مكان: كلاس اينيگو و سوسك
زمان: 18:30
افراد حاضر: اينيگو ايماگو- سوسك- اليور وود- زاخارياس- جك اسلوپر- چو چانگ - پروفسور مك گونگال
------------
از اين به بعد من به عنوان معلم كمكي به شما در كنار ايماگوي عزيز درس ميدم.
ايماگو: بله... دوستان آموزش اين دفعه مربوط ميشه به...
سوسك: طلسم اكسپيليارموس...
ايماگو: اي سوسك بي ادب اين طلسم كه مال جلسه ي قبل بود... مربوط ميشه به...
سوسك: طلسم آواداكداورا...
ايماگو: نه... يعني اينكه از كجا فهميدي؟
سوسك: ما اينيم ديگه...
زاخارياس: حالا سر كلاس وقت بحث كردنه؟
ايماگو: نه... بله... در مورد اين طلسم بايد بگم كه...
سوسك: اين طلسم از جمله طلسم هاي نابخشودنيه...
ايماگو: و اگر روي فردي اجرا بشه...
سوسك: باعث مرگ اون فرد ميشه...
ايماگو: اي سوسك بد... وسط حرف من حرف نزن...
سوسك: خودت وسط حرف من حرف نزن...
ايماگو: مي كشمت...
و دمپاييش رو در مياره كه بزنه توي سر سوسك...
جك: اين كارها چيه؟ شما مثلا معلم هاي ما اين؟
سوسك: ببخشيد پروفسور ايماگو...
ايماگو: خودت ببخشيد پروفسور سوسك! خوب دوستان گرامي اجرا كردن اين طلسم ممنوعه ولي چون پروفسور مك گونگال دختر خاله ي ناتنيه منه ما ميتونيم كه هر طلسمي رو كه ميخوايم آزادانه انجام بديم!
سوسك: آي كيو! تو كه همه چي رو گفتي... بگذريم... دوستان دو به دو رو به روي هم قرار بگيرن... وود تو با زاخارياس روبروي هم واستين... چو تو هم با جك...
ايماگو: نحوه ي فرستادن اين طلسم اينجوريه كه...
سوسك: خيلي آروم چوب دستي خودتون رو مانند موج تكون ميدين! و به نرمي ميگين آواداكداورا...
ايماگو: بايد تمام انرژي هاتون رو در اين لحظه جمع كنين...
سوسك: و در ذهنتون مرگ طرف مقابل رو مجسم كنين...
در اين لحظه در باز ميشه و پروفسور مك گونگال مياد داخل كلاس...
مك گونگال: عاليه... چه كلاس هاي فعالي... همش چهار تا دانش آموز! من براي نظارت اومدم... آخه يكي از جاسوس ها حرفهاي بدي ميزد! ببينم شما دو به دو جلوي هم واستادين كه چه طلسمي رو انجام بدين؟
چو: طلسم...
جك: آواداكداورا...
مك گونگال:
... سوسك... ايماگو... هر دوي شما اخراجين!
سوسك: ولي آخه...
مك گونگال: ولي آخه نداره...
سوسك:
پروفسور ديگه تكرار نميشه...
مك گونگال: اگه بار آخر باشه اشكال نداره...
سوسك: دوستان پايان جلسه رو اعلام ميكنم... ميتونين برين...
******
حرف ايماگو رو تصحيح ميكنم! تالانتانگرا براي رقصيدنه نه بستن دست و پاها!