هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲:۰۸ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، محفل ققنوس، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۳:۴۸ چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۳
از ایستگاه رادیویی
گروه:
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
جـادوگـر
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
محفل ققنوس
پیام: 231
آفلاین
چشم مرگخوارا به سمت گوینده دیالوگ چرخید.
و گوینده دیالوگ رو که گابریل بود، بالای سر الستور و در حال بازی با گوش‌های بزرگش پیدا کردن.

- تازه می‌تونم حسابی هم ارباب رو بغلشون کنم و بهشون بگم که چه عنکبوت زیبایی هستن و چه قلب قشنگ و سفیدی دارن.

الستور خیلی آروم گابریل رو از پس گردنش گرفت و از روی سرش برش داشت.
- گب... فکر نکنم بخوای اینکارو بکنی‌ها.
- چرا ال! تا حالا اشتباهی کردم که بهم بی‌اعتماد بشی؟

و الستور به تمام بارهایی که گابریل می‌خواسته ثابت کنه یک نفر قلب سفید و خوبی داره و به همین منظور با چاقوی میوه‌خوری قلب طرف رو در آورده و بعد از اینکه دیده قلب طرف قرمزه، زیر گریه زده، فکر کرد.
- باور کن اگر کاری نمیکردی که بهت بی‌اعتماد بشم، الان این مکالمه رو نداشتیم.
- ولی من میخوام ارباب رو بغل کنم و بهشون بگم چقدر قلب پاکی دارن...
- تا سه ثانیه دیگه ما رو جلوی خودتون حمل نکنید، نیشتون میزنیم.

لرد حتی در حالت عنکبوت شده هم ترسناک بود.
مرگخوارا دوباره با نگرانی به الستوری که سعی میکرد گابریل رو از حمل لرد منصرف کنه نگاه کردن.
الستور و گابریل هم به مرگخوارا نگاه کردن و بالاخره الستور در حالی که گابریل رو خیلی آروم روی زمین می‌ذاشت، گفت:
- بغل بی بغل! فقط می‌تونی سبد حاوی ارباب رو حمل کنی... بدون بغل کردن!

و گابریل که اشک شادی از چشماش سرازیر شده بود و اشکاش تشکیل رودخونه داده بود و یه اکوسیستم جدید دور رودخونه اشکیش تشکیل شده بود و مشکل کم‌آبی کشور رو حل کرده بود، سریع سبد حاوی لرد رو در دست گرفت.

- انقدر تکونمون نده! نیشت میزنیما! یا هرکاری که عنکبوتا برای دفاع از خودشون میکنن. آها! تار میزنیم توی چشمات!


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱:۲۲ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۹:۴۰:۴۱ شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
گریفیندور
هیئت مدیره
پیام: 754
آفلاین
- ما دوست داریم جلو باشیم!
- ارباب. جلو و عقب نداره که. همگی داریم میریم. بعدم، شما توی جعبه هستین.
- اونی که ما رو حمل میکنه باید جلو باشه و ما رو هم جلوتر از خودش نگه داره!

لرد سیاه بعد از گفتن این حرف، به سمت مرگخوارانش چرخید و گفت:
- حالا چه کسی دلش می خواد افتخار نگه داری از جعبه اربابش رو داشته باشه؟

مرگخواران نگاهی به یکدیگر انداختند. مطمئنا حمل جعبه ارباب، افتخار بزرگی بود. قرار هم بود جلوتر از همه مرگخواران راه برود. حتما قرار بود اول از همه از هر چیزی آگاهی پیدا کند. بیشتر در معرض خطرات قرار داشت. احتمال داشت که لحظه ای پایش پیچ بخورد و ارباب داخل جعبه ناراحت شوند. حالا که مرگخوار ها بیشتر به یکدیگر نگاه می کردند، حمل جعبه ارباب فقط افتخار بزرگی نبود، دردسر بزرگی نیز بود!

- خب! ما منتظریم!
- میگم که ارباب... من هی ویبره میرم. احتمال داره اذیت بشین.
- من هم که هم اندازه خودتونم ارباب. میام کنارتون و نمیذارم حوصله تون سر بره تو راه.
- ما هم باید حواسمون به هکتور باشه که یهو به ارباب معجونی چیزی نده!

هر کدام از مرگخواران به نوبه خود بهانه ای برای شانه خالی کردن از این وظیفه جور می کردند. هنوز آن قدر باهوش بودند که با پای خود، وارد این تله نشوند. بجز یکی از مرگخوار ها که همزمان با فوران خشم لرد سیاه بدلیل تعویق در حملشان، بالا و پایین پرید و گفت:
- من ارباب! من می برمتون!




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰ پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳:۲۹ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
- صبر کنین ببینم. ما قراره چطوری لرد رو تا داروخانه ببریم؟

هکتور بطری معجون داخل جیبش را نوازش کرد و گفت:
- یعنی چی چطوری؟ ارباب خودشون با میان دیگه...آهان ارباب عنکبوت شدن، یه مقدار هم کوچیک شدن... آخ بلا منظور فقط جثه شون بود! چطوره بگذاریمشون توی یکی از بطری های خالی معجون های من؟

بلا جوری هکتور را به سمت دیوار پشت سرش پرتاب کرد که مانند پوستر به دیوار چسبید! در همین حین هم با خشم فریاد زنان میگفت:
- مگه ارباب یک حشره ناچیز هستن؟! سریع تر برای جا به جایی ایشون وسیله ای در خورد پیدا کنین!

لینی که از شنیدن عبارت حشره ناچیز شدیدا ناراحت بود با بغض از بلا روی گرداند و مشغول جستجو شد. مابقی مرگخواران هم که علاقه ای به پوستر شدن نداشتند هم به او پیوستند.
- خب پس بطری گزینه خوبی نیست. تازه باید یه جوری باشه که ارباب بتونن راحت تنفس کنن. آیلین اون کارتن مقوایی بنداز دور تا بلا همه ما رو شتک نکرده!

- یافتم، یافتم!
دوریا همان طور که می دوید چیزی را روی دست گرفته بود و با صدای بلند جملات مرحوم ارشمیدس را پشت سر هم تکرار میکرد. بعد از اینکه به بلا رسید نفس عمیقی کشید و چیزی که در دست داشت را به بلا نشان داد.
- ببین بلا بهترین وسیله ممکن همینه. یه جعبه در دار از جنس حصیر. اینطوری هم ارباب در امان هستن هم مشکلی برای نفس کشیدن ندارن.

ایوان با نگاه اول جعبه را شناخت، برای همین جلو پرید و گفت:
- دوریا! اون که جعبه انگشت های یدکی منه!

بلا جعبه حصیری را از دوریا گرفت و آن را به سمت ایوان گرفت و گفت:
- بهت فرصت میدم یک بار دیگه فکر کنی و بعد بگی که این چیه.

ایوان آب دهان نداشته اش را قورت داد و گفت:
-خب...الان که بیشتر نگاه میکنم این جعبه مخصوص حمل ارباب در شمایل عنکبوتیه!

بلا که از جواب ایوان راضی بود استخوان‌های انگشت داخل آن را بیرون ریخت و ارباب را با کمال احترام داخل جعبه گذاشت و گفت:
- حالا همه میریم داروخانه. عجله کنین بی لیاقت ها، ارباب باید سریع تر به حالت عادی برگردن!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۲

هافلپاف

آلکتو کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ یکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۱:۳۰:۱۷ شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳
از هاگوارتز
گروه:
جادوآموز سال‌پایینی
هافلپاف
جـادوگـر
پیام: 6
آفلاین
مرگخوارا برمیگردن خونه ریدل و دنبال لرد میگردن.بلاتریکس داد میزنه:
-ارباب؟کجا هستین؟
بلاتریکس جواب نمیشنوه.پس مرگخوارا همه با هم داد میزنن:
-ارباب؟😢
ارباب لرد ولدمورت عنکبوت شده گم شده.مرگخوارا نگران میشن. میرن و تمام سوراخ سمبه های خونه رو میگردن.بلاخره آلکتو جیغ میکشه:
-پیدا شد!☺️
مرگخوارا میرن سراغ آلکتو.لینی وارنر میگه:
-ببخشید شما؟😒
آلکتو جا میخوره و میگه:
-آلکتو ام دیگه.
مرگخوارا ولی آلکتو رو بجا نمیارن.لینی وارنر دوباره میگه:
-کی هستی خب؟اینجا چیکار میکنی؟اصلا چجوری وارد اینجا شدی؟جاسوسی؟اینجا برای مرگخواراس.
آلکتو میترسه و میگه:
-منم مرگخوارم خب.بخدا همه میدونن.
همه مرگخوارا یه نگاه بهم میندازن تا ببین کی آلکتو رو میشناسه. هیچکس. بلاتریکس چوبدستیش رو درمیاره و میگه:
-اگه راست میگی خالکوبی علامت شوم رو نشون بده.😡
آلکتو خجالت میکشه و میگه:
-راستش واس همین اومدم.من هنوز خالکوبی ندارم ولی.
هنوز جمله آلکتو تموم نشده بود که یکی از مرگخوارا آلکتو رو با اردنگی از داستان و خونه ریدل میندازه بیرون و بعد میگه:
-برو هر وقت خالکوبی دار شدی بیا.
وقتی که همه دیگه خیالشون راحت شد رفتن سراغ جایی که آلکتو نشون داده بود و ارباب لرد ولدمورت عنکبوت شده رو پیدا کردن و گفتن:
-ارباب اینجا هستین. همه جا رو دنبالتون گشتیم.😍
بلاتریکس لرد ولدمورت رو گذاشت توی موهاش و گفت:
-خب. حالا بریم.



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین
خلاصه :
یه عنکبوت لرد رو نیش زده و لرد تبدیل به عنکبوت شده. مرگخوارا دنبال راهی می گردن که لرد رو به حالت انسانیش برگردونن. به هاگوارتز می رن و مادام پامفری رو می دزدن، اونم یه نسخه برای درمان تحویلشون می‌ده. ولی وقتی مرگخوارا برای تهیه دارو به داروخونه می‌رن متوجه می‌شن سرکارن و توی نسخه دارویی نوشته نشده.
نکته: مرگخوارا قبلا مادام پامفری رو به هاگوارتز برگردوندن.


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

قبل از این که بلاتریکس فرمان حمله به هاگوارتز و باز پس گرفتن مادام پامفری رو صادر کنه تا حقشو کف دستش بذاره، لینی صحنه‌ی خشنی که پیش روی چشماش در حال رخ دادن بود رو شرح می‌ده.
- اونجا یه عنکبوته... یه آجر هم ازون بالا داره پرتاب می‌شه... مستقیم روی عنکبوت فرود اومد... عنکبوت له شد.

بلاتریکس نمی‌فهمید در این لحظه له شدن یک عنکبوت توسط یک آجر چه اهمیتی می‌تونست داشته باشه.
- خب که چی؟ این که ارباب نیست! یادت نیست؟ ارباب تو خونه ریدل‌ها منتظرن ما دارو براشون ببریم. ولی مادام پامفری سرکامون گذاشت و...

لینی وسط حرف بلاتریکس می‌پره و نکته‌ای که بلاتریکس ناخودآگاه بهش اشاره کرده بود رو با شفافیت بیشتری تکرار می‌کنه.
- ارباب تنها تو خونه ریدل‌هاس و فقط یه عنکبوت کوچولوی ریزه. اگه بلایی سرش بیاد چی؟

سلامت لرد همیشه برای بلاتریکس در بالاترین اهمیت ممکن قرار داشت.
- درسته. اول اربابو برمی‌داریم بعد می‌ریم هاگوارتز و به حساب مادام پامفری می‌رسیم.

هکتور معجونی که معلوم بود به تازگی درست کرده رو بیرون میاره و جلوی صورت بلاتریکس می‌گیره.
- انتقاممونو از مادام پامفری بعدا می‌گیریم، ولی چرا از یه سوراخ باید دو بار گزیده بشیم و مجددا بریم سراغش؟ کافیه تنها یک قطره از معجون منو ارباب نوش جان کنه تا به حالت عادی برگرده!

بلاتریکس با چشم‌غره‌ی ترسناکی که نثار هکتور می‌کنه کاملا بهش می‌فهمونه تو هم سوراخی هستی که نمی‌خوایم دوباره ازش گزیده بشیم.

- بلا نظرت چیه اربابو بیاریم به داروخونه و از خودش بخوایم داروشو انتخاب کنه؟ از هر دارویی خوشش نیومد یعنی همون دارو عنکبوت گریزه و باید بخوره تا از عنکبوتی در بیاد.




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

ایزابل مک‌دوگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۵ یکشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۲۳:۱۳:۴۱ شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳
از حدشون که گذشتن، از روی جنازشون رد میشم...!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 213
آفلاین
- البابو کشیدم.

آیلین که ظاهرا دلش از حال رفته بود با حرص گفت:
- چرا از خط زدی بیرووون.

درون برگه یک عنکبوت صورتی بزرگ کشیده شده بود. اما مسئله چیز دیگری بود. درون نسخه با دست خطی ریز جمله ای نوشته شده بود که تنها لینی می توانست آن را به وضوح بخواند.
بلاتریکس سعی داشت تا آرامش خود را حفظ کرده و خیلی ارام از او درخواست کند تا متن را بلند برای مرگخوارها بخواند.
- لینی
- لینی
- لینیییی

بلاتریکس سرش را برگرداند تا دنبال لینی بگردد اما با جمع دایره شده مرگخواران مواجه شد.
- چه غلطی می کنید توی این وضعیت؟

دوریا به بلاتریکس نگاه کرد و با حرص گفت:
- اون پامفری عوضی به جای نوشتن نسخه واسه ما معما طرح کرده.
- چطوری فهمیدین توی نسخه چی نوشته؟

لینی از میان جمع با نگاه عاقل اندر سفیه به بلاتریکس خیره شد و گفت:
- من از پشت سرت خوندم بانوی نابغه.

خشم بلاتریکس با یاد آوری لحظه ای که لینی او را از شکنجه کردن مرگخواران منصرف کرده بود، برافروخته شد.

- به جای حرص خوردن بیا معما رو حل کنیم.

بلاتریکس به سوی جمع قدم برداشت و با بی میلی پرسید:
- این معمای کوفتی چیه دیگه؟
- نوشته بود: (چرا عنکبوت ها هشت تا پا دارن ولی هشت پاها عن تا کبوت ندارن؟)

در آن لحظه واکنش مرگخوران به ترتیب زیر بود:
-
-
-
-
-
-

در نهایت مرگخواران دسته جمعی دو دستی بر سرشان کوبیدند.
نگاه دوریا به پشت برگه ای که در دست بلاتریکس قرار داشت افتاد و گفت:
- لینی ادامش ... ادامه داره.

لینی به سمت برگه پرواز کرد و پی نوشتش را خواند:

«این سوال مدتی ذهن من رو درگیر کرده بود. وقتی برای من ماجرا رو توضیح دادین، فرصت خوبی بود تا هم سوالم رو بپرسم و هم شما رو بپیچونم؛ از روی قیافه هاتون کاملا می شد فهمید که مرگخوارید.
یک درصد فکر کنید من برای اسمشو نبر نسخه بنویسم :) »


بلاتریکس با صورتی قرمز شده جیغ زد:
- هاگوارتز رو روی سرت خراب میکنم پامفری.


ویرایش شده توسط ایزابل مک‌دوگال در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۸ ۲۱:۳۹:۵۴
ویرایش شده توسط ایزابل مک‌دوگال در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۸ ۲۱:۵۷:۱۴
ویرایش شده توسط ایزابل مک‌دوگال در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۸ ۲۱:۵۹:۵۶
ویرایش شده توسط ایزابل مک‌دوگال در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۸ ۲۲:۲۷:۱۲
ویرایش شده توسط ایزابل مک‌دوگال در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۸ ۲۳:۱۰:۰۹
ویرایش شده توسط ایزابل مک‌دوگال در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۸ ۲۳:۳۵:۰۰

The loudest scream in the world is a tear that silently flows from the corner of the eye
تصویر کوچک شده



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۰۴ جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مـاگـل
پیام: 377
آفلاین
بلاتریکس نسخه رو از دست کوین قاپید. توی اون لحظه دلش میخواست نسخه رو تیکه تیکه کنه و و بعد تک تک مداد رنگیای رو کوین رو بشکونه، بعد با همون مدادها استخون های ایوان رو از هم جدا کنه، بعد...
بلاتریکس توی افکارش غرق شده بود که صدای یه نفر اونو به خودش آورد.

- بلاتریکس لسترنج؟
- چیه؟

بلاتریکس یه بار راستو نگاه کرد، یه بار چپو، ولی منبع صدا رو پیدا نکرد.

- من صدای مرگخوار مسئولیت پذیر درونتم.
- من خودم مرگخوار مسئولیت پذیریم، یه دونه دیگه درونم نیست.
- خب پس چرا شکنجه بقیه رو به ارباب اولویت میدی؟

این سوال لحظه‌ی مهمی رو برای بلاتریکس رغم زد. چون اون باید از شکنجه کردن بقیه میگذشت تا لرد سیاه رو درمان کنه. بعد شاید به عنوان پاداش میتونست همه رو شکنجه کنه. پس درواقع این صرفا لذت هاشو عقب مینداخت.
- فعلا کاریتون ندارم و وقت دارین تا موقعی که ارباب رو معالجه کنیم یه راهی برای نجات خودتون از دستم پیدا کنین.

مرگخوارا همه یه نفس عمیق کشیدن. بلاتریکس هم نسخه‌ای رو که از کوین گرفته بود رو باز کرد و در عین حال لینی هم که دید بلاتریکس سرش شلوغه ویز ویز کنان از پشت گوش بلاتریکس خارج شد.

- لینی تو مرگخوار مسئولیت پذیر درون منی؟ چنان پشه کشی پیدا کنم...

بلاتریکس درحال تهدید لینی بود که بالاخره چشمش به نسخه‌ی توی دستش افتاد.
- این که کلش نقاشیه! داروها کو؟


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۸ ۲۰:۵۶:۲۲
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۸ ۲۱:۱۱:۳۱

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۱ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین
مرگخوارا نگاهی به هم می‌ندازن تا ببینن اون کیه که دستش به سمت جیب رداش دراز می‌شه و نسخه رو بیرون میاره. اما خب... این اتفاق رخ نمی‌ده.

بلاتریکس نگاهشو روی مرگخوارا جا به جا می‌کنه.
- پرسیدم نسخه دست کیه؟

مرگخوارا این‌بار تصمیم می‌گیرن دست تو جیبشون بکنن، بلکه معجزه‌ای رخ بده و نسخه‌ای برای نمایش دادن ظاهر بشه! ولی نمی‌شه.

و خب، کی گفته بلاتریکس موجود صبوریه؟ اما قبل از این که صبر بلاتریکس لبریز بشه، دوریا پیشنهادی روانه بازار می‌کنه.
- آخرین بار نسخه دست ایوان بود!

ایوان معترض می‌شه.
- نخیر نبود! من حتی دستمم بهش نخورد. دست دیزی بود، ولی نسخه از دستش افتاد و لای استخونای شکمم رفت!

بلاتریکس از آخرین لایه‌های پایانی صبرش برای گفتن این دیالوگ استفاده می‌کنه:
- الان بین استخون تو هیچ نسخه‌ای نیست. پس بهتره بدونی کی برش داشته!

ایوان اگر دهانی همچون انسان داشت، برای قورت دادن آب دهانش استفاده می‌کرد. ولی خب نداشت.
- باد بردش و فقط دیدم رفت سمت کوین.

کوین که گوشه‌ای روی زمین زمین نشسته بود و سعی داشت به زور برگ بزرگی رو در حلق لاک‌پشتی فرو کنه، با شنیدن اسمش به هوا می‌پره. طولی نمی‌کشه که سایه‌ای بر اندام نحیف کوین میفته.

- کوین، با نسخه چی کار کردی؟
- نقاشی کشیدم.

و نسخه رو که تمام مدت توی جیبش بود بیرون میاره!




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۲:۳۶:۲۲ یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 828
آفلاین
بلاتریکس در میان همهمه بحث مرگخواران، در فکر فرو رفت.
مسئولیت خطیری بر گردن او بود... نجات لردسیاه از قالب عنکبوتی و بازگرداندن ایشان به قالب انسانی با شکوه و پر جلال و جبروتشان.
چه کسی این مسئولیت خطیر را به او سپرده بود؟ مهم نیست!
چرا مرگخواران هر سه ثانیه یک بار اسم او را برای تایید نظرشان صدا می‌کردند؟ این هم مهم نیست... مهم این است که این بار مسئولیت این وظیفه خطیر، بر شانه های نحیف و باریک او سنگینی می...

-ام... ببخشید بلا که مزاحم افکارت می‌شم، اما اینی که داره رو شونه ات سنگینی می‌کنه، بار مسئولیت نیست... یعنی حداقل آخرین بار که من دیدمش، اسمش هنوز کوین بود!

بلاتریکس که از مخدوش شدن روند تفکرش توسط آلانیس خشنود نبود، قصد خشونت فیزیکی کرد. اما سنگینی بار روی دوشش، سرعت عملش را پایین آورده و فرصت فرار را برای آلانیس فراهم کرد.
-فرار می‌کنی؟ خجالت هم نمی‌کشی؟
-نه... نمی‌کشه. شلم آوله!

بله... نظر بلاتریکس هم با نظر بار روی دوشش موافق بود. مرگخوار هم مرگخواران قدیم.

-حالا میشه بلیم پالک؟

بله... فوت وقت دیگر جایز نبود و باید هرچه زودتر برای تهیه داروها به پارک مراجعه میـ...
-وایسا ببینم! پارک؟! پارک چرا؟!
-سلسله داله!

نظر بلاتریکس به صدای بچه گانه بار روی دوشش جلب شد و صدای آلانیس بار دیگر با حالت حق به جانبی در مغزش پخش شد.
از گوشه چشم نگاهی به شانه سمت راست و سپس به شانه سمت چپش انداخت. اما به جای شانه اش، یک پای
بچه گانه، مجهز به کفش جغجغه ای دید.
-هی! هی!

توجه مرخواران جلب بلاتریکس شد که سعی در جدا کردن دست کوین از دور گردنش داشت.
-چرا وایسادین نگاه می‌کنین؟! این رو از من جدا کنین!

لینی که سلامت فیزیکی و روانی کوین رو در خطر می‌دید، به سرعت به سمت بلاتریکس بال زد، به او رسید و سپس دور دو فرمان زده، به سمت سو تغییر مسیر داد و با فریاد "جداش کن، جداش کن!" او را به سمت بلاتریکس هل داد.
سو کوین را از روی دوش بلاتریکس برداشت و روی زمین گذاشت. عملیات نجات با موفقیت انجام شده بود.
بلاتریکس ردایش را صاف و سرفه مصلحتی کرد.
-اهم اهم... خب... برنامه چی بود؟ پارک.. اه...چیز... آها... داروخانه... اوناها... من یکی اون جلو می‌بینم... نسخه دست کیه؟


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ جمعه ۲۳ تیر ۱۴۰۲

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 92
آفلاین
سیزده دقیقه پیش از هجوم مرگ‌خواران به سمت در پشتی خانه‌ی ریدل‌ها.

- فسسسس!
- بانو نجینی، متاسفانه هنوز شراط لرد سیاه برای ملاقات با شما درست نشده، متوجه هستین که فس؟
- فسسسس سسسصصص سسصصع صصع!

نجینی، شهبانوی پوست طالبی‌ای، مادر موش‌خور‌های جهان، خود زهر و خواهر پادزهر های سوسماری، دارای پوست‌گاوی ترین پوستِ مار و عریض‌ترین دندان‌های نیش زننده، دمش را در صمغ درخت کرد و عنکبوتی بیچاره را که برای داشتن عمری دامبلدورمانند در آن‌جا پناه گرفته‌بود را گرفت و دمش را به دور آن حلقه کرد و آن را سفت فشرد. درجه خشم و خشونت بسیار بسیار بالا و محفلی‌کشنده بود.

- بانو، حالا میشه اِنقد اون عنکبوت رو نفِشرید، فس؟
- فسسسسس.
- بانو، لطفا. این بلا کفتریه که سر هر کسی رو می‌تونه سبز کنه ها. نکنید، لطفا، به فکر خویشان خودتون هم باشید، فس.
- خویشان فس؟
- خویشان نیست؟ خب پس وندان.
- وندان فس؟
- وندان نیست؟ خب پس چندان.
- چندان فس؟
-


نجینی، عنکبوت را خرد کرد، از آن علاوه بر خون، مایع لزج سفید رنگی که گویا تار عنکبوت بود نیز سرازیر شد. مرگ‌خوار مذکور در فکرش چیزی جز این نبود که آیا لرد ولدمورت تار هم دارد یا نه؟ اگر دارد آیا پس از بازگشت به حالت انسانی هم خواهد داشت؟ و اگر خواهد داشت تار از کجایش بیرون می‌آمد؟
پیش از آن‌که مرگ‌خوار سوالی دیگر در ذهنش بوجود بیاید، نجینی برای پدافند عامل علیه مانع میان او و پدرش، بر روی مرگ‌خوار پرید و دمش را به دور او پیچید.

- ای جــان!
مرگ‌خوار از نوادگان مستقیم رودولف مرلین‌بیامرز بود.

- فیس بوس، فیس!
نجینی آن‌قدر مرگ‌خوار را فشرد و فشرد و فشرد که باد معده‌هایی از مرگ‌خوار در رفت؛ بالاخره به معده اگر زیاد فشار بیاید زرتَش از متحدان معده درخواهد رفت.
مرگ‌خوار مذکور، در اثر فشار‌های زیاد بادِ معده پیچ شد و پس از رها شدن از دم نجینی بر روی زمین رها شد، در حالی‌که هنوز بادِ معده پیچ بود.

نجینی به سمت اتاق پدرش حرکت کرد، دستگیره‌ی در را که نجینی و لرد ولدمورت را در حال ماچ به سر و صورت یکدیگر نشان می‌داد، با دمش پیچید و در را باز کرد.
- عنکبوت، فس؟ پاپا کجا فس؟
***


یک دقیقه قبل از کنسل شدن هجوم به در پشتی خانه‌ی ریدل‌ها.

- همه می‌ریم از داروخونه، دارو می‌خریم، میایم.
- بلا، اجازه؟
- سر راه محفلی می‌گیریم برای کباب.
- بلا؟
- آب لیمو ترش می‌گیریم.
- بلا؟
- بذار زر من تموم بشه دیگه!
- اربابو با خودمون نبریم؟
- نه ما نسخه داریم.
- خطرناکه ها.
- چرا؟
- طبق تحقیقات خودم، شصت و سه و نهصد و بیست و سه هزارم درصد عنکبوتیان تو دودکشایی میرن که اشتعال می‌گیره.


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۲۳ ۱۸:۰۷:۱۹
ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۲۳ ۱۹:۱۲:۵۵


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.