هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳
#21

ایلیدان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
خوب جلسه داشتم میل ها ی گروپ رو میخوندم پیشنهاد دادن که ما در جلسات ایشان دیگر حضور نشداته باشیم که البته خبر ندارند دیگر جلسه ای ندارن و ما هم با کامل میل قبول میکنیم و این مژده رو بدم بالاخره جمعی حدود پانزده نفر اوکی امدن را دادن در جلسات و باید حسابی مشغول گشت گذار دنبال جا باشیم و این که بی خیال پرفشناول و همی سایت خیلی بهتر است یادته فرهاد میگفتی گروپ صمیمی تره از سایت حالا فکر کنم نظراتمون کاملا بر گشته و هیچ جایی مثل سایت ما عضو ها با هم صمیمی نیستند درود بر جادوگران


مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي


Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۰:۱۷ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳
#20

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
درود شايدم سه رود .. اصلا نميدونم هرچي شما بگين

قرض از مزاحمت تعريف جلسه از ديد مارها براي مار زبانهاست

والا خدمت شوما عرض شود كه من راس ساعت 3.25 دقيقه به همراه نسخه كپي دارك لرد به طرف مكان حركت كردم (جاش خيلي خفن بود آدم احساس ميكرد الان 5 تا زامبي از در و ديوار ميان بيرون) دويديم و دويديم تا به ونك رسيدم تو ميدون ونكي حاجي داركي رو ديديم همي بهش رسيديم همديگه رو بوسيديم (هو قزوينيا جو نگيرتشون)
خوب ديگه شعر بسه در راه كافي شاپ در خيابون ونك بنهدهمي احساس كردم كه گروهي ه در چند متر جلو تر از ما حركت ميكنند با توجه به لباسهايشان يحتمل برو بچس جادوگراني هستند چون هم ردا پوشيده بودند و چوب به دست بودن خلاصه بعد از دوبار داد زدن و اذيت كردن اين حنجره ظريف ماري اين گروه خشن (پيام . داركي. لوپين)
به سوي برگشتند و همي احوال يكديگر را پرسيديم و بعد به همراه هم براه افتاديم در راه كمي تا قسمتي چرت و پرت پرونديم تا به مكان رسيديم در آنجا دوتن از اعضاي معلوم ال حال پروفشنال هارا مشاهد نموديم و بعد از سلام و عليكي كه به سردي هات داگ بود از ايشان گذر كرديم و به خان دوم رسيديم كه همان سهندخان قزوين الممالك بود در اين خان همي يكي يك ماچ بر جناب سهند اعطا كرديم و لوپين عزيز كه از خود بيخود شده بود نزديك بود سهند رو خفه كنه
خلاصه رفتيم تو ديدم بروبچ پروفشنال اچپي عينهو شغال دور نشستن دارن مارو نيگا ميكنن خلاصه بعد از دست دادن (تريپ استاديمي ) رفتيم بيرون كه به ناگاه بانگ جرس ها و ناله كوس بلند شد كه اهاي آهاي وزير اومد ماهم گفتيم بريم استقبال وزير رفتيم هرچي نيگا كرديم ويزر رو نديديم اما بعد از چند دقيقه مطلع از آن گشتيم كه وزير ديشب فيلم ديده امروز تريپ نقش اول فيلم رو اومده نشون به اون نشون كه شب قبلش شام هم زياد خورده بوده و خوابنما شده بود
و از مضرات مصرف اكس خبر نداشته
پس از كم احوال پرسي دي جي كبير كه سلام عليك اولش رو با برو بچس سانسور كردم فرمود كه بفرماييد بالا در خدمت باشيم ما هم تشريف فرما شديم بالا و ديديم بازهم برو بچس اچ پي نشستن ودارن مارو نيگاه ميكنن مثل اينكه ما يكي دو قدمي عقب بوديم خلاصه نشستيم به بحث و بررسي اين موضوع كه ناگاه خواهر مازمولا بر سر ما نازل شده و فرمودند كه از برو بچس جادوگرانه و به ما پيوستند
و عجيب اينجا بود كه پس از بسيار بحث و برسي بازهم اين قضيه سوپ كتلت براي ما مبهم و همچون رازي كه هرگز كشف نميشود ناپيدا ماند
و در جواب آخرين سوال در اين مورد
مرحوم مازمولا فرمودن : به توچه
در ضمن در اين بين جناب سهند خان قزوين الممالك نيز گيرداده بود به حاجي داركي ما :bigkiss: (فكر كنم از ريش حاجي خوشش اومده بود )
خلاصه به همين منوال معرفي و به قول جناب كالين عكاس (هكر )معروف فرند شيپ و از اين حرفا گذشت تا اينكه صاحب كافي شاپ با استفاده از يك نوع كلك كه در شمال كشور مرسوم است (معروف به كلك رشتي) مارا با لگدي همچيني يه نموره اردنگي شكل به بيرون از كافي شاپ هدايت كرد بعد بيرون اومدن از كافي شاپ متوجه شديم كه برخي از بچه هاي پرو اچ پي قصد در ايجاد عمليات پيچينگ دراند و ماهم با پررويه تمام عمليات آنتي پيچ را اجرا كرديم طوري كه حريف از رو برفته و به زير افتاد
اين بود شرح جلسه ما كه تقريبا بدون شرح بود




ویرایش شده توسط Salazar_Slytherin در تاریخ ۱۳۸۳/۷/۲۸ ۰:۲۶:۵۵

نمایشنا


Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۳
#19

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
برادران و خواهران طلسم شپلخ کن(به روایتی جادوگر) توجه کنند!!! جلسه ارزشی حضوری جادوگران


سلام ملت!!!
توجه کنین از آنجا که در ایام ضد حال ماه مبارک رمضان هستیم نمی تونیم در کافی شاب! جلسه بذاریم به همین دلیل ارکان جلسه رو به سنت نهاده و در پارک معلوم الحال لاله قرار به جلسه خواهند گذاشت... باشد که در بعد از ماه رمضان خودمان جلسه ها را در جاهای ارزشی مانند آباجی و پیران شک(دیکته به علت رعایت کپی رایت عوض شده) برگزار کنیم!
خوب پس: جلسه این هفته واقع در پارک لاله ساعت 4 است ولی حالا این می ماند که پنج شنبه عصر؟؟؟ یا جمعه صبح؟؟؟ یا جمعه عصر!!!

با ما تماس بگیرید!


=================
خوب این که هیچی حالا بریم سر اصل مطلب... جلسه سوم اچ پی پروفشنال دیگه کاملا به ما ثابت کرد که سایت از گروپ بسیار بسیار موفق تره و اینکه همه می دونیم که بحث های سایت ما اونجا کپی پیست میشه! و اینکه بازم شرکت کنندگان عزیز مطلع هستند که با وجود بوق و کرنای دشمن های پی دبلیو سی ( با توالت مرلین اشتب گرفته نشود) با نظم بهتری داریم و خفن بحث هایی بسیار...!
پس:!
از بعد از ماه رمضون اعضای وزین و اصلی و پایه جلسه با یک اقدام فوق جدی جلساتی وزین در مکان های خوب و با کلاس و غیر پارکی! برگزار خواهند شد... به امید اینکه مشکل کلاس و مکان جلسه حل شود و شاهد دیدار دوستانی باشیم که هر کاری می کنیم در جلسات شرکت نمی کنند...

مورد دوم: من خودم قبول دارم بحث هری پاتر تموم شده! ولی صبر! ما اهداف دیگری هم داریم(البته غیر از فرندشیپ!) و اون اینکه من فک می کنم با اقلا یه کتاب رو خوندیم و جمعی کتاب خون باشیم و از اونجایی که کتابخون بودن کلاسی دیگه نیست ما می تونیم درباره کتاب های دیگه هم صحبت کنیم صحبتم اینه که می تونیم جمعی مثل بَعدِ هفتم یعنی جمع کتابخون فیلم بین و یا هر موضوع دیگه ای داشته باشیم و نباید خودمون رو به هری پاتر محدود کنیم چون دیگه هری پاتر و تقی پاتر و قلی پاتر و خلاصه هر چی پاتر بود رو بررسی کنیم! نمی گم بحث تموم شده ولی به قول معروف اینکه چرا ریش دامبلدور چند سانته و اینکه ولدمورت دماغش رو عمل کرده یا نه و یا اینکه کینگزلی همون مایکل جکسونه اینا بحث نیستش!!!

کلی حرف زدم در کل بهتون مژده بدم:

مدیریت جلسات(منظور جمع جلسه برو ها) در حال تدارک جلسات در مکان های خوب با موضوع جلسه کامل و برنامه ریزی هستش...

برای تولد سایت از حالا دنبال یه فرهنگسرایی چیزی هستیم...

با گسترش دادن موضوع و خروج از دایره بسته موضوع هری پاتر هم جلسات بعدی ما دوستانه و جذاب خواهد بود و هم دیگه دچار کمبود موضوع نمی شیم و با معرفی کتابه به همدیگه داستان های خوب دیگه ای رو هم آشنا می شیم و می خونیم...!
=======
باشد که در پناه ایزد منان باشید...! فقط اوست و لاغیر(البته منم هستم!)
دارک باشید...
دارک لرد


!ASLAMIOUS Baby!


Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۳
#18

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
همی از خانه زود راه افتادیم تا ببینیم این کافی شاپ مذکور امن میباشد تا وزیر محترم جادو با خیال ارام در انجا جلوس فرمایند و اقدامات تروریستی علیه ایشان انجام نشود

خلاصه با قیافه مبدل به انجا رفتیم و بس مخ زنی هایی دیدیم که میگفتیم اگر حاجی انجا میبود سخت بر اشفته میشد

پس از مطمئن شدن ازامنیت انجا با خیال راحت منتظر شدم تا یاان جادوگرانی جلوس فرمایند اما هرچه دیدیم اچ پی بود و بس!!!!!

درست سر ساعت سر و کله حاجی و رودلف و لوپین پیدا شد اندکی مشغول صحبت شدیک که دیدیم وزیر با قیافه ای بس خفن !!!!تشریف فرما شدند پس بر قیافه جدید او صلواتی فرستادیم که ناگهان چهره ای از دور نمایان شد!!!!
همی گویم پسری خوشتیپ و خوش قیافه که یک دفتر پر از مطالب پاتری در جیبش بود
ابتدا فکر کردم با پرنس دورگه مواجه شدم ولی پیام مرا متوجه اشتبام کرد و فرمود:ایشان کالین هستند عکاس خبره هاگوارتز
پس از سلام و علیک به سمت داخل کافی شاپ روانه شدیم و به طبقه بالا رفتیم که میزهارا به هم چسبانده بودند تا راحتتر بحث نماییم اما دریغ از یک بحث((ما جادوگران دور خود جمع شده بودیم و میگفتیم و میخندیدیم و مازامولا ملقب به موذمال هم در این بحوث(جمع بحثها)شرکت مینمود

بلااخره طاقت صاحب کافی شاپ تمام شد و دستور به اخراج ما دادند ولی ما جادوگرانیها عرصه را هیچوقت ترک نمی نماییم و با گشاده رویی(نمیگم پر رویی)بر سرجای خود نشستیم
اما صاحب کافی شاپ فکر توپی را در سر داشت.همینکه ما سرمان در بحثها داغ شده بود منوها رو دستمان دادند که باز بسفارشیم و ما از انجا که دیگر نمیخواستیم پول به جیب انها بریزیم مجبور به ترک صحنه شدیم!!!!!!
در حال دور شدن بودیم که ناگهان بر گشتیم و با دیدن صحنه ای احساس کردیم یک پیچیم و دارن ما رو می پیچونن
ما با قدرت برگشتیم و فرماییدیم:داداش پیچ خودتی ما رو نپیچون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
طرف بدجوری شوگه شده بود بحث را به زیرکی عوض کرد و درباره گودبای پارتی خودش بحث نمود
از انجا که شخص شخیص بنده بدجور وقتم تنگ بود از دیگران درخواست کردم که زودتر برویم
در هنگام رفتن با کالین و لوپین و حاجی و رودلف ونیش نیش مشغول صحبت بودیم
نکات جالب:
1-دیدن هکر معروف سایت (کالین جان مارو هک نکنی داداش)
2-دیدن نسخه آزمایشی حاجی دارک لرد
3-خواندن امشب شب مهتابه برای لوپین عزیز
4-دادن لقب دیجیمون به دی جی
5-چهره جدید کینگزلی(خفنترین چهره سایت)
6-خالی کردن گالیونها در کافی شاپ مذکور
7-فهمیدن اینکه فقط جادوگرانیها باید با هم باشند تا بحث پاتری شکل گیرد


ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۳/۷/۲۵ ۱۶:۳۵:۲۶

کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۵:۰۳ جمعه ۲۴ مهر ۱۳۸۳
#17

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
همی بنده در جلسه فرند شیپی در کافی شاپ آفتاب حضور یافتم که بحثی در باب هری پاتر بنمایم اما با کمال شاخ در آوردن همی بدیدم که دی جی هی اینطرف میدود و هی آنطرف میرود البچه ها ساکت باشید که باشد ما را از اینجا شوت به بیرون نمایندیو هی عرق شرم بر پیشانیش روان سپس ندانم که چه شد پس از نام نویسی که ما برادر گراپی و مملی پیر دانا هم از باد مبرده و در آن کاغذ منحوس نام ایشان را ذکر کردیم 2 خانماز پرو ها تصمیم به عزیمت گرفتندی و بقیه پرو ها به ایشان تاسی نمودندی بس شگرف پس از 2 -3 بار اصراردی جی که موثر نبودی بالخره به بیرون کافی شاپ همی برفتند اما ما برو بچز سایت جادوگران با پرویی تمام به در خواست مازا همی در آنجا ماندگار شدیم مثل میخ طویله و تازه بحثی هری پاتری بین ما آغاز گشت که من که کتاب هری پاتر را خلاصه نموده بودم(چه بیکار مشرف بودم)زیاد بر سر خودم نزنم که چرا آمده ام دی جی اندکی پیش ما نشست و بعد در نمیدانم کجا شپلخ شد و احتمالا دست آفتابه مرلین در کار بود و همی در بحث بودیم که یک عدد سهند بر ما ظاهر گشت و نفس های مارا چون از عالم قزوین میامد در سینه هایمان منجمد نمود و بدین شرح چنین گفت:"که ای ابنا البشر جادوگرانی مایه تیله ها را رو کنید که حساب کنیم بالام جان..." و قال دارک الله اعظم:که همی اوکی و مایه تیله روی نمودیم و سپس وی(سهند)برفت و ما نفسی راحت بکشیدیم و به بحث ادامه دادیم تا ما را شوت به بیرون نمودندی که ما مشتری داریم و اگر می خواهید بمانید باز سفارش دهید و ما دیدیم که نتوان یک 2000 گالیون دگر خرج کرد (بماند که در منو آب کدو حلوایی هم موجود نبود )و بلند شدیم که یکی از صندلی ها واژگون گشت و همی خندیدیم و به پایین شپلخ شدیم و بدبدبم که همی آنجا دیجی و سهند و بسی از پرو ها به همان دو دختر که تاسی کرده بودند پایین هستند ز سیاست پیچ ومهره جادوگرانی ها وما بسی شاخ در آوردیم در اینجا خواهر موذمال(إ ببخشید مازامولا از ما جدا گردید) وما نیز تصمیم به عزیمت پیاده به میدان ونک گرفتیم که دیدیم پرو ها نروند و می خواهند ما را 3 پیچ نمایند ما به پیش دی جی برگشته به پرویی تمام و با وی صحبتی نمودیم که چرا ما را میپیچانی و سهند نگاه کجی به ما انداخت از نوع نگاهای مرلین که همه بس مضطرب شدیم و دم بر کولمان نهادیم برویم و من به دیجی که پسر زحمت کشی بود ودیدم بسی مغموم ونگران است گفتم که آیدیترا برایت میگیرم وبسی امیدوارم بدین امر باشد که ما را دگر نپیچانند در این بین مشخص شد که نسخه تقلبی حاجاقا نیز همکار من میباشدی ومرا خوشحال نمودی در این بین من با کرام جان بسیار درد ودل نمودم از کار بلا که ای به او ظلم شده و چرا همی از این سایت برفت و وزیر چرا ناگهان در وسط جلسه شپلخ گشت که پرونده آن هنوز در دست تحلیل میباشدی...لوپین نیز از اواسط جلسه ماه زده شد و ما که همی میدانستیم امشب ماه کامل نیست بسی متعجب شدیم که چرا وی حالش بد شده به نظرم از شیر شکلاتی بود که صرف نمود البته این را خواهر مازامولا گفت که منطقی ترین حرف محسوب گشت...
و این نیز نتایج جلسه:
-2ساعت فرند شیپ و تازه آغاز بحث های اصلی فقط با جادوگرانی ها
-نرسیدن به نتیجه به دلیل پیدا شدن سهند
-ادامه بحث و مغموم شدن وزیر و لوپین
-پایین آمدن و متوجه شدن به اینکه پیچانده شده ایم و ما هم بچه پرو
-فهمیدم که نسخه تقلبی حاجی که بس ساکت بود همکار میباشدی بامن
باشد که حاجی همیشه برقرار و آسلام را ساپورت کندی


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۰:۵۵ جمعه ۲۴ مهر ۱۳۸۳
#16

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
سلام عزیزان و اینک سینجر! ا ببخشید یعنی و اینک گزارش جلسه!:

و به ناگاه من در مسنجر همی بودم که پیام شپلخ شد و گفتش که الو حاجی تویی؟ گفتم آره چی شده بازم سید کشتن؟ گفتش که نه جلسه ونک خیابون آفتابه ساختمان آفتابه کافی شاپ آفتابه!
منم گفتم : ماااااااااااااااااااااااااااااااااا بگو مرکز ریاست دستشویی مرلینه!!! و پیام چیزی نگفت و برفت!
بعدش فردا در پارک معلوم الحال لاله که شخصی بفرموده: ملت! دشمن بداند(ند ند اکو اکو) ! پارک ها مکان فساد است! به خصوص پارک لاله!... خلاصه قرار گذاشتیم کنار مجسمه تاریخی و ارزشی و فرهنگی بابای دامبل من چون خیلی سریع بودم زیاد زود رسیدم و کلی معطل شده و البته از مناظر طبیعی متحرک و ثابت پارک استفاده نمودم! درنگی گذشت و ناگهان شپلخ! این رودی (متخلص به پیام انفجار - دی جی 2 - پیام کبیورد شپلخ کن) پشت سر من ظاهر شد! کمی ویس چت بدون دی سی با هم کردیم که یهو این لوپین ( متخلص به روح معلوم الحال سابق - روح احمد - روح سبز) هم اومد و سوار یدونه خودروی مشنگی شدیم و رفتیم! در این میان پیام گفتش که بابا PHP دعوا شده! که منم چون خواستم کم نیارم گفتم HTML هم دعوا شده! بعدش پیام گفتش نمی دونی تو جلسه بودیم که یهو(بووووووووووووووووقققققق === صدای بوق سانسور....) اومد و به (بوووووووووووووووووووووووققققققق) ... نه بابا خالی می بندی! ... جان حاجی باور کن من رفتم از خودشم پرسیدم که (بووووووووووووووووووووووووووققققققققققققق)....
در کل دیباچه بحث بالا این بود که استاندارد PG از صحنه روزگار محو شد و هری پاتر افق های تازه ای را برای جوانان میهن عزیز اسلامی ما گشوده است!
بحث های کاملا بی فرهنگی و ضد آسلامی ادامه داشت که تاکسی رو عوض کردیم و راهی ونک شدیم و در ونک شپلخ شدیم که کلی پولش شد که من گفتم بروبچ پول خرد دارید؟ که این این لوپین یدونه تراول یه میلیونی درآورد و گفت بقیش ماله خودت ... و ما متوجه شدیم که بیچاره خیلی نداره و تصمیم گرفتیم کمیته امداد مهدی رو افتتاح کنیم... همینطور داشتیم تو خیابون می رفتیم که یهو بارون گرفت که احتمال قوی توطئه استکبار بود که ما مشت محکم رو به دهنش زدیم و در زیر باران پیش رفتیم که یهو صدای مار اومد و این نیش نیش! این مرد انتحار! مرد مرد خوش صدا به همراه یک نسخه کپی از من به اسم دارک لرد 2 یا چیز دیگر اومد! ضمن تعجب از اینکه چرا کپی من اینقدر بد از آب در اومده نیش نیش گفت سی دیش کف سبز بوده! خلاصه به همراه نیش نیش و دارک لرد 2 رفتیم و در راه رسیدن به خیابان آفتابه یه واحد سیار گشت مرلین رو دیدیم که کلی تِی و تشت اینا بود که کنار خیابون گذاشته شده بود! ادامه دادیم تا کافی شاب! رو پیدا کردیم که خیلی مشکوک بود! چون اصلا چیزی ازش معلوم نبود... در بدو ورود بود که چشمانمون به جمال رخ نماینده ثابت و مادام العمر ملت سلحشور قزوین! سهند! روشن شد که مارو به زور ماچ و بوسه کرد و ما همی فهمیدیم که بهتره فاصله ایمنی با جادوگر جلویی رو رعایت کنیم!
درنگی بعد دی جی ! این جلسه برگزار کن همیشه در حال اجرای گودبای پارتی اومد و گفت بچه ها خوش آمدین و اونم رو بوسی کرد که احتمالا میشه گفت امواج قزوینی سهند روی موجش افتاده بود! خلاصه بعد از گذر از یک پیچ مشکوک وارد کافی شابی بسیار معلوم الحال شدیم که در اونجا (بوووووووقققققققققققق) و غیره...! خلاصه اول پایین بودیم که خیلی پلنگ تو فیل بود بعدش ما هی رفتیم تو اومدیم بیرون هی رفتیم تو اومدیم و ...(منظور داخل و خارج کافی شاب است! عزیزانی که منظور بدی از این جمله دریافت کرده اند هر چه سریعتر خود را به منکرات جادو معرفی نمایند!) خلاصه دی جی اومد و گفت بریم بالا! خلاصه از یک پلکان مشکوک بالا رفتیم و در محیطی خفن با سقفی کوتاه و یک عالمه آدم خود را یافتیم! یادم رفت بگم که برادر کالین و برادر کرام هم در پایین به ما پیوسته بودند! و بله وزیر سحر و جادو کینگزعلی شیکمبولی با موهایی که بنفش رنگ شده بود و ناخن های سیاه با یک تیپ سوپر ابر خفن به ما پیوست! خلاصه اون بالا کاملا جو هری پاتری بود و تنها کلمه ای که شنیده نمیشد هری پاتر بود چندین بار خواستیم بحث نماییم که نشد... تو این جریانات ناگهان مازامولا در میان جمع شپلخ شد و بسی باعث خوشحالی بروبچ جادوگران شد... در طرف دیگر میز بحث کاملا پاتری ادامه داشت :bigkiss: .... در اینور هم فعلا دوستان کاملا دوستانه در کنار هم در یک محیط آرام نشسته بودند و فقط آروم صحبت می کردند
خلاصه یه بابایی که ظاهرا مسئول اونجا بود اومد منویی داد که قیمت یک فنجان قهوه اش 1400 تومان بود و خلاصه چاره ای جز سفارش نبود چون ناظر این قسمت برادر سهند بود! و چاره جز اطاعت وجود نداشت! پس سفارش دادیم و منتظر ماندیم! در این میان با کمک جعبه های دستمال کاغذی فوتبال سه توپه بازی کردیم که تیم زوپیس مثل همیشه حتی با وجود نبودن کچ تیم یعنی دامبل بازم قهرمان شد! مدتی تو سر کله هم زدیم تا سفارشات رسید... برای دارک لرد 2 که هاد چاکلت سفارش داده بود یه لیوان کافه چکلاسه و برای منم که یه چیزی سفارش داده بودم که توش حداقل کلمه موز بود! یه لیوان تو مایه های شیر کاکائو آورده بودن! در این میان دی جی مرتب می گفت ساکت باشین وگرنه می اندازمون بیرون که مسلما ما گوش نمی کردیم! (در اینجا وزیر ناگهان شپلخ اجکت کرد که علت آن در دست پیگیری است) خلاصه بگذشت و بگذشت و بگذشت تا بالاخره هیچ بحث هری پاتری نشد و فرمان اجکت صادر شد و همه پاشدن که برن که به ناگه مازامولا پیشنهاد بداد که بروبچ جادوگران بمانیم و چرا رویم؟؟؟ که همه گفتن پس خواهیم بماند! همه برفتند( که بعدا معلوم شد نرفتند!) و ما موندیم و خفن بحث هایی کردیم که با حضور کاملا هری پاتری بروبچ پی اچ پی :bigkiss: متاسفانه ممکن نشد... خلاصه در این میان فهمیدیم متاسفانه برادر سهند هنوز نرفته! و برادر دی جی درنگی اومد پیش ما نشست و بعد برفت... اونقدر مونیم تا انداختمون بیرون! در بیرون دیدیم که ای بابا تنها دو خانم شرکت کننده در جلسه(غیر از مازامولا جان) هم هنوز نرفتند... خلاصه مازا جان اینجا از ما خداحافظی کرد و برفت و ما هم راه افتادیم بریم که بحث ناگهان برگشت به (بوووووووووووقققققققق) نه بابا نیش نیش پس تو هم شنیدی؟ آره بابا (بووووووووووووووووقققققققق) عجب بابا! خوب پس برگردیم! ای (بووووووووققققققققققققق) خلاصه بنا به دلایلی گفتیم یه دوری هم اون اطراف بزنیم در حال دور زدن بودیم که دیدیم ا دی جی جان وبرادر سهند و غیره...! هنوز هستند که برادر سهند با دیدن ما همی بسیار خفن تعجب کرد که ما گفتیم: ا.. شما هم هستین هنوز؟ و خلاصه کلی با دی جی صحبت کردیم و دی جی گفت که این گود بای پارتی من بود و من هک شدم و غیره که ناگهان کالین جان مثل فیلم Mission Impossilbe نقاب خودش رو برداشت و گفت من یه هکر حرفه ای هستم که بدون برنامه واسطه با برنامه نویسی خودم هک کنم! اینجا باید می ترسیدیم ولی نمی دونم چرا نترسیدیم! خلاصه برادر کالین به دی جی قول داد که ای دیش رو پس بگیره(اینکه چرا مفتی این قول رو کرد جای بحث دارن که از حوصله این مقاله خارج است!) خلاصه بعد از به کار گیری فراوان مخ دی جی رهسپار منزل گشته و در راه کلی صحبت کردیم!
و اما نتایج جلسه:
1. آشکار شدن حقایق به شرح: (بوووووووووووووقققققققققققققق)
2. دیدن برادر خوب عکاس(و البته برنامه نویس خفن) کالین کرویی!
3. دیدن نسخه آزمایشی خودم به اسم دارک لرد 2 که ایشون هم همکار کالین جان از آب در اومدن!
4. آشنایی با مازامولا جان که یکی از هری پاتری های واقعا درست و حسابی بود و هست و خواهد بود و غیره...
4. بحث هایی درباره هری پاتر که تا به حال نشده بود مثل تعصب روی هری پاتر و چرا؟ کتاب های بهتر از هری پاتر -- ژانر فانتزی و غیره...
5. مثل همیشه دیدن دوستان!
6. برنده شدن تیم زوپیس...
7. هدفمند کرد جلسات و برنامه ریزی جهت پروژه های کلان هری پاتر و برنامه پنج ساله اولین جلسه درست و حسابی مستقل سایت جادوگران...

والسلام..
در پناه هر سه تای آسلام و اَسلام و اِسلام باشید!
نماینده خودم در زمین: آیت الله العظمی حاج آقا الدارک الدوله التفرشی المشهدی المقمی النجفی اصل موردوری...
تایپ شده توسط : گراپی
توجه: تایپ پایان نامه و جزوات دانشجویی پذیرفته می شود...


!ASLAMIOUS Baby!


Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۳
#15

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
شرکت به جلسه برای من چند منفعت داشت:
1- چهره نورانی حاجی آسلامو از نزدیک مشاهده کردم
2-با وزیر کبیر روابط صمیمانه و دوستانه ای بر قرار بود(چون تو وزارت خونه ایشان بسیار جدی هستند و با کسی شوخی ندارند)
3-از نزدیک نحوه صحیح تنفس مصنوعی را از گیلذروی آموختم
4-با رودی عزیز(لسترنج)در مورد طرحهای بعدی ارتش سیاه به مذاکره پرداختیم(البته در مواقعی که ایشون در حال صحبت و آشنایی با کسان دیگه ای نبودند!!!!!!!!!)
5-با نیش نیش و خانم نوریس هم آشنا شدیم
6-خانم نارسیسا افتخار دادن تشریف ائردند
7-بحثای مفرحی که خارج از جلسه!!!برگزار شد بسیار جذاب بود
8-خوردن و شوخی کردن
9و10 به علت بی پی جی 13 گفته نمیشود


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۶:۲۷ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۳
#14

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
بنده هم نکاتی رو از حاشیه این جلسه بیان میکنم که یه چیزی نوشته باشم!
----------------------------
هوم... عصر یکی از روز های خدا بود ( یا پنج شنبه یا جمعه یا شنبه، درست یادم نیست ) که شیکم توی میخونه مسنجر یقه ام را گرفت و گفت بیا بریم جلسه دی جی و دوستان که بسی حال میده! من هم گفتم باشه، چه روزی؟ چه ساعتی؟ گفت دوشنبه ساعت چهار... گفتم کجا؟ گفت رستوران آپاچی! گفتم کدوم گوری هست؟ آدرس بده! گفت نمیدونم، از خونتون 20 دقیقه راهه! گفتم پیاده 20 دقیقه راهه یا سواره؟ جواب نداد! گفتم به سمت شرق 20 دقیقه برم یا به سمت غرب؟ گفت نمیدونم! گفتم پس من کجا برم؟ گفت دور و ور تجریشه! گفتم اوکی! و از اونجایی که سه چهار سال بود شیکمو میشناختم و تا حالا سابقه نداشت که به موقع بیاد سر قرار اضافه کردم که چهار و ده دقیقه آن جا خواهم بود! و این چنین شد که تصمیم گرفتم برم جلسه... و به قول دامبل اینگونه شد که اینوایتیشن رو اکیپط کردم... بله درست شنیدید، اکیپط کردم!

***

دوشنبه ساعت حدودا سه و نیم بود که دی سی گشتم و لباس پوشیده و آماده شدم و ساعت 20 دقیقه به چهار بود که از خونه اومدم بیرون!
اطلاعاتی که از محل جلسه داشتم بدین شرح بود: به مدت 20 دقیقه به سمت تجریش میروی! و از اونجایی که میدونستم اگه سواره به مدت 20 دقیقه برم به سمت تجریش، از اون ور تهران میزنم بیرون، پیاده 20 دقیقه به سمت تجریش رفتم . خود را در میدان شریعتی یافتم! أر آن جا بسی مضطرب الحال گشتم چرا که 20 دقیقه به پایان رسیده بود ولی در آپاچی به سر نمیبردم!
به یکی از برادران بسیجی که از قضا تاکسی درایور بود گفتم:
برادر... میدانی رستوران آپاچی کجاست؟ گفت چه کار داری در آن جا؟ گفتم مگر فضولی؟ گفت نه! گفتم پس فقط آدرسو بده! گفت باید بری سر سهیل! گفت سر سهیل دیگه کجاس؟ گفت برو سر اون خیابون وایسا و بگو سر سهیل تو را سوار خواهند کرد... من هم چنین کردم و ناگهان دیدم در یک تاکسی به سر میبرم! در حالی که همچنان متعجب بودم از حضور خودم در تاکسی به راننده گفتم مرا جلوی آپاچی پیاد کن گفت باشه و من با خیال راحت پاهایم را از پنجره انداختم بیرون و چشم هایم را بستم و منتظر ماندم تا برسیم که دیدم یهو یارو زد رو ترمز و به من گفت که خیلی شرمنده تشریف داره و متاسفانه مدتی است که آپاچی رو رد کرده و من بر خود رنج بسیاری احساس کرده و چوب دستیم را به داخل دماغش هدایت کردم! پیاده شدم و اندکی به سمت بالا روانه گشتم تا ساعت چهار و پنج دقیقه رسیدم به شیکم و دارکی و رودی و ویکی و سالی و غیره و البته قبل از دست دادن و از این جور تشریفات بسی تعجب کردم که شیکم به موقع سر قرار حاضر شده! (نکته علمی: تابستون سال پیش،یه بار توی ولنجک با شیکم ساعت 5 قرار داشتیم ساعت 7 و ربع اومد! )

و از اونجایی که رستوران سوراخ نداشت مجبور شدم از در وارد بشم و این برای من بسی گران تمام شد چرا که همه مرا سوال پیچ نمودند که چرا از سوراخ وارد نشدی و من هیچ جوابی نداشتم که به آن ها عطا کنم و البته از آن عجیبتر این بود که کسی با ورود من غش نکرد!

خلاصه اینکه نشستیم اونجا و پس از مدتی علافی و گوش دادن به سوالاتی بس علمی و نیز در آوردن ادای یکی از شکلک های یاهو یعنی جلسه به پایان رسید! البته در این میان نارسیسا و لوپین نیز همانگونه که برادران عزیزم فرمودند به جمع ما ملحق شدند و بسی شاد گشتیم که از 30 نفر حاضر در جلسه 7 یا 8 یا 9 نفر جادوگرانین... یه خانوم نورسی یا همون ویزارد کت هم اونجاها حضور داشت که من آخر سر نفهمیدم کیه ولی از قرار معلوم یه وبلاگ باحال داره! که البته چون صحبت درباره محتواش در مجلس نمیگنجید قرار شده بود خودم برم بخونم ببینم توش چی نوشته شده ولکن که رفتم و دیدم خود پرشین بلاگیا وبلاگو به دلیل رعایت نکردن پی جی بسته اند! و بسیــــــار ضایع گشتم! (یکی پی ام یزنه ماجرای خانوم نوریس و کج پا رو بنویسه ) اگه سالی و ویزارد کت هم جادوگرانی حساب بشن 9 نفر بودیم! (شیکم تو چرا گفتی 7 تا؟)

و در انتهای جلسه با غیب شدن ناگهانی نارسیسا مواجه گشتیم ولی خم به ابرو نیاورده و خودمان یعنی ریموس و دارکی و شیکم و ویکی و رودی و من برفتیم به پارک و حاجی و شیکم جای مرلین را خالی کرده و تشریف بردند به دستشویی و عجیب است که دارکی اول رفت تو ولی شیکم اول اومد بیرون! از خریدن سوت نیز همگی امتناع کردیم ولی کرام یه فال حافظ خرید یا نخرید نمیدونم!

پس از اندکی گفتگو و فیض بردن در پارک برفتیم از پارک بیرون و شیکم به من بگفت که اگر از مسیری که ما میرویم بروی تا صد سال دیگر هم به خانه نمیرسی و من هم که بسی دچار همه چی درد بودن از جمله کمر درد، از گفته اش استقبال کرده و شر خویش را کاهش دادم و از همونجا با اخذ یک تاکسی برفتم به خانه که البته وسط راه یه زنه با راننده دعواش شد و راننده میخواست همه ما رو از ماشین پرت کنه بیرون! که بنده سماجت به خرج داده و با نشان دادن مدارک مختلف به زور موندم تو تاکسی! و اون موقع نفهمیدم چی شد یهو یارو از من خوشش اومد و گفت بیا اصلا برسونمت خونه! منم گفتم باشه و فکر کردم تریپ رفاقت گذاشته ولی وقتی رسیدیم دیدم میگه دو تومن بیا بالا! و من گفتم دیجیتالم کجا بود مرتیکه؟ ولی یارو گفت یا پولو میدی یا پولت میکنم! و من هم اول میخواستم با مینی گانم حالشو بگیرم ولی دیدم رو شیشه ماشینش نوشته " یا برادر گراپی مدد " و کمی اون ور تر هم عکسی از شهر مقدس قزوین به چشم میخورد ومنم که نمیخواستم با یک عدد گراپی قزوینی مواجه بشم پولو دادم و در رفتم تو خونه!

-------------------------------
البته اینجوری ها هم که نوشتم بد نبود و بسی خوش گذشت! وچه جالب بود که ما همگی سیاه بودیم به جز لوپین جان بابا، که لوپین هم بی طرف بود و رنگ ما رو به خود گرفته بود و همگی سیاه بودیم در واقع!

و من به یک نتیجه علمی هم دست یافتم از اونایی که آخر سریال ها میگن: چه خوب میشود اگر با حضو سبز خویش جلسه های خود جادوگرانو استاد کنیم و پا به این جلسه های در پیت و بیگانه نگذاریم!

البته خودم قبلا فقط یه بار شرکت کرده بودم تو جلسات جادوگران اونم صد سال پیش بود و من هنوز فیتال بودم! ولی همان گونه که بار ها اعلام کرده ام اکشال نداره و اون جلسه هم بسی جالب بود و من باز در پیدا کردن مکان جلسه استاد شده بودم! ساعت سه و نیم رسیده بودم به پارک ولی ساعت چهارو نیم مجسمه بابابی دامبلو پیدا کردم!و در طی جلسه فقط به حرفای دامبل و توپیک و مای اسکول اینجور چیزا خندیده بودم و اصلا حرف نزدم!

هوم... اگه اینو خوندید بدونید که خیلی علاف بودید و من خودم دوباره حال نداشتم روی اینو بخونم و بفهمم چی نوشتم! و هر چی دم دست و بالم بود نوشتم و میترسم این زوپس گیر بده که پستت خیلی طولانیه! جای دین توماس خالی که بیاد این پست طولانی رو بخونه! یکی بیاد منو بیگیره...

با تشکر جمعی از طلاب



Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۰:۴۸ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۳
#13

رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۶ سه شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۴
از كافه سه دسته جارو-هاگزميد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
1-واقعا از اينكه اومدم دلشاديد مي دونم
2-من خيلي خنديدم از اين به بعد ميام فقط لطف كنيد 2-3 تا دختر هم دعوت كنيد من انجا ننه بزرگ بودم
3-من از همه جديد تر بودم ولي اومدم
منم از اين به بعد دعوت كنيد


نوشيدني چي ميل داريد؟ :pint:
choي سابق
پری دریایی:


Re: حضور در جلسه
پیام زده شده در: ۰:۲۲ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۳
#12

ایلیدان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
من عاشق اینک که دوباره گزارش جلسه بدم دقت کردید ؟
در میخانه مسنجر اغفال کننده بودیم و با فرهاد محمد کنفرانسی تشکیل دادیم که کجا و چه ساعت ی هم دیگه رو ببنیم بعد از کلی این طرف اون طرف کردن قرار شد من فرهاد سر امیر اباد ببینم و کینگی رو با هم دم پمپ بنزین
ساعت دو من خداحافظی کردم و اومدم حاضر شدم و دو بیست دقیقه راهی مکان قرارا شدم ساعت یه ربع به سه مکانی مشکوک به نام اریا شهر بودم که در تاریخ اومده پیر دانایوم اون جا سکونت داره و سوار ماشین های گیشا شدم
ان گیشا رو من تکذیب میکنم اخ اخ چه بی ناموسی ها به سر دارد پنج دقیقه به سه رسیدم و کمی ایستادم همی عرقم در اومد که حقا این خوشید خوب او نروز نو افشانی کرد تا اینکه فرهاد امد و ما رهسپار شدیم به سوی پمپ بنزین در راه از افتاب , که مرام گذاشته بود ما رو داشت سیاه میکرد , تشنه یمان شد
-حاجی اب خوری کجاست؟
-کمی جلو تو یه پارک همون جا حتما هست ش
-اها
رسیدیم به پارک
-صبر
یک پیرمرد زحمت کش وسط یه اب ایستاه بود که ما رو یاد بابای دومبول انداخت احتمالا جوانی هاش بود چه قدر خوش تیپ جارو پرند ش هم دست ش بود
-پیام این تابلو اب اشامیدنی حالا برو بگر دنبال اب
یک لوله پیدا کردم انقدر زیبا به هیچی رم نکرده بودن فهمیدیم این اب خوریه که تبدیل شده به افتاب خوری
امدیم بیرون و رفتیم طرف پمپ بنزین ساعت هم دقیقا سه ربع بود فرهاد معادله های سخت در می اورد
-این پمپ بنزین حال بابید پرتغال فروش را
صدایی شنیدیم از دور دور ها داره ندا میاد شیکم شیکم هر هی صدا بلند تر یشد تهران اندکی لرزید تا اینکه شیکم از تاریکی اومد بیرون (چون سیاه بود دیده نمیشد )
سوار ماشین ها ی جواد پسند تجریش شدیم اتفاقات جالبی شب گذشته ش افتاده بود
شب یک شنبه بود داشتیم کنفرانس پرو هاچ پی رو فتح می کردیم که اندکی بعد ما رو در کنفرانس دیرگی به نام محفل هاچ پی دعوت کردن اونجا دیدم دارن به ما توهین میکنن بدون اینکه ما خبر داشته باشیم و دارن برنامه میریزنز جلسه رو بهم بریزن و ما رو در شبی سرد خندوندن و شب ما رو گرم کردن بس که با مزه بودن فردا قرار شد سهیل توری بچه های نایت کلاب بیارن ما هم گفتیم چه خیالیه محی سیستم میاریم اون ها همه این طوری شده بوند دیدم نفرات ما کم است و داره زور شون یچلبه و هی مسخره میکنن
دو لشکر وارد کردیم
حاجی دارکی = شیکم (نبود پشت سرش کلی حرف زدن اومد ساکت شدن)
Yahoo! Messenger (12:38:04 ق.ظ): lordmamali has joined the conference.
Yahoo! Messenger (12:38:05 ق.ظ): khashayar_cc has joined the conference.
در حوابش لرد مملی سائورون هر کی تو لیستم بود اوردم
Yahoo! Messenger (12:38:21 ق.ظ): mjavaherikia has joined the conference.
معرفی میکنم لوپین
Yahoo! Messenger (12:38:36 ق.ظ): salazar_slytherin20001 has joined the conference.
سال جون
Yahoo! Messenger (12:38:40 ق.ظ): iman_nike has joined the conference.
تریلانی
Yahoo! Messenger (12:38:40 ق.ظ): katayoon has joined the conference.
شرمنده بماند کی
مازامولا هم همون اویل بود
چندی از ما شروع کردیم شپت سر هم مسیج زدن
بوق بیق الو غلط کردی میشکمت فقط مملی بچ های لیست من
از این چیز ها یهو دیدیم همه کنفرانس بیرون رفته اتهار زدیم ما و پیروزی ازان قشر کارگر سایت همه شون رفته بودن
ای ها قرار گذاشتن بیان ما رو بزنن فردا ما هم تو راه با ماشین تو فکر این بودیم اومدن ما رو بزنن چه طوری قایم شیم ما رو نبینن رسیدیم دیدیم ی نفر که جلسه پیش هم مثل ما زود اومده بود این جلسه هم همون ساعت اومده بود (بماند خودش رو معرفی نکرد و ما بستیمش به پرشین دبل یو سی بعدا فهمیدیم کاوه بود ) دیدم هنوز تا سر گوچه نرفتیم بچه ها دارن ی اضافه میشن ترسیدیم بچه ها ی جادوگران خیلی زیاد شن بدو بدو رفتیم تو دور هم نشستیم و واقعا نشونددیم بچه های اسیت ما چه طور بودن چون همه چیز هامون شریکی میگفرتیم میخوردیم در حالی که اون ها تکی تکی میرفتن خودشون میخریدند و اساسی گلاسمون رفت بالا شدیم های کلاس جادوگران دور هم میگفتیم میخندیدم تا بانو رز مار تا اومدن جا داره از شون تشکر کنیم به عنوان نماینده دختر های سایت اومدن همی متشکریم و اول معرفی کردیم خو را از نیش نی شروع شد و بع ویزارد کت ختم شد و دو تا بحث که اصلا نفهمیدیم چی بود شد و سریع بدون جواب به پایان رسید ( چون سوال اصلا معلوم نبود ) یه نفر پرید وسط
و شروع رد به اینکه ما ( یعنی پرو اچ پی) بحث صافی نداریم همش داریم میگم خواهر دومبول چی کار کرد مادرش چی کار کرد ( خظر ناک بوده کسی که این سوال ها رو کرده ) بیایم بحث های درستی کنیم که نیش نیش و محمد بلند شدند محاکمه که ما بحث صاف داشتیم و همه بحث هامو سال پیش کردیم ( وبماند که دیگران دارن از سایت ما نون میخورن ) و سریع گفت برو بشین این میز ها گرد شده برای این نیست بیای وسط برای اینه که نزدیک بشیم رفت نشست و ما رفتیم برای محمد و مانی نوشیدنی اسلامی خریدیم و دیدن این طوری که پیش بره همه دارن میخوابن به سری صندلی ها رو بر داشتن اوردن وسط چون من زود تر رفته بودم وسط مجیبور شدن من زو جزو باقالی ها نذارن بچه ها هم اومدن پیش من فقط مهدی نیمد حال حوصله نداشت یک سری بحث اوردن رو کاغذ بنویسم و بدیم بخونن
ادامه دارد


مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.