خانه ی ریدل- اتاق لردلرد با دقت درون آینه به صورت خودش خیره شده بود و با وسواس تمام به اجزای صورتش می نگریست و آن را می ستود.
- عجب چشمانی! هرکس بهشون نگاه می کنه بی شک شیفته ی من میشه... واین بینی مینیاتوری... هیچکس تا به حال نظیرشو هم ندیده ... اوه... درسته سرم جا افتاد. هیچ کس این قابلیتو نداره که کله اش مثل کله ی ارباب بازتاب دهنده ی نور باشه...
لرد در مقابل آینه چرخی به دور خود زد و مطمئن شد از زیبایی چیزی کم ندارد. تردیدی نداشت همسر آینده اش با دیدن شمایل او بی شک زهره ترک... نه ببخشید... از شدت شیفتگی پس خواهد افتاد.
لرد دستی به سر کچلش کشید.
- خوبه همه چیز رو به راهه. فقط باید منتظر همسر و فرزندم باشم.
با این حال لحظه ای بازگشت تا به تصویر خودش در آینه بنگرد. او همیشه از اینکه حتی یک دانه مو بر سرش نمی رویید ناراحت بود. هرچند در برابر مرگخواران آن را ابراز نمی کرد اما همیشه کمبود آن را حس می کرد. با دقت به سرش نگریست.
- نه ارباب هیچ نیازی به اون زواید نداره. همینجوریش هم خیلی عاشق کش به نظر می رسم. :zogh:
آینه ترک مختصری برداشت. با این همه لرد ملتفت نشد. حالا با اخم اندکی به بازتاب خودش در آینه نگاه می کرد. شاید داشتن کمی مو زیاد هم بد نبود و به ابهت اربابیت او لطمه ی چندانی وارد نمی کرد.
درون سردابه های خانه ی ریدل- اتاق معجون سازیدرب اتاق چنان با شدت گشوده شد که آیلین که سرگرم تهیه ی معجون بود از جا جست و روی یک پاتیل خالی فرود آمد. با خیانت پسرش و فرار او به محفل حالا این وظیفه بر عهده ی او نهاده شده بود. لرد با اقتدار و شکوه هرچه تمامتر پا به درون اتاق پر از بخارهای رنگارنگ گذاشت. دور و برش را برای یافتن اثری از آیلین جستجو کرد و چون او را نیافت نعره زد:
- آیلین! هنوز یاد نگرفتی وقتی اربابت داخل میشه محترمانه بیای به استقبالش؟
آیلین با تلاش فراوان خود را از درون پاتیل خالی بیرون کشید و با شتاب به لرد رساند. در حالیکه تا کمر جلوی لرد خم می شد گفت:
- سرورم بسیار خوش اومدین. دخمه ی این حقیرو نورانی کردین. می فرمودین دارین تشریف میارین تسترالی مشنگی چیزی پیش پاتون قربانی می کردم.
لرد گفت:
- خودم می دونم خوش اومدم. کلا ارباب هرجا میره همه مسرور میشن.
او نگاهی به دور و برش انداخت.
- خب آیلین ارباب چیزی می خواد. معجون رشد مو. داری؟
ایلین با تعجب به او نگاهی انداخت.
- البته سرورم. جسارتا برای خودتون می خواید؟
لرد با خشم به او نگاهی انداخت.
- ای مرگخوار حقیر. اربابتو سوال پیچ می کنی؟ یه آوادا حرومت کنم؟ ارباب هیچ نیازی به مو نداره. برای نجینی می خوام که حداقل چندتا مو رو سرش باشه بتونیم براش شوهر پیدا کنیم. حالا هم تا اون روی تسترالیم بالا نیومده برو اون معجونو بیار.
آیلین با وحشت تعظیمی کرد و به جانب قفسه ی معجون هایش شتافت. لرد در همان حال از پشت سر نگاهی خریدارانه به او انداخت:
- این خوبه؟ اصیل زاده هم هست.
.... نه قبلا یه بار ازدواج کرده بچه هم داره. تازه سر شوهر قبلیشو هم خورده. یه وقت سر اربابو نخوره؟ تازه خیلی هم لاغره.