ترم 28 مدرسهی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز
کلاس شفابخشی جادویی
شروع: 22 اردیبهشت 1403
پایان:4 خرداد 1403 - ساعت 23:59:59
نوع: تکجلسه
---------
عح عح عح عح عح! ووی ووی ووی! نه! خرد میشم!
آخه یکی نیست بگه مرد حسابی زن حسابی، واقعاً شما از جادوجنبل انتظار شفا دارید ناموساًز
اینم یکی دیگه از اون پدیدههاس. نمیفهمم چرا اینقدر تو سالای اخیر جادو رو پیچیدهش کردن. جادو یک چیز بسیار بسیار سادهس و به در آوردن خرگوش از تو کلاه خلاصه میشه. اگه کسی بهتون گفته با جادو میتونه شما رو شفا بده، زر زده (گل فرمایش کرده).
شفابخشی از نوع جادویی و غیر جادویی هم نداریم. کلاً یه چیز شفابخش همیشه وجود داشته و داره اونم چیزی نیست به جز «ضریح»! دیدم که میگم خدمتتون! بنده خودم کلاً فقط یه کله بودم و منو بستن بهش و روز بعد دست و پا در آوردم. حالا درسته شکم اینا ندارم و همه چیم تو کلهمه هنوز ولی خب، راضیام! من راضی، تو راضی، ناراضی خودش بره مشکلشو حل کنه! عح عح عح عح عح! ووی ووی ووی! عح عح عح عح عح! ووی ووی ووی!
مهم هم نیست به کدوم ضریح میبندن شمارو. یه سوتفاهم بزرگ دخیل بستنه که یه غلط رایج بین ماگلهاست. نه! نمیشه بزرگوار! بنده مطالعات عمیقی داشتم در این زمینه. خود جادوگر-ساحره بیمار رو باید ببندن بهش تا شفا پیدا کنه نه چیزای دیگه رو. مرحومِ مشنگِ فلج استیون هاوکینگ رو بستن به ضریحی برای مدت کوتاهی و پاشد از روی ویلچرش و از شدت شادی ناشی از شفا به اشکال قاسمآبادی و بندری و کردی و لری قر داد ولی متاسفانه زیادیروی بد کوفتیه: ایشون هیپهاپ هم اجرا کرد و این خط قرمزه! نتیجتاً باز دوباره فلج شد. ووی ووی ووی!
حالا موضوع این کلاس، وسیلهی شفادهنده اصلی و واقعی نیست. مساله خود درده. تمام امراض جادویی و ماگلی ساخته و پرداخته ذهن مریض شماست. همون جرونا که کلی از مارو بلعید و واکسن هم براش توسعه دادن. همش توطئه بوده. همش! این یعنی ذهن پوسیدهی شما نیاز به شفا داره. حالا چطوری؟ آفرین سوال خوبیه. شما باید ذهنتونو به ضریح دخیل ببندین! جسمتون میتونه هر گوری که دوست دارید باشه. ذهنتون مهمه.
چطوری ذهن رو از بدن جدا کنیم؟ آیا بدن بدون ذهن، مُرده متحرک نمیشه؟ بازم سوال خوبیه. شما برین کشف کنید، فهمیدین بیاین به من هم بگین! ووی ووی ووی!
اما نه! تکلیفتون به این سادگیا هم نیست. تکلیفتون اینه و 10 امتیاز داره:
اخیراً دیده شده برخی معاند و از زوپسبیخبر با سوءاستفاده از اسم بنده، رفتن وسط لندن یه «
مرکز مشاوره» باز کردن. شما نوگلان باغ علم و غضب، بانیان این حرکت زشت رو نقد کرده (بشورید! با آب! اگه قطعه با خاک! اگه عزیزه، با دستمال! اگه گرونه، نمیدونم! برگی چیزی! شما باهوشید.) و بهشون بفهمونید که چرا شفای روح با مشاوره و این قرتی بازیا به ثمر نمیرسه. حالیشون کنید که باید ذهنو دخیل ببندن. اما به کجا؟ شما دیدی رولینگ یه جا بذاره برامون برای دخیل بستن؟ همش اماکن بیفایده! مثلاً خود بنده رو وقتی کله بودم فقط به زخم کلهی هری دخیل بستن. یه مدتی رو پیشونی هری زندگی میکردم تا شفا گرفتم. بهرحال زخم مقدسیه! کم جای مقدسی نیست جایی که لرد سیاه زده پاره کرده، دیه هم نداده! کشف چنین ضریح مقدسی هم باشه کار شما. ووی ووی ووی!
. فراموش نکنید که این مشاوران مقاومتر از این حرفان. توجیهات و استدلالهای سنگینی لازمه بهشون ارائه بدین!
------
فعالیتهای مورد پذیرش:
* نمایشنامه (رول)
* مقاله
------
مبنای نمرات:
شلختگی افسانهای
بیبهداشتی قهرمانانه
دروغگویی برتر
تخریب گسترده
نیرنگ و فریب
خیانت استراتژیک
فرافکنی ابتکاری
سرپیچی خلاق از قوانین
میتونید تنها کار کنید! میتونید تیمی کار کنید! هر جوری که دوست دارین! ولی فراموش نکنید مبانی بالا رو! شاید نشه همیشه تیمی کار کرد. خنجر از پشت هم کار قشنگیه!
یادتون باشه این ترم چیزی به اسم چهار گروه مدرسه نداریم! ترم، ترم هرج و مرجه! فقط برای خودتون امتیاز کسب میکنید. شاید تلاشهای فردیتون بتونه روزی یه سودی هم به گروه هاگوارتزتون برسونه یه جورایی.