف كنيد.يك مقدار هم نياز به توصيف ورد ها بود كه كم انجام داده بودي.
آخر داستانت رو بد تموم كرده بودي.عجله داشتي كه تموم بشه سريعتر.ميتونستي خيلي بهتر تموم كني.

پرسي ويزلي:30 امتياز!
مشكل خاصي نداشتي كه بهت بگم!مهم رول قشنگ بود كه فرستاده بودي،سوژه و ايده جديد و توصيفاتت هم در حد قابل قبولي بود.موفق باشيد!

لاوندر براون:25 امتياز!
اول از همه ظاهر پستت بود.بابا چهار تا اينتر بزن،اينجوري كور ميشه خواننده كه بخوندش!براي بار چندم دارم اين موضوع رو تو كلاسم ميگم،خدا ميدونه!
خب يك مقدار دقتت رو تو رول نوشتن زياد تر كن.خيلي اشتباهات اينجوري داشتي كه اگر بار ديگر رولت را ميخواندي حتما آن ها را اصلاح ميكردي!


در آخر مشكلي كه بيشتر دانش آموزان داشتند،اين بود كه به جاي اينكه ساخت ورد و امتحانش در چند جا به مشكل بر بخورند،صحنات اضافه ديگر رو توصيف كرده بودند.به راحتي ميتوانستند از اتاق امتحان ورد شروع كنند و چندين بار به اشتباه ورد اجرا ميكردند و اتفاقات بدي كه مي افتاد را توصيف ميكرديد.

موضوع بعدي پرداختن به سوژه واحد است.اغلب يك سوژه واحد نداشتيد كه آن را بتوانيد به خوبي پرورش دهيد!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ جمعه ۲ شهریور ۱۳۸۶

ماتیلدا(طلا.م)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 271
آفلاین
چرا پس پست من که هافلی هستم توی پستهای هافل نقد نشده؟!



Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۷:۲۸ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۶

لاوندر براونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۶:۴۳ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 544
آفلاین
سلام
ممنون از تدریس جالبتون .
پست اول
پست دوم


[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶

آراگوکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
از خوابگاه دختران بنا به دلایلی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
این هم تکلیف من در پست های شماره 25 و 30

با احترام.


وقتی �


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
امتيازات جلسه دوم طلسم ها و افسونهاي جادويي!

گريفيندور:

جسيكا پاتر:27 امتياز
خب اولا كه چرا با درس من توجه نكردي؟قرار بود در اذهان عموم شخصي اعدام شود..چرا اين ماجرا به ولدمورت و پيتر كشيده شد،خدا داند !
خب تيكه هاي طنزت جالب بود؛بعضي جاهاش رو خيلي خوندم و خنديدم!در كل از نظر استفاده از سو‍ژه هاي طنز خوب بودي!يك مقدار هم فضا سازيت كم بود كه البته زياد معلوم نبود!و نيازش هم خيلي خيلي كم نياز بود!ممنون!

پرد فوت:20 امتياز
اولا كه بايد توجه كنيد نبايد اشخاص رو بيش از حد بالا يا پايين بياوري!با توجه به توضيحاتي كه در هر عنوان در كتاب نوشته شده در رولت استفاده كن..مثلا يك دانش آموز هرگز نميتواند طلسم شكنجه گر رو نميتواند اجرا كند!بعدش يك دانش آموز زنداني را طلسم ميكند؟از كي تا حالا؟
داستان رو خيلي سريع پيش برده بودي،ميتونستي به جاي اين بعضي قسمت ها،يك مقدار توصيفات چند دقيقه اجراي طلسم رو بگي!

لاوندر براون:23 امتياز!
سعی کن تو رولت سوژه فرعی هم به کار ببری!خیلی کمک میکنه به داستانت!دفعه پيش هم اينو بهت گفتم!اين خيلي مهم است!دوباره مشكل پرد فوت!بايد توجه كنيد نبايد اشخاص رو بيش از حد بالا يا پايين بياوري!با توجه به توضيحاتي كه در هر عنوان در كتاب نوشته شده در رولت استفاده كن..مثلا يك دانش آموز هرگز نميتواند طلسم آوداكدوار ر رو نميتواند اجرا كند!دقيقا جمله اي كه به پردفوت گفتم،براي تو هم كپي كردم!

استرجس پادمور:28 امتياز
هوووم،خب اصلا به سو‍ژه اصلي ماجرا نپرداخته بودي!سه خط آخرش فقط در مورد آوداكداورا بود و هيچ توصيفي هم از چهره يا وردي كه اجرا شده بود،نديدم!ولي خب سو‍ژه طنز و ... خوب بود!موفق باشي!

آماندا لانگ باتم:26 امتياز!
سعي كن از اينتر استفاده كني!اينجوري آدم كور ميشه!سعي كن يك مقدار كمتر هم بنويسي!سوژه عالی،طنز خیلی خوب و فضا سازی و توصیف ورد هم خوب!فقط سعي كن يك مقدار با دقت بيشتري به درس توجه كني!در طول داستانت احساس كردم فقط يكبار از روي درس خوندي و تكليف رو نوشتي!اگر اشتباه كردم،ببخشيد!

پرسي ويزلي:28 امتياز!
متنت يك مقدار سنگين بود..جدي نويسي به اين نيست كه آدم كتابي بنويسه و يا بخواد متنش را سنگين كند!اينجوري كه نوشتي مثلا كلماتي مثل "ايفا"مناسب سايت نيست!سعي كن كلمات ساده تري در صورت امكان استفاده بكني!
سعي كن افرادي كه رو كه در سايت فعاليت دارند رو نكشي!اين همه مرگخوار بودند كه ميتونستي بكني و يا فرد جديدي رو خلق كني تا هم بتوني بهتر توصيفش كني و سوژه بدي بهش!در كل رول خيلي خوبي بود!فضا سازي و توصيف چهره در حد لازم بود!

نيوت اسكمندر:13 امتياز!
ببين اونجوري كه من فهميدم رولت جدي بود!اين موضوع خيلي مه م است كه رولت مشخص باشه چي هست!نبايد چيزي باشه،كه كاربر خواننده متوجه نشود كه سبك رولت چي هست!
استفاده از كلمات مكرري مثل "بود"در متن نوشتت!اين همه فعل وجود دارد،برو از اونا استفاده كن خب!
متنت به شدت قاطي بود..يك جا توصيف كردي،بغلش زنداني رو گفتي!خيلي بد هست كه آدم از حروف ربط در جاي مناسبش استفاده نكند!سعي كن جمله تمام ميشود نقطه بذاري،و از كلمه "و"استفاده نكني!

الیور وود:20 امتياز!
اول از همه اينكه،سعي كن كلمات مناسب با جملاتت به كار ببري!در همان جمله اولت،كلمه خوب و مناسبي نگذاشته بودي!
بازم مشكلات قبلي رو داشتي!يك مقدار هم سعي كن رو رولي كه مينويسي بيشتر فكر كني!براي مثال يك عده جمع شدند تا مجازات رو ببينند ولي اول كار از سالن ميرن بيرون؟سعي كن نقد قبليت رو بخون و رعايت كن!ديگه من اونا رو ننويسم اينجا!

گودریک گریفندور:18 امتياز!
سعي كن از يك كلمه زياد استفاده نكني!باعث ميشه كه شخصي كه رول رو ميخونه،زده بشه ازش! كلمه جايگزين وجود داره،از اونا استفاده كن!
توصيف آوداكدوارا رو نديدم..هدف اين تكليف اين بود كه توصيف ورد آوداكداورا حتما توش باشد!يك مقدار هم بيش از حد خواستي كتابي بنويسي!جدي نويسي به كتابي بودن نيست!در كل ازت انتظار بيشتر از اينها ميرفت!

پیتر پتی گرو:27 امتياز!
خب رول خيلي خوبي بود،خيلي پيشرفت كردي!خيلي خوبه!
توصيفات صحنت هم خوب بود!
فقط بعضي تيكه هاي رولت مبهم بود!يعني من خودم 3 بار خوندم تا تونستم دقيق تجسم كنم صحنه رولت رو!در كل خيلي خوب بود!

هرميون گرنجر:30 امتياز!
هووووم!هيچي نديدم!يك رول كامل و خيلي خوب و بسيار قشنگ در كلاسهاي كه تا حالا داشتم!واقعا لذت بردم!ديگه بهت نگم كه چه خوبي هايي داشتي!

ریموس لوپین:23 امتياز!
اول از همه،سعي كن در رولهات توضيحي در مورد كلمات در زيرش ندهي!هر توضيحي هست در همون متن داستان بده!اينجوري قشنگتره!
از يك كلمه هم سعي كن زياد استفاده نكني!در صورت امكان،از كلمه جايگزين استفاده كن!يك مقدار فكر كني،حتما فعل هاي مناسب ديگه به نظرت ميرسد!





اسليترين:

مورفین گانت:24 امتياز
خب ميتونم بگم ايول ايول!تا حالا نديده بودم چنين پستي زده باشي!كلا بچه ها تو كلاس من خيلي خوب مينويسند!هوووم،فقط چند مشكل داشتي!
يك اينكه هر كسي،هر چقدر هم شجاع باشد(جز چند نفر)وقتي كه طلسم آوداكداورا بهش نزديك ميشود نيشخند نميزند!سعي كن كه داستان رو واقعي تر بنويسي!يك مقدار هم به توصيفات صحنه داخلي،افراد حاضر و هيجان بپرداز!توصيف صحنه به توضيح كوتاه در مورد ديوار و در اتاق مربوط نميشود!

سوروس اسنیپ:24 امتياز!
خوب بود!خيلي دراماتيك بود!اشكمان را در آوردي
اولا يك موضوعي است كه در كتاب آمده است كه حتما براي اجراي ورد هاي نابخشودني بايد تنفر در وجود شخص باشد تا بتواند اين كارو بكند يا از آن كار لذت ببرد كه كراچ پدر براي كشتن پسرش از اين خصوصيت برخوردار نبود..سعي كن هري پاتري تر بنويسي!


راونكلاو:

بارتی کراوچ(پدر):26 امتياز!
خب،تو هم رول قشنگي زدي!ولي اولا من ظاهر رولت رو ديدم كه زياد خوب نشده بود!قشنگي رول خيلي به جذب خواننده كمك ميكند!
در كل رول قابل قبولي بود!مشكل خاص ديگه اي نداشت!



هافلپاف:



لودو بگمن:28امتياز!
خب خيلي عالي بود،واقعا خيلي پيشرفت كردي!اين مدت كه در هافل فعاليت داشتي و خودت نقد كردي،باعث شده كه رول زنيت كامل بشود!من خودم شخصا ميتونم بگم كه يكي از كاملترين رولهاي كلاس من در اين جلسه بود!ولي من در خواندن متنت يك مقدار به مشكل بر خوردم!سعي كن ساده تر بنويسي!

اما دابز:30 امتياز!
خب مشكل اينكه كلمات دشوار استفاده كني رو كمي بهتر كردي ولي هنوز دو سه جا چنين چيزهايي يافت شد!با اين حال من ازت امتياز كم نكردم،چون به زيبايي رولت كمك كرده بود در اين مورد!ولي سعي كن،كلا ساده تر بنويسي!
مثل هميشه رولت خيلي قشنگ بود!خب من ديگه چيزي نديدم كه مشكل باشد!همه چي به اندازه و خوب بود!

پيوز:20 امتياز!
چند جا پستت رو نقد كنم؟همون مورفين گانت رو بخون،لذت ببر !

ریتا اسکیتر:26 امتياز!
رول خوبي بود!بعضي جاهاش البته براي من مبهم بود كه بعد از كمي فكر به نتيجه رسيدم!يك مقدار هم سعي كن به كتاب هاي هري پاتري نزديك تر كني،داستان رو!
رول خوبي بود،توصيف چهره و توصيف صحنه هم عالي بود!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]Igor[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۷ ۲۰:۱۴:۵۰
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]Igor[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۷ ۲۲:۱۹:۵۲

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.