هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
لينى بال زنان از او دور شد كه ديد هنوز دلش خنك نشده پس برگشت به سمت او و...
‏- عه! تو نيستى كه. يعنى تو كه سوروس نيستى كه. هكتورىـ... هكولى... هكولى!

اسنيپ با تعجب به پشت سرش نگاه كرد ولى اثرى از هكتور ديده نمى شد.
-هكتور كجا بود... هى كجا مياى... نيا! ميگم نيا... نيا جلو... نيا!

اما دير شده بود. چرا كه لينى خود را به اسنيپ رسانده و بيخ گلويش را با دست كوچكش گرفته و مشت كوچك ترش را جلوي صورت او تكان تكان مى داد.
-خودت رو نزن به كوچه مرلين چپ! تو و اون اسنيپ كج و كوله با من چيكار كردين ها؟... بگو... راستش رو بگو!

اما واقعيتى كه فرق سر استيپ فرود آمده بود، باعث ميشد كه صدايى از گلوى اسنيپ خارج نشود.

-الان چرا ساكت شدى؟... بگو... چرا نميلرزى؟ ميخواى عصبى ترم كنى؟... بلرز... بلرز گفتم. نميلرزى؟... نميلرزى؟ نيشت كه زدم لرزشت سر جاش مياد!

و نيش لينى براى بار دوم نوك دماغ اسنيپ فرود آمد.
اسنيپ موجود بيچاره اى بود كه با نيش اول به شكل هكتور درآمده و با نيش دوم، لرزشش هم شروع شده بود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
نجینیِ کوچک خزید و با حالتی پر از تعجب به لرد نزدیک شد.
تلاش کرد حرف بزند، اما نتوانست. چرا که کرم ها اصولا توانایی حرف زدن نداشتند.

- فییس!

لرد با دیدن کرم کوچک خشمگین شده بود. به غیر از نجینی و مرگخواران، هیچ کرم و جاندار دیگری حق ورود به اتاق، بدون اجازه وی را نداشت!
لرد به سرعت چرخید و همچون اژدهایی خشمگین به سوی نجینی رفت.
- فیس فااااس!
-

لرد وقتی نگاه متعجب، و پر از خشم کرم را دید، اندکی تعجب کرد، پس دقت بیشتری به چشمان کرم کرد، و آنگاه بود که متوجه حالتی آشنا در چشمان وی شد.
پس به سرعت آرام گرفت و با دقت بیشتری حتی نگاه کرد، و آنگاه بود که فهمید، کرم در واقع نجینی است!

نجینی نیز داشت نیش های نیم سانتی متری اش را به لرد نشان میداد، اما وقتی که دید وی آرام شده است، خودش هم آرام شد و به چشمان لرد نگاه کرد.
سپس تلاش کرد بگوید "پاپا"، اما نتوانست.

بدین ترتیب، لرد و نجینی همینطور به یکدیگر زل زدند...

اما در بیرون از اتاق، لینی ناگهان با اسنیپ رو به رو شد.
- همش تقصیر تو و هکتوره که میخواید اعصاب من رو بهم بریزید!

اسنیپ متعجب شد.
- لینی... نیا نزدیک من... نیشت... آااخ!

اسنیپ نتوانست جمله اش را تمام کند، چرا که نیش لینی مستقیما به درون نوک بینیِ عقابی اش وارد شده بود!



پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
- نه ارباب... من هیچ وقت شما رو نیش نمیزنم.
- چرا لینی تو ما رو نیش زدی و چشممون روشن، الانم داری باهامون مخالف میکنی.

لینی بامقدار زیادی عذاب وجدان، ترس و ناراحتی از لرد فاصله گرفت.
- ارباب...
- برو لینی.

لینی که حالا علاوه بربال و نیشش، دلشم خسته بود؛ از سوراخ قفل در بیرون رفت.

- نیش لینی... زهر... میکشیمت پیکسی.

لرد به این فکر کرد که کاش هیچ گاه از لینی به عنوان سلاح مخفی استفاده نمیکرد، اما این چیزی از ارباب بودن لرد کم نمیکرد.
- چه بلایی داره سرمون میاد.

لرد احساس کرد درحال تغییر سایز دادنه. احساس کرد دندون های نیشش درحال رشد کردنن و زبونش دو شاخه شده.
- فیسسس!

وقتی لرد سعی کرده بود حرف بزنه فقط صدایی شبیه صدای نجینی از دهنش بیرون اومده بود. لرد سعی کرد حرکت کنه اما نتونست و در اخر مجبور شد بخزه. لرد روی زمین خزید و خودشو جلوی آیینه رسوند.
- فیس؟!

لرد با دیدن یه مار سبز توی دیدن آیینه جا خورد و عقب رفت. اما چیزی که بیشتر از همه باعث تعجب و جا خوردن لرد شده بود، انعکاس تصویر کرم کوچیکی تو آیینه بود که از زیر در اومده بود تو اتاق.

نجینی نمیتونست حرف بزنه اما مطمئنا توی صورت خیلی کوچیکش میشد تعجب از حضور یه مار دیگه اونم توی اتاق لرد رو دید.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
_ آهای! شما کجایین؟ یکی نیست یه لیوان آب دست ما بده؟ نمیگین ما غذا میخوایم! غذای ما کو؟

در سمت دیگر خانه، لرد که چندوقتی میشد هیچ یک از مرگخوارانش را ندیده بود، در حال جستجوی آنها بود. لرد همانطور که در خانه ریدل راه میرفت به درخت بزرگی در وسط سالن، که همان رز سابق بود، برخورد کرد. لرد با تعجب به درخت نزدیک شد.
_ این اینجا چیکار میکنه؟ آخه جای درخت توی خونه است؟ ادوارد!

ولی جوابی از ادوارد شنیده نشد. در عوض هیپوگریفی چهار نعل به سمت لرد می آمد!

_ این دیگه چیه؟! ما کی اینو واسه مرگخواری تایید کردیم؟! کجا میای... هوووی... هوشششش... حیوون! واستا!

هیپوگریف یا همان ادوارد سابق، با فرمان لرد سرجایش متوقف شد و بی حرکت در کنار، درخت عظیم الجسه ایستاد و با منقارش مشغول هرس کردن شاخ و برگ درخت شد!

لرد با تعجب به صحنه رو به رویش نگاهی کرد و به حرکت خود ادامه داد.
_ اینجا شده طویله... هی! مرگخوارا! امر میکنیم سریع بیاین اینجا و به ما توضیح بدین اینجا چه خبره!

ولی هیچ مرگخواری به چشم لرد نمی آمد...

در گوشه دیگری از خانه ریدل، لینی که به شدت بی طاقت و خسته شده بود به امید اینکه شاید بتواند با نجینی فیلمی تماشا کند و کمی از عصبانیت خود بکاهد به اتاق لرد وارد شد.

لینی بعد از ورود به اتاق در پی نجینی گشت ولی هرچه میگشت کمتر می یافت.
_ نجینی؟ پرنسس؟ مارخوش خط و خال؟ فیس فیس؟ نیستی؟

لینی همانطور که در پی نجینی میگشت چشمش به کرم کوچک سبزرنگی که در کنار ته مانده ی سیبی بود، افتاد.
_ اوخی... گوگوری مگوری... چه نازی تو... اینجا چیکار میکنی؟ تو نجینی رو ندیدی؟

کرم کوچک، که همان نجینی بود با خشم نیش کوچک خود را به لینی نشان میداد. ولی لینی متوجه آن نبود. لینی که به خاطر نیش زدن های پی در پی اش و بال بال زدن های بی وقفه اش دچار نیش درد و بال درد شدیدی شده بود و اتاق لرد را خالی میدید تصمیم گرفت برای چند لحظه بر روی صندلی لرد استراحتی کند. پس بر روی صندلی لرد نشست و به خواب رفت.

در همان حین لرد که از یافتن مرگخوارانش ناامید شده بود به اتاقش بازگشت و بی معطلی بر روی صندلی خود نشست.
_ آآآآآآآخ !

لینی با صدای لرد از خواب پرید و لرد را دید که با عصبانیت به او خیره شده است.
_ تو الان مارو نیش زدی لینی؟


?Why so serious


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۸:۴۸ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
اتاق تاریک بود. لینی به سختی جایی را میدید:

- لوموس!

گوشه‌ی اتاق هیکل شنل‌پوشی نشسته بود و اطراف‌ش روی زمین تکه‌های دلخراشی از گوشت و خون افتاده بود! لینی که کمی ترسیده بود، آرام آرام بال زد و نزدیک شد. کسی که آنجا نشسته بود را شناخت. بلاتریکس بود که موهایش صاف و بی‌حالت اطرافش آویزان بود. لینی متعجب از اینکه چه بلایی سر موهای بلا آمده بود، روی زمین کنار بلا نشست :

- بخاطر موهات ناراحتی بلا؟

بلاتریکس سرش را از روی زانو بلند کرد و با نگاهی که به سختی میشد فهمید چه در پس افکار تاریک‌ش میگذرد به لینی نگاه کرد. لینی ادامه داد:

- غصه نخور درست میشه. دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور!

بلاتریکس مُشت‌ش را بلند کرد و با تمام توان روی لینی فرود آورد:

-

بلا او را مسبب خراب شدن موهایش میدانست و با تمام وجود دلش میخواست هم لینی و هم بقیه را له کند. ولی لینی که از حرکت سریع بلا وحشت کرده بود، خم شد و سرش را سریع زیر بالهایش قایم کرد و نیش‌ش رو به بالا قرار گرفته بود. اینگونه بود که پس از ضربه‌ی مُشتِ بلا، نیش لینی در دست او فرو رفت و بار دیگر نیش خورد!

لینی خودش را از زیر دست بلا بیرون کشید. بلا دستش به زمین چسبیده بود و هر لحظه تکان دادنش سخت‌تر و سخت‌تر میشد. تا اینکه دستش تحرکش را کاملن از دست داد و به حجمی از فولاد تبدیل شد.

لینی بال زد و از همان راهی که وارد اتاق شده بود، از آنجا خارج شد!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
ریتا حشره‌‌ای نبود که به این سادگی تسلیم سرنوشت بشه. پس تصمیم می‌گیره این‌بار فرصتو به تهدید تبدیل کنه!

آن سوی خانه‌ی ریدل:

لینی بعد از مقادیری غصه خوردن در کنار لونی‌های نجات‌یافته از چنگال هکتور، دوباره به حرکت در میاد و می‌ره و می‌ره و می‌ره تا این که می‌رسه به...

- عه! بازم که تویی لا!

لینی خاطره‌ی خوبی از هم‌صحبتی با لایتینا داشت. اما به نظر میومد در اون لحظه لایتینا درگیری‌های دیگه‌ای داشت تا توجه به لینیِ تازه از راه رسیده!

- تو لایتینا نیستی. هدفون لایتینایی! خبرِ تیتر اولِ روزنامه‌ی فردا.

هدفون که نمی‌دونست چه آهنگ بدی برای لایتینا پخش کرده (بر وزن فروختن هیزم تر) که هنوز هیچی نشده کسی باید به لایتینا بودنش شک کنه، سعی می‌کنه از خودش دفاع کنه.

- د آخه با چه فکری این حرفو می‌زنی سوسک حسابی؟
- اسپویل نمی‌کنم. اون می‌شه تیتر خبر اول روز بعد. یک روز به خوانندگان مهلت داده می‌شه تا دلایل خودشون برای علت این واقعه رو برای ما ارسال کنن.

هدفون که تقریبا مطمئن بود ریتا این مطلبو از خودش درآورده و از قضا درست هم به هدف زده بود، تصمیم می‌گیره راهشو بکشه و بره.
با رفتن لایتینا، چشمان لینی سوسکی عظیم‌الجثه ایستاده در کنار گربه‌ای صورتی رنگ رو می‌بینه که اصرار داره مطلب مهمی برای پیام امروزِ فردا به چاپ برسونه.

لینی فریاد خاموشی در دل می‌زنه و از سوراخِ نزدیک‌ترین در، وارد اتاقی می‌شه...




پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
چشمان ریتا با دیدن پرهای بدن گربه، چهارتا شد.
ریتا به شدت خوف کرده بود، اما پس از چند ثانیه، تصمیم گرفت این تهدید را به دیده فرصت بنگرد.
- این یعنی من یه منبع نامتناهی از قلم پر دارم! شاید بتونم بیشترش هم بکنم!

ریتا به سرعت به سوی لینی رفت.
لینی گوشه ای نشسته بود و با اندوه زانوانش را بغل کرده بود.

- چرا ناراحتی لینی؟
- چون امروز همه سعی میکنن عصبیم کنن! همش هم تقصیر هکتوره! مطمئنم!
- عَخِی...
- آره.
- لینی... میدونی امروز چی صبحونه خوردم؟

لینی به فکر فرو رفت. مغز ریونکلاوی اش به سرعت به کار افتاد، اما نتوانست حدسی بزند. پس گفت:
- نمیدونم ریتا... چی خوردی؟
- یه پیکسی رو لینی! یه پیکسی رو!

لینی وحشت کرد. و سپس عصبانی شد.
- انتقامشو میگیرم!

و سپس نیش لینی درخشید، و در بدن ریتا فرو رفت.
لینی نیشش را از بدن وی خارج کرد و به سرعت از آن محل دور شد.

ریتا با خوشحالی گفت:
- خیلی خب... الان منم کلی پر در میارم.

ریتا با خوشحالی روی زمین نشست، اما بعد، خوشحالی اش به تعجب و حتی اندکی ترس بدل شد.
- اوه... چرا دارم سوزن سوزن میشم؟!

و چند ثانیه بعد، ریتا فهمید که پر درنیاورده است، بلکه تبدیل به سوسکی عظیم الجثه شده است!
- لینیییییییی!



پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
لینی که غمگین شده بود، بال زدن دیگر برایش سخت شده بود. کم کم ارتفاع‌ش را کم کرد و روی زمین فرود آمد و خمیده و خموده، با قدم‌هایی ناموزون به حرکتش ادامه داد. زندگیِ در حالِ حرکتی داشت کلا!

همانطور که قدم میزد و از بین پایه‌های میز عبور میکرد، به سوسکی رسید که قلم‌پری دو برابرِ اندازه‌ی خودش را گرفته بود و روی یک کاغذ پوستی حرکت میداد. سوسک سخت مشغول به نظر میرسید.

لینی که حوصله‌ش حرف زدن نداشت از کنار سوسک گذشت، هنوز چند قدم نرفته بود که یکی از پاهایش به لبه‌ی بالاییِ کاغذپوستی گیر کرد و افتاد.ابتدا با حالتی از عذرخواهی از جایش بلند شد تا لبه‌ی کاغذ را صاف کند. ولی وقتی نگاهش به لبه‌ی کاغذ افتاد، ریتا را دید که با لبخندی موذی به لینی نگاه میکرد:

-
- مرض داری؟
- دارم!

لینی چهره‌اش خشمگین شد و به سمت ریتا دوید و قلم‌پرش را نیش زد و همانطوردوان دوان و ناراحت از آنجا دور شد.

ریتا که مثل همه به نیش‌زدن‌های لینی عادت داشت و فقط طبق معمول قصد داشت سر به سر لینی بگذارد، رفتنِ لینی را نگاه کرد و سپس روی‌ش را به سمت کاغذ و قلم‌پرش برگرداند. ولی قلم‌پرش به گربه‌ی صورتی رنگی تبدیل شده بود که سطح بدن‌ش از پر پوشیده شده بود!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.