در قالب رول، تصور كنيد هنگامي كه ولدمورت به خانه پاترها حمله كرد و پدرو مادر هري را كشت، از معجون فليكس فليسيس استفاده كرده بود. در اين صورت سرگذشت جامعه جادوگري چگونه ميشد؟درسیاهی شب مردی که شنل سفری سیاه پوشیده بود به سمت خانه ای در انسوی خیابان حرکت میکرد... صدایی جز هو هوی یک جغد که در روی شاخه یکی درختان نشسته بود به گوش نمی رسید... بادی که می وزید باعث حرکت برگهای خشک شده بر روی زمین می شد.
مرد به خانه نزدیک می شد و دو نفر نیز پشت او به ارامی حرکت میکنند. هر دوی انها لباس سیاه پوشده و نقاب زده بودند.
یکی از اونها پرسید:
- ارباب مطمئنین پاتر ها در این خونه هستند؟!
- لرد ولدمورت اشتباه نمیکنه!
مرد دوم:
- ارباب فردی که این اطلاعات رو به شما داده قابل اعتماد هست؟
لرد ولدمورت ایستاد و به ارامی به روزیه نگاه کرد.
روزیه:
- هیچ کس نمیتونه به من دروغ بگه! من میفهمم! من همیشه همه چیزو میدونم!
ولدمورت حرکت میکند ، بارتی و روزیه نیز پشت سر او به ارامی میروند.
تام چوبدستیش را در میاره و به طرف قفل در میگیره!
- الوهومورا.
در با صدای غژغژی باز می شود و نور سالن فضای تاریک اطراف در رو روشن می کنه!
داخل خونه- لیلی خودشه! هری رو بردار و فرار کن! من جلوشو میگرم.
لیلی در سالن با ترس هری رو از روی کاناپه بلند و به طرف بالا حرکت میکنه!
لرد – روزیه و بارتی وارد اتاق میشوند.
در داخل سالن جیمز استاده و چوبدستیش رو به طرف اونها گرفته!
ولدمورت: چوبدستتو بزار کنار پاتر! ما با تو و خانوادت کاری نداریم!
- استوپیفای.
لرد:
- بارتی! خلع سلاحش کن کودن!
- اکسپلی اراموس.
چوبدستی جیمز از دستش خارج می شود و به طرف روزیه که بیهوش روی زمین پهن شده پرتاب می شود.
- بشین پاتر، همونطور که گفتم من به تو و خانوادت کاری ندارم.
- بارتی برو اون دختره و پسرش رو بیار!
بارتی به طبقه بالا حرکت میکنه و وارد اتقا خواب میشه.
در اتاق خواببارتی رو به طرف لیل میکنه و میگه:
بیا پائین! لرد ولدمورت میخواد باهات حرف بزنه!
- استو پیفای.
بارتی هم در این لحظه بیهوش میشه.
- مثل اینکه تمام کارها رو خودم باید انجام بدم.
- کانفرینگو . طلسم رو به سمت جیمز فرستاد و دست و پای جیمز بسته شدند.
ارام به طرف اتاق در طبقه بالا حرکت کرد.
اکسپلی اراموس.
- بیا پائین و گرنه مجبور میشم به زور ببرمت پائین!
لیلی همانطور که هری در بقلش بود به طرف در اتاق حرکت میکنه و وقتی میخواد خارج بشه دقیقا پاش رو روی صورت بارتی میزاره.
در سالنجیمز ولیلی روی یک کاناپه دو نفره نشسته اند و هری در بقل لیلی قرار دارد.
همونطور که گفتم من نیومدم امشب اسیبی به شما برسونم! اگر میخواستم هیچکدوم از شما الان زنده نبودید!
- از ما چی میخوای؟ برای چی اومدی اینجا؟
- مثل اینکه خیلی علاقه به مردن داری پاتر؟ من دوست ندارم هری بدون پدر بزرگ شه ، همچینین بدون مادر!
پس از چند لحظه
- اومدن امشب من به انجا فقط به این دلیل هست که به شما بفهمونم نمی تونید از دست من دربرید! لرد ولدمورت میدونه! همیشه همه چی رو میدونه. سعی نکنید برای من دردسر ایجاد کنین. من همیشه مثل امشب اینقد گذشت ندارم پس حواستون رو جمع کنید! این اخرین هشدار من به شما بود.
لرد بلند شد و به طرف در خروجی رفت ، بارتی و روزیه که تازه به هوش امده بودند به طرف در رفتند و با هم از خانه خارح شدند.
هجده سال بعدتیتر روزنامه پیام امروزلرد ولدمورت حاکم جامعه جادویی! هری پاتر(پسری که زنده ماند)
دست راست لرد ولدمورت!
مرلين مك كينن براي خوب شدن بيماريش، چرا از اين معجون استفاده نكرده بود؟برای اینکه این معجون برای خوش شانسی هست نه سالم کردن افراد. معجون فلیکس فلیسیس باعث میشه فرد کارها رو درست انجام بده! این معجون هیچوقت برای برطرف کردن بیماری استفاده نشده و استاد هم به همین دلیل از معجون استفاده نکردن.
اگر به یک انسان فرصت پیشرفت ندهید لیاقت چندان تاثیری در پیشرفت او نخواهد داشت. ناپلئون