سلام آلبوس سوروس کله زخمی زاده!
ارباب لرد دارک سیاه رو بسیار پسندیدیم. ازش استفاده خواهیم نمود.
کله زخمی پول داره. ولی دلش نمیاد خرج کنه. همه رو در گرینگوتز تلنبار کرده.
بعد از مدتی بسیار مدید، نقد می کنیم و از این بابت خوشحال می شویم.
بررسی
پست شماره 431 اتاق تسترال ها، آلبوس سوروس کله زخمی زاده:
نقل قول:
مرگخواران باز هم نگاهی را با هم رد و بدل کردند.
مرگخواران خیلی بیشتر نگاهی را با هم رد و بدل کردند.
مرگخواران میخواستند که نگاهشان را تا منتهی الیه جایی که می توانستند با هم رد و بدل کنند که ارباب تسترال و لرد در کمال تعجب با هم عر زدند و خواستار توقف این نگاه ها شدند.
شروع خوب و بامزه ای بود. آخر پست قبلی ایده ای برای ادامه داستان داده شده. این کار شما یه مکث کوچیکی ایجاد می کنه که توی خود داستان هم وجود داره. این مکث برای هضم و فکر کردن درباره ایده خوبه. همونطور که شخصیت های داستان بعد از شنیدن اون نظر سکوت می کنن و به فکر فرو می رن، این فرصت رو به خواننده هم دادین که مکثی داشته باشه.
طنزش ساده و قشنگ بود.
نقل قول:
- بدون چوبدستی جادو میکنی؟!
ضرب المثل جادویی اختراع کردین. جالب بود! از اینم استفاده می کنیم.
شما به قسمت مهمی از داستان رسیدین. جایی که ایده ای داده شده و باید براش نقشه بکشین و حداقل مقدمات اجراش رو فراهم کنین. این کار رو با استفاده از شخصیت ها به خوبی انجام دادین:
نقل قول:
- من یه ایده دارم. ایوان! میتونی وقتی که دستت از بدنت جدا شده کنترلش کنی؟
نگاه مرگخواران اینبار به جای رد و بدل شدن بین یکدیگر به ایوان روزیه دوخته شد!
ایوان درحالی که استخوان لگنش را که تازه سرجایش گذاشته بود، تمیز می کرد سرش را با بی میلی به نشانه تایید تکان داد.
فکر خوب و جالبی بود. این که این فکر رو سریع و مستقیم مطرح نکردین و برای رسیدن بهش از شخصیت ایوان استفاده کردین هم خیلی خوب بود. استفاده درست و بجا از شخصیت ها و ویژگی هاشون شاید مهمترین بخش ایفای نقش باشه.
نقل قول:
- ایوان! آماده ای؟
- فکر میکنم باشم!
- پیش به سوی گرینگوتز...
این که لرد رو با خودشون نبردن فکر بسیار خوبی بود. حضور لرد مزاحم سوژه می شد.
اینجا می شد همشون با هم نرن و فقط دست ایوان رو بفرستن. نوشتن ماجراهای دست ایوان هم می تونست جالب باشه ولی کمی هم سخت می شد.
این که خود ایوان بره و از یه جایی به بعد از این ایده جدا کردن دست استفاده کنن، این سختی رو کمتر می کنه و باعث می شه بتونیم از قسمت "جالب" این سوژه هم استفاده کنیم.
سوژه رو خیلی خوب پیش بردین. با وجود این که مسیر داستان رو تعیین کردین، عجله ای برای ورود به اون مسیر نداشتین و همین باعث شده ایده ها خوب جا بیفتن.
طنزتون خوب و کافی بود.
از شخصیت ها خوب استفاده کردین. ایده خوبی هم برای ادامه داستان دادین و جای خوبی رهاش کردین. این نوع نوشتن برای ایفای نقش خیلی مفیده چون پست های این سبک رو می شه خیلی راحت ادامه داد و ازش لذت برد.
یه روز بیا با هم نقشه ای کشیده، صندوق گرینگوتز بابایتان را خالی کنیم بخندیم.