هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ جمعه ۳ اسفند ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
تكليف شماره 2: مرلين مك كينن براي خوب شدن بيماريش، چرا از اين معجون استفاده نكرده بود؟ (12 امتياز)


خب ... چون نگفتین باید رول باشه من همینجوری جواب میدم !
خودتون گفتین :
نقل قول:
بارتي هيجان زده گفت: من دوست دارم هميشه از اين معجون استفاده كنم!
مك كينن عطسه اي كرد و به زحمت گفت: نه، مصرف زياد اين معجون باعث سبك مغزي، بي احتياطي و اطمينان بي خود ميشه. مصرف بيش از اندازه هر معجوني باعث مسموميت ميشه!

پس اگه شما برای خوب شدن از فیلیکس فیلیسیس استفاده می کردین صد در سبک مغز تر از الان می شدین !

تازه ... فیلیکس فیلیسیس معجونیه که خوش شانسی میاره نه سلامت !
خودتون گفتین :
نقل قول:
پروفسور بعد از سرفه ي خفني، ادامه ميده: ميخوام در مورد معجوني صحبت كنم كه شانس مياره! معجوني كه با خوردن اون فرد تا مدتي، كه بستگي به مقدار معجون داره، اقبال همراهش ميشه!

پس باعث خوش شانسی میشه نه سلامت ... پس استفادش زیاد مهم نبوده ...

در حال اگه از یه نظر دیگه نگاه کنیم و بگیم خوش شانسی میاوردین و سلامتیتونو بدست میاوردین بازم سبک مغز می شدین !



Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ جمعه ۳ اسفند ۱۳۸۶

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
تکلیف شماره یک:

سکوت بود و سیاهی...

نه...سکوت نبود..گوشه ای دور در قبرستانی خوفناک مادری زجه میزد بر سر جسد فرزند بیگناهش...کودکی که تنها گناهش خون معمولی رگهایش بود...

نه سکوت نبود...کمی آنسوتر قهقهه ای ترسناک طنین افکند:اینه سرانجام اونایی که خونشون کثیف باشه...

نه سکوت نبود...شغالی در خرابه های هاگوارتز بی هدف چرخ میزد و زوزه میکشید...

نه سیاهی نبود...مردی با پیکر نحیف و در هم شکسته،در قبری سپید آرمیده بود...

نه سیاهی نبود...برقی سرخ که از چشمان لرد سیاهی بیرون میجهید جهان را روشن میکرد...

نه سیاهی نبود...سفیدی چشمان مرگخواری مست که با لذت چند پسر بچه را شکنجه میداد،روشنی شبهای هاگزمید بود...

نه سیاهی نبود...درخشش طلایی رنگ معجونی نه چندان گمنام در ردای ولدمورت،آینده جهان را طلایی ساخته بود...

نه سیاهی بود و نه سکوت...دنیا از درخششی شوم و صدایی بدشگون بهره مند بود به یمن معجون فلیکس فلیسیس...




Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ جمعه ۳ اسفند ۱۳۸۶

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
در قالب رول، تصور كنيد هنگامي كه ولدمورت به خانه پاترها حمله كرد و پدرو مادر هري را كشت، از معجون فليكس فليسيس استفاده كرده بود. در اين صورت سرگذشت جامعه جادوگري چگونه ميشد؟

لی لی کنان وارد خانه شد و به اتاق نشیمن رفت . اما جیمز که در حال تخمه شکستن و کوییدیچ دیدن بود او را ندید...

از پشت کاناپه ای که جیمز پاتر روی آن لم داده بود به سمت بچه رفت که در تخت خواب کوچکش دراز کشیده بود ، برق کله ی کلش در چشمان سبز بچه می درخشید . اما بچه او را ندید و جغ و ویغ نکرد...

چوبدستیش را بیرون آورد ، آن را از پشت به جیمز نشانه گرفت و فریاد زد : اوهوی ! آوادا کداورا ! . ولی جیمز نشنید...

به سمت آشپزخانه رفت . پشت لیلی ایستاد و عمدا چند بشقاب را شیکست تا لیلی به سمت او برگردد و لااقل از پشت او را نکشته باشد.
اما لیلی هدفونش را برنداشت و نشنید...

ولدم گفت : سورس گفته بلایی سرت نیارم ولی... اوهوی ! می خوام بچه تو بکشم ! ای بابا ! آوداکداورا ! ولی لیلی نشنید...

دوباره به اتاق نشیمن برگشت رو به بچه کرد و فریاد زد : آواداکداورا !
ولی بچه نشنید.

اعصابش داغون شد ! موهای کله ی کچلش را کند ! و عصبی از این همه بی توجهی چوبدستیش را به سمت خود گرفت و فریاد زد : آواداکداورا !
ولی خودش هم وردش را نشنید. زیرا قبل از شنیدن مرده بود...

20 سال بعد :

نویل لانگ باتم ( اسمشونبر!) هر روز با زندگی خوارانش قتل عام های بیشتری می کند.
او سیاهترین جادوگر قرن است ! جیــــــــــــــغ !

مرلين مك كينن براي خوب شدن بيماريش، چرا از اين معجون استفاده نكرده بود؟

خواست استفاده کنه ! به جون خودم ! ولی استاد ما با وجدانه ! درد رو تحمل می کنه ! شجاعه ! خلاصه که استاد ما درد رو تحمل می کنه تا مرد شه ! درد مال مرده !



Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ جمعه ۳ اسفند ۱۳۸۶

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۹ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۲۶ شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۰
از .... نمي دونم... اينجا كجاست؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
معجون سازي- تكليف اول

باد سردي مي وزد. همه جا تاريك و سياه است..دور و برش را مي نگرد. كسي را نمي بيند. نگاه به آسمان مي كند. ماه را نمي بيند. در تاريكي قدم مي گذارد و به سمت خانه اي پيش مي رود. شنلش در باد تاب مي خورد.

صداي خنده در خانه مي پيچد. پسر كوچكي مي خندد. بر روي جاروي كوچكي سوار شده. مادرش از او عكس مي گيرد. خانه غرق در شادي و صميميت است. هيچ كس از آينده خبر ندارد!

چشمهايش را به در خانه مي دوزد. صداي خنده ي كودكي مي آيد. از خشم دندان هايش را روي هم فشار مي دهد. دستش را توي جيب رداي بلندش مي كند. شيشه ي كوچكي بيرون مي آورد. پر از مايعي طلايي رنگ...

چشماني قرمز به چشمان سبز رنگ زني خيره شده است. نگاهي پر از تنفر به چشماني پر از اراده دوخته شده است.
- برو كنار دختر... كاري به تو ندارم.
صداي سردش توي اتاق مي پيچد ولي زن از جايش تكان نمي خورد. نور سبزي فضاي اتاق را پر مي كند؛ هم رنگ چشمهاي پسري كه اكنون روبرويش نشسته است.

نگاهش مي كند... نمي شناسدش. اصلا شبيه دوست هاي پدرش نيست؛ تا به حالا او را نديده است!
نگاهش چقدر ترسناك است!
چشم هايش را مي بندد. صدايي را مي شنود:
- "آوادا كداورا"
دردي در سينه اش مي پيچد؛ بدنش انگار سبك شده و دارد پرواز مي كند. در ذهنش اسمش را با خود تكرار مي كند: هري پاتر...

7 سال بعد...

در اتاقش را باز مي كند و به طرف ميز كارش مي رود. نامه ي تبريكي روي ميز به چشم مي خورد:
براي وزير
- اي چاپلوسا!
پاكت را باز مي كند. نوشته اي در پاكت است:
جناب وزير, عاليجناب, لرد سياه,
سالگرد وفات هري پاتر را به شما تبريك مي گويم. از اين رو مراسم جشني در كوچه ي ناكترن برگزار كرده ايم. با حضور خود ما را شاد بفرماييد.


لبخند خبيثي روي لب هايش نقش مي بندد.
- معلومه كه ميام!


هوا آرام است. تاريكي موج مي زند. شنلش تكان مي خورد. از دور صداي شادي مي آيد.

دست چپش مي سوزد. دور و برش را نگاه مي كند. اربابش را مي شناسد. به جلو مي رود:
- قربان باعث افتخار ما بوديد. تشريف فرمايي شما باعث...
- خفه شو احمق! اين جشن مضحكتون چي داره؟
- قربان فكرشو هم نمي تونين بكنين... امروز 5 تا بچه رو شبيه هري پاتر درست كرديم. اونا رو به قتل مي رسونيم.
4 تا از مشنگا هم از خونه هاشون دزديديم قربان. به روش جديد دارشون مي زنيم.
مرد خنده ي وحشيانه و بريده اي كرده و حريصانه ادامه مي دهد:
- راستي عاليجناب به مناسبت هفتمين سالگرد مرگ هري پاتر روي تموم خونه ها نشون سياه رو به هوا مي فرستيم.
مرگخوار، آب دهانش را جمع كرده و پس از تعظيم بلند بالايش مي رود. ولدمورت دست هايش را به هم مي كوبد:
- زود باشين.. برنامه ي اول رو شروع كنين!

برف مي آيد. باد مي وزد. تكه كاغذي در باد تكان مي خورد. حروف درشت مشكي رنگ روي آن اين جمله را فرياد مي زنند:
من دنيا را مي خواهم... دنيا در دست من است... منم لرد ولدمورت!

تكليف دوم

معجون فيليكس معجون خوش شانسيت! بيماري شما بر اثر حمله ي ويروس ها به وجود آمده و معجون فيليكس آن را درمان نمي كند.
فيليكس درماني نيست پيشگيري كننده و شانس آورنده است. اگر قبل از بروز بيماري از اين معجون استفاده مي نموديد مي توانستيد شدت آن را كاهش داده و از حمله ي ويروس ها جيم فنگ شويد!
اما حالا كاري است كه شده! برايتان بسيار متاسف مي باشيم... D:
بهتر است هميشه قبل از بروز بيماري از معجون خوش شانسي استفاده كنيد!
نكته ي بهداشتي: پيشگيري بهتر از درمان است!


ویرایش شده توسط اسكورپيوس مالفوي در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۳ ۱۴:۲۵:۴۶
ویرایش شده توسط اسكورپيوس مالفوي در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۳ ۱۵:۰۱:۱۳

اين كه من تو رو مي خوام معلومه غيرمستقيم!
-----------
من قول شرف مي دم يك هافلپافي واقعي باشم.... به خون اصيلم سوگند!


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ پنجشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۶

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
تکلیف اول

از خونه ای قدیمی و فکسنی توی روستای گودریک هالو صدای جشن و آواز میومد. سایه هایی که از پشت پرده ها دیده میشد خبر از مهمونی بزرگی می داد. والده مورت که به همراه دم باریک پشت بوته ها قایم شده بود با بطری همراهش محکم توی سر دوست جدیدش کوبید:
- مطمئنی فقط خودشون سه تان؟
- بله قربان! این سر و صداها واسه گمراه کردنه! وگرنه سال به سال کسی خونه اینا نمیاد.
- نمیاد؟
- نه قربانت برم! نه کسی تحمل اخلاق گند جیمز رو داره نه تحمل فیس و افاده های لیلی.
- خوبه، بهتر! تو همینجا بمون تا کارم تموم شه بعد به سمت قرارگاه حرکت می کنیم. اگه از محفلیا کسی پیداش شد، یا خودت کارش رو بساز یا منو خبر کن. مفهموم شد؟
- بله کاملا"!
یه جرعه از بطری اش خورد و بقیه اش رو گذاشت توی رداش. به سمت خونه پاترها حرکت کرد. مطمئن نبود که دامبلدور فقط از طریق افسون رازداری از اونا محافظت می کنه یا نه. با احتیاط جلو رفت اما ظاهرا" که مشکلی نبود وگرنه نمی تونست تا درگاه خونه برسه. چوبدستیش رو در آورد و خواست درو باز کنه:
- آلوهو...
در باز شد و جیمز پاتر با لپهایی گل انداخته و بطری توی دستش ظاهر شد.
- تو کی هستی؟ اگه اعانه میخوای برو خونه بغلی، اونا مایه دارن.
- هوم؟
- نه تو هم انگار حالت خوش نیست! بیا تو یه چیزی با هم بزنیم.
جیمز لرد سیاه رو به دخل خونه دعوت کرد. صدای موسیقی اینجا بلند تر هم بود.والده مورت که هنوز چوبدستیش توی دستش بود، دنبال پاتر حرکت کرد. روی کاناپه، لیلی پاتر لم داده بود و سکسکه می کرد. معلوم بود اونم پاتیل پاتیله! والده مورت با خودش گفت:
- دست مریزاد فیلیکس جون! نباید بیشتر از این وقتو تلف کرد. کلی امشب برنامه داریم.
- آواداکداورا!
لیلی پاتر به همون حالتی که رو کاناپه لمیده بود، خشکش زد. جیمز که هول کرده بود، خواست در بره اما پاش روی زمین لیز خورد، تعادلش رو از دست داد و لحظه ای بعد مغزش روی میز شیشه ای وسط نشیمن پخش شده بود.
- اه اه اه! نذاشت آوادا کداوراش کنم مرتیکه بی عرضه، این سوروس هم حق داشت از دستش حرص بخوره. حالا پسره کجاست؟
شروع به گشتن گوشه و کنار خونه کرد. بالاخره توی خواب طبقه بالا، گهواره بچه پاترها رو دید. چوبدستیش آماده بود تا اونو هم بکشه اما وقتی بالای سرش رسید، کودک چرخید و با چشمای سبز براقش بهش نگاه کرد و خندید.
- آخه من چجوری ترو بکشم گوگوری مگوری؟ چقدرم که نازی!
هری پاتر همچنان می خندید و به لرد سیاه نگاه می کرد. دقایقی بعد لرد والده مورت در حالی که کودک کوچکی در آغوشش بود، گودریک هالو رو ترک کرد.

19 سال بعد!

در خانه ای قدیمی و اربابی سکوت حکم فرما بود. مرگخوران دور شخصی با شنلی به رنگ سبز و سیاه زانو زده بودند و حلقه ای ایجاد کرده بودند. چشمان سبز رنگ شخصی که در وسط بود هنوز از اشک خیس بود. بالاخره هری ماروولو والده مورت، ملقب به شاهزاده تاریکی شروع به صحبت کرد:
دوستان من، هم پیمانانم. زمان عزاداری به پایان رسیده، الان زمان، زمان انتقام است. ایا همانطور که به پدرم وفادار بودید به من هم وفادارید؟
مرگخواران یک صدا گفتند:
- بله ارباب!
- پس باید یکبار دیگر قدرت خود را به اون خائنین بی شرم نشان دهیم. باید انتقام خون لرد سیاه رو از اون دامبلدور مریض و بی آبرو بگیریم. هر کس که با من است، چوبدستی خود را بالا بگیرد.

همه صد مرگخوای که دور شاهزاده تاریکی حلقه زده بودند چوبدستی ها ی خود را بالا گرفتند. لبخندی بر لبانش ظاهر شد. زمان انتقام نزدیک بود.

تکلیف دوم

معجون شانس تنها برای بدست آوردن موقعیت های بهتر موثره و گرنه معجون شفا دهنده ای نیست. فرض کنید که جادوگری یک ماموریت خطرناک در پیش داره:
1. قبل از ماموریت این معجون رو میخوره، شانس میاره و به خاطر اثرات معجون اتفاقی براش نمیفته.
2. بدون این معجون به ماموریت میره، به شدت زخمی میشه، حالش وخیم میشه و امیدی به درمانش نیست.

در حالت اول معجون شانس بهترین کمک رو بهش کرده و سالم از ماموریت برگشته که بزرگترین شانس رو آورده.
در حالت دوم بد شانسی آورده و بهش آسیب رسیده. شفا دهنده های سنت مانگو تقریبا" ازش قطع امید کردن ولی اگخ یکی بهش یه جرعه معجون شانس بده ممکنه یک شفا دهنده حرفه ای پیدا بشه و راه درمانی برای اون پیدا کنه.
پروفسور مک کینن هم از این موقعیت مستثنی نیست. اگر از شخص خاص یا محل حاصی بیمار شده ممکنه با خوردن این معجون تنها از عفونت های بعدی یا شدید تری که ممکنه بعدا" پیش بیاد خودش رو نجات بده و گرنه معجون شانس جزء معجون های دارویی با خواص درمانی طبقه بندی نمیشه که برای درمان ازش استفاده کنه.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
تکلیف

گودریک هالو

سکوت زننده ای با کمک سرمای بی سابقه گودریک هالو ، توانستند محیطی فوق العاده کسل کننده و مرموز را پدید آورند . جوی که حتی که یک گالون ! معجون شانس فلیکس فلیسیسی که ورم تیل برای لرد سیاه فراهم کرده هم نمیتونه ذره ای اون رو بهبود ببخشه !

لرد سیاه با استناد به نظرات پیشگویان درباره اینکه فرزندی از خانواده جادوگری که دو بار در برابر لرد سیاه مقاومت کردند بدنیا میاد که بزرگترین دشمن لرد میشه ، خونه پاتر ها رو انتخاب کرده تا کسی رو که فکر میکنه در آینده ممکنه براش مشکل ساز بشه رو برای همیشه نابود کنه و اون کسی نیست جز فرزند دو ساله پاتر ها ، هری پاتر ! لرد برای نابودی هری پاتر از فلیکس فیلیسیس استفاده کرده که شانس بیشتری داشته باشه و این اولین باری هست که برای حمله به جایی تنهایی به جایی و بدون ارتش عظیم و رقت انگیزش عزیمت میکنه .

معجون شانس باعث میشه که وقتی کسی دست به کاری بخواد بزنه توش شانس بیاره ، و لرد سیاه با احتساب این موضوع و علاقه خاصی که به این معجون ها داره ، با اعتماد به نفس کاذبی به سمت خانه پاتر ها در حرکت است و هر چه نزدیک تر میشود میل و رغبت بیشتری برای کشتن هری پاتر کوچک دارد !



مقابل خانه پاتر ها

صدای پاق ضعیفی به گوش میرسه ، جسمی که گویا بدن انسانی هست مقابل لرد پدیدار میشه و دور خودش میچرخه ، بعد از لحظاتی می ایسته ؛ کسی که مقابل لرد هست کسی نیست ، جز آلبوس دامبلدور !

دامبلدور : Wow ، سلام تام ! چطوری ؟ تصویر کوچک شده

لرد سیاه : اوه سلام آلبوس ! ممنون ، تو چطوری ؟ تصویر کوچک شده

دامبلدور : بد ! خیلی بد ! دیشب کلاس خصوصی داشتیم با هم ، در مورد مسائل جادوگری و این حرفا ، غیبت تو باعث شد که من چند تا از بهترین شاگرد های خصوصیم رو به خاطر اینکه کلاسشون رو کنسل کردم از دست بدم و این باعث شده که خیلی افسرده بشم . تصویر کوچک شده

لرد سیاه : الهی بمیرم ، نه نیازی نیست کنسل کنی ، بهشون اطلاع بده که بیان ، من فعلا وقت نمیکنم و با دست به چند رشته پژمرده ای که کف کله تخم مرغی شکلش رو نقاشی کرده بود اشاره میکنه و ادامه میده : مرگخوارانم منو پیشه بهترین دکتر های ماگلی میبرن که موهام رشد کنن ! تصویر کوچک شده

دامبلدور : وای تام ، این چه کاریه آخه ؛ هر چقدر مو کمتر باشه بهتره ، تازشم ، اینطوری تو سیفید میفید تری ، من اینطوری تمایل بیشتری برای کلاس خصوصی باهات دارم ؛ میگم چیزه ، میخوای اصلا همینجا برات کلاس خصوصی رو دایر کنم؟ اینطوری خودمم عذاب وجدان ندارم . تصویر کوچک شده

لرد سیاه : ببخشید آلبوس ، من برای کار مهمی اینجا اومدم ، بعدا صحبت میکنیم .

دامبلدور : اوه ، باشه باشه ، پس فعلا ! چشمکی زد و همانطور که ظاهر شده بود ، غیب شد . که البته باعث تعجب لرد هم شد ، چرا که این اولین باری بود که بدون دردسر از شر کلاس خصوصی با دامبلدور خلاص شده بود و این را مدیون معجون شانس و ورم تیل بود !

با خوشحالی و بشکن زنان به سمت خانه پاتر ها گام برداشت ، چوبدستی اش را به سمت دستگیره درب گرفت و زیر لب گفت : آلوهومورا ! صدای غژ غژ گوشخراشی از درب بلند شد و با شدت به جسم سختی برخورد کرد و باز شد ... آن جسم سخت جیمز پاتر بود که پشت درب ایستاده بود .

لرد سیاه وارد خانه شد ، با تعجب نگاهی به رگه خونی که از جسد بی جان جیمز پاتر سرازیر شده بود انداخت و وارد اتاق مجاور شد ، چیزی که میدید باعث شد تعجبش چند برابر شود ! لیلی پاتر ، گهواره هری را مقابل لرد سیاه گرفته بود و با صدای زیر و دخترانه ای میگفت : بفرمایید لرد سیاه ، خواهش میکنم با من کاری نداشته باشین ، پسرم ماله شما ، بکشینش ، اصلا یه جوری بزنید که له بشه تصویر کوچک شده

لرد لبخندی از روی رضایت زد ، زیر لب غرید ، چوبدستی اش را روی سر هری پاتر گذاشت و زمزمه کرد : آواداکداورا ... هری مرده بود !



جامعه جادوگری

سراسر دنیا ، جادوگر ها ، در حالی که رقص و پایکوبی میکردند ، جام هایشان را به هم میزدند و میگفتند : به خاطر هری پاتر ، پسری که نه تنها زنده نموند ، بلکه همین دو سالشم بزور دووم آورده بود




تکلیف

هر چیزی معجون مختص به خودش رو داره ، معجون فلیکس فلیسیس برای این هست که شانس میاره ، ولی دلیل نمیشه برای هر چیزی ازش استفاده کرد ، مثلا وقتی بیمار شدیم بخوریم ، یا وقتی زخمی شدیم یا ... ! مصرف مخصوص به خودش رو داره .

مثل این میمونه که بگیم اگر معجون ضد سرماخوردگی رو بخوریم ، از همه بیماریها در امان میمونیم !

برای خوب شدن بیماری ، استاد باید از معجونی که برای این کار ساخته شده استفاده کنه ، معجون شانس ، فقط میتونه شانس بیشتری بهش بده تا کمتر اذیت و آزار بیماری رو تحمل کنه !



* در مورد تکلیف اول باید بگم که ، معجون شانس ، فقط باعث میشه به کارهایی که دست میزنیم ، برای موفقیت درشون شانس بیشتری داشته باشیم ؛ دلیل اغراقی که در تکلیف یک شد ، صرفا برای جنبه طنز تکلیف بود .


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
تکلیف

گودریک هالو

سکوت زننده ای با کمک سرمای بی سابقه گودریک هالو ، توانستند محیطی فوق العاده کسل کننده و مرموز را پدید آورند . جوی که حتی که یک گالون ! معجون شانس فلیکس فلیسیسی که ورم تیل برای لرد سیاه فراهم کرده هم نمیتونه ذره ای اون رو بهبود ببخشه !

لرد سیاه با استناد به نظرات پیشگویان درباره اینکه فرزندی از خانواده جادوگری که دو بار در برابر لرد سیاه مقاومت کردند بدنیا میاد که بزرگترین دشمن لرد میشه ، خونه پاتر ها رو انتخاب کرده تا کسی رو که فکر میکنه در آینده ممکنه براش مشکل ساز بشه رو برای همیشه نابود کنه و اون کسی نیست جز فرزند دو ساله پاتر ها ، هری پاتر ! لرد برای نابودی هری پاتر از فلیکس فیلیسیس استفاده کرده که شانس بیشتری داشته باشه و این اولین باری هست که برای حمله به جایی تنهایی به جایی و بدون ارتش عظیم و رقت انگیزش عزیمت میکنه .

معجون شانس باعث میشه که وقتی کسی دست به کاری بخواد بزنه توش شانس بیاره ، و لرد سیاه با احتساب این موضوع و علاقه خاصی که به این معجون ها داره ، با اعتماد به نفس کاذبی به سمت خانه پاتر ها در حرکت است و هر چه نزدیک تر میشود میل و رغبت بیشتری برای کشتن هری پاتر کوچک دارد !



مقابل خانه پاتر ها

صدای پاق ضعیفی به گوش میرسه ، جسمی که گویا بدن انسانی هست مقابل لرد پدیدار میشه و دور خودش میچرخه ، بعد از لحظاتی می ایسته ؛ کسی که مقابل لرد هست کسی نیست ، جز آلبوس دامبلدور !

دامبلدور : Wow ، سلام تام ! چطوری ؟ تصویر کوچک شده

لرد سیاه : اوه سلام آلبوس ! ممنون ، تو چطوری ؟ تصویر کوچک شده

دامبلدور : بد ! خیلی بد ! دیشب کلاس خصوصی داشتیم با هم ، در مورد مسائل جادوگری و این حرفا ، غیبت تو باعث شد که من چند تا از بهترین شاگرد های خصوصیم رو به خاطر اینکه کلاسشون رو کنسل کردم از دست بدم و این باعث شده که خیلی افسرده بشم . تصویر کوچک شده

لرد سیاه : الهی بمیرم ، نه نیازی نیست کنسل کنی ، بهشون اطلاع بده که بیان ، من فعلا وقت نمیکنم و با دست به چند رشته پژمرده ای که کف کله تخم مرغی شکلش رو نقاشی کرده بود اشاره میکنه و ادامه میده : مرگخوارانم منو پیشه بهترین دکتر های ماگلی میبرن که موهام رشد کنن ! تصویر کوچک شده

دامبلدور : وای تام ، این چه کاریه آخه ؛ هر چقدر مو کمتر باشه بهتره ، تازشم ، اینطوری تو سیفید میفید تری ، من اینطوری تمایل بیشتری برای کلاس خصوصی باهات دارم ؛ میگم چیزه ، میخوای اصلا همینجا برات کلاس خصوصی رو دایر کنم؟ اینطوری خودمم عذاب وجدان ندارم . تصویر کوچک شده

لرد سیاه : ببخشید آلبوس ، من برای کار مهمی اینجا اومدم ، بعدا صحبت میکنیم .

دامبلدور : اوه ، باشه باشه ، پس فعلا ! چشمکی زد و همانطور که ظاهر شده بود ، غیب شد . که البته باعث تعجب لرد هم شد ، چرا که این اولین باری بود که بدون دردسر از شر کلاس خصوصی با دامبلدور خلاص شده بود و این را مدیون معجون شانس و ورم تیل بود !

با خوشحالی و بشکن زنان به سمت خانه پاتر ها گام برداشت ، چوبدستی اش را به سمت دستگیره درب گرفت و زیر لب گفت : آلوهومورا ! صدای غژ غژ گوشخراشی از درب بلند شد و با شدت به جسم سختی برخورد کرد و باز شد ... آن جسم سخت جیمز پاتر بود که پشت درب ایستاده بود .

لرد سیاه وارد خانه شد ، با تعجب نگاهی به رگه خونی که از جسد بی جان جیمز پاتر سرازیر شده بود انداخت و وارد اتاق مجاور شد ، چیزی که میدید باعث شد تعجبش چند برابر شود ! لیلی پاتر ، گهواره هری را مقابل لرد سیاه گرفته بود و با صدای زیر و دخترانه ای میگفت : بفرمایید لرد سیاه ، خواهش میکنم با من کاری نداشته باشین ، پسرم ماله شما ، بکشینش ، اصلا یه جوری بزنید که له بشه تصویر کوچک شده

لرد لبخندی از روی رضایت زد ، زیر لب غرید ، چوبدستی اش را روی سر هری پاتر گذاشت و زمزمه کرد : آواداکداورا ... هری مرده بود !



جامعه جادوگری

سراسر دنیا ، جادوگر ها ، در حالی که رقص و پایکوبی میکردند ، جام هایشان را به هم میزدند و میگفتند : به خاطر هری پاتر ، پسری که نه تنها زنده نموند ، بلکه همین دو سالشم بزور دووم آورده بود




تکلیف

هر چیزی معجون مختص به خودش رو داره ، معجون فلیکس فلیسیس برای این هست که شانس میاره ، ولی دلیل نمیشه برای هر چیزی ازش استفاده کرد ، مثلا وقتی بیمار شدیم بخوریم ، یا وقتی زخمی شدیم یا ... ! مصرف مخصوص به خودش رو داره .

مثل این میمونه که بگیم اگر معجون ضد سرماخوردگی رو بخوریم ، از همه بیماریها در امان میمونیم !

برای خوب شدن بیماری ، استاد باید از معجونی که برای این کار ساخته شده استفاده کنه ، معجون شانس ، فقط میتونه شانس بیشتری بهش بده تا کمتر اذیت و آزار بیماری رو تحمل کنه !



* در مورد تکلیف اول باید بگم که ، معجون شانس ، فقط باعث میشه به کارهایی که دست میزنیم ، برای موفقیت درشون شانس بیشتری داشته باشیم ؛ دلیل اغراقی که در تکلیف یک شد ، صرفا برای جنبه طنز تکلیف بود .


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۶

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



- در قالب رول، تصور كنيد هنگامي كه ولدمورت به خانه پاترها حمله كرد و پدرو مادر هري را كشت، از معجون فليكس فليسيس استفاده كرده بود. در اين صورت سرگذشت جامعه جادوگري چگونه ميشد؟

مكان : كوچه بغليه خونه ي هري اينا !
زمان : گفتن نگيم !!

هوا بس ناجوانمردانه سرد بود و باد ميوزيد و لرد كلاه ردايش را روي سرش انداخته بود و به سوي خانه ي پاتر شون اينا حركت ميكرد.
صداي كشيده شدن رداي لرد بر روي برگها سكوت شبانه را در هم مي شكست ، چند دقيقه بعد ، ولدمورت ايستاد ، دستش را در جيبش فرو برد و بطري كوچكي را بيرون آورد ، و با قهقهه اي بلند آن را سر كشيد .

" سيم ثانيه بعد "
- كارت ديگه تمومه فسقل ! ... ميخواي رو دست من بلند شي ؟!
ولدمورت در حالي معجون فليكس فليسيسش اثر كرده بود ، شاد و شنگول به سمت در سوم سمت چپ كه خونه ي پاتر شون بود ميره ! ... ولدمورت هنوز نزديك نشده بود كه ديد درِ خونشون باز شده ، و مردي جوان كه بي شك جيمز بود براي گذاشتن آشغال اومده بود بيرون.
- جيمز اون در رو ببند هوا سرده ، بچه قانقاريا ميگيره ها !!
- چشم ، تا سر كوچه كه راهي نيست !! ... الان ميام !!
در همين حال در ذهن ولدمورت ابتدا جرقه و سپس فوران هايي از فكر به سراقش مياد و فرصت رو مناسب ميبينه تا ار غيبت جيمز استفاده كنه و وارد خونه بشه ، پس راه ميوفته !


" تو خونه "
ولدمورت وارد خونه ميشه و بعد به آرومي در رو ميبنده و به از پله ها بالا ميره ،
- جيمز ، بيا كمك كن اين بچه ساكت نميشه !!
ولدي : بده من !!
ليلي جيغ جيغ ميزنه و هري رو از روي بغل ميكنه و سعي داشت در برابر ملايمت هاي ولدي مقاومت كنه كه توسط ولدي منهدم و سپس به قتل ميرسه !! ... بعد از مرگ ليلي پاتر ، هري نيز بر اثر سهمگين بودن حادثه خودش را ابتدا خيس كرده و سپس به حالت در مياد و سپس دچار تيك شدي عصبي و تشنج و سپس مرگ مغزي ميشود !! ... به همين سادگي ، به همين خوشمزه گي !!
لختي بعد جيمز سوت زنان وارد خونه ميشه و شك كوچكي مبني بر بسته بودن در ميكنه و به جستجوي اطراف ميپردازه و چون خبري نميبينه به سمت طبقه ي بالا ميره ، هنوز پله ي اول رو رد نكرده بود كه:
- آواكاداورااااااا
جيمز در جا خشك و سپس روي زمين پرت ميشه !
ولدمورت : يوهاهااا ! چقدر حال داد ! ... بريم مرحله بعدي ( فتح وزارت خونه) و بعد از اون رئيس شدن بر كل آدمااااا!... !


" صبح روز بعد - بيلبوردهاي سطح شهر - "
تصويري از ولدمورت در دوران جواني اش ، ( براي دختر كش شدن) در حالي كه معجون فليكس فليسيس در دست داشت و لبخند مليحي زده بود كه گيلدي ميبايست جلويش لنگ ميانداخت !!
زير نويس تصوير : شركت فليكس فليسيس از لرد كبير براي خوردن اين معجون و كشتن خانواده ي پاتر و تسلط بر جهان و معروف شدن محصول ما تشكر مينمايد !!


[
b]~*~*~*~*~*~[/b]*~*~*~*~*~

- مرلين مك كينن براي خوب شدن بيماريش، چرا از اين معجون استفاده نكرده بود؟

خب استاد دلايل زيادي وجود داره ؛
- شايد شما همينجوريش هم خوش شانس هستين ؟
- از اين سوسول بازيها خوشتون نمياد ؟؟
- به فكر سلامتي تون هستين ، و اينكه فكر ميكنين اگه بخورين اعتياد پيدا ميكنين و اين همانطور كه خودتون فرمودين بر ذهن و جسم تاثير سوء خواهد گذاشت ؟!؟
- دليلش كاملا محرمانه بود !!
- علت اين كار در ذهن دانش آموز جماعت نميگنجه !؟
- اهل خود درماني نيستين !!
- ساير موارد !!!!






Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۶

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
در قالب رول، تصور كنيد هنگامي كه ولدمورت به خانه پاترها حمله كرد و پدرو مادر هري را كشت، از معجون فليكس فليسيس استفاده كرده بود. در اين صورت سرگذشت جامعه جادوگري چگونه ميشد؟

در زیر پهنای سیاهی شب مردی با شنل مسافرتی سیاه در زیر نور ماه راه می رفت که ناگهان نزدیک در خانه ای ایستاد . زیر لب چیزی گفت و با چشمان سرخش به آن خانه نگاه گرد بعد از مدتی وارد خانه شد .
مردی عینکی که داخل خانه روی کاناپه نشسته بود با دیدن ولدورموت از جایش بلند شد و داد زد
-: لیلی هری رو بردا رو فرار کن من جلوی اون رو می گیرم .
مرد بعد از گفتن این جمله دست خود را در شلوارش کرد اما چوبدستی اش آنجا نبود و متوجه شد که پیش از ورود ولدی به آن خانه چوبش را روی کاناپه گذاشته بود اما دیر بود چون ولدورموت در همان موقع او را کشته بود .
بعد با آرامش کامل به سمت بالا رفت و زن را نیز کشت . چوبدستی اش را به سمت بچه گرفت و با ورد آواکدورا هری را نیز کشت .

10 سال بعد
: روزنامه روزنامه آخرین خبر روزنامه ی پیام ولدورموت منتشر کرد :
وزیر جدید سحر جادو لرد ولدورمت است . او هفتهخ ی دیگر کابینه ی خود را نیز انتخاب می کند .

زندگی رون :
نمی دونم باید با کی ازدواج کنم کاش یکی پیدا می شد بعد اسم پسرم رو می ذاشتم هوگو .
شاید هم با لرد ولدورموت می جنگیدم . یا این که عضو یه تیم کوییدیچ می شدم .

دفتر ولدورموت :
: قربان راز موفقیت شما در قتل پاتر ها چیه ؟
:خدا پدر استاد معجون سازیمون رو بیامرزه یه روز اومد سرکلاس گفتم چه معجونیه که ادم رو خوشبخت می کنه ؟ گفت: فليكس فليسيس. من هم به اسنیپ گفتم برام ساخت خوردم زد پاتر ها رو کشتم .

------------------------------------
تكليف شماره 2: مرلين مك كينن براي خوب شدن بيماريش، چرا از اين معجون استفاده نكرده بود؟

خب این تقصیر خودشه به ما هم ربطی نداره . شاید به خاطر این که فکر کرد این معجون دردی رو ازش دوا نمی کنه و به دردش نمی خوره .
ولی اگه استفاده می کرد بهتر بود چون با شانسی که میاورد می تونست دوای دردش رو پیدا کنه


چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۱۸ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۶

جرج  ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷
از مغازه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
در قالب رول، تصور كنيد هنگامي كه ولدمورت به خانه پاترها حمله كرد و پدرو مادر هري را كشت، از معجون فليكس فليسيس استفاده كرده بود. در اين صورت سرگذشت جامعه جادوگري چگونه ميشد؟

درسیاهی شب مردی که شنل سفری سیاه پوشیده بود به سمت خانه ای در انسوی خیابان حرکت میکرد... صدایی جز هو هوی یک جغد که در روی شاخه یکی درختان نشسته بود به گوش نمی رسید... بادی که می وزید باعث حرکت برگهای خشک شده بر روی زمین می شد.

مرد به خانه نزدیک می شد و دو نفر نیز پشت او به ارامی حرکت میکنند. هر دوی انها لباس سیاه پوشده و نقاب زده بودند.

یکی از اونها پرسید:
- ارباب مطمئنین پاتر ها در این خونه هستند؟!

- لرد ولدمورت اشتباه نمیکنه!

مرد دوم:
- ارباب فردی که این اطلاعات رو به شما داده قابل اعتماد هست؟

لرد ولدمورت ایستاد و به ارامی به روزیه نگاه کرد.

روزیه:

- هیچ کس نمیتونه به من دروغ بگه! من میفهمم! من همیشه همه چیزو میدونم!

ولدمورت حرکت میکند ، بارتی و روزیه نیز پشت سر او به ارامی میروند.

تام چوبدستیش را در میاره و به طرف قفل در میگیره!

- الوهومورا.

در با صدای غژغژی باز می شود و نور سالن فضای تاریک اطراف در رو روشن می کنه!


داخل خونه

- لیلی خودشه! هری رو بردار و فرار کن! من جلوشو میگرم.

لیلی در سالن با ترس هری رو از روی کاناپه بلند و به طرف بالا حرکت میکنه!

لرد – روزیه و بارتی وارد اتاق میشوند.

در داخل سالن جیمز استاده و چوبدستیش رو به طرف اونها گرفته!
ولدمورت: چوبدستتو بزار کنار پاتر! ما با تو و خانوادت کاری نداریم!

- استوپیفای.

لرد:

- بارتی! خلع سلاحش کن کودن!

- اکسپلی اراموس.

چوبدستی جیمز از دستش خارج می شود و به طرف روزیه که بیهوش روی زمین پهن شده پرتاب می شود.

- بشین پاتر، همونطور که گفتم من به تو و خانوادت کاری ندارم.

- بارتی برو اون دختره و پسرش رو بیار!

بارتی به طبقه بالا حرکت میکنه و وارد اتقا خواب میشه.


در اتاق خواب

بارتی رو به طرف لیل میکنه و میگه:

بیا پائین! لرد ولدمورت میخواد باهات حرف بزنه!

- استو پیفای.

بارتی هم در این لحظه بیهوش میشه.

- مثل اینکه تمام کارها رو خودم باید انجام بدم.

- کانفرینگو . طلسم رو به سمت جیمز فرستاد و دست و پای جیمز بسته شدند.

ارام به طرف اتاق در طبقه بالا حرکت کرد.

اکسپلی اراموس.

- بیا پائین و گرنه مجبور میشم به زور ببرمت پائین!

لیلی همانطور که هری در بقلش بود به طرف در اتاق حرکت میکنه و وقتی میخواد خارج بشه دقیقا پاش رو روی صورت بارتی میزاره.

در سالن

جیمز ولیلی روی یک کاناپه دو نفره نشسته اند و هری در بقل لیلی قرار دارد.

همونطور که گفتم من نیومدم امشب اسیبی به شما برسونم! اگر میخواستم هیچکدوم از شما الان زنده نبودید!

- از ما چی میخوای؟ برای چی اومدی اینجا؟

- مثل اینکه خیلی علاقه به مردن داری پاتر؟ من دوست ندارم هری بدون پدر بزرگ شه ، همچینین بدون مادر!

پس از چند لحظه

- اومدن امشب من به انجا فقط به این دلیل هست که به شما بفهمونم نمی تونید از دست من دربرید! لرد ولدمورت میدونه! همیشه همه چی رو میدونه. سعی نکنید برای من دردسر ایجاد کنین. من همیشه مثل امشب اینقد گذشت ندارم پس حواستون رو جمع کنید! این اخرین هشدار من به شما بود.

لرد بلند شد و به طرف در خروجی رفت ، بارتی و روزیه که تازه به هوش امده بودند به طرف در رفتند و با هم از خانه خارح شدند.

هجده سال بعد


تیتر روزنامه پیام امروز
لرد ولدمورت حاکم جامعه جادویی! هری پاتر(پسری که زنده ماند) دست راست لرد ولدمورت!




مرلين مك كينن براي خوب شدن بيماريش، چرا از اين معجون استفاده نكرده بود؟

برای اینکه این معجون برای خوش شانسی هست نه سالم کردن افراد. معجون فلیکس فلیسیس باعث میشه فرد کارها رو درست انجام بده! این معجون هیچوقت برای برطرف کردن بیماری استفاده نشده و استاد هم به همین دلیل از معجون استفاده نکردن.


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۹ ۰:۴۰:۲۵
ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۹ ۰:۵۲:۰۵

اگر به یک انسان فرصت پیشرفت ندهید لیاقت چندان تاثیری در پیشرفت او نخواهد داشت. ناپلئون







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.