هنوز در باز نشده پرسی میپره تو و شروع به بوسیدن مالی میکنه.
پرسی: مامان جون چقدر دلم برات تنگ شده بود ماچ ماچ ماچ ...
مالی: اوه آرتور ببین کی اومده ... پسرمون با دوست مرگخوارش به دیدن مامان باباش اومده ... ما باید جشن بگیریم .. اوه خدای من!
آرتور که دابی رو به طبقه پایین آورده بود و داشت زخمهایش را پانسمان میکرد بلافاصله لنگه دمپاییشو در میاره و می افته به جون پرسی!
پرسی: آییییی بابا چرا منو میزنی؟
مالی: جییییییییییییییییییییییییغ!
در همون لحظه بقیه محفلی های بیکار در صحنه هم از حادثه پیش اومده به شدت استقبال میکنند و شروع به کتک زدن پرسی میکنند
مالی: جییییییییییییییییییییییییغ
آرتور: تو مایه ننگ خانواده مشنگ پرور ویزلی ها هستی ... تو چطور جرات کردی مرگخوار شی؟ تو قلب من و مادر پیرتو شکوندی!
مالی
آرتور: نه یعنی تو قلب من و مادر از کار افتادتو شکوندی!
مالی: !؟!**؟
آرتور: نه .. یعنی چیز ... اه .. هیچی ...
همون لحظه ایگور که میبینه اوضاع بسیار خطرناک شده و اگر قرار باشد او یک محفلی باشد بهتر است از همین الان شروع کند جیغی میکشه و نعره زنان وارد معرکه میشه و خود رو به پرسی میرسونه و شروع به کتک زدن پرسی میکنه.
همه
مالی: جییییییییییییییییییییییغ
ایگور: تو چطور دلت اومد خانوادتو ترک کنی؟ تو باید از خودت خجالت بکشی ... من اگر خانواده ای مثل تو داشتم هیچ وقت مرگخوار نمیشدم ...
در این اثنا محفلی ها که کاملا تحت تاثیر ایگور قرار گرفته بودند به اتفاق کتک زدن پرسی رو از سر میگیرند و بدین ترتیب پرسی به اشتباه خود پی میبرد.
مالی: جییییییییییییییییییییغ
چند لحظه بعدهمه محفلی ها به اتفاق ایگور و پرسی دور یک میز نشستند و مشغول مذاکره میباشند.
آلبوس: پس اومدید که به ما ملحق شید؟
پرسی و ایگور: آهین!
پرسی: به جون مامان مالی ما اومدیم عضو محفل شیم بعد بابا گرفت کتکم زد.
آرتور: ساکت .. پسره پر رو! اگر ایگور وساطت نمیکرد بازم میزدمت
ایگور: آقای ویزلی ... ولش کنید بچست نمیفهمه ... من فکر میکنم پرسی دیگه متوجه شده که اشتباه کرده
پرسی
آلبوس: پس حالا که فهمیدیم شما میخواید به ما ملحق شید مراسم عضویوس انجام میدهیم!
بلافاصله همه محفلی ها شروع به جیغ و هلهله میکنند
محفلی ها
ایگور و پرسی
چند لحظه بعد- مکان: یک اتاق تاریکپرسی و دابی پشت میز نشستند.
دابی: این اولین مرحله مراسم عضویوس است. همونطور که میدونی شرکت در کلاسهای دامبل یک امر خطیر بود. دابی در این زمینه تجربیات بسیار داشت. یک محفلی خوب باید تونست از کلاسهای دامبل سر بلند بیرون اومد. آمار و ارقام نشان داد که این کلاس ها در شرایط سختی برگزار شد و از هر دو نفر تنها یک نفر تونست از این کلاسها زنده بیرون اومد.
پرسی
دابی: حالا ارباب پرسی باید به چند سوال شفاهی جواب داد ... به نظر شما یک شاگرد خوب باید چه ویژگی هایی داشت؟
پرسی: امممم ... به نظر من یک شاگرد خوب باید مشتاق باشه، باید حرف شنوی داشته باشه ، باید به حرف استادش گوش بده ..اممم...
و دابی به سرعت شروع به یادداشت اظهارات پرسی میکند.
همون لحظه در اشپزخونهسارا: ببین ایگور اسم این غذا گوشکولوگومباجونسو هست ... هی هی هی .. از اختراعات خودمه ... خصوصیت این غذا اینه که آدم بعد از خوردن این غذا چند ماه مسموم میشه.
ایگور: مااااااااااااااااااااا
سارا: میدونم شگفت زده شدی ... هی هی هی .. خب بالاخره کمتر کسی تحت تاثیر من قرار نمیگیره. به هر حال لیستشو برات آماده کردم ... من میرم و یک ساعت دیگه برمیگردم ببینم چی کار کردی!
سارا اینو میگه و از در خارج میشه و ایگور میمونه و لیست تهیه غذای گوشکولوگومباجونسو
مواد لازم: زهر مار ، پوست شتر آفریقایی ، پودر دندون ماهی مرکب دریاچه ، شیر فاسد شده ، نمک ، شکر ، سیانور ، آهن زنگ زده به اندازه دو قاشق مربا خوری و ..... ایگور:
چند روز بعدهمه محفلی ها ساکت دور هم نشستند و البوس مشغول بررسی نتایج امتحانات است.
آلبوس: نه خوشم اومد ... شما ها میتونید تبدیل به دو محفلی خوب بشید. بخصوص پرسی که در همون جلسه اول نبوغ خودشو نشون داد.
پرسی
آلبوس: و البته غذای گوشکولوگومباجونسو ایگور هم کاملا عالی درست شده بود ... ما افتخار میکنیم که هنوز پنج نفر از محفلی ها بعد از خوردن این غذا در آی سی یو بستری هستند!!!
ایگور: پس ما دیگه محفلی شدیم؟
آلبوس: محفلی؟ تقریبا .. ولی هنوز یک مرحله دیگه مونده! شما در این مرحله باید به ما ثابت کنید که کاملا قابل اعتماد هستید ...
پرسی و ایگور: ؟
آلبوس: شما در این مرحله دوباره به خانه ریدل ها فرستاده میشوید .. شما وظیفه دارید وارد زندگی خصوصی تام بشید و اطلاعات کسب کنید مثلا اینکه تامی چقدر به بهداشت و نظافت شخصی اهمیت میدهد؟ مارک تیغی که تام با آن سر خود را میتراشد چیست؟ تام ولنتاین با کی بیرون میرود؟ آیا تام برای قرمز کردن چشماش از لنز رنگی استفاده میکند؟ تام پیش کدوم دکتر دماغشو عمل کرده؟ و ضمنا ... در تمام این مدت باید با ما در تماس باشید و گزارش کامل بدهید.
پرسی و ایگور
پرسی: همین؟
آلبوس: اوه نه ...
آلبوس در یک حرکت سمبلیک چند عدد کارت مخوف از جیبش میکشه بیرون.
آلبوس: این کارت منه ... ما پناه آوردن شما به محفل را نشانه خوبی تلقی میکنیم برای همین امیدواریم در آینده مرگخواران بیشتری به محفل ملحق شوند ... شما وظیفه دارید در کنار انجام ماموریت هاتون کارت های تدریس خصوصی منم به طور مخفیانه در بین مرگخواران پخش کنید. باشد که روزی همه مرگخواران محفلی شوند
ایگور و پرسی: !!!!!!!!!!!!!!!!!!
-------------------------
آیا ایگور و پرسی از تصمیم خود پشیمونند؟
آیا آنها موفق میشوند؟
آیا لرد به موقع متوجه توطئه میشود؟
ادامه دارد....