هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
اتاق لرد!

ايگور هنوز مشغول جستجو اتاق لرد بود..ملت با تعجب به اين صحنه خيره شده بودن كه اين دو چطوري بدون استرس و ترس دارن اتاق لرد رو ميگردن!

هنوز صداي زن بيوه كه توسط لرد كشته شده بود به گوش ميرسيد.يعني اين صدا قرار نبود قطع بشه؟
پرسي با قيافه اي غمگين و بي حوصله به حركات ايگور خيره شده بود و هر از گاهي نظري ميداد.

-اااا اينو!اينجا نمرات سمج لرد هست..اوووووه دفاع در برابر جادوي سياه عالي !
-هممم..جدي ميگي؟بي خيال باب..من يادم مياد اون موقع ها به ما ميگفت اگر اين درس رو نمره بالا بگيرم مرگخوار نميشيم!عجيبه.

بعد از اين حرف پرسي بلند شد و به سمت پنجره رفت اتاق رفت و بيرون رو نگاه كرد..اين پنجره توسط لرد جادو شده بود و هر موقع هر كسي هر چيزي رو كه ميخواست ميتونست ببينه!پرسي آرزوي يه جاي گرم و نرم به همراه يه ساحره زيبا رو داشت كه تو آينه ميديد..با لذت به اون خيره شده بود و به خيالاتش پيوست.
دست ساحره رو گرفت و تو لاله زار حركت و صحبت ميكردن.هر از گاهي دور خودشون ميپيچيدن و به انجام رقص هاي مختلف ميپرداختند.

در همين حال ايگور بالاخره به يه دفترچه قديمي رسيد كه روش آثاري از جادوي سياه ديده ميشد..معلوم بود كه اون دفترچه خيلي مهمه كه با جادوي سياه درش قفل شده..حتما دامبلدور ميتونست اونو باز بكنه.

-پرسي بيا بريم!پيداش كردم.

ولي پرسي هيچ چيزي نشنيد..اينقدر تو خيالاتش شناور شده بود كه ديگه هيچ كاري ازش بر نميومد.پرسي رو به حال خودش گذاشت و به سمت در رفت.هر چي در رو فشار داد،در باز نشد.صداهاي بلندي كه در خانه ريدل ميپيچيد همچنان ادامه داشت و هر لحظه صداي تپش قلب ايگور كمتر ميشد.

اتاق غذاخوري خانه ريدل

بليز به سمت اتاق غذاخوري خانه ريدل پيش ميرفت و با دستاش بكشن ميزد و خلاصه تو كل بدنش فستيوال بود!استرس از طرف ديگه بهش فشار ميورد و ميترسيد كه چجوري به ارباب اين خبر رو بده كه اون خود بليز رو نكشه!

نزديك ميز لرد شد.غذاهاي پرچرب بهش چشمك ميزد.سرفه اي كرد تا توجه لرد رو به خودش جلب بكنه.

-ارباب ميخواستم يه چيزي بهتون بگم!
-فعلا بيا بشين غذا بخوريم!بعدا به كارها ميتونيم رسيدگي كنيم.
-نه ارباب خيلي مهمه آخه!
-مهم و غير مهمش رو من تشخيص ميدم..پس تا ندادم نجيني بخورتت بيا بشين سر ميز غذا!

از طرفي صداي شكم بليز و گرسنگيش و از طرف ديگه اصرار ارباب باعث بشه كنترل هوا و هوسش رو از دست بده و به سمت غذا ها حمله ور بشه.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۶

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
...هوی آنی مونی،زود باش مشنگ برگر منو بیار.امشب خیلی گرسنمه...

دوربین(کدوم دوربین؟!)از روی صورت لرد به عقب میره و میز غذا خوری آرام آرام نمایان میشه.بر روی میز جشنواره ای از غذاهای محبوب لرد در حال برگذاری است!از دسر پشمک وانیلی دامبل گرفته تا کله پاچه سارا خفنز و انواع و اقسام غذاهای کبابی و ذغالی و سرخ شده!

بارتی با ناراحتی در حالی که دستش رو روی شکم خالیش میکشه کنار میز ایستاده و با حسرت به غذاها نگاه میکنه.

لرد همان طور که در حال صرف شام به سر میبره نگاهی به بارتی میکنه و میگه:اینقدر به غذاها نگاه نکن.اشتهام کور میشه.وقتی تعارف میکنی که سهم شام خودت رو به من میدی باید فکر اینجاش رو هم میکردی!

همه چیز در خانه ریدل به ظاهر بر وفق مراد بود و فقط هر از چند گاهی( ) صدای تالاپ تولوپ خفیفی به گوش میرسید.

...ایگور بیا فکر کنم دفتر خاطرات لرد رو پیدا کردم،نه انگار دفتر انشای دوران مدرسشه!اوه اوه چه چیزهایی نوشته توش!...اشکال نداره اونم بردار بیار،شاید به درد دامبل بخوره.فقط اگه میدونستم لرد آلبوم عکسش رو کجا میذاره.هیچ وقت نمیذاشت ما مرگخوارها اونو ببینیم.باید یه جایی همین ورا باشه.

پرسی با ناراحتی سرش رو از لای دفتر انشای لرد بیرون اورد و گفت:ای بابا،اینجا هم که هیچی پیدا نکردیم.فکر نکنم این چیزایی که جمع کردیم به درد دامبل بخوره.توی این دفتر انشا که فقط چندتا نمایشنامه بود که توش به دامبل فحش های ناموسی داده بود!

اما به نظر میرسید ایگور هنوز از تلاش نا امید نشده.هر سوراخی که پیدا میکرد با دقت بررسیش میکرد شاید چیزی مخصوصی توش باشه.اما غیر از چندتا مسواک و استخوانهای یک ققنوس پوسیده چیزی پیدا نکرد!

همون طور که ایگور سر گرم ورق زدن یکی از مجلات سیاه خانوادگی لرد بود صدای جیر جیر خفیفی به گوش پرسی رسید.اما از آنجا که صداهایی بلند تر از این قبیل همواره در خانه ریدل به گوش میرسید به ان توجه نکرد.

بلیز که صورتش به این صورت ( ) در اومده بود به آرامی از لای در به درون اتاق نگاه کرد.
بلیز:حالا فرصت خوبیه.میتونم در رو قفل کنم و بعد برم لرد رو خبر کنم.اینجوری لرد پدر جفتشون رو در میاره و من بی رقیب میشم.اون وقت تا دلم میخواد میتونم اطلاعات لرد رو به محفل برسونم!

بلیز به آرامی در اتاق لرد رو قفل کرد و در حالی که روی نوک پا میدوید با عحله به سمت سالن غذاخوری رفت!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
بليز كه از شدت عصبانيت داره منفجر ميشه به ولدي نگاه ميكنه كه گشاد گشاد به سمت اتاقش گام برميداره و ايگور و پرسي كه به خشتكِ ولدي آويزونن همچون دو گيلاس اون زير تاب ميخورن!

ولی همینطور به سمت اتاقش می رفت و می رفت و می رفت و می رفت که بالاخره به نهایت ارزشی شدن پست می رسه و پس از نگاهی به بلیز به در اتاق می رسه و اونو باز می کنه , وارد اتاق می شه و پرسی و ایگور هنوز هم همچون دو گیلاس وسط خشتکش در حال تلوتلو خوردن هستند که با دیدن درون اتاق از خشتک پایین میان و جلوی ولدی به صورت کاملا عمودی می ایستند .

- ای ولدی جانم به قربانت ... مثل اینکه خیلی وقته اتاقتون رو مرتب نکردین ... شما بفرمایین شام ما اینجا رو براتون مرتب می کنیم ... شما ...
- نـِــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ...

ایگور شیشه ی روغن رو از دست پرسی می گیره و کف دستش کمی روغن می ریزه و شروع می کنه به خواروندن پاچه ی لرد ...

- خب شما برین ما براتون مرتب می کنیم ...
- نـــــــــه ... آه ... واه ... چه خوب می مالونی ... نه ببخشید می خوارونی ... باشه . شما اینجا رو مرتب کنین ولی وقتی از شام برگشتم دوباره باید برام بخوارونی ایگور .

ایگور که رضایت مند از کارش شده بود به سرعت لرد رو دک می کنه و رو به پرسی می گه :
- ایـــــــــــــول ... بدو سریع باش ... ببین دفتر خاطرات ورژن 2008 اِش رو پیدا می کنی یا نه ! منم می گردم ببینم چیزی پیدا می شه یا نه

مشغول گشتن در اتاق لردی شدند و لردی که غافل از این اعمال آنها به سمت سالن غذا خوری می رفت در راه با بارتی () رو برو شد و هر دو با هم برای صرف شام به راه خود ادامه دادند .



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۷ جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰
از ته چاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 730
آفلاین
هنوز در كامل باز نشده كه ولدي جلوشون ظاهر شد و ...
- آواداكداورا !!!
ايگور پرسي رو از جلوي ورد ولدي كنار ميكشه! و ورد از بيخ گوش پرسي رد ميشه.
بعد از اين صحنه ي مهيج پرسي ناگهان جوگير ميشه و چوبدستش رو ميكشه به سمت ولدي... ميخواد يه طلسم بفرسته سمت ولدي كه يهو يه درخت كوبيده ميشه تو سرش و پرسي تا كمر فرو ميره تو زمين!

شفاف سازي: آواداكداوراي ولدي كه از آنان گذشته بود به درخت ِ پشت سرشان برخورد كرده و درخت كنده شده و بر فرق سر پرسي فرود آمد!

ولدي: بليز حركت رو داشتي!
بليز: بله ارباب. كاملآ مشخص بود كه تمرين شده بود اين حركت!

در همين لحظه ولدي در ناحيه ي خشتك احساس سنگيني ميكنه!
ولدي: اِ... چقدر من سنگين شدم! فكر كنم خودمو خراب كردم! نه چيزه... ها... يعني...
كه يهو صداي ايگور در حالي كه به زير ِ خشتك ولدي چسبيده شنيده ميشه:
- ارباب ما رو ببخش... ارباب ما غلط كرديم... ارباب به خدا تقصير ما نبود! ارباب ما گول خورديم... دختراي دبيرستان روبرو خونمون همه چشم انتظار منن... ارباب...
در حين گفتن اين ديالوگ ها دست ِ ايگور به سمت پاچه ي ولدي ميره تا اونو بخارونه!
اما ناگهان ولدي فريادي بلند تر از فرياد سرژ ميكشه...

- واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااخ!

و بعد از فرياد، محكم ميكوبه تو سر بليز و بليز هم تا كمر فرو ميره تو زمين!
ولدي: بوق! كثافت ِ لجن! بليز تو نميدوني من چقدر دوست دارم ايگور با اون دستاي نازش پاچه ي منو بخارونه! مال تو رو كه نمالونده... چيز... نخارونده كه ببيني چه دستايي داره اين ايگور...

ناگهان پرسي يه فشار به خودش مياره و گازهاي مختلفي اون زير ازش متصاعد ميشه كه همچون پرتاب موشك باعث ميشه پرسي درخت رو كنار بزنه و از تو زمين پرت شه بيرون!

پرسي: ارباب... ارباب... بيا... اين روغن ِ مخصوص ِ پاچس... واسه آلبو... چيز... مخصوص شما گرفتم... اينو بزنيد به پاچتون خوب ميشه! ارباب ببين ما دو تا چقدر مهربونيم...

و ولدي پرسي رو هم از خشتكش آويزون ميبينه...

ولدي: باشه... باشه... بيايد... بيايد بريم اتاق من... ميخوام رتبه ي شما رو افزايش بدم. اين بليز بايد آدم شه تا ياد بگيره چطور بايد با پاچه ي ارباب كار كنه!
و ولدي اين شكلك لوس رو به سمت بليز از خودش در مياره:

بليز كه از شدت عصبانيت داره منفجر ميشه به ولدي نگاه ميكنه كه گشاد گشاد به سمت اتاقش گام برميداره و ايگور و پرسي كه به خشتكِ ولدي آويزونن همچون دو گيلاس اون زير تاب ميخورن!


ادامه دارد...


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۶:۵۴:۳۰ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۶
[size=small]


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
آغاز فلش بك!

بليز و لرد ولدمورت در اتاق شخصي لرد نشسته و در حال صحبت با يكديگر بودند.دستمال هاي اسكاور تو دست بليز در حال چرخش بود و هر لحظه مقامش نزد لرد بالاتر ميرفت..كم كم پاچه لرد زخم شده و او با نواختن ورد كريشيو بليز رو از خود دور كرد.

-قربان منو عفو كنين..ما امروز ميخوايم در مورد موضوع مهمتري صحبت كنيم.
-ساكت شو بليز..تو پاچه اربابت رو زخمي كردي..كريشيو!
-نــــــــــــــــــــه!
-خب بسته..ببينم تو ميخواستي يه گزارشي از ايگور و پرسي به من بدي.اونو سريع تر ارائه كن كه ارباب قصد داره به نزد يكي از شاهزادگان زيباي سرزمين هاي دور بره.
-ارباب قيافه ايگور وپرسي خيلي وحشت زده شده..زمان هاي زيادي هم از خانه ريدل بيرون ميرن و تو كلاسهاي كشتار مشنگ شما هم شركت نميكنن..به نظرتون اين مشكوك نيست؟
-همممم...چرا.پرسي هميشه در مورد ارتباط هايي كه ميتونه با دامبلدور داشته باشه به من ميگفت..شايد دارن براي من جاسوسي ميكنن و ميخوان سوپرايزم كنن.
-نه قربان..ممكنه اونا جاسوس محفل باشن و اطلاعات خيلي مهمي از ما به اونا داده باشن..مثلا حمله ديروز ما به جادوگر تي وي!محفلي ها كاملا آماده اين حمله بودن.به نظرتون اينا به نظر شما يعني چي ارباب!؟
-چــــــــــــــــــــــي؟كريشيو!يعني اينا واقعا اينقدر نامردن؟حسابشون رو ميرسم.

لرد از اتاق شخصيش بيرون رفت و بليز رو اونجا تنها گذاشت.بليز اول يه نگاهي به اطرافش انداخت..پرده هاي سياه با عكس اسكلتي كه روش بود،تابلوي جادوگران سياه قديمي و بزرگتر از همه آرم اسليترين بر روي ديوار اون اتاق قرار داشت..صداي ناله زني هميشه تو اون اتاق ميومد..لرد ميگفت اتاق طلسم شده ست و متعلق به زني بيوه بوده كه توسط خودش كشته شده.به راستي كه ارباب از اون صدا لذت زيادي ميبرد.
بليز بلند شد و پشت سر اربابش از اتاق بيرون رفت..در اين هنگام به دوربين نگاهي كرد و چشمكي به دوربين زد.

افكار بليز:-خيلي خوب تونستم حال اين ايگور و پرسي رو بگيرم.حالا اينجوري هم ديگه سد راه نيستن هم من مورد اعتماد ارباب شدم..حالا ميتونم اطلاعات بيشتري به محفل و دامبلدور برسونم!

پايان فلش بك!

ايگور و پرسي خسته و در مونده به در خانه ريدل نزديك شدند..نگاهي به هم كردن و وحشت تو چشمشون موج ميزد.در خانه ريدل رو باز كردن و رفتند تو!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
تق تق تق....
صداي پر از مهر و محبت مالي از پشت در محفل به گوش رسيد.

-كيه؟
-منم مامان..درو باز كن
مالي در را به آرامي باز كرد و از لاي در نگايه به دو مرگخوار خسته انداخت.

-به من گفتن درو براي غريبه ها باز نكنم..مخصوصا اگه مرگخوار باشن.پرسي موهاتو نشون بده ببينم خودتي؟

ايگور با عصبانيت يك دسته از موهاي پرسي را كند و از لاي در به داخل اتاق انداخت.
-بيا.ببر آزمايشگاه دي ان اي...تشخيص هويت..پزشكي قانوني.فقط بذار بياييم تو الان يكي اينجا ميبيندمون كارمون ساخته ميشه.

مالي با دلخوري در را باز كرد.دو مرگخوار وارد محفل شدند.

- اِ... سوروس تو اينجايي؟ده دقيقه پيش كه داشتي ارباب رو ماساژ...
چشم غره هاي وحشتناك اسنيپ و اشاره هاي نامحسوسش به چوب جادويي كه در دست داشت باعث شد ايگور بقيه حرفش را بخورد.

دامبل درحاليكه دستهاي سيريوس را به زور در دست گرفته بود دو مرگخوار توبه اي را دعوت به نشستن كرد.
-خوب بچه ها.بشينيد ببينم.چه اطلاعاتي بدست آوردين؟

ايگور ليواني را كه در مقابلش بود برداشت و فورا سر كشيد.
-آخيش...خيلي تشنه بودم.ام...چيزه..اين...آب نبود؟

محفلي ها با انزجار يك نگاه به ليوان و يك نگاه به ايگور كردند.
-راستش نه...ولي بهتره ندوني چي بود.اگه بفهمي كه آلبوس ديروز مسموم شد و به سنت مانگو مراجعه كرد و دكتر ازش براي آزمايش چي خواست واقعا حالت بد ميشه.

ايگور به سرعت بطرف دستشويي محفل پرواز كرد.

پرسي از موقعيت پيش آمده بسيار خوشحال شد.
-خوب..پس دادن گزارش بامنه.شروع ميكنم.من و ايگور پس از تحمل سختي هاي فراوان و پشت سر گذاشتن موانع زيادي به خانه ريدل ها رسيديم و به خدمت ارباب بزرگ رفتيم.
نگاه خشمگين محفلي ها باعض شد پرسي فورا حرفش را اصلاح كند.
-خب..خدمت ارباب بزرگ سابق واسمشو نبر كچل فعلي رسيديم.

اسنيپ فورادفتر يادداشت كوچكي از جيب ردايش بيرون آورده و مشغول نوشتن شد.
پرسي با نگراني نگاهي به دفتر يادداشت اسنيپ كرد
.البته منظورم كاملا كچل نبود.خوب ادامه ميدم.ما وارد اتاق اسمشو نبر شديم و ...وااااي...نميدونين چي ديديم...
محفلي ها با اشتياق منتظر ادامه حرفهاي پرسي بودند.
-يك اتاق در هم برهم و وحشتناك.همه لباساشو ريخته بود وسط اتاق.يه مسواك آبي روي زمين بود.يك حوله صورتي و يك وسيله سبز فسفري كه نميدونم به چه دردي ميخورد.به اضافه مقادير زيادي ژل و روغن و واكس و تافت و رنگ مو كه اينا رو هم نفهميديم به چه دردش ميخوره.روي ميز هم آدرس شونصد تا جراح پلاستيك بود كه ظاهرا سيصد و سي و سه تاش كشته شده بود.

آلبوس مشتش را با بيصبري روي ميز كوبيد.
-خوب؟
-خوب چي؟تموم شد ديگه.همين.

آلبوس با عصبانيت به ريموس نگاه كرد.
-ريموس اين دو تا روفورا از اينجا بيرون كن و براشون توضيح بده كه تا اطلاعات درست و حسابي و بدرد بخور براي ما نيارن از عضويت خبري نيست.

ريموس با خوشحالي بطرف دستشويي رفت و يقه ايگور را گرفته و به همراه پرسي از پنجره محفل بيرون انداخت.
-متوجه شدين كه؟اطلاعات درست و حسابي و بدرد بخور بيارين.
پرسي و ايگور با نگراني به هم نگاه كردند.
-پرسي..فكر كنم فهميدن ما ازترس اصلا نتونستيم وارد اتاق لرد بشيم .راه ديگه اي نيست.بايد هر طور شده بريم اتاق لرد و اطلاعات بدست بياريم




Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۶

آمیکوس کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۱ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
از اليا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 367
آفلاین
آنها خسته و مانده و درب و داغون به سمت اتاقهایشان حرکت می کنند . در را باز و خود را به محض ورود روی تخت هایشان پرت کرده و به فکر فرو رفتند به خصوص پرسی که عمق فکرش تا مرکز زمین نیز می رسید.
فکر به این که چگونه باید اطلاعات را بدست آورد ...
شب همان روز بعد از شام مرگخواران به درخواست بلیز (البته لازم به ذکر است که بلیز از دیوار چین برگشته و سر وقت خدمت پرسی خواهد رسید)با حظور گهر بار لرد در محل برگزاری اجلاس بین المللی مرگخواران دور هم جمع شدند. اتاقی پانصد متری با پنجره های ده در ده رفلکس و پوشیده از فرش های ایرانی گران قیمت ...

_ خب بلیز چی می خواستی بگی یالا بگو من باید برم ماگل کشی بعد از شامم رو بکنم.
_ بله لرد بزرگوار ، من طی آخرین ارتباطی که با اعضای سرویس

اطلاعاتی لرد در آمریکا داشتم یکی از اونها
یه پیشنهاد بهم داد که فکر نکنم گفتنش خالی از لطف باشه . اون پیشنهاد این بود که ما یک شاتل از مرکز فضایی ناسا بدزدیم و به فضا پرتاب کنیم و بعد با استفاده از اون یک ماهواره ی نظامی رو همون بالا بدزدیم و با کمک لیزر اون محفلو رو سر دامبل و برو بچ محفلی خراب کنیم. این طوری اونا حد اقل یه محل تجمع دائمی و مرکز فرماندهی شون رو از دست می دن .!!!
ملت مرگخوار به همراه لرد : حالا این شاتلی که می گی چی هست؟

_ یه وسیله برای بردن افراد بیرون از جو زمینه قربان.!
_ خب ترتیب انجامش رو بده ، فکر کنم ارزش امتحان کردن رو داشته باشه.

همان لحظه پرسی و ایگور به هم نگاهی از سر خوشحالی می اندازند . لرد هم حالا از محل جلسه بیرون رفته تا ماگل کشی بعد از شامش را انجام دهد و سری هم به مرلینگاه بزند. او به طور میانگین در هر ماه چیزی حدود نود محفلی و ماگل را نفله .( به درک واصل می کند) این یکی از نشانه های اقتدار لرد است.
درهمان لحظه لرد برای یکی دو ساعتی بیرون رفته مرگخواران به اتاق طبقه ی سوم رفته و با یک تلویزیون ماگلی مشغول دیدن یک فیلم وسترن می شوند.
برای یک مشت یورو یا دو مشت پوند نام این فیلم بود !!!

_ هی جو اسبارو زین کن بتازیم... ( صدای بازیگران فیلم)
_ یکم صب کن جک کوچیکه اسبا هنوز یونجه شونو نخوردن و ...

این کار یکی از تفریح های نا سالم مرگخواران به شمار می آید.
دو روز بعد پرسی و ایگور به همراه اطلاعات اولیه ی خود راهی محفل می شوند تا آن ها را به دامبل تحویل داده و ...
ادامه ماجرا در پست نفر بعدی


ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۵ ۲۰:۰۲:۲۱
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۵ ۲۰:۰۵:۴۷

تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۸:۵۰ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۶

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
ایگور شاد و شنگول وارد شد.

پرسی: هیییییییییییییس! چه خبرته! داریم عملیات سری انجام می دیم مثلا!
ایگور: ببخشید.

پرسی نگاهی به اطرافش انداخت و آهسته گفت:
بلیز گفت الان موقع تمرین آواداکداوراست. پس با این حساب همه باید تو سالن تمرینات باشن. این فرصت خوبیه که بریم وارد اتاق لرد بشیم و برای دامبل اطلاعات جمع کنیم.
ایگور چوبدستیش را جلوی دهانش گرفت و گفت:
پخخخخخ ... باشه. مفهومه....پخخخخخخخ.
پرسی: دیگه اینجا که لازم نیست از این استفاده کنی!

چند لحظه بعد – راهروی طبقه ی دوم

ایگور و پرسی پاورچین پاورچین به سمت انتهای راهرو و اتاق لرد پیش می رفتند که ناگهان در یکی از اتاق ها باز شد و آنی مونی از اتاق بیرون آمد.

آنی: اِ، سلام. شماها اینجا چیکار می کنین؟ لرد حضور غیاب کرد! برا شما دوتا غیبت رد کرد.منم فرستاد اینجا بیام بیدارتون کنم.الان باید همه سر تمرین باشن.

پرسی : اِ، خب. راستش ما خواب نبودیم....اممم ... یعنی امروز زود بیدار شدیم بریم با ایگور در این صبح لطیف بارانی قدم بزنیم.

آنی : خوبه ! بیاین بریم پایین!

چند لحظه بعدتر – طبقه ی اول سالن تمرینات

صدای مرگخواران که نفرین آواداکداورا را فریاد می زنند در سالن می پیچد. هر مرگخوار در اتاقک شلیک ایستاده، روگوشی بر گوشهایش گذاشته، و نفرین هایش را به سمت مشنگی که به سیبل روبرویش بسته شده شلیک می کند.
ایگور، پرسی و آنی مونی وارد می شوند واز پشت مرگخوارانِ در حال تمرین به سمت اتاقکی در اواسط سالن می روند.(عین فیلما)

در اتاقک مذکور فردی با قد بلند، ردای سیاه، کله کچل و روگوشی بر گوش ایستاده ونفرین هایش بر قلب و مغز مشنگ ها فرود می آید. سیبل لرد هر 5 دقیقه یکبار تعویض می شود و مشنگی زنده جای مشنگ مرده ی قبلی را می گیرد.

آنی مونی : لرد سیاه!پیداشون کردم!

لرد سرگرم شلیک است و در سر و صدای سالن صدای مرگخوارش را نمی شنود.

آنی مونی: قربان! لرد کبیر!

لرد:کیو! کیو! آواداکداورا! سکتوم سمپرا! دوفیششششششش! ها ها ها ها!

سیبل لرد می ترکد و لرد خشنود از شلیکش برمی گردد تا از آب پرتقالی که روی میز پشت سرش گذاشته شده جرعه ای بنوشد که چشمش به آنی مونی، پرسی و ایگور می افتد.

لرد: چه عجب! لطف کردید تشریف آوردین! بدهم روی سیبل ببندندتان؟

پرسی: نه لرد بزرگوار!
ایگور: ما رو ببخش!
پرسی: دیگه تکرار نمی شه!
ایگور: این منو اغفال کرد!
پرسی:

لرد در حالی که دهان آب پرتقالیش را با پشت آستینش پاک می کرد و بر می گشت تا به شلیکش ادامه دهد گفت:
بس است دیگر! ننه من بوقم بازی رو بذارید کنار، برید سر تمرینتون!بوق سوخته ها!


ایگور و پرسی تعظیم کنان از لرد دور می شدند که ناگهان لرد برگشت:

راستی! یادم رفت بگم! کروشیو!

ایگور و پرسی: نههههههههههههههه!

لرد دوباره برگشت و مشغول تمرینش شد. دو مرگخوار هم هر کدام به سمت اتاقکشان رفتند.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
پوف...
آروم از کنار درخت بیرون میاد.به دور و برش نگاه میکنه بعد آروم میره تو
قیییییژژ(صدای باز شدن در)
پرسی: از مونارنجی به سگ سیاه....از مو نارنجی به سگ سیاه .موقعیت خودتو اعلام کن.

ایگور:پخخ..پخخ.. هوشش تو کی هستی؟سگم تویی و جد فمیلیت.
پرسی: خره من پرسیم. اسم مخفی من مونارنجیه اسم مخفی توهم سگ سیاست.

ایگور:آها...افتاد.من الان تو درختم.

_ درخت؟؟؟

_ آره.خب من که غیب و ظاهر شدن درست و حسابی بلد نیستم برا همین با جارو امدم.البته اونم بلد نیستم برا همین یک تصادف کوچیک داشتم.تو چکار میکنی؟

_ پخخخخ...من اومدم داخل.پخخا اینجا آسمون هم آفتابی

_چه عجیب .اینجا هوا بارونیه.

پرسی: اینجا هوا آفتابیه یعنی اینجا اوضاع خوبه.

ایگور:آها.خب اگر اینجوریه اینجا هنوزم بارونیه

پرسی:خب من دیگه میرم تو.سعی کن هرچه زود تر بیای.
_ اوکی.اومدم بهت میگم.تمام
-----
پرسی یک نگاهی به این ور اونور میکنه بعد از پلها میره بالا.
قژکک(جیر جیر پلها)
_ هویی.چکار میکنی؟
پرسی یهوی هول میخوره.سریع بر میگرده تا ببینه کیه:
بلیز...هه تو..اینجا چکار میکنی؟
بلیز یک نگاه آستکبارانه به پرسی میندازه ومیگه:
این دقیقا سوالی بود که من از تو میخواستم بپرسم.الان همه باید تمرین آواداکدابرا کنن.
_ من....من....من دیدم هوای خوبیه..داشتم قدم میزدن که تو اومدی.
نگاه بلیز از آستکبارانه به تعجبانه تغییر میکنه:
قرصاتو خوردی؟

_ آره..همین الان دوتا اکس....منظورم دوتا آرام بخش خوردم.
_ اوکی.حالا برو تمرین.
پرسی میبینه اوضاع خطریه یهویی یک نقشه به سرش میزنه:
بلیز..تو مگه با جسیکا قرار نداری؟
_بلیز:اووه...راست میگی....اصلا یادم نبود...یک لحظه صبرکن.جسیکا؟
پرسی:آره دیگه.جسیکا
بلیز: مگه من با اون قرار دارم؟
_آره دیگه.زود باش.الان دیر میشه.
بلیز با سرعت هرچه تمام به سوی در میپره!!ولی بعد با همون سرعت برمیگرده:
کجا قرار دارم؟
_روی..روی دیوار چین.
__اوکی مرسی.
بلیز میره.پرسی یک نفس راحت میکشه.ولی یهویی صدای باز شدن در میاد...


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۴ ۲۱:۱۷:۳۶



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
هنوز در باز نشده پرسی میپره تو و شروع به بوسیدن مالی میکنه.
پرسی: مامان جون چقدر دلم برات تنگ شده بود ماچ ماچ ماچ ...
مالی: اوه آرتور ببین کی اومده ... پسرمون با دوست مرگخوارش به دیدن مامان باباش اومده ... ما باید جشن بگیریم .. اوه خدای من!
آرتور که دابی رو به طبقه پایین آورده بود و داشت زخمهایش را پانسمان میکرد بلافاصله لنگه دمپاییشو در میاره و می افته به جون پرسی!

پرسی: آییییی بابا چرا منو میزنی؟
مالی: جییییییییییییییییییییییییغ!
در همون لحظه بقیه محفلی های بیکار در صحنه هم از حادثه پیش اومده به شدت استقبال میکنند و شروع به کتک زدن پرسی میکنند
مالی: جییییییییییییییییییییییییغ
آرتور: تو مایه ننگ خانواده مشنگ پرور ویزلی ها هستی ... تو چطور جرات کردی مرگخوار شی؟ تو قلب من و مادر پیرتو شکوندی!
مالی
آرتور: نه یعنی تو قلب من و مادر از کار افتادتو شکوندی!
مالی: !؟!**؟
آرتور: نه .. یعنی چیز ... اه .. هیچی ...

همون لحظه ایگور که میبینه اوضاع بسیار خطرناک شده و اگر قرار باشد او یک محفلی باشد بهتر است از همین الان شروع کند جیغی میکشه و نعره زنان وارد معرکه میشه و خود رو به پرسی میرسونه و شروع به کتک زدن پرسی میکنه.
همه
مالی: جییییییییییییییییییییییغ
ایگور: تو چطور دلت اومد خانوادتو ترک کنی؟ تو باید از خودت خجالت بکشی ... من اگر خانواده ای مثل تو داشتم هیچ وقت مرگخوار نمیشدم ...
در این اثنا محفلی ها که کاملا تحت تاثیر ایگور قرار گرفته بودند به اتفاق کتک زدن پرسی رو از سر میگیرند و بدین ترتیب پرسی به اشتباه خود پی میبرد.
مالی: جییییییییییییییییییییغ

چند لحظه بعد

همه محفلی ها به اتفاق ایگور و پرسی دور یک میز نشستند و مشغول مذاکره میباشند.
آلبوس: پس اومدید که به ما ملحق شید؟
پرسی و ایگور: آهین!
پرسی: به جون مامان مالی ما اومدیم عضو محفل شیم بعد بابا گرفت کتکم زد.
آرتور: ساکت .. پسره پر رو! اگر ایگور وساطت نمیکرد بازم میزدمت
ایگور: آقای ویزلی ... ولش کنید بچست نمیفهمه ... من فکر میکنم پرسی دیگه متوجه شده که اشتباه کرده
پرسی
آلبوس: پس حالا که فهمیدیم شما میخواید به ما ملحق شید مراسم عضویوس انجام میدهیم!
بلافاصله همه محفلی ها شروع به جیغ و هلهله میکنند
محفلی ها
ایگور و پرسی

چند لحظه بعد- مکان: یک اتاق تاریک

پرسی و دابی پشت میز نشستند.
دابی: این اولین مرحله مراسم عضویوس است. همونطور که میدونی شرکت در کلاسهای دامبل یک امر خطیر بود. دابی در این زمینه تجربیات بسیار داشت. یک محفلی خوب باید تونست از کلاسهای دامبل سر بلند بیرون اومد. آمار و ارقام نشان داد که این کلاس ها در شرایط سختی برگزار شد و از هر دو نفر تنها یک نفر تونست از این کلاسها زنده بیرون اومد.
پرسی
دابی: حالا ارباب پرسی باید به چند سوال شفاهی جواب داد ... به نظر شما یک شاگرد خوب باید چه ویژگی هایی داشت؟
پرسی: امممم ... به نظر من یک شاگرد خوب باید مشتاق باشه، باید حرف شنوی داشته باشه ، باید به حرف استادش گوش بده ..اممم...

و دابی به سرعت شروع به یادداشت اظهارات پرسی میکند.

همون لحظه در اشپزخونه
سارا: ببین ایگور اسم این غذا گوشکولوگومباجونسو هست ... هی هی هی .. از اختراعات خودمه ... خصوصیت این غذا اینه که آدم بعد از خوردن این غذا چند ماه مسموم میشه.
ایگور: مااااااااااااااااااااا
سارا: میدونم شگفت زده شدی ... هی هی هی .. خب بالاخره کمتر کسی تحت تاثیر من قرار نمیگیره. به هر حال لیستشو برات آماده کردم ... من میرم و یک ساعت دیگه برمیگردم ببینم چی کار کردی!

سارا اینو میگه و از در خارج میشه و ایگور میمونه و لیست تهیه غذای گوشکولوگومباجونسو

مواد لازم: زهر مار ، پوست شتر آفریقایی ، پودر دندون ماهی مرکب دریاچه ، شیر فاسد شده ، نمک ، شکر ، سیانور ، آهن زنگ زده به اندازه دو قاشق مربا خوری و .....
ایگور:

چند روز بعد

همه محفلی ها ساکت دور هم نشستند و البوس مشغول بررسی نتایج امتحانات است.
آلبوس: نه خوشم اومد ... شما ها میتونید تبدیل به دو محفلی خوب بشید. بخصوص پرسی که در همون جلسه اول نبوغ خودشو نشون داد.
پرسی
آلبوس: و البته غذای گوشکولوگومباجونسو ایگور هم کاملا عالی درست شده بود ... ما افتخار میکنیم که هنوز پنج نفر از محفلی ها بعد از خوردن این غذا در آی سی یو بستری هستند!!!

ایگور: پس ما دیگه محفلی شدیم؟
آلبوس: محفلی؟ تقریبا .. ولی هنوز یک مرحله دیگه مونده! شما در این مرحله باید به ما ثابت کنید که کاملا قابل اعتماد هستید ...
پرسی و ایگور: ؟
آلبوس: شما در این مرحله دوباره به خانه ریدل ها فرستاده میشوید .. شما وظیفه دارید وارد زندگی خصوصی تام بشید و اطلاعات کسب کنید مثلا اینکه تامی چقدر به بهداشت و نظافت شخصی اهمیت میدهد؟ مارک تیغی که تام با آن سر خود را میتراشد چیست؟ تام ولنتاین با کی بیرون میرود؟ آیا تام برای قرمز کردن چشماش از لنز رنگی استفاده میکند؟ تام پیش کدوم دکتر دماغشو عمل کرده؟ و ضمنا ... در تمام این مدت باید با ما در تماس باشید و گزارش کامل بدهید.

پرسی و ایگور
پرسی: همین؟
آلبوس: اوه نه ...
آلبوس در یک حرکت سمبلیک چند عدد کارت مخوف از جیبش میکشه بیرون.
آلبوس: این کارت منه ... ما پناه آوردن شما به محفل را نشانه خوبی تلقی میکنیم برای همین امیدواریم در آینده مرگخواران بیشتری به محفل ملحق شوند ... شما وظیفه دارید در کنار انجام ماموریت هاتون کارت های تدریس خصوصی منم به طور مخفیانه در بین مرگخواران پخش کنید. باشد که روزی همه مرگخواران محفلی شوند
ایگور و پرسی: !!!!!!!!!!!!!!!!!!
-------------------------

آیا ایگور و پرسی از تصمیم خود پشیمونند؟
آیا آنها موفق میشوند؟
آیا لرد به موقع متوجه توطئه میشود؟
ادامه دارد....









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.