هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲:۵۲ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ريموس كه تازه از پارك جادوگران به دياگون آپارات كرده بود در حال قدم زدن در دياگون بود تا شايد بتونه براي دوستش كه به تولدش دعوت بود كادوئي بخره.قيافه مردم براش عجيب بود.همه به صورت عجيبي هيجان زده بودند و با هم پچ پچ ميكردند.هيچوقت دياگون رو به اين صورت آشفته نديده بود.بادي خنك از مقابل به صورتش ميخورد و لذتي بي انتها برايش درست ميكرد.درخت هاي دياگون به آرومي تكون ميخوردند انگار آنها هم از وضعيتي كه در دياگون بود تعجب كرده بودند.قطرات ريز بارون هر از گاهي به صورتش بر خورد ميكرد.آسمان ابري شده بود و معلوم بود به زودي بارون شديدي در دياگون مي آمد.بر روي نيمكتي نشست.نيمكت نم داشت و باعث شد كه سردش بشه.با بي خيالي به اتفاقاتي كه براش در هفته افتاده بود فكر كرد.

حالا باد شديدتر شده بود و موهاي جو گندميش را همچون شاخه هاي درخت تكان ميداد.فكر آن دخترك كه توسط مرگخواران شكنجه ميشد هنوز در افكارش بود و عذابش ميداد.آخه چرا اين بشر اينقدر به فكره دختراست!؟ !

او به اين فكر ميكرد كه چگونه در مسابقات سالن ورزشي شركت كند.او ثبت نام كرده بود ولي هنوز قدرت شركت در اون مسابقات رو نداشت.بايد دنبال چاره اي ميگشت.از دوستانش هم كمك خواسته بود ولي هيچ كدام نميتوانستند بهش كمك كنند.او تنها شده بود و بايد خودش دنبال چاره اي ميگشت.

همچنان در فكر بود كه ناگهان اعلاميه اي به صورتش برخورد كرد.اي بابا اين وسط كاغذ هم بي خيال نميشه!؟ .كاغذ رو از رو صورتش برداشت و شروع به خواندن كرد... .


آغاز فلش بك!


مغازه دار فكري به ذهنش رسيده بود.حالا كاراگاهان آنجا را ترك كرده بودند.مغازه دار پرده اونجا رو كشيده بود و اين به معني بسته بودن موقتي مغازه اش بود.
به فكر فرو رفت.او ميتونست از اون معجون استفاده بهتر بكنه.مسابقات سالن ورزشي نزديك بود و همه دوست داشتن در اون رقابت قهرمان بشوند.از اين موضوع ميتونست سوء استفاده كنه و سود بالاييه ببره و بعد به جزاير قناري بره و به استراحت مشغول شود.
قلمش را برداشت و بر روي كاغذي خشك شروع به نوشتن كرد.اينقدر ورقش خشك بود كه انگار آن هم نميخواست چنين چيزي بر روي پوست زبرش نوشته شود.انگار او هم با كار مغازه دار مقابله ميكرد.نم نم بارون به شيشه برخورد ميكرد و صدايي مخوفي در مغازه پخش ميكرد.

پايان فلش بك!

برق چشمان ريموس گربه اي را ترساند.قيافه اش همراه با هيجان و ترس بود.او بايد ميفهميد چطور آن فرد ميتواند او رو قهرمان كنه.پس با سختي بلند شد و به طرف مغازه اي كه آدرسش بر روي كاغذ بود رفت.حتما مغازه دار چيز هاي جالبي براي او داره.با قهرماني در اين مسابقات ميتونست قدرتشو به دشمن هميشگيش نشون بده.با سرعت به طرف مغازه پيش ميرفت و افكار از ذهنش عبور ميكرد.مغزش داشت منفجر ميشد و دستانش مي لرزيد نه به خاطر سردي هوا،بلكه از ترس و وحشت از كاري كه قرار بود انجام بدهد.مطمئن بود كه حتما بايد خلافي انجام دهد تا قهرمان شود پس خودش رو براي هر كاري كه آن مغازه دار به او بگه آماده كرد.باد همچنان ميوزيد و موهايش رو تكون ميداد.اي كاش باد ميتوانست جلوي او رو بگيرد!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۳۰ ۳:۱۷:۱۵

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱:۴۷ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۸۶

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
سوژه جدید
سکوت... سکوت و آرامش.. آه این چیزی نبود که او میخواست. در آن مغازه بزرگ و تار عنکبوت بسته نشسته بود و مشغول خواندن روزنامه پیام امروز بود.
ناگهان صدای تلقی سکوتش را بهم زد:
- این چی بود؟ نمیزارن آدم 2 دقیقه آرامش داشته باشه(اونوقت میگن حرف مرد یکیه)
به گوشه ای از اتاق که این صدا رو از خودش در آورده بود نگاه کرد. یک شیشه با محتویاتی به رنگ چوب، به یک تار عنکبوت گیر کرده بود و مشغول ریختن بر روی عنکبوتی بود که این تار را تنیده بود.به سمت عنکبوت رفت اما ناگهان....
با پلک بعدیش دنیا تغییر کرد. یک آکرومانتیلا به جای آن عنکبوت اکنون به او چشم دوخته بود. به طعمه جدیدش.
چند لحظه بعد...
صدای ترسیده مردم هنوز در کوچه میپیچید. کاراگاهان وزارتخانه به موقع ظاهر شده بودند. اما در این میان این اتفاق تنها برای صاحب سالن ورزشی دیاگون ناگوار بود. بی شک مغازه اش به جرم نگهداری اشیا سیاه در آن بسته میشد. در گوشه ای نشسته بود و خون آکرومانتیلا را که به لباسش پاشیده بود را اندک اندک پاک میکرد. در خیالش بود که ناگهان....
- قربان، ما این معجون رو توی مغازه پیدا کردیم.درش باز شده و روی چیزی ریخته. فکر میکنم همین دلیل این اتفاق باشه.
-:no: امکان نداره. هیچکدوم از معجونها نمیتونه یه عنکبوت عادی رو به یه آکرومانتیلا تبدیل کنه.
اما در همین حین ناگهان در افکار صاحب مغازه چیزی شکل گرفت:
- آیا آن عنکبوت براستی تبدیل به آکرومانتیلا شده بود؟
سریعا به سمت مغازه اش خیز برداشت. بی توجه به مأموران وزارت خانه آنها را کنار زد و به سمت یکی از عنکبوت ها رفت. با استفاده از یک چاقو آرام خون او را بر روی زمین جاری کرد. سیاه بود...بله.. او تبدیل نشده بود بلکه بزرگ شده بود.
با این معجون چه ها که نمیتوانست بکند
-----------------------------------------------------------------------------------
خب فکر میکنم سوژه مشخصه. صاحب مغازه میخواد از این معجون برای گول زدن جادوگران استفاده کنه. اما در این بین عوارض جانبی بوجود میاد که میتونه بصورت طنز و یا جدی شرح داده بشه. پایان سوژه به عهده اعضاست اما توجه کنین سبک داستان درواقع بین طنز و جدی میچرخه بنابراین طوری ننویسین که فقط جدی یا فقط طنز بشه.


تصویر کوچک شده


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶

 استن شانپایکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۴ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۵۰ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 440
آفلاین
یه روز نسبتا مناسب برای کوییدیچ بود . باد ملایمی می زد که کارو برایه هر دو تا تیم سخت می کرد
تیم ما اول وارد زمین شد ، قرار بود این بار با اسلیترین بازی کنیم که خیلی حیاطی بود
برنده ، جامه کوییدیچو لمس می کرد
بازی با سوت داور اغاز شد ، تماشاچیایه اسلیترین خیلی بیشتر از ما بودن
گزارشکر بازی مدام نتایج رو اعلام می کرد که باعث می شد حواس من به کلی به هم بریزه ، هر وقت که می رفتم تو حس صدایه غول مانندش نتایجو می گفت
اینجوری که من فهمیده بودم 50 تایی عقب بودیم ، البته تمام این نتایج وقتی که من گویو پیدا می کردم بی معنی بودن
همین طور که در جست و جویه گوی بودم ، جستجو گر اونا مالفویو دیدم که داشت به سمت شرق شتاب می گرفت ، ولی وقتی برگشتم تلالو نور گویو در چند متریم دیدم ، معلوم شده بود که مالفوی صرفا برای فریبم رفته بود اونور ، برای اینکه زیاد جلبه توجه نکنم به ارومی زاویمو عوض کردم و رفتم طرف گوی ، برا خلاف همیشه که مدام در حرکت بود این دفعه ساکن بود و انگار منتظر من بود ، فاصلم باهاش خیلی کم شده بود که مالفوی با صدایه تماشاگرا متوجه من شد و با سرعت اومد طرفم ، گوی که انگار از دیدن مالفوی ترسیده بود ، شروع کرد به حرکت به این ور اون ور
سرعتمو زیاد کردم تا زودتر به گوی برسم ولی جارویه مالفوی نیمبوس بود و مثل رعد داشت بهم نزدیک می شد تنها راهی که داشتم این بود که یه جوری مسیرو عوض کنم ، اما قبل از اینکه بتونم صدایی اشنا که احتمال می دم از بچه هایه گریفیندور بود فریاد زنان بهم گفت " بلوجر " . فرصت نکردم تا معنی این کلمه رو تجزیه کنم ، فقط از روی جارو بلند شدم و یه لحسه احساس کردم گویو لمس کردم و بعد " بامب " چشامو بسته بودم ،احساسه غریبی داشتم مغزم داشت با هوایی که هر لحظه وارد ریه ام می شد تصفیه می شد و دیگه هیچی
من مردم ؟ این سوالی بود که بعد از باز شدن چشام بی جواب بود
تمام گریفیندوری ها ریخته بودن تو زمین و شادی می کردن و گوی زرین تو دسنتم بود
هیچ بلایی سرم نیومده بود و این یه معجزه بود


ٌٌدر حال پاشیدن بذر


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
هرچه به زمان آغاز بازی نزدیکتر می شدند صدای شور و شوق تماشاچیان افزایش پیدا می کرد .

بعد از چند دقیقه که اليور كاپيتان تيم آلمان هم آمده بود كورن داور مسابقه توپ ها را آزاد کرد و سپس به دو کاپیتان اشاره کرد که با هم دست دهند ... هیچ کدام از ان دو میلی به این کار نداشتند ولی ناچارا این کار را کردند و سپس صوت شروع مسابقه را زده شد ....
من سریع به دنبال اسنیچ گشت ولی اثری از ان نبود !
نگاهی به اليور انداختم شاید او پیدا کرده باشد ولی او نیز مثل من دنبال اسنیچ بود به همین دلیل به سمت بالا پرواز کردم تا بهتر به زمین تسلط داشته باشم....
جاناتان مدام به من نگاه ميكرد.اينبار نگاهش را از من برداشت و به حمله به حريف فکر می کرد .جاناتان به من علاقه داشت و قصد ازدواج با من را داشت.او نگران من بود تا شايد در اين بازي اتفاقي براي من بيفتد.

دوباره به تمام اطراف نگاه کردم تا زودتر بازی را با پیدا کردن اسنیچ تمام كنم اما خبری نبود ... یک نگاه زيرکانه به اليور انداختم و ناگهان دیدم که او سمت شئ متحرکی در حال حرکت است و من نیز با سرعت به طرف اسنیچ رفتم ولي در يك حركت هر دو از يافتن آن گوي طلايي باز مانديم.
به بازيكنان تيم خودم نگاهي انداختم.در زمین دو دروازبان با یک دیگر رقابت سنگینی داشتند زیرا هر دو از دروازبانان ماهر بودند که پشت سر هم توپ هایی رو که به سمتشان می آمد دفع می کردند.....
ادیب و کریچر از تیم آلمان تمام مدت در حال زدن بازدارنده ها به مهاجمین انگلستان بودند.... ولی مارکوس و ديويد و آني از مهاجمانی بودند که در جا خالی دادن مهارت خاصی داشتند.

جاناتان با حرکات آکروباتیک خود نمایی می کرد و جوری نشان می داد که انگار گرفت این توپ ها برای او افت دارند ...اما در همین حال نيچه در کمال بی توجهی جاناتان که در دایره ی سمت چپ دروازه قرار داشت به داخل دایره ی سمت راست سرخگونی را وارد کرد و همه ی تماشاچیان به داد و فریاد و شور و شوق پرداختند زیرا نتیجه به 10 – 0 به نفع آلمان بود .چشم غره اي به او رفتم و به مهاجمان تيم خيره شدم.

بعد از بررسي هايي كه انجام دادم،فهميدم كه ديويد و آني همدیگر را بیشتر پیدا کرده بودند و همکاری بیشتری با هم داشتن و به همین دلیل یک حمله به طرف تیم حریف کردند..... آني تمام مدت با ديويد رمز هایی را رد و بدل می کرد و به نظر می رسید که چیز مهمی باشد زیرا پشت سر هم مدافعان را کنار می گذاشتند تا این که به دروازه رسیدند و دروازه بان رو به روی حلقه ی وسطی منتظر ضربه ی ان ها بود... مارکوس سرخگون را در دست داشت و سریع ان را سمت حلقه ی سمت چپ شوت زد و آني از این کار خوشحال بود و سریع حرکت کرد و نيلوت برای گرفتن سرخگون به سمت حلقه ی سمت چپ رفت ولی آني به توپ ضربه ی دیگری زد و باعث شد که جهت سرخگون عوض شود ولی این کار را خیلی زود انجام داده بود زیرا نيلوت سریع تغییر جهت داد و به سمت سرخگون رفت... ولی در آنجا ديويد قرار داشت و زودتر از نيلوت به توپ ضربه زد و گل !!! بله ... گل به ثمر رسید ...
گزارشگر هم حتی از این کار به وجد اومده بود :
- بعد از این همه تاکتیک و نقشه کشی انگلستان هم یه گلی زد و نتیجه را به 10-10 رسوند.
دوباره صدای تماشاچیان بالا رفت و باعث خوشحالی تمام بازیکنان انگلستان شد ... ولی این گل توجه همه را به خود جلب کرده بود و از حمله ی مهاجمان آلمان غافل ماندند و همین باعث شد ان ها دوباره با جاناتان تک به تک بشن ولی ان ها مکث نکردند و در همان جا ضربه زدند و جاناتان توانست توپ را بگيرد.او نگاهي به من انداخت و من با لبخندي به او اميد دادم!

لحظاتی از بازی گذشته بود و من نگاهي به امتيازات انداختم. حالا تيم ما 90 بر 110 از آلمان عقب افتاده بود .

من و شاتنور به دنبال اسنیچی بوديم که حدود یک ساعت پیش آزاد شده بود ولی مثل این که آن روز, روزه خوبی بود چون و در نگاه اول اسنیچ را پیدا کردم و شروع به تعقیب آن کردم .
سريعا بازیکنان بازی را شروع کردند... من با شاتنور به دنبال اسنیچ ... مارکوس و ديويد و آني با یک دیگر پاسکاری می کردند... کریچر و ادیب با بازدارنده ها به طرف سه مهاجم شلیک می کردند... همین کار را در ان طرفمدافعان تيم ما می کردند... کریچر با بازدارنده ای ضربه ای به آني می زنه و باعث می شه توپ دست مهاجم تيز حريف بیافته ... اوه هم بدون معطلی به شيمون و او هم به چينات پاس می ده...
بازی پر جنب وچوشی است... چينات به شيمون پاس می ده و گل ...متاسفانه جاناتان کاری نتواست بکنه ...

در آن طرف خبری از اسنیچ نبود هر دو در حال چرخیدن به دور خود بوديم ... ناگهان متوجه ی حرکت اسنیچ به دور شاتنور شدم ... ابتدا کمی فکر کرد و سپس رو به شاتنور کرد :
- تیمتون خیلی قوی شده...
شاتنور ناگهان چهره اش رو به سمت من بر گرداند و سپس گفت: شاید.. شایدم تیم شما ضعیف شده ؟!
از فرصت استفاده کردم و به پیش شاتنور آمدم تا بتواند اسنیچ را بگيرم.. اما اسنیچ سریعا تغییر جهت داد و شروع به حرکت کرد و صحبت با شاتنور را کنار گذاشتم و با آخرین سرعت شروع به حرکت کرد...شاتنور هم به دنباله او راه افتاد...
در همین هنگام تیم انگليس 5 گل زده بود و 3 گل خورده بود ! همه از جاناتان ناراضی بودند زیرا همین گله آخری که خورد از روی نادانی بود و بدون توجه به توپ فقط به تماشاچیان نگاه می کرد....


مارکوس کمی صورتش باد کرده بود زیرا یک توپ بازدارنده که ادیب به سمت او فرستاده بود به صورتش خورده و او را به این روز در آورده بود...

حلقه تيم آلمان در مقابلم قرار داشت. به موقع متوجه حلقه شدم و سر جارو را به سمت بالا گرفتم ...
-اونجا رو نگاه کنید !! یه اتفاق تلخ ! شاتنور که در پشت لورا دیدی به جلو نداشت به حلقه خورد کرده و نقشه بر زمین شده ...
تماشاگران آلمان فريادی از سر ناراحتی سر دادند !
از فرصت استفاده كردم ... دستم را دراز کردم تا اسنیچ رو بگیرم ... مشتم را باز کردم و بعد از رساندن به پیرامون اسنیچ ان را بستم ولی اسنیچ تغییر جهت داد ... بد شانس بود که همون موقع اسنیچ تغییر جهت داد !

نـــــــــــــــــــــــه ... این نشدنیه !! امکان نداره !
من یکی از پر های اسنیچ را گرفته بودم...
انگليس با این حساب 280 بر 200 بازی رو میبره !
-یه حادثه تلخ برای آلمان... اونا در حالی که 70 امتیاز جلو بودند در عین ناباوری بازنده بازی شدند .
تمام هواداران انگليس فرياد شادی سر داده بودند و بازيکنان رو در آغوش میگرفتند !!!جاناتان و من در بغل يكديگر به برد تيم و زندگي مشترك آينده فكر ميكرديم!ما با برنده شدن اين بازي،جايزه بزرگي را خواهيم گرفت!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]Igor[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۹ ۲۳:۵۴:۵۶

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ چهارشنبه ۷ شهریور ۱۳۸۶

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
وارد زمین شدم. نور تند خورشید چشمم را می زد. صدای هیاهوی تماشاگران تمرکزم را به می زد و گرمای هوا عرقم را در آورده بود. صدا سوت را شنیدم. پا بر زمین کوبیدم و به هوا بلند شدم. باد خنگی گه به صورتم می خورد را دوست داشتم. جستجو را ، همراه با در نظر گرفتن جستجوگر حریف شروع کردم. خوشید داغ همچنان از میان آسمان آبی و بی ابر می تابید و چمن های سبز ورزشگاه زیر بار گرمای آن زرد و پژمرده می گشت. تماشاچیان سر از پا نمی شناختند مخصوصا وقتی استانت ، بازی محاجم ما گل اول را به نفع تیم زد. صدا گزارشگر تمرکزم را به هم می زد : « ده – صفر به نفع تیم چادلی کنونز ! بازی در جریان ، هورنبای ، مک‌نایر ، فلچر و حالا گل ... بازی ده – ده میشه ! »
یک نگاه گذرا به بازی انداختم و دوباره به جستجو ادامه دادم. در همین اثنا بود که جستجوگر حریف شیرجه زد. بی درنگ به دنبالش شیرجه زدم. او داشت مستقیم به تیر حلقه وسطی تیم ما می رفت. اما کمی بعد ، من توپ طلایی را ، درست در سمت راست خودم دیدم ، جستجوگر حریف همچنان برای فریب دادن من شیرجه می رفت.و من در یک حرکت بسیار بسیار سریع ، تغییر جهت دادم. حالا او بود که ناگهان شوکه شد و به دنبال من به راه افتاد. سرم را برگرداندم تا چهره اش را ببینم. شوکه و وحشت زده بود. همه تماشاگران با چرخش ناگهان من سکوت کرده و تعجب بازی را دنبال می کردند. دوباره به روبرویم نگاه کردم اما اینبار توپ طلایی نبود. و من راهم را به سمت بالا کج کردم و دوباره به جستجو پرداختم.
در این میان محاجم حریف توسط یک بلاجر مسدوم شده بود و بازی متوقف بود. بازی هنوز در توقف بود که توپ طلایی را دیدم . درست چند متر پشت سر جستجوگر حریف. وقت را طلف نکردم. ب سمت چپ جستجوگر حریف شیرجه رفتم وقتی او به دنبالم آمد کمی سرعتم را کم کردم و بعد یکباره برگشتم. توچ همچنان در همانجا ایستاده بود. بازی دوباره شروع شده بود. با ایست ناگهانی من جستجو گر حریف از کنارم رد شد و من به سمت به سمت توپ طلایی حمله بردم. بعد از آن نفهمیدم چه شد. فقط به یاد دارم که دستم را مشت کردم ...
ده دقیقه بعد ، با سری که از برخورد بلاجر خونین بود به هوش آمدم و بازیکنان شاد تیم خودم را دیدم ، و اسنیچ طلایی که در دستم اسیر بود !


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۷ ۱۴:۱۹:۰۲

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
: گل ! گل ! این دومین گل تیم شوت بزن ایالات متحده ست. 20 امتیاز تیم شوت بزن و 10 امتیاز تیم پاس بده کره ! تماشاچیان عزیز بعد از نیم ساعت بازی این گل شوت بزن واقعا هالی بود . تیم شوت بزن بازی رو از اون حالت کسل کننده ش در آوردن ! این وافعا عالیه ... خدای من ! بازیکن شماره ی هفت پاس بده رو ببینید که چه طور تونست با یک حرکت چرخشی حریفش رو گیج بکنه اوه ...اون کوافل رو از دستش قاپید . وافعا حیرت برانگبزه ..
یعنی اون میتونه گلی رو برای تیمش پاس بده بکاره که اونا رو به نتیجه ی مساوی برسونه ؟......نه نه ! انگار برای جاروش مشکل پیش اومده نهههههه ! اون به خارج از محدوده ی زمین رانده میشه و انگار از جاروش میفته !
اوه بله ! اون از جاروش میفته و به شدت زخمی میشه . شفا بخش ها راهی میشن تا به بازیکن کمک کنن . کوافل باز هم نصیب تیم شوت بزن میشه . بازیکن 7 شوت بزن کوافل رو به همتاش بازیکن 8 میده . اونا با یه حرکت سریع و زیرکانه می خوان کوافل رو به داخل حلقه بندازن که نمیشه . بازیکن شماره ی 3 کره نمیذاره .
در همین حین کاپیتان تیم شوت بزن به سمت داور حرکت میکنه . من از اینجا میتونم ببینم که کاپیتان در حال گپ زدن با داوره اما در چه موضوعش رو خدا میدونه !
اوه ..........خدای من داور سوت استراحت میزنه ...حالا میفهمم چی شده کاپیتان تیم ایالات متحده از داور درخواست وقت استراحت میکنه ...داور به من با دستشون 5 رو نشون میدن ....بله ..5 دقیقه وقت استراحت ........
(5 دقیقه بعد )
-: دیگه وقتش شده که بازیکنان دو تیم به وارد زمین بشند .
بازیکنان تیم پاس بده وارد میشن اما انگار برای تیم شوت بزن مشکلی پیش اومده . اونها وارد زمین نشدند . هیچ دلیلی نمیتونه جلوی به پایان رسیدن مسابقه رو بگیره .
طبق رای داور بازی به نفع تیم پاس بده ی کره به پایان میرسه !


تصویر کوچک شده


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۳:۰۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶

شایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۲۱ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
از جایی میان تاریکی شب!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 28
آفلاین
-خب سلام مسابقه ی دو تیم کوییدیچ گریفندور و اسلایترین رو در این هوای بد بارانی برا تون گزارش می کنم.تیم گریفندور این فصل با تیم جدیدی پا به این مسابقات گذاشته البته همون طور که همه می دونن گریفندور همیشه برندست...
-لی میشه خواهش کنم فقط بازی رو گزارش کنی؟
-اووووووو ببخشید پروفسور.خب تیم اسلایترین با ترکیب همیشگی خودش وارد زمین می شه ...و حالا تیم گریفندور در میان تشویق هواداران با ترکیب رون ویزلی در دروازه-هری پاتر در نقش جوستجوگر-فرد و جرج ویزلی در نقش مدافع و رایان بازیکن جدید تیم به همراه جینی ویزلی و آنجلینا جانسون در خط حمله وارد زمین می شه...آنجلینا امروز ببینم با این اسلایترینی ها چیکار می کنی ها......
-لی آخرین باره میگم....
-ببخشید پروفسور.خب بازی با سوت مادام هوچ آغاز می شه ....اولین حمل رو جینی شروع می کنه حالا پاس می ده به رایان خودش جلو میره .....اوووووووووو.....شانس آورد یه بازدارنده از طرف باول به سمتش آمد ولی از کنارش رد شد....حالا یه پاس ناگهانی میده به آنجلینا در سمت دیگه زمین.....اووووو آنجلینا موازب باش....مادام هوچ در سوت خودش می دمه و بازی متوقف میشه....بله اشاره می کنه به آنجلینا که چند لحظه پیش برای این که با مالفوی برخورد نکنه مجبور شد از زمین بازی خارج بشه...حالا سرخگون در دست اسلایترینی ها قرار میگیره آدریان پیوسی با سرخگون جلو میره....آفرین به فرد که با این حرکت خوبش جلوی حرکت پیوسی رو میگیره....حالا دوباره سرخگون در دستان رایان قرار داره یه نفر رو دریبل می کنه حالا پاس میده به آنجلینا اونم یه پاس تک ضرب میده به جینی ....نه سرخگون باز هم از دست میره ....درآن طرف زمین هری و مالفوی هنوز دنبال گوی زرین می گردن .....خب در خط حمله اسلایترین توپ توسط فلینت جلو برده می شه حالا موقعیت و......بله گل برای اسلایترین.....اه ه ه ه ه......مثل این که بر اثر رغد و برق جاروی جینی آتش گرفته.....خب خوشبختانه جینی به خوبی فرود میاد...بله هری با مادام هوچ صحبت می کنه......بله وقت استراحت اعلام می شه ...خب منم استراحتی می کنم تا بازی دوباره شروغ بشه....
-خب بازیکن ها دوباره به زمین باز میگردن ......اااااااااااااااااااا.....یه لحظه صبر کنید تعداد اسلایترینی ها کمه.....بله دریک هنوز به زمین نیامده در حالی که همه بازیکن ها در زمین هستند باید ببینیم مادام هوچ چه تصمیمی میگیره......بله نتیجه به نفع گریفندور اعلام می شه و بازی تمام می شه .......ها ها ها ......دریک تازه داره از رخت کن در میاد .....البته بهتره که فرار کنه چون بچه های اسلایترین داران با عصبانیت به سمتش میرن....در هر صورت بازی با پیروزی گریفندور به پایان میرسه.......به همه تبریک میگم.....تا بازی بعدی فعلأ خدانگهدار...


Shayan.AK


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۶

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
<حرکت دوربین>

دوربین توی هاگوارتز در حال گذر بود .. تمام راهروها خالی بود ... کوچکترین صدایی به گوش نمیرسید ... در داخل سالن های عمومی چند نفر فقط به خواب عمیق فرو رفته بودند ... آیا هاگوارتز تعطیل شده بود ؟؟؟

دوربین به بیرون از محوطه میره و تازه صداهایی به گوش میرسه !!!

دوربین زوم میکنه روی زمین کوییدیچ هاگوارتز ... و صدای گزارشگر به گوش میرسه ....

_حالا آلیشیا صاحب کوافل هستش ... با سرعت جلو میره .. عجب بازیکنیه ...با سرعت به سمت دروازه میره پاس به کتی ... کتی...اوه اوه عجب صحنه ای ... کتی روی زمین میفته و بلیز زابینی صاحب توپه ...

دوربین در این لحظه به سمت تماشاگران گریفیندور میچرخه و چهره ی تک تک آنها را نشون میده ... رون فقط به هری که در آن لحظه در اوج پرواز میکرد نگاه میکرد ... هاگرید خودشو به زور در بین تماشاگران گریفیندور جا کرده بود داشت با دوربینش ور میرفت گویا خراب شده بود ... هرمیون هم طبق معمول تمام مسابقات دستش به چوب دستیش بود گویا خطری آنها را تهدید میکرد ...

_گل گل برای اسلاترین ... 100 -90 به نفع گریفیندور ... حالا آنجلینا صاحب توپه ... با سرعت به سمت شرق ورزشگاه میره ... مارکوس تنه به تنه ی اون حرکت میکنه ... اوه این تقلبه ... مارکوس اونو به بیرون محوطه پرت کرد ... داور خطاس این ...

_میشه فقط گزارش کنی لی ...!!!

_اهم اهم ... به دلیل خطایی که تیم گریفیندور انجام داد و از محوطه خارج شد توپ در دست گروه اسلاترین قرار گرفت...یک لحظه صبر کنید اسلاترین وقت استراحت در خواست کرده ....

*1 دقیقه بعد *

اعضای تیم اسلاترین وارد زمین میشن ولی ... دوربین تک تک بازیکنا رو نشون میده ولی مالفوی در میان آنها نیست .....

ســــــــــــــــــــــوت!!!
_گریفیندور برندس !!!

گزارشگر ادامه داد :

بله به دلیل حضور نیافتن مالفوی اسلاترین بازی رو واگذار کرد ..

در این بین هری به این فکر میکرد که مالفوی کجا ممکنه رفته باشه !!!


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۶

مورفین گانتOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۲۹ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۰۶ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از خانه گانت
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 33
آفلاین
- «بازی آغاز میشه ! حالا در همین لحظه لامبی از هلند توپ کوافل رو می گیره و حرکت می کنه ! بازیکنان فرانسه سعی می کنند جلوی اون رو بگیرن ! یک بلاجر از کنار گوش لامبی رد میشه ! پاس میده به اسفیلنز و اون با توپ وارد حلقه میشه ! اما یک لحظه صبر کنید ! داور خطا گرفته !»
داور از زیر اشعه های خورشید دیده نمی شد اما صدای سوت او شنیده شد و همه متوجه خطا شدند. صدای هو کردن تماشاگران فرانسه در میان صدای اعتراض هلندی ها گم شد !
- «خطای گرفتن توپ ! توپ رو باید پرتاب می کرد اما اسفیلنز با توپ وارد حلقه شد ! بازی صفر صفر ادامه داره ! حال یک موقعیت برای ژوزف گرییفر و بله ! گل ! فرانسه ده هلند صفر ... بلافاصله اسفلینز ، حالا برای ناویکوویچ ، لامبی و گل ! بله ! گل برای هلند . هلند بلافاصله نتیجه رو مساوی می کنه.»
صدای تعجب تماشاگران شنیده شد و بازیکن آبی پوش فرانسه به سرعت به سمت زمین شیرجه زد : « لافونت جستجوگر فرانسه داره به سمت زمین میره ، مثل اینکه گوی زرین رو دیده ! او خدای من ! جستجوگر هلند از خارج زمین وارد میشه و به اسنیچ خیلی نزدیکه ! خطا ! نباید به خارج زمین میرفت ! گوی زرین گم میشه ! »
آفتاب کم کم به وسط آسمان می رسید ! حلقه های طلایی زمین کوییدیچ می درخشید و چشم تماشاگران مشتاق را خیره می کرد. صدای گزارشگر همچنان شنیده می شد : «بال سامو ، پاس میده به گریفر ، حالا یک پاس عالی برای دوپیر ، پیر دوپیر یک حرکت عالی می کنه وارد محوطه گل زنی میشه و حالا پاس میده به بال سامو ! خطا ! »
باز هم خطا گرفته شده بود. خطای دستنشاندگی !
- « حالا باز هم لافونت شیرجه میره و جستجوگر هلند هم به دنبالشه !»
همه سر ها به سمت دو جستجوگر برگشت ! لافونت جستجوگر فرانسه با سرعتی باور نکردنی به سمت شرقی زمین می رفت و با فاصله ای کوتاه جستجوگر هلند دنبالش بود !
دست لافونت دراز شد. نفس ها در سینه حبث شده بود. تا اینکه ناگهان دست او مشت شد و به هوا رفت و فریاد کر کننده تشویق فرانسوی ها به هوا خاست.


حرفی نمونده واسه گفتن

شناسه قبلی من ! پیوز


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۶

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
ویزلی شاه ماست...
سرخگونو تو گل راه نمی ده
ویزلی شاه ماست...

- ویزلی بی دست وپا
- تو کجا گلر کجا؟
صدای تماشاچی های گریفی و اسلیترینی با هم در امیخته است.
در رختکن بازیکنان هر دو تیم آماده ی ورود به زمین هستند.رون خودش را به هری می چسباند و می گوید:
-می گم هری دیگه از اون معجون خوش شانسیت نداری؟!
هری یه چشم غره ای به رون می رود که یعنی اگه تا حالا هم توی تیم موندی به خاطر جینی هست!
در داخل رختکن اسلی ها هم در حالی که کراب و گویل در حال خوردن شونصدمین بسته ی شکلات قورباغه ای هستند به خالی بندی های دراکو گوش می دهند.
- بعدش سرخگونو گرفتم خودم همین جوری جلو رفتم و دریبل زدم و همه رو جا گذاشتمو گل زدم! حال کردین؟
کراب و گویل: اگه یکی دیگه ازاون بسته های شکلات بدی بیشتر حال می کنیم!
دراکو:
بالاخره هر دو تیم وارد زمین می شوند و با صدای مادام هوچ بازی شروع می شود.
لونا لاو گود گزارشگر بازی ، ردای بلندی پوشیده بود که رویش عکس یک حیوان شبیه شتر گاو پلنگ کشده شده و این بار گوشواره های هندونه ای شکل به گوش هایش آویزان کرده است.
-خب می ریم سراغ بازی، اُه نگاه کنید این جینی ویزلیه! همین جوری داره پیش می ره! اما بلیز زابینی جلوشو نمی گیره و در حال خووند ن یک جزوه ی " چگونه روی چوب جارو تنفس مصنوعی بدهیم؟!( )" هست! حالا داره به حلقه نزدیک می شه . باید سرخگونو پرتاب کنه! اما نگاهش می افته به هری که داره با پانسی پارکیسنون سر گرفتن اسنیچ جدل می کنندو با سرخگون از توی حلقه رد می شه!
مادام هوچ: تصویر کوچک شده
سرخگون این بار به اسلی ها داده می شود .دراکو سرخگون رو به کراب و گویل پاس می دهد تابا پاسکاری سرخگون را جلو ببرند. کراب و گویل بعد از خوردن آن همه شکلات قورباغه ای همه چیز را شبیه یک شکلات کش دار می بینند. سرخگون حالا به نظر یک کیک خامه ای خوشمزه به نظر میاد! کراب و گویل با هم به سوی سرخگون حمله ور می شوند و دو نفری وارد منطقه ی گلزنی می شوند و کله هایشان با هم برخورد می کند
کراب و گویل: تصویر کوچک شده
دوباره صدای سوت مادام هوچ شنیده می شود.و هری پاتر در حالی که اسنیچ تو دستانش وول می زند به چشم می آید.
پانسی پارکیسون با حالت شاکی و اینا!: بابا خیلی ضایعین! اصلا" معلوم نشد چه جوری اسنیچ رو گرفت!؟
ناگهان رعدو برقی می زند و جی .کی رولینگ در آسمان پدیدار می شود و می گوید:
فقط جی .کی رولینگ وجود دارد و کسانی که از درکش عاجزند!!!


ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.