هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۹
#95

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
[spoiler=خلاصه ی سوژه]قراره یه مسابقه از طرف وزارت سحر و جادو بین چهار گروه هاگوارتز برگزار بشه. هر کدوم از گروها با بدست آوردن یکی از حیوونای چهار گروه که هیچ کدوم از گروها حیوون گروه خودشونو ندارن باید اونو تربیت کنن و در آخر مسابقه ای بین چهار حیوون برگزار میشه و قوی ترین حیوون انتخاب میشه. حیوون ریونیا شیر گریفندور ، هافل عقاب ریونکلاو رو داره ، اسلی گورکن هافلپاف و در آخر گریفندور مار اسلی رو داره. یه مامور از طرف وزارتخونه برای اینکه مراقب باشن گروها حیوونو بد پرورش ندن وارد چهار تالار خصوصی میشه.

هر گروه برای اینکه حیوونی که دستشه رو بد پرورش بده راهی به ذهنش رسیده. هافل میخواد عقاب ریونو خوب پرورش بده و در آخر با یه عقاب بد پرورش یافته ی دیگه عوض کنه ، اسلی مامورو شپلق کرده و گورکن رو درس پرورش نمیده ، گریفندور میخواد غذای یه حیوون دیگه رو به جای غذای خود حیوون به خورد مار اسلی بده و ریون غذاهایی که پروتئین نداره رو بده تا حیوون به نظر چاق بیاد در حالیکه چاقیش به خاطر نفوذ آبه. همه ی گروها میتونن نقشه شون رو اجرا کنن جز ریون ...[/spoiler]

همچنان در آشپزخانه ی تالار ریونکلاو:

ترورس با عجله وارد آشپزخانه شد و گفت: باز دوباره رفت دستشویی. فک کنم مشکل کلیوی معده ای داره.

لونا که کلمات را سریع پشت هم ردیف میکرد تا قبل از برگشتن مامور حرفش به پایان برسد پیشنهاد داد: اون الان یه فرد بالغه و پروتئین بخوره یا نخوره تقریبا براش هیچ فرقی نداره. بیخیالش! ما همین غذاهای بدون پروتئین رو میدیم به خورد ماموره ، بعد ماموره میبینه هیچیش نشده و بمون اجازه میده به خورد حیوونه میده. حله دیگه! اون از کجا وقتی بدنش بودن و نبودن پروتئین رو نمیفهمه باید متوجه بشه که غذاها پروتئین نداره؟

لینی پس کله ای به لونا زد و گفت: عالیه! نمیدونستم تو هم مخ داری!

لونا چشم غره ای به لینی رفت و با شنیدن صدای مامور که با صاف کردن گلویش نشان میداد که از دستشویی بیرون آمده است گفت: منتظر چی هستین؟ ماریه تا همین غذارو ببر بده ماموره بخوره.

ماریه تا ظرف غذا را برداشت و از آشپزخانه خارج شد. به دنبال او بقیه نیز از آنجا خارج شدند.

مامور ابتدا چندین ورد را روی غذا اجرا کرد و بعد از اطمینان از نداشتن هرگونه دارویی ، قاشقی را برداشت و آن را درون دهانش چپاند.

چند ثانیه بعد مامور رو به اعضای ریون گفت: میتونین بدین بش!

لحظه ای برق با حالت موج مکزیکی در چشمان تک تک اعضای ریون نمایان شد و صحنه عوض شد. ( دلیل موج مکزیکی این بود که ملت ریون یک در میون قد بلند و قد کوچیک وایساده بودن )

یک هفته بعد - وقت ناهار:

لینی خمیازه ای کشید و گفت: این دو روز من از اون شیردال مزخرف گریـ...

با دیدن مامور وزارتخانه که مستقیم به او خیره شده بود ، نیشخندی زد و سکوت کرد.

روونا که شناور در هوا کنار لینی ایستاده بود دستش را از درون کله ی لینی رد کرد و با این عمل لینی لرزش شدیدی کرد.

روونا زیر لب گفت: تا تو باشی جلو ماموره از این حرفا نزنی.

بالاخره بعد از پایان یافتن ناهار ، بارتی شروع به صحبت کرد:

- خب همون طور که همتون میدونین الان یک هفته از زمان مراقبت از حیوونا گذشته و مسلما همه ی اونا در این زمان باید بزرگ و تپل مپلو شده باشن. امیدوارم که همتون از اونا به نحو احسن نگهداری کرده باشین.

با چشمانش همه را از نظر گذراند و ادامه داد: و حالا میخوام بهتون اعلام کنم که مسابقه همین فردا صبح قراره برگزار بشه. دیگه هرکاری با حیووناتون کردین بسه. وقتش رسیده که ببینیم حیوون کدوم گروه قوی تر از دیگر گروهاس. مرخص شین!

صدای کشیده شدن صندلی ها از همه سو شنیده شد و دوربین با صدای تیلیکی خاموش شد و صحنه رو به سیاهی رفت.




Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۹
#94

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
تالار راونکلاو

لونا درحالی که با خوشحالی با یک ظرف غذا از آشپزخانه راونکلاو بیرون می آمد لبخندی به مأمور وزارتخانه زد و به سمت شیر رفت

- ببخشید خانم، قبل از اینکه اون غذا رو به اون شیر بدید باید من تستش کنم.

ملت راون :

- اما شما نمیتونید.

- چی؟ چرا؟

- چون...امممم.... آها چون این غذا مخصوص شیرهاست و برای آدم ها ضرر داره و نمیتونه اون رو هضم کنه.

مأمور وزارتخانه: مشکلی نیست خانم. من یک جانور نما هستم که به یه شیردال تبدیل میشم و بعدش میتونم اون رو بخورم.

راون :

- ببخشید اگه میشه عقب بایستید و اون غذا رو هم بزارید زمین.

لونا محکم ظرف را گرفت و به سمت آشپزخانه برگشت :
- ببخشید فکر کنم یادم رفت یه چیزی توش بریزم. یه چند دقیقه صبر کنید بعدش غذا رو براتون میارم!

در آشپزخانه

- حالا چیکار کنیم؟

- من میگم تو غذا داروی خواب آور بریزیم. بعد وقتی مأموره خوابش برد دوباره به حیوان یک غذای دیگه بدیم.

صدای بیسیم مأمور وزارتخانه : قانون جدید : مأمور باید از داروی خنثی کننده مواد اضافه که الان (صدای پاقی می آید) در جلویش ظاهر شده در غذا بریزد تا از خوابیدن یا بیماری براثر دارو مصون باشد.

ملت راون :

در تالار اسلیتیرین

صدای خنده تالار را پر کرده و فریادهای نکنید که با لکنت به گوش میرسد. در گوشه ای از تالار شخصی به دیوار بسته شده و توسط یک سری دست جادویی غلغلک داده میشود.

- با ما همکاری میکنی؟

-ه..ر...گــ...ز

چوبدستی در دست ناظر اسلیترین(کیه؟) می چرخد و دست ها با سرعت بیشتری به غلغلک دادن می پردازند.

- پس مچبوری تا همون وقت این دستا رو تحمل کنی. طلسمی که روشون گذاشتم باعث میشه هر ساعتی که میگذره دوبرابر سریعتر بشه با ما همکاری میکنی؟

- ه...ر..گ.......آخ، نکن، آی ... با...شه..باه..ات..ون..همکا...ری..می...ک..ن.م...فق..ط ن..جا..تم بدید.

اعضای اسلی :

مأمور وزارتخانه :

در تالار هافلپاف

اعضای هافل مشغول خوراندن انواع غذاها و مواد انرژی زا اول به مأمور وزارتخانه و بعد به عقاب راونکلاو هستند و با مهربانی درحال نوازش او هستند

تالار گریفیندور

- خب بفرمایید قربان.

مأمور وزارتخانه که به شکل مار درآمده بود از غذای خاصی که اصلا به غذای مار شباهت نداشت خورد.

-هووم خیلی خوشمزه است. عالیه. میتونید بهش بدید.

اعضای گریف :

ناظر گریف به آرامی گفت : دیدید گفتم چون انسانه نمیفهمه فرق بین غذای مار و مرغ چیه؟



Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۹
#93

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
[spoiler=خلاصه سوژه]قراره یه مسابقه از طرف وزارت سحر و جادو بین چهار گروه هاگوارتز برگزار بشه. هر کدوم از گروها با بدست آوردن یکی از حیوونای چهار گروه که هیچ کدوم از گروها حیوون گروه خودشونو ندارن باید اونو تربیت کنن و در آخر مسابقه ای بین چهار حیوون برگزار میشه و قوی ترین حیوون انتخاب میشه. حیوون ریونیا شیر گریفندور ، هافل عقاب ریونکلاو رو داره ، اسلی گورکن هافلپاف و در آخر گریفندور مار اسلی رو داره. یه مامور از طرف وزارتخونه برای اینکه مراقب باشن گروها حیوونو بد پرورش ندن وارد چهار تالار خصوصی میشه.

هر گروه برای اینکه حیوونی که دستشه رو بد پرورش بده راهی به ذهنش رسیده. هافل میخواد عقاب ریونو خوب پرورش بده و در آخر با یه عقاب بد پرورش یافته ی دیگه عوض کنه ، اسلی مامورو شپلق کرده و گورکن رو درس پرورش نمیده ، گریفندور میخواد غذای یه حیوون دیگه رو به جای غذای خود حیوون به خورد مار اسلی بده و ریون ... ادامه ی ماجراس[/spoiler]

لونا گفت: باشه. من به فکرم رسید که ما باید به این حیوونه که هنوز بچه س و باید رشد کنه غذاهایی بدیم که پروتئین نداشته باشه و اونوقت حیوونه مبتلا به بیماری کواشیورکور میشه.

لینی پس کله ای به لونا زد و گفت: حقا که احمقی! خب عزیزم وقتی پروتئین نخوره اونوقت دیگه رشد نمیکنه و کوچولو میمونه! خیلی ضایعه!

همه با حرکت سرشان حرف لینی را تایید کردند اما لونا دوباره گفت:

- تو بیماری کواشیورکور فرد مبتلا هیکلی میشه اما به جای اینکه عصلاتی شدن بدنش به خاطر رشد باشه به خاطر نفوذ آب به داخلشه! اونوقت کپلو به نظر میاد و همه میگن چه قدر به فکرش بودین در حالی که نمیدونن اینا فقط به خاطر نفوذ آبه.

روونا شروع به دست زدن برای لونا کرد و گفت: نواده ی خودمی که این قدر باهوشی دیگه! حالا اینو از کجا میدونستی؟

لونا نیشخندی زد و پاسخ داد: کتاب علوم زیستی و بهداشت جادوگری هزاره ی سوم ، جلد اول!

در همان لحظه ترورس که سرخ شده بود فریاد زد: من دیگه طاقت ندارم ، میخوام برم دستشویی!

ماریه تا اشاره ای به دستشویی کرد و گفت: بذارین بیاد بیرون. اون از کجا میخواد بفهمه که ما غذاهای بدون پروتئین بهش میدیم؟

بادراد موافقت کرد و به سمت دستشویی رفت و سرش را در آن چسباند.

مایکل نگاهی به بادراد انداخت و گفت: خب بازش کن دیگه!

بادراد دستش را جلوی دماغش به نشانه ی "هیس" گرفت و با شنیدن صدای کشیده شدن سیفون از درون دستشویی آهسته زیر لب زمزمه کرد: آلوهومورا!

و قفل در صدایی کرد و باز شد.

ترورس که مرتب بالا و پایین میپرید ، بادراد را به کناری انداخت و از پشت در فریاد زد: بپر بیا بیرون آقا. مردم کار دارن اون تو!

مامور وزارتخانه که اصلا متوجه باز و بسته شدن قفل در نشده بود از دستشویی بیرون آمد و چوبدستیش را برداشت ، گوش هایش را تیز کرد و به ریونیا زل زد.




Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹
#92

الکساندر پردفوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۰۵ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از دست رفته کسی که با الکس کل کل کنه! :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 152
آفلاین
تالار ریونکلا

روونا گفت :

- خیله خب . حالا لونا بگو چه فکری داری ؟!

لونا : نمیشه که ! این مامور وزارتخونه همین جور به ما زل زده . صبر کن بره دستشویی ، بهتون میگم .

مامور وزارتخانه :

لینی : معلوم نیست این یارو کی بره دستشویی ! شاید تا فردا نره اصلا !

روونا : چاره ای نیستش . نمیشه که همین جوری جلوی این یارو بگه ! مجبوریم صبر کنیم .

گابریل ناگهان با شیطنت گفت :

- یه فکری بچه ها ! میتونیم وقتی رفت دست به آب خیلی راحت درو روش قفل کنیم تا دیه برامون مزاحمت ایجاد نکنه !

روونا : خب احمق میتونه درو بشکونه یا منفجر کنه با چوبدستی !

گابر : چوبدستیشو که نمیبره توی دستشویی ! وگرنه ممکنه بیفته تو چاه توالت ! یه افسون آلاهامورا هم میزنیم به در که دیگه ابدا باز نشه . . .

چند ساعت بعد . . .

روونا : باو خسته شدم این چرا نمیره دست به آب !

در همین هنگام که روونا این را گفت ناگهان مامور وزارتخانه از جا برخاست ، چوبدستیش را درآورد و بر روی میز گذاشت و گفت :

- با اجازه ، یه لحظه شما چیزی به همدیگه نگین . خیلی کارم ضروریه ، باید برم اهم اهم . . .

لونا بلافاصله گفت : شما بفـــــرمایین ! خونه خودتونه ! دستشویی اونوره .

مامور وزارتخانه تشکری کرد و وارد دستشویی شد . بلافاصله پس از این گابریل که چشمانش برق میزد با بدجنسی جلو رفت و در دستشویی را قفل کرد .

- آلاهامورا ! خب روونا این درست شد . دیه میتونیم راحت بحث کنیم . لونا بهتره شروع کنی . . .

لونا گفت : باشه . من به فکرم رسید که ما باید . . .


"Only Raven"


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ چهارشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
#91

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
روونا با تعجب نگاهی به دیگر ناظران انداخت و با دیدن قیافه ی حیرت زده ی آن ها شیردالش را سمت ناظر گریف برد و گفت: مث اینکه اشتباه شده ، بیا بگیرش.

اما بلافاصله بارتی جلوی او را گرفت و گفت: نه درسته! اون حیوونه خودته! هرگروه باید حیوون یه گروه دیگه رو بزرگ کنه و هر حیوونی که برنده شه نشان هرگروهی باشه اون گروه برنده س.

ناظر هافل ( آق من نیدونم ناظرش کیه به همین دلیل همش ناظر ناظر میکنم ) نیشخندی زد و به عقاب ریون که در دستانش بود نگاهی شیطانی انداخت اما بارتی با دیدن او ادامه داد:

- و همچنین نماینده ای به هر گروه میفرستیم که همه ی حرکات گروهارو در نظر داشته باشه تا یه وقت گروهی برای پیروزی خودش ، حیوون گروه دیگه رو بد پرورش نده.

چار ناظر:

تالار ریون:

روونا با عصبانیت مرتب از اینور به اونور تالار میرفت و در فکر چاره ای برای برد خودشان بود. هر از گاهی می ایستاد و با قیافه ی خشمگینانه به شیردال گریفندور خیره میشد.

ملت ریون نیز همگی بر روی کاناپه ای چپیده بودند (!) و با نگاهشان روونا را دنبال میکردند.

بعد از چند مین روونا ایستاد و با هیجان رو به ملت ریون گفت: فهمیدم! میتونیم خیلی راحت این حیوون لعنتی رو بد پرورش بدیم بدون اینکه بفهمـ...

- روونا خل شدی؟ اونا یه نفرو میفرستن حرکاتمونو زیر نظر بگیره. مگه میشه؟

روونا خواست جواب بدهد که با شنیدن صدای عقاب در تالار و بعد از چند ثانیه دیدن فرستاده ی وزارتخونه با قیافه ی به فرد حاضر شده در تالار نگاهی انداخت.

لونا بدون توجه به مامور وزارتخانه از روی کاناپه بلند شد و گفت: درسته میتونیم کاری که روونا گفت رو بکنیم.

روونا سرش را خاراند و گفت: ولی من همین طوری گفتم ، راهی به ذهنم نرسیده بود.

- ولی من رسیده.

تالار اسلی:

ملت اسلایترینی در گوشه ای دور هم جمع شده بودند و لبخند ملیحی بر لبان همگی نقش بسته بود و نگاهشان به سمتی نبود جز سمت گورکن هافلپاف.

دوربین لحظه ای با شنیدن صدای عجیبی صحنه را عوض میکند و به سمت دیگر تالار اسلایترین میرود.

مامور وزارتخانه با دست و پای بسته درون اتاقی زندانی بود و کاری نمیتوانست بکند.

تالار گریف:

جسیکا نگاهی چندش آمیز به مار اسلی انداخت و گفت: بهتره به جای غذای مار بهش غذای مرغ بدیم ، این ماموره غذاشناس که نیست پس نمیفمه!

و با وارد شدن مامور وزارتخانه همگی با سر موافقت خود را اعلام کردند.

تالار هافل:

ریپر هاپ هاپی (!) کرد و ناگهان رگ انسانیش بازگشت و گفت: این عقابه رو خیلی خوب پرورشش میدیم و یکی دیگه مث خودشو پیدا میکنیم. روز مسابقه جاهاشونو با هم عوض میکنیم و اونی که هیچیش ندادیم رو میفرستیم سر مسابقه.

...




Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۹
#90

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
خیل عظیمی از جمعیت در سرسرا منتظر حضور دامبلدور بودند.

گروه عازمه از تالار ریونکلا، با ابهت همیشگی ردیف میز طویلشونو پر کردند.
اونقدرها هم دیر نکرده بودند، هنوز خبری از گروه همیشه ساکن اسلیترین نبود.
به نظر وقت اون رسیده بود که هم همه های پیچ و واپیچ سرسرا خاتمه پیدا کنه، چرا که آلبوس دامبلدور به سمت تریبون جلوی سرسرا، جلو میومد.
با باز شدن بال های جغد پیر، صدای سرد سکوت در سرسرا پیچید.

- عصر همگی بخیر. فکر می کنم متاسفانه باید جلسه امروز رو بدون گروه اسلیترین شروع کنیم.

در سرسرا بار دیگر روی لولا چرخید و اصیل زاده گان اسلیترینی پا به درون تالار گذاشتن و یک به یک سر جای خودشون نشستن.

دامبلدور که وضعیت رو مناسب میدید ادامه داد: خب مثل اینکه اینم حل شد. خب باری دیگه عصر همگی بخیر. من اینجائیم تا در مورد موضوع مهمی با شما صحبت کنم.
ستاد تفریحات بین المللی جادوگری وزارت سحر و جادو، برای پر کردن وقت فراغت شما دانش آموزان عزیز، مسابقه ای رو ترتیب داده که امیدواره بتونه تاثیر بسزایی در روند فکری و تحصیلی شما عزیزان داشته باشه.
آقای کراوچ، خواهش می کنم.

بارتیموس کرواچ پدر، با قیافه ای نگران و در میان تشویق سرسرا، به دامبلدور در جلوی تالار می پیوست. لبخند تصنعی روی لباش بیشتر به کسی شبیهش کرده بود که با مشت توی فکش زده باشن!

- آقایون و خانم ها، سلام. زیادی صحبت نمی کنم، راستش موضوع کلی رو فهمیدیم. وزارت سحر و جادو تصمیم داره این مسابقه رو بصورت عمومی در تالارهای خصوصی هاگوارتز برگزار کنه.


روند مسابقه به این صورت خواهد بود که، هر گروه باید حیوانی که علامت گروهشه رو پرورش و آموزش بده تا بالغ بشه.
این حیوانها در نبرد، یعنی در مسابقه آخر شرکت میکنن که ترجیح میدم فعلا در موردش چیزی نگم.

حتی از این فاصله هم می شد پوزخند مالفوی رو تشخیص داد. مثل اینکه آونا زیاد از این مسابقه بدشون نمیاد.

- اما من می خوام یه سری تغییر توی مسابقه بدم. لطفا از ناظرای گروه ها خواهش میکنم بیان اینجا.

روونا نگاهی نگران به بقیه انداخت و پس از تبادل افکار و موج منفی، از جای خودش به سمت بارتی بلند شد و به راه افتاد.

بارتیموس کیسه ای مخملی رو به سمت هر یک از اونها گرفت و از اونها خواست که اولین چیزی که به دستشون میرسه رو بالا بکشن.

همینطور که روونا به عقاب طلایی رنگ خودش فکر میکرد، به دستان بقیه نگاه کرد و دستشو داخل کیسه کرد.
اما عقاب هیچ وقت دست اونو گاز نمی گرفت. دوباره به دستای دیگران نگاه کرد و زیر لب شمرد: 1.2.3 و دستشو بیرون کشید.
اما اون نبود، اون عقاب نبود.

شیر گریفیندور هنوز با ناخن های روونا ور می رفت..

ادامه بدین لطفا !


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
#89

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
سوژه جدید:

ریونیا خوش حال و خندان ، شاداب و سرنشاط و ... در جایی که هیچ کس نمیتونس اونارو ببینه ، در باغ وحششون گرد هم اومده بودن و داشتن وسطی بازی میکردن!

حیوونا هم با تعجب به میله ها چسبیده بودن و بازی اونارو تماشا میکردن.

- هه هه گابر بپر بیرون!

- هی چرا چرت میگی؟ توپ که بهم نخورد به موهام خورد.

- بازم خورده بپر بیرون.

- خب به من چه که یه پریزادم و موهام به این بلندی و زیبایی و گولاخیه؟

آلفرد که همراه گابر در وسط زمین بود گفت: باو لینی کوتاه بیا دیه.

لینی دهنشو باز میکنه که چیزی بگه که ییهو لونا با عجله خودشو به اونا رسوند و بریده بریده گفت: بچه ها ... ریون ... دامبلدور ... مسابقه ... بریم!

ریونیا با سردرگمی نگاهی به هم کردن و بیدل گفت: ای بابا لونا مث آدم حرف بزن. نفس عمیق بکش و یه بار دیه بگو!

لونا نفس عمیقی کشید و اینبار آروم گفت: قراره یه مسابقه برگزار بشه که قهرمانش یکی از چهار تا گروه میشه. الان باید سریع بریم سرسرا تا بفهمیم ماجرا از چه قراره و اینا.

سپس نگاهی به سر و وضع گل آلود و خاکی و اینای ریونیا انداخت و گفت: بوق تو کله تون! این چه ریختیه واسه خودتون درس کردین؟ چهل و پنج دقیقه دیه باید تو سرسرا باشیم چه طوری میخواین با این قیافه بیاین؟ تازه با این سر و وضع باید از حموم تالار استفاده کنین کسی نبیندتون آبروتون بره!

خس و خاشاکی رو از میان موهای لینی بیرون آورد و با تاسف از اونا دور شد.

گابر با زرنگی تمام گفت: خب فقط من میرسم برم دوش بگیرم ، بای بر همگی!

لیسا گابرو از پشت گرفت و گفت: پس ما چی؟

- خب باوشه بیاین تقسیم کنیم زمانو. هرکس پنج دقیقه بیشتر نمیره تا وضعمون درس شه. از اونجا که ما دخترا باید موهامونو خشک کنیم و اینا ما اول میریم که وقت این کارارو داشته باشیم.

روونا بلافاصله گفت: عالیه پس من اول میرم.

- کجا کجا؟ پیشنهاد من بود پس من اول میرم!

روونا چماغی را از درون لباسش بیرون آورد و با حالت استکباری گفت: مخالفت با ناظر؟

و سریع دوید رفت تو تالار که دوش بگیره.

یکی یکی اعضای ریون یکی پس از دیگری به حموم رفتن و زمانی که پنج دقیقه بیشتر نمونده بود لونا دوباره اومد تو تالارو گفت: پنج مین دیه شروع میشه ، آماده شدین؟

و با دیدن سر و وضع اونا با خوش حالی گفت: پس بریم.

بلافاصله تره ور از درون حموم بیرون پرید و گفت: منم آماده م!

و همگی به سمت سرسرا شتافتند ...

^^^^^^^^^^^^^^^

یه مسابقه قراره برگزار بشه و موضوعشم برای اینکه نفر بعدی بتونه بنویسه میگم. یه مسابقه بین چهار گروه که هرگروه باید یه حیوونی رو انتخاب کنه و تربیتش کنه و برای مسابقه آماده کنه. اینکه مسابقه ی بین حیوونا چی باشه واسه خودتون.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۹ ۲۰:۲۱:۱۶



Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
#88

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 209
آفلاین
همه بکس ریون با لباس های اخرین مدل در جاهای مشخص شده ایستادند و اماده برای امدن تروریست ها نه یعنی ... چیزه توریست ها هستن که ناگهان سیلی بسیار زیاد که گویا مخلوطی از دانش اموزان سه گروه دیگه وارد میشن...
فلور با تمام ادبی که می تونه داشته باشه فریاد میزنه: خوشهالم که به باغ وحش ما خفن ما ... نه یعنی باحال ما ترشیف ! اوردید.
ملت:
ملت این گاو سرشون رو میندازن پایین که برن به تو که فلور با دست پاچگی فریاد میزنه:این جا باغ وحشه نه تویله عزیزان و قوانین گولاخ خودشو داره!
ملت:
فلور ادامه میده:خوب ما واسه دیدن هر جونور یعنی همون حیون یه 5 گالیونیه نا قابل می گیریم ... جلوی هر قفس یه صندق پولو ...
لرد کچل:خوش خیالی بی بی ؛ ما که رفتیم ... (زیر چشمی به بقیه می فهمونه اگه نیایین میدم نوکرام خانوادتونو سلاخی کنن)
همه برمی گردن که برن که فلور با اندکی تفکر دوباره میگه:نه نه الان به من گفتن شما مجانی می تونین بیایین داخل...(بکس ریون: )
لرد کچل:و بعنوان هدیه چی به ما تعلق می گیره ؟!!
فلور: اها خوب یه نوشیدنی کره ای موقع دیدن از مجموعه خیلی لذت بخشه نه ؟
لرد کچل:شله چی شله هم میدین ؟بریم منم پیتزا میخوام...
ملت میان هجوم بیارن که یهو صدایی در میاد و همه برمیگردن سمت ترورس:خوب حالا قوانین به شدت عوض شده ؛ شما همه ماهیانه باید شارژ کنید اونم با مبلغی عالی صد گالیون تا بتونید از مجموعه بی نظیر ما دیدن کنید و اگر هفته یه بار نیاین صد گالایون تون میپره و باید دو باره بدید و در ضمن این مجموعه خیلی به درد تحقیقا تشما هم می خوره ...
بکس ریون:بیدل!!!
لرد سیاه:یعنی ما لان باید 100 گالایون بدیم؟هر هر ... مادر نزایده پچه جان (زنوف:شایدم بزاه )من تو عمر شریفم همش 2گالیون خرج کردم اونم از جیبم افتاد ... بریم اینا ارزش ندارن ما وقتمونو برا تویلشون هدر بدیم ...
ترورس میره سمت لرد کچل و در گوشش یه چند کلمه حرف میزنه و لرد سیاه داد میزنه:من برای شروع 500گالیون میدم و هر روز به این مکان مقدس می اییم اجازه میدید؟
همه:
ترورس:
فلور:او بله بله شما می تونید اشتراک داشته باشید ...
و همه میرن که پول بدن و دیدن کنن و بکس ریونم میرن که راهنمایی کنن...

شب ، تالار ریون
ویولت :به اندازه صد سال پول پیش گرفتیم حیوناهم به لاخره یه تعداد موجود دیدن...
مرلین:اون دخیه رو دیدید چقدر ماه بود وای مادر من زن میخوام ...
روونا:این افتخاری بس بزرگ در عرصه خدمات بود.
لونا:خر پف خر پف (اوه از این بگذریم)
لینی:من می دونستم بیدل مرد بزرگه نه همون ترورس...
زنوف:مرلین اون دختره چرا دماغش مثله بز بود؟!!
همه نشستن و دارن واسه خودشون یاوه میگن ...


در گوشه از تالار(زیر 40 سال نخونن )
ترورس:می تونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟
گابریل:بی ناموس مگه خودت خوار مادر نداری ها ولی بشین وقتمو بگیر حالا که این همه اصرار داری.
بعد از کلی لاو ترکوندن این دو کلاغ عاشق همه میرن میکپن ...
(از ادامه این بحث گذر می کنیم چون هیچ سنی شرایت ندارن که این بحث رو بخونن)

صبح بر شکستگی

مرلین منو مرگـــــــــــــــــــبده مرلین خرو مرگ بده مرلین جد ابادمونو مرگ بده...
همه بکس ریون پا شدن و با شکل نا جوری اومدن جلوی لینی .
لینی:تمام تویلمون سوخته ...
بکس ریون:
ترورس:گابر جون خدتو ناراحت نکنن عمرت کم میشه
گابر:باشه عزیزم حتما ...
لینی:مرتکه بی ناموس شناست عوض شده دختر بازم شدی ما گفتیم یک مرد تو ریون که دختر باز نیست تو هم تو زرد شدی جا پای بادراد گذاشتی.
لیسا:خوب پس مجبوریم پول همرو پس بدیم مشکلی نیست فقط بدبخت شدیم.
لونا:من پولا رو گذاشته بودم تو قفس خرایه بال دار که کسی دسنش به هش نرسه ولی خوب اونا هم تو اتیش سوختن.
ترورس:من میخواسنم با اون پول سرو سامون بگیرم ای با با خاک تو سرتون .
لونا:ای با با شما اقاید نیازی به این حرفا نبود که ...
بکس ریون:
زنوف:همه ما خواهیم مرد الان همه مدرسه از ما طلب دارن و ماهم قرانی نداریم
مرلین:هوی تو در گوش لرد چی گفتی ؟
ترورس:



Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
#87

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۴۲ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
سوژه ی قبلی آنفلونزای مرغی گرفت!مرد

.:: نیو سوژه ::.

یه میز وسطه ، اعضای گولاخی دورش نشستن از جمله : گابر ، ویولت ، مرلین ، روونا ، لونا ، فلور ، لیسا ، زنوف ، و لینی هم داره از دوربین مشاهده میکنه!

- باغ وحش خیلی وقته خوابیده!حیوونا از اینکه دیگه آدما به دیدنشون نمیان افسرده شدن!از ریخت ما هم خستن!

گابر سیگارشو کمی میجوئه(جدیدا سیگاری شده و نمیدونستیم!):چه طوره باغ وحشمونو بکنیم باغ وحش توریستی؟، بچه های تالارای دیگه هم میشن توریستاش

مرلین گلوشو صاف میکنه:خوبه!منم با بچه های اسلی دوستم!میرم دعوتشون میکنم!بقیتونم برید باغ وحشو سروسامون بدید.


چند ساعت بعد ، قفسه ها تمیز و براق پر و بال و پشم گوسفندا مرتب شده و ...

روونا دستاشو به هم میماله و میگه:حالا برای ورود اینا چقده باید بگیریم؟

گابر برقی به چشماش میاد و میره:به ازای دیدن هر حیوونی پنج گالیون به نیت پنج سالگیه فلور تو جادوگران

....


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۸
#86

ليسا  تورپين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۷ یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۹
از زير بارون...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
اين ور تر...پيش هافلياي از همه جا بي خبر!


هافلپافيا هنوز متوجه جماعت مغولي كه داشتن بهشون حمله مي كردن،نشده بودن.بنابراين با آسودگي به راهشون ادامه مي دادن.فقط آسپ بود كه مدام جيغ مي زد؛كه البته هيچكي بهش توجه نمي كرد!

-قد قد قد قد قدااااا!
(اينجا رو !چرا اينججوري شده؟!)
-قد قداققققققد!(چه مي دونم...اه...بدبخت شديم...)
-قدقدقداااااااا!(آخ!)

در همون حال ريتا كه از دست قدقداي اين دوتا مرغ خسته شده بود،محكم دستش رو كوبوند تو سرشون!و...پــــــر!

- هــــــي!مرغهاي مارو پس بدين!

هافليا با شنيدن اين صدا، سرشون رو برگردوندن و با كمال تعجب و شگفتي جماعت گريفي و اسليتريني رو ديدن كه با چشم هايي لبريز از انتقام و خون(!)بهشون خيره شده بودن.پيوز كه تقريبا حالا داشتن جنازه ي روحشو (!)روي زمين مي كشيدن،گفت:

-قد ...چرقدرا اينطو...قد...ري شده اي...قد...ن...جما...قد...

مري با پوزخندي حرف پيوز رو قطع كرد و گفت:
-تو روخدا اينقدر زحمت نكش...فهميديم چي مي خواي ...قد...بگي!قد قد...
-مري تو هم قد؟!

گريفيا و اسليتريني ها چماغ به دست به هافليا و مرغنما ها(!!)نگاه مي كردن.جيمز با عصبانيت پرسيد:

-مرغاي ما دست شما چي كار ميكنه؟!

مورگانا بلافاصله حرف جيمز رو قطع كرد.
-نخير مرغاي ما!

ريتا از هيجان زدگي مرغايي كه تو دستش نگه داشته بود رو تالاپي انداخت زمين!سپس دست به سينه وايستاد و يكي از ابروهاش رو بالا برد.

-ببخشيد؟!مرغاي شما؟ما خودمون تازه همين الان مرغامون رو از اين ريونياي دزد و تقلب كار و بوقي و چيز...

-قد قد!

با شنيدن اين قدقد،ريتاي بي رحم! با پاش مرغ بدبخت رو له كرد!

-قد...

كوييرل دستي به عمامه ش! كشيد و گفت:
-هممم حتما مرغاي ما هم اين نامردا دزديدن...

پيوز بلافاصله گفت:
نه...قد...ما....قد...همقدجارو كشتي...قد...يم!

ملت:

بلاتريكس لبخند موذيانه اي زد و گفت:
-اه چرا اينقدر قدقد ميكني؟!شيطونه ميگه يه كروشيو...

-نه جون من نزن!مريضه بيچاره!

بلا كوتاه اومد.
-باوشه...ولي اگه يه بار ديگه...

جيمز يه جيغي زد تا ملت يكم چيز شن!(نامجهول)سپس گفت:
-اصن بياين اين مرغا رو به سه قسمت تقسيم كنيم...يعني بين خودمون تقسيمش كنيم...خوبه؟

مرغاي بدبخت ريوني با شنيدن اين حرف صداي جيغ و داد و فريادشون بلند شد...

-قد....(چي مي گه اين؟)
-قدقدقدقدقدقد قدااااااااااا(نـــــــه!)
-قداقداقداقدا(ديدين گفتم مي خوان ببرن سرخمون كنن بخورن؟)

مرغا دوباره مثل دفعه ي قبل به طرز وحشتناكي بي هوش شده همگي از حال رفتن.

-اي باوبا!اين مرغا چرا اينجورين؟يه بار بي هوش مي شن باز قدقد مي كنن باز بي هوش مي شن!خل شدن به مرلين...

-راس مي گياا!شايد ريونيا مسمومشون كردن...


[b][color=0066FF] " تا دنیا دنیاست آبی مال ماست / ما قهرمانیم ج







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.