هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لردولدمورت)



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۱۴ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۲
بررسی پست شماره 52 جانورنماها، رون ویزلی:


نقل قول:
ناگهان همه به اتاق لرد ریختن ولی بعد با چند طلسم به بیرون پرتاب شدند!لرد در اتاق را می بندد و به مگس نگاه می کند: لودو، لودو بلند شو فیلم بازی نکن.

شروعتون چند تا اشکال داشت.یکیش ناهماهنگی با پست قبلیه.شما یا باید دقیقا از جایی که پست قبل تموم شده ادامه بدین و یا زمان و ماکن رو مشخص کنین.الان هدف و منظور شما این بوده که از پست قبل ادامه بدین ولی موقعیت و جمله هاتونو اشتباه انتخاب کردین.
زمان همه جمله ها در پست شما باید یکی باشه.ریختند و میبندد زمانشون یکی نیست.این بی نظمی موقع خوندن پست واضح تره.یعنی ممکنه موقع نوشتن متوجهش نشین.ولی اگه بعد از تموم شدن، یکبار پستتونو بخونین متوجهشون میشین.
درمورد لحن هم همین حالت وجود داره:
نقل قول:
و لودو روی شانه لرد می شیند و می گوید: کی زد تو سر من؟

یا از "می نشیند" باید استفاده میکردین و یا از "می شینه"..."می شیند" هم کتابیه و هم عامیانه!بین این دو تا گیر کرده.


نقل قول:
لرد خیله خب پاشو.

اصولا بهتره شکلک رو اول یا وسط جمله نزنین.مگه اینکه حالت شخصیت شما قرار باشه تا پایان جمله دوباره عوض بشه.احتمالا میخواستین خواننده از اول جمله رو با همین حالت بخونه.ولی اگه شکلک، اخر جمله باشه هم خواننده متوجهش میشه.


نقل قول:
- وینسنت خر!

لرد سیاه فحش نمیده...شخصیتش به شکلی نیست که خواننده بتونه فحش رو ازش قبول(باور) کنه.لرد طعنه میزنه، تحقیر میکنه، توهین میکنه...ولی بی ادبی نه.ویژگیهای اصلی شخصیت هاتونو حفظ کنین.در غیر این صورت طنزی که برای اونا مینویسین برای خواننده قابل قبول و جالب نخواهد بود.


نقل قول:
ناگهان کسی در می زند.
- کیه؟
- منم سرورم بلاتریکس.
- بیا تو ببینم چی کار داری.
بلا با غرور همیشگی وارد می شود و میگوید: خوشحالم که حال مگس خوب است.
- بلا یعنی برای تو شونه ارباب که درد می کنند مهم نیست؟
- چرا البته حالتون بهتره؟
- بلا یعنی واقا فکر می کنی شونه اربابت با یک ضربه معمولی زخمی میشه؟
- نه...نه البته که نه - کارتو بگو. - ارباب با کراب چی کار کنیم؟
- فعلا زندونی باشه تابعد.
- بله ارباب با اجازه.
و بلاتریکس با اجازه لرد خارج شد.

ورود و خروج بلاتریکس و دیالوگهای رد و بدل شده بین این شخصیت و لرد کمی بی دلیل بود.خواننده منتظره اتفاق خاصی بیفته.منظورم از اتفاق خاص، سوژه نیست.مثلا طنزی،موقعیت جالبی، ایده جدیدی...ولی به هیچکدوم از اینا برخورد نمیکنه.


نقل قول:
- من ابمیوه می خوام!

بهترین قسمت پست شما همین جمله بود به نظر من.نفر بعدی بهتره بی خیال سوژه بشه و به خرده فرمایشات لودو بپردازه.حالا که هویت مگس هم مشخص شده این کار میتونه جالبتر هم باشه.


موفق باشید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو نقد بعدی، به زودی انجام خواهند شد.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۴۵ دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۲
بررسی پست شماره 399 خانه ریدل، رون ویزلی:



پستتون کوتاه نیست.اندازش کاملا مناسبه.اگه دلیل خاصی نداشته باشه سعی نکنین طولانی تر از این بنویسین.


نقل قول:
خانه ی ریدل
بیل رو به پرسی زمزمه کرد: پرسی زنتو جمع کن... پرسی؟ پرسی؟!

کار خوبی کردین که اول پست مکان رو مشخص کردین.چون پست قبلی در یه مکان دیگه تموم شده بود و اگه شما این کارو نمیکردین ممکن بود برای چند ثانیه خواننده سردرگم بشه.گاهی همین چند ثانیه برای انصرافش از خوندن پست کافیه.


نقل قول:
بعد صدایش را صاف کرد و گفت: پنه...آببخشید خانم جان در را باز نمی کنی؟ ما کارو زندگی داریما هو! -نه... پرسی...این تو نیستی

در قسمت مربوط به خانه ریدل اتفاق خاصی نیفتاده.هدف ما هم باید همین باشه.که اتفاق خاصی نیفته.باید موقعیتهایی ایجاد کنیم که روی سوژه تاثیر نذاره.نه جلو ببره ونه منحرفش کنه.و درباره همین موقعیتی که ایجاد کردیم بنویسیم.
احساساتی شدن پرسی قابل قبوله.درمورد پنه لوپه زیاد قابل قبول نبود.چون پنه لوپه مرگخواره و به هر حال مقداری خشونت و سرسختی باید داشته باشه.


نقل قول:
ایوان با دوشاخ روی کله اش پرسید: بازی؟! چطوری؟
-ببین وایسا برم تو گیما... اهان چی می خوای؟ نیدفوراسپید، کشتی کج، فیفا؟
-هان؟؟؟ یه ذره بازی که اشکالی نداره. نارسیسا نمی فهمه

قسمت دوم پستتونم دقیقا همون ایجاد موقعیت بود.اینکه ایوان موبایل رو از مشنگ میگیره و سرگرم بازی میشه موقعیت خیلی خوبی بود که روی سوژه اصلی هم تاثیری نمیذاشت.به نظر من وقتی جادوگرا اتفاقی وارد جمع مشنگ ها میشن هزاران سوژه میشه ازش دراورد که بهتره تا جایی که میتونیم ازشون استفاده کنیم.هیچ عجله ای برای تعمیر خانه ریدل نیست!


هنوزم اون حالت خام در پستهاتون وجود داره.یه حالت عجولانه نوشتن.به اندازه کافی تشریح نکردن.توضیح با جمله های خیلی کوتاه و تلگرافی.اشکال خیلی بزرگی نیست.ولی شما رو محدود میکنه.نمیذاره از استعدادتون بطور کامل استفاده کنین.


موفق باشید.




پاسخ به: ققنوس نیوز
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲
گزارشی از اتفاقی عجیب در مکانی عجیب تر!


به گزارش خبرنگار افتخاری ققــنوس نیوز، ظهر دیروز سیل جمعیت در مکان نامعلومی واقع در میدان گریمولد جمع شده بودند.با صدای " پاق"ی که مربوط به ظاهر شدن پرسی ویزلی بود، سیل مذکور به طرف پرسی سرازیر شد.پرسی با دیدن جمعیت هول کرد و در حالیکه سعی میکرد از جمعیت فاصله بگیرد پرسید:شماها دیگه کی هستین؟کی بهتون اجازه داده بیایین اینجا؟اصلا چی میخوایین؟این اشیای بی ناموسی چیه به طرف من دراز کردین؟:vay:

البته منظور پرسی ویزلی از اشیای بی ناموسی، شیء مشنگی موسوم به میکروفون بود که پرسی تا آن روز نمونه اش را مشاهده نکرده بود.یکی از خبرنگاران تکه کاغذی را جلوی چشمان پرسی تکان داد.

تکه کاغذ!

و سپس با اشاره به قسمت توضیحات انجمن محفل ققنوس، ناگهان پرسی ویزلی با سیل سوالات که از طرف سیل جمعیت بصورت سیل آسا پرسیده میشد مواجه شد:

-ببخشید جناب ویزلی، منظور شما از دوستداران ققنوس چیه؟
-آیا همه محفلیا ققنوس دوست دارن؟
-این دوست داشتن به چه شکلی هست؟مثلا برای شام دوست دارن؟کلا دوست دارن؟عاشقانه دوست دارن؟ممکنه ققنوس رو به عنوان شریک زندگیشون انتخاب کنن؟
-آیا دوستداران پرندگان دیگه، جایی در محفل ققنوس ندارن؟حالا فرض کنیم یکی خروس دوست داره!
-آیا کسانی که نسبت به سر ققنوس، پر ققنوس، نوک ققنوس، پای ققنوس و دیگر اعضای آشکار و پنهان ققنوس آلرژی داشته باشن، جایی در محفل شما ندارن؟

پرسی که جوابی برای سوالات مطرح شده نداشت، سعی کرد وارد خانه شماره دوازده بشود.ولی سیل جمعیت ول کن نبود!

-جناب ویزلی برای چی فرار میکنین؟
-جناب ویزلی، حالا گیریم که فرار میکنین...چرا دارین سعی میکنین برین تو دیوار؟
-جناب ویزلی آیا این یکی از شگردهای عشق ورزیدن به ققنوسه؟

چند ثانیه بعد پرسی ویزلی جلوی چشم سیل جمعیت از دیده ها پنهان شد.کسی نفهمید پرسی چگونه وارد دیوار مابین خانه شماره 11 و شماره 13 شده بود.ولی همه صدای محزون و غم انگیز داوطلب ورود به محفلی را که سالها پشت درهای بسته محفل مانده بود، میشنیدند.

-چه سری چه دمی عجب پایی
پر و بالت سرخ رنگ و قشنگ
نیست بالاتر از نارنجی رنگ
هم خوش آواز هستی، هم خوش خوان
نبودی بهتر از تو در مرغان!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۷ ۲۰:۱۱:۵۷



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲
بررسی پست شماره 397 خانه ریدل، آیلین پرنس:


نقل قول:
ساعتی بعد

نارسیسا که زیر نگاه های متعجب و بعضا تمسخرآمیز مشنگ های در حال عبور تا کنون سی مرتبه رنگ عوض کرده بود با خشم به ایوان گفت:
- مطمئنی این راه جواب میده؟ الان سه ساعته داری این زنگ کوفتیو تکون میدی ولی هیچ اتفاقی نیافتاده.

شروعتون خوب بود.از هر دو قسمت(خانه ریدل یا محلی که نارسیسا و بقیه اونجا هستن) میتونستن شروع کنین.شما این قسمت رو انتخاب کردین و بدون اینکه تغییر خاصی بدین، فقط دربارش نوشتین.


قسمت مربوط به خانه ریدل به خوبی این طرف پرورش داده نشده بود که خوشبختانه بیشتر پستتونو به اون بخش اختصاص دادین.


نقل قول:
با عصبانیت زنگ را از دست ایوان قاپید:
- بده به من شامپوی بی خاصیت! یه زنگ ساده هم عرضه نداره بزنه!

نارسیساتون کمی بلاتریکسه!طبق شخصیتش رفتار نمیکنه.این قسمت به یه جادوگر یا ساحره عصبانی و خشن احتیاج داشت.از بدشانسی فقط مورفین و نارسیسا همراه ایوان هستن و اجبارا نارسیسا کمی خشن جلوه داده شده.


برخورد بلا و مالی جالب بود.گرچه به نظر من میتونست جالبتر هم باشه.هرچی باشه این دو شخصیت خاطرات خیلی خوبی از همدیگه ندارن.اینجور سوژه ها و برخوردها رو از دست ندین.مثلا ارزششو داشت که بقیه پست رو فقط به دیالوگهای مالی و بلاتریکس اختصاص میدادین.


نقل قول:
- چیزه بلا... خواستم بدونم به نظر تو در کل یه ذره این قضیه مشکوک نیست؟ منظورم اینه که اینی که الان اینجا بود خیلی شبیه مالی ویزلی نبود احیانا؟ مگه اینا ادعا نکردن ما کارگریمو محفلی نیستیم؟ پس چرا چوبدستی تورو دید ترسید؟

اصولا بهتره سعی کنین ماجرا رو جدی نکنین.جدی شدن ماجرا مساویه با حرکت سریعش به سمت خط پایان.نفر بعدی احساس میکنه که مجبوره گره داستان رو باز کنه...نفر بعد از اون هم همین راه رو ادامه میده و در نتیجه داستان بعد از چند پست نیمه جدی تموم میشه.راه حلش اینه که روی اصل قضیه زیاد تمرکز نکنین.روی شک و تردید شخصیتها تاکید نکنین.به جاش به موارد طنز آمیز تر و سرگرم کننده تری بپردازین.مثلا ورود محفلیا به قسمتهای مختلف خانه ریدل.برخورد شخصیتها با هم و حتی با لرد.


نقل قول:
چهره ی او به طرز تردیدناپذیری به مالی ویزلی شباهت داشت. وقتی متوجه شد آیلین او را نگاه می کند برافروخته شد و کوشید موی سرخش را زیر دستمالی که به سر بسته بود پنهان کند. در همان لحظه بلاتریکس درحالیکه از پله ها پایین می آمد به او تشر زد:

جمله ها و توصیفهاتون خیلی واضح و روشنه و به خوبی منظورتونو رو در قالب جمله های درست و کامل به خواننده میرسونین.


پست قبلی که نقد کردم از لحاظ طنز کمی قوی تر بود.ولی اینم خوب بود.


موفق باشید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی پست شماره 398 حانه ریدل، اما دابز:


آه...چه خوب.این ادامه پست قبلیه که نقد فرمودیم!
قبل از شروع نقد میخوام اشاره کنم که پست گورستان ریدل شما خیلی خوب بود.معمولا درباره پستی که براش درخواست نقد داده نشده نظر نمیدم.ولی برای اینکه مسیر درست رو زودتر پیدا کنین لازم بود به این موضوع اشاره بشه.


اندازه پست با توجه به فاصله ها، قابل قبوله.کلا نمیدونم چرا این نسل جدید علاقه به طومار نویسی دارن.


نقل قول:
فلور: بیل؟ ... عزیزم؟ این چه لباسیه تنت کردی؟
بیل: خانم جان، من نه بیل میشناسم نه میل. ولی شما اراده کن من جاشو برات پر میکنم.

شروع عالی بود.دقیقا منظورم از اینکه روی هدف تمرکز نکنین، همینه.به جاش از موقعیتها و سوژه ها استفاده کنین.
لحن و شخصیت کوچه بازاری محفلیا خیلی خوب از آب در اومده.


نقل قول:
پرسی در حالی که سعی داشت خشمش رو نسبت به همسرش مشخص نکند، گفت: خب، خانم جان اتاقتون کجاست؟

از شخصیتها خیلی خوب استفاده کردین.بیل و فلور، پرسی و پنه لوپه.فقط حواستون باشه که هم کتاب و هم سایت رو در نظر بگیرین.مثلا اگه تو سایت بیل ویزلی ای داشتیم که عضو محفل نبود بهتره شما هم محفلی در نظر نگیرینش.یه شخصیت خنثی باشه براتون.نه سیاه و نه سفید.در مورد شخصیتهای کلیدی رعایت این مورد لازم نیست.


نقل قول:
با آخرین کلمات پرسی، صدای هق هق پنه لوپه بود که از اتاقش بلند میشد و لحظه به لحظه شدید تر
میشد.

کمی اغراق آمیز بود این صحنه...و این اغراق از اون اغراقهایی نیست که ما دنبالشیم.احساساتی شدن یه مرگخوار، اونم تا این حد و به این دلیل، کمی توی ذوق خواننده میزنه.علاوه بر این هدف یا فایده خاصی هم نداشت.بهتر بود اون قسمت حذف میشد.


آخر پستتون خوب بود.روشن و واضح.هر دو قسمت رو به نقطه مشخصی رسوندین.خواننده میتونه هر کدوم رو که مایله ادامه بده و پایان قسمت اول(خانه ریدل) کاملا بازه و خواننده مجبور نیست مسیر خاصی رو ادامه بده و پایان دوم(قسمت مربوط به نارسیسا و بقیه)جذب کننده تره....یه پیشنهاد خوب دادین و اجراشو گذاشتین به عهده نفر بعد.خیلی خوب بود.


این پستون بهتر از قبلی(که نقد کرده بودم) بود.


موفق باشید.




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
خلاصه:

لرد از وضعیت ساختمان خانه ریدل راضی نیست.به مرگخوارا دستور میده اونو باز سازی کنن.
مرگخوارا دنبال عده ای میگردن که این کار رو انجام بدن.
محفلیا متوجه این موضوع میشن و دسته جمعی (به عنوان کارگر)به خانه ریدل هجوم میارن.

نارسیسا، مورفین و ایوان که از ورود محفلیا بی خبر هستن دنبال کارگر میگردن.یه مشنگ برای پیدا کردن کارگر شماره ای بهشون داده ولی اونا نمیدونن چطوری باید به اون شماره زنگ بزنن!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


یک ساعت بعد!

نارسیسا، ایوان و مورفین در اوج ناامیدی روی جدول کنار خیابان نشسته بودند.نارسیسا عکس سه نفره خودش و لوسیوس و دراکو را از جیب ردایش درآورد و درحالیکه آه میکشید به آن خیره شد.
-کاریش نمیشه کرد.منم نمیخواستم به این زودی از شما جدا بشم.ولی ارباب به محض اینکه بفهمه از پس ماموریت به این سادگی بر نیومدم منو میفرسته اون طرف...نگران من نباشین.این دو تا حشره (اشاره به ایوان و مورفین) هم با من میان.اونجا تنها نمیمونم.

نارسیسا در این مرحله سعی کرد قطره اشکی بریزد، ولی خشانت ذاتی مرگخوارانه اش مانع آن شد.درست در همین لحظه صدای فریاد ایوان احساسات نارسیسا رامنهدم کرد.
-صبر کنین!هنوز همه چی تموم نشده.یه راه حل فوق العاده به ذهنم رسید.فکر میکنم بدونم چطوری باید به اون شماره زنگ زد.

ایوان منتظر جواب نشد.دوان دوان بطرف مغازه ای در سمت دیگر خیابان رفت.بعد از چند دقیقه از مغازه خارج شد.از فاصله ای دور صدای غر غر مغازه دار مشنگ به گوش میرسید که ظاهرا مجبور شده بود به جای پول کفشهای ایوان را قبول کند.
ایوان با خوشحالی به جمع مرگخواران پیوست.
-نمیدونم چرا ما اینقدر خنگ بودیم!راه حل به این سادگی...اینم از زنگ!

ایوان زنگوله کوچکی را جلوی چشمان نارسیسا و مورفین گرفت و شروع کرد به تکان دادنش.
-الان اینو به طرف شماره روی تابلو میگیریم و تکونش میدیم.به این میگن زنگ زدن!!


در خانه ریدل، مرگخواران هنوز از ورود محفلیانی که ادعا میکردند محفلی نیستند و از بدو تولد کارگر بوده اند در تعجب بسر میبردند!




پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲
مورفین گانت.

دلیل:

1- داییمونه
2-امضاش پر بشه و دیگه نتونه از ما درخواست تانک کنه.(هوووم...از پشت اشاره میکنن که این رنک در امضا گذاشته نمیشه)
3-بچه که بودیم شرورترین بچه کلاس رو مبصر میکردن که خودش نتونه شرارت کنه!باشد که رنک اندکی احساس مسئولیت و حس نوع دوستی و از این حرفا به داییمان تزریق کند.(لازم به ذکره که ارباب همیشه مبصر بودن)




پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲
خوشبختانه این دوره تازه واردهای خیلی خوبی داشتیم.تازه واردهایی که ضعیفترینشون بالاتر از سطح متوسط سایت بودن.و متاسفانه همشون تقریبا در یک سطح هستن.همین انتخاب رو سخت تر میکنه.
به نظر ارباب آیلین و اما دابز یک قدم جلوتر از بقیه هستن.
انتخاب ارباب اما دابز هست.

حالا اگه یکی بیاد بپرسه کدوم ویژگی اما دابز بهتر از آیلینه شاید نتونم جواب بدم!بنابراین...کسی نپرسه!





پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲
این رنک منه!!سالهاست که رنک منه!!جزئی از آواتارم شده بود!چرا برش داشتین نامردا؟
الان احساس میکنم یکی ردای آواتارمو ازش گرفته.احساسی بین ناامنی و وحشت از آینده ای نامعلوم.متوجهین با روح و روان ارباب چیکار کردین؟

جادوگر ماه(کی خیال دارین این "ماه" رو حذف کنین!!انتخابات مدتهاست که ماهیانه برگزار نمیشه.) کسیه که نقشش پررنگ باشه.فرقی نمیکنه تو کدوم قسمت سایت.این نقش پررنگ گاهی دیده میشه.مثل نقش پررنگی که یکی تو ایفای نقش داره.یا گالری یا اخبار یا در مقام یک مدیر.گاهی هم دیده نمیشه.یعنی باید برای دیدنش کمی تلاش کرد و چشما رو باز تر کرد.دلورس آمبریج علاوه بر نقش پررنگی که در ذهن و قلب ارباب داره در سایت هم بسیار فعال و تاثیر گذار بوده.(حالا اگه یکی نیاد بپرسه ارباب مگه شما هم قلب دارین، اسممو عوض میکنم).

ارباب متواضعانه و در اوج خشم و غرور اعتراف میکنه که دلورس آمبریج جادوگر ماه تری از ارباب هستن.





پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲
پدرمون به ما تهمت حسودی زد...راست گفت خب!
اومدیم با عقده های درونیمون مبارزه کنیم!

الان خوبه منم بیام بگم سالازار اسلیترین...بدون شرح؟

بر همه واضح و مبرهن است که ارباب طرف انجمن کوییدیچ نمیرن.ولی نظارت بر تالار اسلیترین هم برای رای دادن ارباب به سالازار کافیه.

(فراموش نکنین که قراره رای ارباب رو بیست رای حساب کنین.هزینه قبلا پرداخت شده.)





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲
بررسی پست شماره 395 خانه ریدل، بارتی کراوچ:


اگه میخوایین پستتون خونده و ادامه داده بشه سعی کنین خیلی کوتاهتر از این بنویسین.موقع نوشتن برای خودتون هدف تعیین نکنین.که مثلا قصد دارم ماجرا رو به فلان قسمت برسونم.شما فقط بنویسین.


نقل قول:
بلا با چهره ای خشمگین از بچه مو قرمز که معلوم بود یک ویزلی است چشم برداشت و روبه محفلی ها کرد:
-شما ها اینجا چیکار میکنید؟کی گفته بیایید اینجا؟مگه شما کار و زندگی ندارید؟اصن کی شما ها رو اینجا فرستاده؟نــــــــــــکن!!!بهش...دست...نزن...کروشیو...چند بار بگم آخه؟!
یکی از محفلی ها از میان جمع بیرون پرید و با اعتماد به نفس روبه بلاتریکس کرد.

از طلسم قدرتمندی مثل کروشیو با این سادگیا استفاده نکنین.تبدیل به یک فحش یا عادت نشه!و وقتی ازش استفاده کردین حتما باید تاثیرشو نشون بده.یکی باید شکنجه بشه یا حداقل اشاره کنین که طلسم به طرف نخورد.


نقل قول:
بلا:چـ...چی؟؟؟شـ...شما ها...؟!کروشیو هام...؟!شما ها مطمئنید که حالتون خوبه؟؟مگه شما محفلی نیستید؟؟مگه دشمن ارباب نیستید؟؟مگه...!!
-نه خانم!ما هیچکدوم از اینا نیستیم و نمیشناسیم.حالا اجازه میدید بیاییم تو تا کارمونو شروع کنیم؟!
این قسمت جالب بود.ولی به نظر من کمی باید اغراق آمیز تر نوشته میشد.کمی پررنگ تر.اونقدر غیر منطقی و بزرگ که خواننده خنده اش بگیره.مثلا یکی از شخصیتهای اصلی محفل با پررویی تو چشمای بلا زل میزد و میگفت که اون فردی که بلا فکر میکنه نیست.اینجا هم همین اتفاق افتاده.ولی طنزش اون ضربه لازم رو نداره.


نقل قول:
حرف محفلی تمام نشده بود که بقیه با بیل،کلنگ،قاشق و گردگیر،از حرفش استقبال کردند!

محفلی ها یکی از رده بندی های جانوران نیستن!!بهتره به جای کلمه محفلی یکی از شخصیتها رو انتخاب و از اسم خودش استفاده میکردین.


بخش دوم پست از یه سری دیالوگ جالب ولی مبهم تشکیل شده.جالب به دلیل موقعیتی که توصیف کردین...و مبهم برای اینکه فاصله نسبتا زیادی با آخرین باری که نارسیسا و ایوان و مورفین رو دم در رها کردیم داره.برای همین قبلش بهتر بود یه توضیح کوتاه میدادین که اینا کجا هستن و دارن چیکار میکنن.من با وجود اینکه سوژه رو میدونستم بعد از خوندن این قسمت دوباره رفتم پست قبلی که یادم بیفته جریان چیه!


نقل قول:
ایوان:رفتم از یه مشنگ پرسیدم،این چیز عجیب و غریبو با هزار تا بدبختی و زور بم داد!!منم کشتمش!
نارسیسا با تردید و با نوک چوبدستیش ضربه ای به پشت وسیله زد.
-این چیه؟؟چطور کارمیکنه؟؟
-نمیدونم ولی هرچی که هست خیلی باحاله...نگا!وقتی دکمه این بغلو میزنم روشن میشه!

این شیء عجیب تقریبا تا آخرای پست مجهول باقی میمونه.شما میدونین چیه.و فکر میکنین احتمالا خواننده هم میفهمه.ولی خواننده هنوز زمان و مکان این سه نفرو به خاطر نیاورده که با یه عنصر مجهول دیگه مواجه میشه.کافی بود همون اول یه اشاره کوچیک داشته باشین که چیزی که ایوان آورده یه گوشیه.


کوبیدن گوشی به تابلو ایده فوق العاده ای بود.ولی خود گوشی هم میتونست سوژه خیلی جالبی باشه.کاش نابودش نمیکردین.ولی مهم نیست.گاهی ارزششو داره که یه سوژه کوچیک رو فدای سوژه بزرگتر کنیم.


سعی کنین کمی واضحتر بنویسین.برای خواننده بیشتر توضیح بدین.پستتون رو کوتاهتر کنین، و به جاش روی موقعیتهای طنزش بیشتر کار کنین.شما موقعیتهای خوبی ایجاد میکنین ولی بطور صد در صد ازشون استفاده نمیکنین.


موفق باشید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بررسی پست شماره 248 گورستان ریدل ها ، آیلین پرنس:



نقل قول:
با ورود لرد و سالازار، ملت مرگخوار بی اختیار از جنب و جوش افتادند و نگاه های متعجبشان را به آن منظره ی باورنکردنی دوختند.

در پست قبل اشاره شده بود که اینا ده دقیقه در راه بودن....یعنی ظرف ده دقیقه داشتن از طبقه بالا میومدن پایین؟...ولی به هر حال ارزش اینو داشت که مرگخوارا اون صحنه رو ببینن!!

نقل قول:

مرگخواران با شنیدن صدای فریاد لرد وحشت زده شدند و در یک چشم بر هم زدن درحالیکه چشم هایشان را محکم بسته بودند به اطراف فرار کردند. اما چون جایی را نمی دیدند به یکدیگر برخورد کردند و جملگی نقش بر زمین شدند.

یعنی صحنه از این بی معنی تر نمیشد!!!و همین بی معنی بودنشه که بامزه اش کرده.این قسمت خوب بود.شکلک لرد هم طنزش رو کامل میکرد.


بعضیا توصیفاتشون طنزآمیز میشه...بعضیا دیالوگهاشون.شما در هر دو مورد استعداد دارین:
نقل قول:
- عجب روزگاری شده... نمی خوای کولی بدی خب نده چرا به این نحو بی شرمانه با جسد من برخورد می کنی؟

نقل قول:

نعره زد:
- آماندا... همین الان میای و سالازارو کول می کنی... تا تو باشی از این پیشنهاد های مشنگی ندی! حواست هم باشه حق نداری به من نگاه کنی!



شخصیت خودخواه، بی منطق،بداخلاق و یک دنده لرد، بهترین شکل طنزیه که میشه به این شخصیت داد.شما هم شخصیت رو به خوبی شناختین و هم جنبه هایی رو که میتونین ازش نکته های طنز در بیارین.و این دو مورد رو خیلی خوب با هم تلفیق کردین.


این شکلک چکش گاهی میتونه کل جذابیت یک قسمت رو نابود کنه.وقتی نویسنده یک نکته طنز مینویسه و بعدش این شکلک رو میزنه یه جورایی نظرش به خواننده تحمیل میشه که این قسمت بامزه اس!بخند!و این اثر منفی روی خواننده میذاره.این شکلک درجایی استفاده میشه که نویسنده یه حرکت غیر عادی انجام داده.یا شخصیت کاری ر انجام میده که اصولا نباید بده و یا نویسنده قصد داره توجه خواننده رو به نکته خاصی جلب کنه.


آخر پست شما رسیده به همونجایی که پست قبلی تموم شده.این یعنی درجا زدن.درجا زدن چیزیه که یه نویسنده(نویسنده سایت منظورمه...نه نویسنده حرفه ای!)حتما باید بلد باشه.به نظر من بهترین پستها از همین نوع هستن.پستهایی که نویسنده سوژه رو پیش نمیبره.فقط در اون محدوده، چیزی رو که دوست داره مینویسه.از سوژه مایه نمیذاره.کارتون عالی بود.


شخصیت لرد رو خیلی خوب توصیف کردین، شخصیت لوس سالازار رو هم همینطور.من فکر میکنم شما همین کار رو باید برای آیلین انجام بدین.آیلین شخصیت شناخته شده ای نیست.و اینطور که به نظر میرسه شما توانایی کافی برای شکل دادن بهش رو دارین.آیلین میتونه ویژگیهای ثابت اخلاقی داشته باشه و سوژه های جدیدی رو وارد ایفای نقش سایت بکنه.درست مثل هوگو ویزلی که تو کتاب شناخته شده نبود.ولی تو سایت خیلی خوب شخصیتش رو شکل و پرورش داد و جا افتاد.


پست نسبتا طولانی بود ولی به هیچ عنوان خواننده رو خسته نمیکرد.


خوب بود.

موفق باشید.











هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.