چند روزیه که فکر وذکرم فقط یه نفره:
*********
چیه؟!می خواین بگم؟!عمرا!بذارید یه کم پیاز داغشو زیاد کنیم،بعد می گم!!
بگذریم!کجا بودیم؟آها!عشقم!یه دختر خیلی درس خون و قشنگه که همین دو روز پیش تیم هافلپاف رو بازونده!!
باور نمی کنید که تا همین دیروز ازش بدم می اومد ها!!زمانی که یه داستان خفن رو نوشت،فهمیدم که از هافل متنفره و این رو با ترکوندن ما ثابت کرد!به خاطر همین هم هر روز آلبوس سوروس پاتر لعنتش می کنه!!
امروز می خوام بهش راز دلم رو بگم!
یعنی قبول می کنه؟
خوب دیگه! بسه!فعلا می خوام فکر کنم چی بهش بگم پس بای بای تا بعد!
دو ساعت بعد:تق تق!
-سلام *********عزیز!تو تنها عشق منی!
این چیزا رو بدون هیچ کنترلی روی خودم،به زبون آوردم!
فکر می کردم این بهترین لحظه ی عمرم می شه ولی...
در آروم آروم باز شد.
-چشمم روشن!
-ا...سلام!تویی پیوز جونم؟
-پس تو عاشق دشمن قسم خورده ی ما هستی؟!
بعد هم قیافه اش این شکلی شد:
-باور کن منظوری نداشتم!
بعدشم تمام ملت پا شدند بیان ببینن چی شده!
(به این می گن خوش شانسی!)
ازیه طرف دیگه*********با قیافه ای این شکلی اومد:
چشمتون روز بد نبینه!پیوز با آلبوس سوروس پاتر داشتن چپ چپ منو نگاه می کردند!
-تو گفتی یک هافلی اصیلی!بهت اعتماد کرده بودم!ازت نا امید شدم!!!
و من هم این طوری:
از خوابگاه رفتم بیرون!!
دختر رویا هام اومده دنبال من و عینهو داستان هرمیون و رون نشسته کنارم!
-ببین...من نمی خوام تو رو اذیت کنم ولی چیز هایی که گفتم رو از ته دل گفتم!
-می دونم!!من هم از گروهمون اخراج شدم!
-معذرت می خوام!! نا دونسته اون حرفا رو زدم!
-عیب نداره!من هم مدت ها بود که می خواستم همین رو بهت بگم!
و همینطور کنار هم صحبت کردیم!
صبح روز بعد:بیدار شدم،دیدم که *********رفته!کاری هم از دست من بر نمی اومد!!!
با صورتی ناراحت رفتم به تالار خصوصی هافل و پیوز رو که ********* بیچاره رو گرو گان گرفته دیدم!
-ولش کن بره!
-حتما ولی یه شرط داره!
-هر کاری باشه انجام می دم!!!!
-خوب...تو باید بین گروه و این دختره یه نفر رو انتخاب کنی!
*********هم که ادای مظلوم ها رو درآورده بود،منو راضی کرد که اونو انتخاب کنم!
به محض اینکه *********آزاد شد،فرار کرد و رفت پیش مالفوی!!
-کلکمون گرفت!
اینو مالفوی گفت!
-یعنی؟
-آره اسمیت!نقشه ی ما بود!
و بعد با نعره ی گنده ای رفت بیرون!
من هم عینهو بدبختا از هاگوارتز دور شدم!
امیدوارم که از این داستان مثل من گریسه تون نگرفته باشه!
نتیجه ی اخلاقی:هرگز با اسلیترینی ها دوست نشید!!
نکته:پیوز و آلبوس سوروس پاتر سرور من هستند و من قصد بی احترامی به آن ها را ندارم.